به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array

    حالم خوب نیست ازخودم متنفرم ازتحقیرهای شوهرم خسته شدم

    سلام
    من اینجایه تاپیک دیگه ام دارم اما به نتیجه نرسیده خیلی کم دوستان پست میذارن ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنیدحالم خیلی بده
    ازخودم متنفرم انگارکه ارامش ازمن فراریه 6ماه بودکه خیلی همه چی خوب شده بودزندگیمون اروم بوداماهمه چی بهم ریخت ازیه بحث کوچیک بامادرشوهرم شروع شد بعدازاون ادامه داره بحث های ما ویه روزدرمیون داریم بحث میکنیم
    شوهرم وقتی عصبانی میشه خیلی بددهنی میکنه علت حس تنفری که بخودم دارم هم تحقیرهای شوهرمه من ازش خواستم بیادخواستگاریم و4ساله که توهردعوا اینوازش میشنوم که توخودتوبه من قالب کردی من اگه مردبودم تورو نمیگرفتم همش بخودم لعنت ونفرین میفرستم که عاشقش شدم وازش چنین چیزی خواستم
    همش محل زندگیمو توسرم میزنه میگه توبچه فلان جایی درصورتیکه محل زندگی خودشون یه کم بالاترازمحل ماست اینقدربهم گفته که من هفته پیش بهش گفتم تومیدونستی من بچه کجاهستم امااگه فکرمیکنی من درشان شمانیستم برو سراغ یکی هم طرازخودتون درکمال پررویی گفت معلومه که میرم شک نکن که میرم
    خسته شدم
    خیلی بهم توهین وبی احترامی میکنه ازخودم بدم میاد انگارهیچ غروری ندارم به قیمت تحقیروتوهین موندم سراین خونه وزندگی دیروزظهرهرچی خواست بهم گفت منوخردکرد منو زیر حرفاش له کرد
    بعدشب اومده دستامو میبوسه میگه ببخشیدحرفای بدی بهت زدم چطوری ببخشمش اخه؟همین چهارشنبه گذشته ام کلی حرف بارم کردبعدشب اومدبوسه بارونم کردو بازگفت ببخشید حرفای زشت بهت زدم چکارکنم تامنوببخشی امابه فاصله 3روز باز همون توهین هاوتحقیرهارو تکرارکرد
    ازخودم متنفرم فکرمیکنم هیچ ارزشی ندارم هیچ خصلت خوبی ندارم ارزومه بمیرم به گذشته که فکرمیکنم میبینم خیلی توهین شده بهم خیلی تحقیرشدم وخودمومقصرمیدونم من چه چیزی تورفتارم دارم که باعث میشم اینقدربهم بی احترامی بشه؟ازخودم متنفرم

