به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خانواده ام به احساساتم بی اعتنایند

    سلام خسته نباشین من یه دختر۲۰ساله ام که پدرومادرم هردوتحصیل کرده اندودرزندگی ازلحاظ مادیات هیچ کمبودی ندارم خانواده خوبی دارم خداروشکرفقط یه مشکل خیلی بزرگی دارم اونم اینکه هروقت خاستگاری برام میادپدرومادرم ازمن قایم میکنن وبهم چیزی نمیگن تازمانیکه خودشون طرفوببینن بپسندن تحقیق کنن هیچ چی درموردش بهم نمیگن ومن ازدخترخاله ام که مامانم باهاش حرف میزنه میفهمم چندبارم شده که جلوی خودم مادرم باخاستگارحرف زده ولی به من گفته که مثلا فلان همکارم بودیه کاردیگه داشت باهام دخترخالم میگه که مامان وبابات واسه این نمیگن که فکرت مشغول میشه وازدرسات عقب میمونی ازاین موضوع خیلی خیلی درعذابم که مادرم هیچ صمیمیتی بینمون ایجادنمیکنهتتامنم حرفاموبهش بگم من الان درسن ازدواجم ولی مامانم درموردازدواجم هیچ چی ازم نمیپرسه معیارامواحساسمواصلا هیچی انگارغریبه اموودخترش نیستم وقتی دوستام توخابگاه ازخاستگاراشون میگن انقدناراحت میشم که فقط خانواده من اینجوری رفتارمیکنن من خودم خیلی دوس دارم زودترازدواج کنم ازیه طرفم مامانم وبابام خاستگارامو ردمیکنن ومن حتی دلیل ردکردنشونم نمیدونم خیلی دوس دارم بامامانم حرف بزنم ولی چون صمیمی نیستیم این گاربرام خیلی سخته واصلانمیتونم ازیه طرف دیگه هم این کارشون خیلی عذابم میده تاجایی که احساس میکنم خونمون جای امن وارامش بخشی نیست وگریم میگیره همش فرارمیکنم که توخابگاه بمونم ونرم خونه تاعذاب نکشم توروخدابگین چیکارکنم خیلی حالم خرابه ازاین وضعیت

  2. کاربر روبرو از پست مفید سارا۷۳ تشکرکرده است .

    فدایی یار (دوشنبه 15 دی 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام عزیزم نیاز نبود تاپیک جدید بزنی توی همون تاپیک قبلی میتونستی این جمله رو بنویسی
    حتما پدر مادرت دوست دارن تو بهترین انتخاب رو داشته باشی ...
    این کارشون درست نیست اما انقدرام که تو میگی بد نیست تازه 20 سالته دیر نشده که انقدر داری حرص میزنی عزیزم ...
    بشین راحت با مامانت صحبت کن و تموم حرفای دلت رو با ارامش بهش بزن
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  4. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    .saber. (چهارشنبه 10 دی 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب من نمیگم که راهنمایی نکنن ازاینکه چیزی بهم نمیگن دلخورم حالمم خیلی بده بدجوردرگیرم معنیه کاراشونونمیفهمم حیف که روم نمیشه باهاشون حرف بزنم حیف

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-1-15
    محل سکونت
    شهر بهار نارنج
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    6,365
    سطح
    52
    Points: 6,365, Level: 52
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 603 در 163 پست

    Rep Power
    45
    Array
    بنظرم شما ابتدا باید سعی کنی با خانوادت دوست بشی
    گفتین خوابگاه، شما دانشجوی شهر دیگه هستین؟ از خانوادتون دور هستید؟
    تا حالا به معیار های ازدواجتون فکر کردین؟
    شما می تونید با مادرتون دوست بشید و غیر مستقیم در مورد خواستگار های دوستاتون صحبت کنید و معیار های خودتون هم مطرح کنید.
    شاید پدر مادرتون حواسشون نیست و فکر می کنن شما علاقه ایی به ازدواج در این سن ندارید برا همین نمی خوان مطرح کنن تا ذهنتون مشوش بشه
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    فرداي قيامت كه گرفتار ترينيم
    وحشت زده و بي كس و بي يار ترينيم
    آنقدر طرفدار من و توست ابالفضل
    انگار نه انگار گنهكار ترينيم
    السلام عليك یا ابا الغوث
    ویرایش توسط .saber. : چهارشنبه 10 دی 93 در ساعت 20:09

  7. کاربر روبرو از پست مفید .saber. تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 10 دی 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم که بهم جواب دادین بله من شهردیگه دانشجوام اتفاقامیدونن دوس دارم ازدواج کنم ولی...

