به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh ازاینده وحشت دارم کمکم کنین

    سلام دوستان من ببخشدمتنم طولانی هستش ولی خاهشا بخونیدوکمک کنید
    ۲۰سالمه وتوازدواجم مشکلی دارم تقریبا۵سال پیش خالم باپسری ازدواج کردکه اون پسربرادری داشت من تواوج نوجوونی واحساسات ازش خوشم اومدوبایه کاراشتباه بهش پیشنهاددوستی دادم که الانم وقتی یاداون کارم می افتم ازخودم خیلی خجالت کشیدم پسره هم قبول کرد اولا که من گوشی نداشتم رابطمون خیلی کمرنگ تربودیکی دوسال گذشت من هم دبیرستان بودم وگوشی هم خریده بودم منکه ازاولش هم به این پسرعلاقه یانمیدونم شایدم یه حس زودگذرداشتم که جدیش گرفتم یواش یواش امیدهم بهم علاقه مندشد جوری عاشق هم شدیم که یه روزاگه ازهم خبرنداشتیم میمردیم من واقعابهش دل بستم امیدهم همینطوربرخلاف عقیدم امیدازم میخاست که چادرسرکنم وارایش نکنم وفلان البته منم دخترمتینی بودم منظورم ازاین حرفا اینه که به عشقش ایمان داشتم ومطمعن بودم خیلی براش مهمم ولی یه مشکلی که بوداین بودکه خاله ی من باشوهرش که برادرامیدمیشدازهمون اول اختلافاتی داشتن واین ناخواسته روی زندگیه منوامیدهم تاثیرداشت جوری که دیگه اختلافاتشون به جایی رسیده بودکه منوامیدمطمعن بودیم خانواده هامون باازدواج مادوتا صددرصدمخالفن ولی ما همچنان به عشق ورابطمون ادامه میدادیم البته خیلی به ایندمون امیدی نداشتیم مابه هم قول داده بودیم که حتی شده تااخرعمرنتونیم ازدواج کنیم ولی کنارهم میمونیم امیدازاین وضعیت راضی نبودمنم راضی نبودم ولی علاقه ووابستگیمون بهم مانع ازجداییمون میشدامیدمیگف اگه مادرم راضی نباشه من هیچوقت نمیتونم به خاستگاریت بیامممنم میگفتم عیب نداره واون ازاین بابت همش عذاب وجدان داشت ومیگف سارابودنت بامن به معنای نابودیه ایندته میگفت تو تاهروقت باشی کنارت هستم ولی صددرصدقول نمیدم که بتونم مامانمورای کنم وبالاخره مجبورشدیم ازهم جدابشیم اون سربازی هست ونه ماهه ازهم خبرنداریم بااینکه روزای وشی کنارهم داشتیمفراموشی سخت ترین راه وتنهاترین راه بودولی کم وبیش تونستم بانبودنش کناربیام گرچه فراموشش نکردم وهنوزم احساس میکنم دوسش دارم.حالا مشولم اینه که الان اگه بخام ازدواج کنم امیدم که سربازیه اگه بفهمه چه حالی میشه اصلامیترسم نتونه تحمل کنه وگذشتمونوبه همسرم بگه وزندگیم داغون شه چون فامیلیم خالم وشوهرشم بعدازمدتها قهرودعوادارن باهم زندگی میکنن منم خیلی دوس دارم زودازدواج کنم شدیدا نیازعاطفی دارم ازایندم خیلی میترسم درسته که عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه ولی بالاخره که بایدزندگی کنم حالامیترسم ازعکس العمل امیدوقتی خبرازدواجمویه روزی بشنوه بگیدبایدچیکارکنم ممنوم

  2. کاربر روبرو از پست مفید سارا۷۳ تشکرکرده است .

    ali -guilan (دوشنبه 15 دی 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 03 فروردین 03 [ 04:10]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست عزیز

    قبل از هر چیزی سعی کن در تاپیکها از بردن اسم افراد خودداری کنی تا منجر به شناسایی شما نشه.


    دوست خوبم ارتباط شما با این اقا در چه حدی بوده...اول این رو برایمان روشن کن.
    ---------------------------------------------------------
    الان خانومی دقیقا سوالت چیه؟

    میخوای ازدواج کنی از اینکه اون اقا گذشته ات رو برای همسرت بگه میترسی؟

    میخواهی رسیدن خبر ازدواجت به اون اقا براش تلخ نباشه؟

    میخواهی منتظر اون اقا و مساعد شدن شرایط بمونی؟

    به طور کلی پیشنهاد من به شما اینه که کمی نیازهای عاطفیت رو کنترل کنی چون هنوز سنی نداری و با ذهن اشفته و ارتباطی که قبلا داشتی الان نمیتونی انتخاب درستی داشته باشی.
    کمی به خودت زمان بده .و سوالات رو هم جواب بده
    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 15 دی 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 15 دی 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مریم جان رابطه منو اون فقط درحدعاشقی بوده باچندتا دیدارساده وحرف زدن پشت تلفن ولی همدیگروخیلی دوس داشتیم اماراجع به سوالات بایدبگم که من دوس دارم ازدواج کنم ولی نه بااون اقا چون توی این جریانات دلم ازش شکسته ومنتظرنمیمونم فقط میترسم که اگه ازدواج کنم اون نتونه تحمل کنه وخدای نکرده ابرومو ببره البته اونجوری که میشناسمش این کارونمیکنه ولی میگم ادمیزاده دیگه شایدم خدای نکرده شیطون بره جلدش میگین چیکارکنم

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    الان با این روحیات و هیجاناتی که داری اصلا درست نیست ازدواج کنی
    فعلا که فقط 20 سال داری و وقت برای ازدواج زیاده
    کمی صبر کن تا آبها از آسیاب بیوفته هم خودت آروم تر شدی هم گذشت زمان این جدایی رو کمرنگ تر بکنه

    شما باید کلا اون اقا رو فراموش کنی و هیچ یادی یا نگرانی از ایشون تو ذهنت نداشته باشی که بتونی به ازدواج فکر کنی ....
    این افکاری که در مورد ایشون تو ذهنت هست رو هم کلا دور بریز ( تحمل نکردن ازدواج شما و اینها ..... )شاید تا الان هم متوجه اشتباهاتش شده که سراغی ازت نگرفته ...

    بهر حال فعلا رو خودت تمرکز کن که فراموشش کنی و فعلا هم به ازدواج فکر نکن ...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اخه میترسم اون ازسربازی برگرده وکارم پیداکنه ازدواج کنه اونوقت من میمیرم دوس دارم قبل اون ازدواج کنم.راستی منظورتون ازاینکه شای به اشتباهاتش پی برده چیه؟ممنون ازنظرت

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم ازدواج و انتخاب شریک زندگی مهمترین انتخاب هر شخص هست و نمیشه به همین راحتی و از روی احساس انجام بشه
    شما باید هدفت رو از ازدواج مشخص بکنی، نه اینکه صرفا به جهت اینکه بتونی زودتر از اون آقا ازدواج بکنی به اولین خواستگار جواب بله بدی و ازدواج کنی ...
    منظورم این بود که ایشون هم متوجه بشن رابطه شمادوتا اشتباه بوده و سرانجام خوبی نخواهد داشت ... اونوقت دیگه مزاحمتی برای شما ایجاد نمیکنند .
    این احساسات و هیجانات شما زودگذر هست ... و تا زمانی که فروکش نکرده هیچ تصمیمی برای آینده تون هیچ تصمیمی نگیرید .
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.