  2. 8 کاربر از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (سه شنبه 16 دی 93), khaleghezey (شنبه 20 دی 93), maedeh120 (یکشنبه 14 دی 93), sevil73 (یکشنبه 14 دی 93), terme00 (شنبه 20 دی 93), ٱرام دل (یکشنبه 14 دی 93), بارن (یکشنبه 14 دی 93), شمیم الزهرا (یکشنبه 14 دی 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام شاپرک جان اروم باش عزیزم خودتو دوست داشته باش مطمئن باش همسرت دوست داشته که وقت یخودت پیشنهاد دادی باهات ازدواج کرده دوست داره که 6 ماه در کمال آرامش بودین
    دقت کردی ادم گاهی اوقات که یه مشکل براش تو زندگی پیش میاد پشت سر اون ناراحتی هم میاد و یه آرامش بعدش کلی چیزهای خوب هست ...
    اما ما ادما نباید به اون دامن بزنیم
    تو وقتی از خودت متنفر یانتظار نداشته باش همسرت بهت احترام بزاره خودتو دوست داشته باش تو ارزشت بالاست به خودت اعتماد به نفس بده ...
    هرچی که بهت اعتماد به نفس میده انجام بده بخر مثلا اگه خرید ادکلن از لحاظ روحی ارضات میکنه بخر اگه آرایش کردن آرایش کن اگه ورزش برو باشگاه ...
    خودتو دست کم نگیر
    نمازت رو با ارامش بخون و از خدا بخواه که زندگیتو اروم کنه
    موفق باشی
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  4. 5 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), terme00 (شنبه 20 دی 93), واحد (سه شنبه 16 دی 93), بارن (یکشنبه 14 دی 93), شاپرک 114 (یکشنبه 14 دی 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    مائده جون نمیتونم حس خوبی بخودم داشته باشم
    اعتمادبنفسم اومده پایین احساس خوب من نسبت بخودم وابسته به دیگران واتفاقات شده مثلارابطه خیلی خوبی بامادرشوهرم ایناداشتم این باعث میشدکه حس کنم عاقلم تونستم رابطه ام بااونهارومدیریت کنم اما2-3هفته پیش مسئله ای پیش اومدکه شروع کننده اش هم مادرشوهرم بودوبین مون دلخوری پیش اومده من به شوهرم گفتم دیگه خونشون نمیرم شوهرمم گفت باشه ومادرشومقصردونست گفت من هروقت خواستم مادرموببینم 1ساعت میرم خونش میشینم ودیگه گله ای به من نکرد امامن بهم ریختم علی رغم حمایت شوهرم ازم تواین موضوع همش دارم خودمو سرزنش میکنم احساس گناه میکنم وناراحتم چرارابطه ام بامادرشوهرم اینطوری شد درصورتیکه بین همه عروس ومادرشوهرهاپیش میادحتی خودشوهرم گفت توچندوقت دیگه حرفاشوفراموش میکنیوبازباهاشون رفت وامدمیکنی
    توهرمسئله ای من احساس گناه میکنم وخودمومقصرمیدونم فرقی نداره کی مقابلم همیشه من ایرادروازخودم میبینم
    همش فکرمیکنم همه ازمن عاقل ترن بهتررفتارمیکنن سیاست دارن
    اصلاازخودم راضی نیستم ازاینکه چندماهه بچه دارنشدیم هم ناراحتم چون بازمشکل من هستم استرس باعث بدکارکردن تخمدان هام شده انگارخیلی بدوپرایرادم حتی نمیتونم مادربشم
    ویرایش توسط شاپرک 114 : یکشنبه 14 دی 93 در ساعت 14:58

  6. 2 کاربر از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده اند .

    maedeh120 (یکشنبه 14 دی 93), ٱرام دل (یکشنبه 14 دی 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    عزیزم کاملا در اشتباهی ...استرس دور از جونت یعنی مرگ بزرگترین مشکلات ما از استرس هست به قول خودت راجب بارداری ....
    تو خیلی زن خوب و مهربونی هستی و باید قدر خودت رو بدونی ... اگه خودت واسه خودت احترم قائل باشی همسرت هم جرات بی احترامی نداره یعنی شرمنده میشه ...
    درباره مادر شوهرت هم بحث بین همه هست میتونی با یه دسته گل به همراه همسرت بری خونشون و از دل همدیگه در بیارید ...
    یه مدت خودتو بزن به بیخیالی انقدر خوووووووووووووووبه ک نگو هیچیو سخت نگیر دنیارو مثل یه بازی ببین که هرچقدر قوی تر باشی برنده ای
    این حس ها مقطعی هستش و میگذره اما نباید به خودت سخت بگیری
    قدر زندگیتو بدون نزار شوهرت ازت خسته بشه
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  8. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 14 دی 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزىزم
    اىنقدر ناامىد نباش,وقتى شوهرت متوجه شده که حق با شماست پس همىن طوره,وگرنه اون طرف شما رو نمىگرفت,اىنقدر به خودت و اطرافت بدبىن نباش,اىکاش مىتونستى حرفاى مادر شوهرتو نشنىده بگىرى و رابطتو باهاشون قطع نکنى سعى کن رابطتو کم کنى نه اىنکه قطع کنى اىنطورى هم خودت ارامش دارى هم همسرت ازاىنکه بزرگى کردى و مادرش رو بخشىدى به ارامش مىرسه
    بابت بچه هم نگران نباش هر وقت ,وقتش بشه خدا بهت مىده ,منم 4ساله که منتظرم. انشالله هرچى صلاحمون هست اتفاق بىفته
    برات دعا مىکنم گلم

  10. 2 کاربر از پست مفید Aramesh!!!! تشکرکرده اند .