  9. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    لطفاً صبور باشید و از ارسال پستهای تلگرافی و تاپیکهای مکرر خودداری کنید . تاپیک شما ظرفیت 50 پست مشاوره ای دارد ، اگر بخواهید به هرپستی پاسخ دهید یا پستهای تلگرافی و تقاضای جواب گرفتن ارسال کنید زود ظرفیت تاپیک تکمیل می شود و قفل می گردد .


    حال و احوال شما در رابطه با تاپیک و تقاضای راهنمایی گرفتن نشان می دهد که شما بسیار هیجانی هستید و عجول نیز و ..... احتماً رفتارهایی از خود بروز داده اید که خانواده هنوز مطمئن نیستند که شما بتوانی تعامل مناسب با شوهر داشته باشی و دچار مشکلات نشوی .

    نیاز هست بیشتر از شما و خصوصیاتتون بدانیم و از تعاملتان با خانواده و فامیل و دوست و آشنا تا بیشتر و بهتر راهنمایی دهیم و به شما کمک کنیم .

    نگران نباشید و نترسید از اینکه دیر شود . از خودت بیشتر به ما بگو و همچنین معیارهایی که برای انتخاب همسر داری و برنامه هایت برای زندگی مشترک ..... تا با شناخت نسبی ای که از روحیات و شخصیت شما پیدا می کنیم شما را راهنمایی دهیم که این مشکلت با خانواده را بهتر حل کنی





  10. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 18 دی 93), SHahr-Zad (جمعه 12 دی 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنون فرشته مهربان عزیز

    بله شما راس میگین من احساساتیم ولی من حرفم یه چیزدیگس اتفاقا پدرومادرم باازدواجم مخالفتی ندارن فقط خاستگاراموبادلیل رد میکنن من ازاین ناراحتم که اون دلایلوچرابایدمن ندونم مگه من بچه ام که ازم قایم میکنن میگم چرا پدرمادردوستام اینجوری نیستن فقط من اینجوریم اخه چرامادرم باتنها دخترش رابطه صمیمی برقرارنمیکنه حتی شده من خودم چندبارسعی کردم غیرمستقیم بامامانم.حرف بزنم.ولی اون حرفوعوض کرده ببینیدمن نه خاهردارم نه محرم رازدیگه ای فقط مامانم هستش که اونم انگارباهام غریبس اصلاتوفضای خونه احساس خفگی میکنم انقددوس دارم که مادرم باهام حرف بزنه ازهمه چیزبپرسه بگه راهنماییم کنه ولی انگارنه انگار.من تودانشگاه فرهنگیان درس میخونم وبنابه شرایط خاص این دانشگاه اکثربچه هازودازدواج میکنن وتایکی دوسال دیگه مطمعنم ۹۰درصددختراازدواج میکنن بااین شرایطی که دارم انقداسترس گرفتم که که نکنه دوستام برن من هنوزبه خاطراین کارپدرمادرم حتی نتونم خودم درباره زندگیم اظهارنظری کنم ازطرفی توفامیلمونم همه هم سنام ازدواج کردن منم خیلی دوس دارم اصلا نیازدارم زودازدواج کنم ازهرلحاظ شایاگه مامانم درموردشرایط خاستگارام باهام حرف میزدحالم خیلی خیلی بهترمیشدولی الان خیلی سرگردونم خیلی

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راسنی پدرمادرم خیلی درانتخاب همسربرای من سخت گیری میکنن تااونجایی که من میدونم خاستگارای خوبی داشتم که به خاطرهیچ وپوچ ردشون کردن من واقعادارم عذاب میکشم بگین اخه چیکارکنم اززندگی خستم اه اگه اینجاقرارنیس کسی به دادم برسه اعلام کنیددیگه هرروزباهزارتاامیداینجاسرن زنم

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم.سریع میرم سر اصل مطلب.ببنید قبول دارم پدر و مادر شما راهی که در پیش گرفتند راه درستی نیست ؟ (هر چند خوبی شما رو میخوان)... الان شما دو مشکل دارید ...یکی نمیدونم اسمشو چی بذارم حیای دخترانه ایرانی... حجب و حیا ... عدم صمیمت توی این مورد با مادر(اگه پسر بودید میگفتم پدر و مادر)... یکی هم نیاز به ازدواج از راه درست و عرفش و نه هیچ چیز دیگه...

