سر تنهاموندنم تو خونه با همسرم دعوا کردم وسایلم هم جمع کردم برم شهر خودم
خیلی اعصابم از دستش خورده هفته هفت روز 6روزش تا هفت هشت شب توخونه تنهام چون اقا فکر مساءل شخصی خودش وعلایق خودش واسه یه خواستم باید حداقل 3.4روز منت بکشم یا دندون رو جیگرم بذارم که اقا یه وقتی هم به من اختصاص بده دوست باز نیس اما ماشین بازه خسته شدم از دستش هر روز یه چیز جدید و بهونه میکنه و میره بیرون
صبرم سر اومده از یه طرف دوماه خانوادمو ندیدم خیلی دلتنگم از طرفی شوهر منم فکر امیال خودشه
هرچی میگم اون لحظه قربون صدقه میره یا میگه بریم بگردونمت دوباره فردا تکرار میشه تفریح من با هاش شده یا خونه مامانش یا نیمساعت گردوندن با ماشین دور شهر انگار بچه دو سالم فقط با گردیدن حالم عوض بشه
فقط از سیستم و تکنولوژی روز ماشین حرف میزنه. اونم اگه خودم ازش بپرسم چی میخونی چیکار کردی بیرون
تو خونه هم مثل مجسمه فقط میشینه پای اینترنت. روزه سکوت گرفتن
دارم دیونه میشم از دستش برای اولین بار احساس پشیمونی میکنم نسبت بهش که بخاطرش از خانوادمو شهرم گذشتم اومدم تو این خراب شده
وسایلمو جمع کردم که فردا برم ولی گفت اگه رفتی دیگه بر نگردد
چیکار کنم خسته شدم از دستش
چیکار کنم بفهمه کارش درست نیست و بیشتر با من وقت بگذرونه
توروخدا کمکم کنین خیلی بهم ریختم
خودش هم مرخصی نداره منو ببره معلوم نیست کی بشه شاید تا تعطیلات بعدی نتونه
حوصلشو ندارم دوس دارم فقط بهش حرص بدم رو سرش داد بزنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)