    بارن (یکشنبه 14 دی 93), شاپرک 114 (سه شنبه 16 دی 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 37 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاپرک سلام نازنینم


    ناراحتیتو از عمق وجودم درک می کنم من قصد مشاوره دادن ندارم اگر راهکاری بلد بودم خودم وضعیتم اسفناک نمی بود !


    فقط می خوام باهات درد و دل کنم گل من ، شاپرکم راجع به بچه من هر سری که می رفتم دکتر ، دکترم بعد از سونو افسوس می خورد که انقدر خوب تخمک گذاری داری واقعا حیف که بچه ت سقط میشه ! بعد از آزمایشاتی که دادیم دکترم اجازه نهایی رو واسه اقدام داد اما باردار نشدم چون من تو این مدت از نظر روحی وضعیتم افتضاح بود و استرس تمام وجودمو فرا گرفته بود برای همین تو تخمک گذاری تداخل ایجاد کرد حتی دکترم تعجب کرد...منم مثل بقیه عزیزان بهت بگم استرس نداشته باش؟! باشه میگم ! ازت میخوام استرس نداشته باشی اما بیشتر از همه میخوام بگم شرایط سختی داری می فهممت...


    من روسیاهم اما با این حال از خدا می خوام هر چی خیره واست رقم بخوره

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط ٱرام دل : یکشنبه 14 دی 93 در ساعت 16:06

  12. 3 کاربر از پست مفید ٱرام دل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), بارن (یکشنبه 14 دی 93), شاپرک 114 (سه شنبه 16 دی 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام
    من خودم به عنوان یک مرد خلی سعی می کنم اگه با همسرم حرفم میشه عصبانیت خودم رو کنترل کنم
    اما اینو بدونید خیلی ها مخصوصا اقایون هنگام عصبانیت اون جنبه های روحی رو که با تحمل در طول زندگی مهار می کنند رو از خودشون بروز میدن و اینم کاملا طبیعی است
    باید سعی کنید به همسرتون یاد بدید خشمش رو مهار کنه
    شما هم سعی کنید کمتر تحریکش کنید (منظورم این نیست که شما مقصرید)
    بعد از عبور از این مرحله و فروکش کردن عصبانیتها و التهابات به برطرف کردن مشکلات تفکرات همسرتان نسبت به خودتان را رفع کنید
    موفق باشید

  14. 2 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), شاپرک 114 (سه شنبه 16 دی 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    شاپرک جان به نظر میرسه همسر خوبی دارید . و مشکلات شما تنها از بی مهارتی ناشی میشه . حرفهایی که همسرتون در موقع عصبانیت میزنه معلومه که خودش هم بهشون اعتقادی نداره چون میاد معذرت خواهی میکنه تا از دلتون در بیاره . پیشنهاد من اینه که موقعی که عصبانیه سعی نکنید بهش جواب بدید بلکه زمانی که اروم شد و میخواد معذرت خواهی کنه . ازش بخواهید که راجع به حرفهایی که بهتون زده توضیح بده . ازش بپرسید پشیمانه که با شما ازدواج کرده ؟ ناراحته که شما دوستش دارید ؟ واقعا براش مهمه که خونه شما چند محل پا یایین تر از اونها بوده ؟ وازش بخواهید که دیگه این حرفها رو تکرار نکنه . چون به شدت ناراحتتون میکنه . شما دیگه اینقدر عصبیش نکنید که بخواد این جور حرفها رو بزنه .اگه خواستید بگید دعواتون سر چی بوده سعی کنید به خاطر همسرتون با مادر شوهرتون رابطه خوبی داشته باشید . و برای ایجاد اشتی خودتون پیشقدم بشید و به همسرتون پیشنهاد بدید . بهش بگید مادر توئه و من نمیخوام شما ناراحت بشی .