    راجب مورد اول پیشنهادم این هستش... کم کم یه جوری راهشو پیدا کنید و یخ این رابطه رو اب کنید و با مامانتون سعی کنید در رابطه با این موارد صحبت کنید... دختری مثل شما قطعا راهشو خواهد یافت... شما میتونید با رفتارهای سنجیده با میون کشیدن حرف دوستان و دغدغه هاشون کم کم از دغدغه هاتون بگید... این مورد از حیاهای نا به جا هستش... باید کم کم به جایی برسید که به فرمایش خود شما مامان شما بدونند علاقه ی دخترشون چی هست... البته شاید پدر و مادر شما بر این عقیده باشند شما هنوز سن کمی دارید و ممکنه احساساتتون تا یکم دیگه کمی باز تغییر کنه ولی بعید میدونم کلا بخواد تغییر کنه و باید جهت دهی شما رو بدونند و اگه خواستگاری رد میشه یا نمیشه هم شما دلیلش رو بدونید و هم اون ها...


    راجب مشکل دوم عرض کنم که...ببنید این که پدر و مادر شما شرایط رو طوری فراهم کردند تمرکزتون روی فقط درس باشه چیز بدی نیست... ضمنا شما خودتون رو با دوستاتون مقایسه نکنید..این حرف و پست من یادگار برای شما بمونه... روزی می رسه میبینید تمام حرفای والدین شما این طور که شما فکر می کردید بد نبوده... مگه شما لزوما از اینده خبر دارید که اون دوستاتون موفق تر میشند یا شما ؟! پدر و مادر شما دنیا دیده هستند البته درسته یه سری تجربه های تلخ سبب میشه اونا سخت تر اعتماد کنند چیزی که ما توی این سن کمتر داریم و متاسفانه بدی های زمانه سبب میشه در اینده این رفتار رو ناخودگاه با فرزندانمون داشته باشیم..

    از بحث اصلی دور نشم... قدر پدر و مادرتون رو بدونید... سعی کنید با مادرتون از هر دری شده کم کم محترمانه با همون حیای همیشگی راجب سلایق و نظرتون و دیدگاهتون به ازدواج و سن ازدواج و ... صحبت کنید و کم کم از اون ها بخواید شما رو هم به رسمیت بشناسند... این که مامانتون بحث رو عوض میکنند..بگید مامان بحثو عوض نکنید و منم میخوام باهات درد دل کنم... بگید مامان من اخه توی این دنیا جز شما کی رو دارم که حرف دلمو بهش بزنم ؟! دوستانی که نمیشه بهشون اعتماد کرد..اصلا بشه بهشون اعتماد کرد دانش و تجربه ای برای کمک به من ندارند... کم کم شما باید خودتون رو بشناسید و بگید که جز درس خوندن هم کارهای دیگه بلدید و نیاز های دیگه ای هم دارید...

    ضمنا عجله نکنید ....شما سن زیادی هم ندارید.. از همین الان شروع کنید به شیوه ای که گفتم تا یکی دو سال دیگه هم شرایط رو خوب کنید بسیار عالی میشه... و در نهایتش از خدا بخواید اونی که ا زهمه بهتر به صلاحتون هست رو نصیب کنه...چه شما بدونید چه شما ندونید.

    با ارزوی موفقیت.

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون ازراهنمایی خوبتون من امروز کمی تونستم بامامانم حرف بزنم اونم شرایط چندتاخاستگاری که ردکردن وبهم گف ولی به نظرمن اوندلایل ردشون زیادمنطقی نبوداگه نظرمنومیخاستن ازنظرمن اشکالی نداشتن مثلا یکیش خانوادش خوب بوده خودش خوب بوده شغلش خوب بوده فقط چون ده سال ازم بزرگتربوده رد کردن اخه اینم شد دلیل میترسم بااین سختگیری های بی موردشون همشونو رد کنن ومن...نتونستم بگم مامان چرانظرمنونمیپرسین؟خیلی خجالت میکشم میدونین مشکل اصلی من اینه که نمیتونم بگم مامان من الان دوس دارم ازدواج کنم دوس ندارم دراینده بابچه هام فاصله سنیم بیشترازاین باشه میخام وقتی خاستگاری میادبه منم بگین که شرایطش اینه به این دلیل راضی نیستیم منم نظرموبگم باهم مشورت کنیم به توافق برسیم ولی متاسفانه من هیچوقت نمیتونم این حرفاروبهشون بگم مادرم میگه هنوزتا۲۵سالگی وقت هس ولی ازنظرمن خیلی خیلی دیره فقط خدامیتونه کمک کنه برام دعاکنین شایداگه پسربودم راحت این خاستمومیگفتم بهشون ولی دخترم وحیا مانعم میشه دوستان به کمکتون ودعاتون محتاجم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.