  16. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    Aramesh!!!! (چهارشنبه 17 دی 93), khaleghezey (شنبه 20 دی 93), شاپرک 114 (سه شنبه 16 دی 93)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام
    ازهمه دوستای خوبم ممنونم که برام پست گذاشتن وباهام همدردی کردن ببخشیددیراومدم اینترنت مون قطع بود
    واحدعزیز توی خوبی وخوشی ازش پرسیدم میگه ازتو وزندیگیم خیلی راضی هستم باورتون نمیشه جمعه پیش دقیقا این حرفو زد بدون اینکه ازش بپرسم امایکشنبه تابحثمون شدابرازنارضایتی میکرد حرفشویادش اوردم گفتم توهمین 48 ساعت پیش گفتی خیلی ازمن وزندگیت راضی هستی که من اونو باورکنم یااین حرفاتو؟گفت همه اون حرفام دروغ بوده اینی که الان میگم راسته
    مثلا هفته پیش که بحثمون شد من سکوت کرده بودم مشکل اینه که طاقت سکوت منم نداره انتظارداره اگه انتقادکردوحرفی زد من کاملاعادی باشم بهش گفتم اگه من رفتم توخودم به پروپای من نپیچ یه ربع صبرکن اروم میشم اما شوهرم انتظارداره که هرچی گفت من کاملاعادی باشم سکوت نکنم انگارنه انگاربهم حرفی زده بگم وبخندم که واقعیتش درتوان من نیست این رفتار من برای اینکه دعوامون نشه سکوت میکنم طاقت سکوت منم نداره
    ضمنااقای واحدمن دربرابرخانواده شوهرم خیلی گذشت کردم نه اینکه خودم بخوام بگم شوهرمم خودش بارهااعتراف کرده شب عروسیموخراب کردن بعدازعروسی باگل وشیرینی رفتم خونه هاشون بهشون خیلی احترام گذاشتم واقعیتش اینه که پررو شدن وایندفعه اصلانمیخوام من گذشت کنم ضمن اینکه تولدم نزدیکه واگه بخوان میتونن به بهانه تولدم یه بارم اونهاپیشقدم بشن
    پدرومادرمن خیلی بی مقدمه رفتن کربلایه دفعه امروزبلیط گیرشون اومدبرای فردا وفقط ازخواهرو برادرهاشون خداحافظی کردن وقتی برگشتن طبق خواسته پدرومادرم مادرشوهرمنم دعوت کردیم مادرشوهرم گفت نمیاد من ازش دلخورشدم وبه شوهرم گفتم چرانمیادمادرت؟اخه کسیه که همه جامیره من حس کردم داره بهانه میاره ویه چیزی هست شوهرم اولش نگفت چندبارکه اصرارکردم گفت مامانم میگه چون باهام خداحافظی نکردن نمیام شوهرم گفت من بهش گفتم خیلی بی مقدمه وناگهانی رفتن نتونستن من زنگ زدم مادرشوهرم وگفتم شنیدم ناراحت شدین چرامادرم باهاتون خداحافظی نکرده مادرم حتی بازنعموهامم نتونست خداحافظی کنه وتوضیح دادم مادرشوهرم اصرارمیکردکه نه یه سفرمعنویه بایدخداحافظی میکرد من جاش بودم خداحافظی میکردم و 3سال پیش که رفتن مکه منو دعوت نکردین وگله گذاری کرد منم بهش گفتم هروقت من خواستم ازشب عروسی حرف بزنم بهم گفتیدگذشته رفته توزندگیت گذشت داشته باش گذشت خوبه این حرفا فقط برای منه؟چراموضوع 3سال پیش رو وسط میکشید؟اون موقع دلخوری بوده شرایط فرق میکرده اصرارداشت روحرف خودش منم گفتم اگه شمااز3سال پیش دلخورهستیدمنم ازشب عروسیم که خرابش کردین دلخورم . بعدش به شوهرم گفتم منم میچسبم به دلخوری هام دیگه خونه مادرت نمیام شوهرمم ازاین گله گذاری مادرش ناراحت شدازاینکه رفت سراغ مسائل گذشته گفت کارش اشتباه بودچون توام خیلی دلخوری هاازاونهاداری اماندیده گرفتی وباهاشون رفت وامدکردی
    3سال پیش مادرم اینارفتن مکه مادعوتش نکردیم گوشت قربونی دادیم به مادرشوهرم گوشت روپس دادگفت چون دعوتم نکردن امسال هم گوشت دادیم هم دعوتش کردیم گفت چون باهام خداحافظی نکردن و3سال پیش دعوتم نکردن شمابودین چکارمیکردین؟
    توجریان ب عروسیم خانواده شوهرم مقصربودن حتی مادرشوهرم بعداگفت من نمیدونم چرامااون شب اینکارو کردیم چون مقصربودن نذاشتن هیچوقت راجع به اش حرف بزنم ازخجالتشون هنوزفیلم عروسی مارو ندیدن بعداز3 سال
    اشتباه من اینجااین بودکه زودعکس العمل نشون دادم وبه مادرشوهرم زنگ زدم بایدمیذاشتم تویه فرصت مناسب تواون لحظه خیلی عصبانی بودم نتونستم خودمو کنترل کنم

    4ساله راجع به محل زندگیمون وازدواج کردنمون باشوهرم حرف زدم اماموقع عصبانیت دنبال هرچیزکوچیکی میگرده که باهاش منو بکوبونه مثلادرسته اخرسرمن بهش گفتم بیادخواستگاریم اماماازبچگی همدیگرو میشناسیم وازهمون زمان خودش میگه دوست داشته من زنش بشم خانوادش همیشه میگفتن چندسال پیش هم خواستگاریم اومده بود امااون موقع قسمت نشد حالامنوباعث وبانی ازدواج میدونه نمیگه که شایدخواست خدابوده قسمت هم بودیم
    شوهرم چندبارگفته اگه بچهدارنشیم همینطوری تااخرعمرمون باهم زندگی میکنیم یابچه ازپرورشگاه میاریم که من دوست ندارم یاگفته یه تارموی تورو باصدتابچه عوض نمیکنم بعدکه این سرکوفت هاشو میشنوم میگم چطورممکنه ه وقت دکتربگه من نازاهستم مشکل ازمنه وتوسرم نزنه ؟

    ارام دل عزیز میدونم دوست داری یه بچه دیگه ام داشته باشی ایشالابه زودی قسمتت بشه بازم خداروشکرکه یه پسرگل داری
    امامن نمیدونم چرا بچه دارشدن رو خیلی ازخودم دورمیبینم الان که اصلااشتیاقشم نیست فقط ته دلم دوست دارم بچه داربشم اماذوقم کورشده

    ارامش عزیز4ساله توانتظاری؟چقدرزیاد ایشالاخدابه زودی دامن همه منتظرهاروسبزکنه

    اقای اونگ خیلی خوبه که توعصبانیت خودتونو کنترل میکنیدمتاسفانه شوهرمن اصلااینطوری نیست میگه منو به نقطه جوشم نرسون تانگم یه بارکه به یه مشاوراین حرف شوهرمو
    ویرایش توسط شاپرک 114 : سه شنبه 16 دی 93 در ساعت 14:52

  18. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    فکر می کنم شنیدن
    این مطلب کوتاه سه دقیقه ای

    و خوندن کتابی که مدیر همدردی در
    این پست معرفی کردند، برای درک بهتر مشکلاتتون و نگاه متفاوتی به زندگی زناشوییتون کمک کنه.
    زندگی خودت را تلخ می کنی و اعصاب خودت و همسرت را به هم می ریزی
    که مادر شوهرت نمی خواد بره دیدن مادرت؟

    رابطه مادر شوهر و مادرت به شما چه؟
    دوست ندارن با هم خوب باشن و رفت و آمد کنند. می خوای بخاطر این موضوع طلاق بگیری؟
    می خوای یه عمر با جنگ و دعوا و دل چرکینی و ... زندگی کنی که اون دو تا خونه هم رفتند یا نرفتند؟

    به قول دکتر هلاکویی تو این سخنرانی،
    انگار یه ماشین برای یکی دیگه یه بوق اعتراض آمیز زده و شما از ماشین خودت پیاده شدی، داری با اون یکی دعوا می کنی که چرا واسه ماشین سوم بوق اعتراض زده.

    رانندگیت را بکن.
    ماشین خودت را بپا.
    چیکار داری به بقیه ........
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 16 دی 93 در ساعت 16:38

  19. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), terme00 (شنبه 20 دی 93), کیانا 93 (دوشنبه 29 دی 93), واحد (چهارشنبه 17 دی 93), آرام عشق (شنبه 20 دی 93), شاپرک 114 (سه شنبه 16 دی 93)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 09 دی 96, 12:15
  2. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم!
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 خرداد 91, 18:59
  3. +هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم(تورو خدا)
    توسط hamidgole در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آبان 87, 13:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.