سلام
من يه دختر 24 ساله ام
مشكل من بيش از هر چيزي خودم هستم
من خيلي تاريكم
خيلي سياه ميبينم
الان خيلي وقته اينجا عضو شدم اما هر بار كه خواستم تاپيكي بزنم و مشكلم را عنوان كنم با خودم گفتم خب چهار نفر ميان نظراتشونوميدن و همه هموناييه كه خودم خوب بلدم واسه بقيه بپيچم
در حالي كه بارها نظرات دوستان را ديدم كه خيلي هم مفيد به نظر مي رسيده
مشكل اينه كه من هميشه به قسمتهاي تاريك زندگيم نگاه ميكنم كه كم هم نيستن
من از فكر كردن به سياهي ها حتي در بهترين لحظات زندگيم و رنج دادن خودم لذت مي برم
انگار كه آفريده شدم كه خودمو اذيت كنم
اين اواخر از پسري كه دوسش داشتم بخاطر اينكه ازش 3 سال كوچكتر بودم جدا شدم
البته اين ضربه بزرگي بود اما قبل از اين هم همين رفتار را داشتم
معمولا احساس ميكنم با بقيه (چه خانواده و چه اطرافيانم)متفاوتم و خيلي بيشتر از اونا ميفهمم كه البته بارها هم ثابت شده
همين باعث ميشه كه تنهايي را به هر چيز ديگه اي ترجيح بدم
فوق العاده منطقي هستم و خيلي رك
اما تو خانواده اي زندگي ميكنم كه همه فوقالعاده احساساتي و از خود گذشته هستن و همه چيز را از روي احساس قضاوت ميكنن و خودموني تر اينكه خيلي جو گيرن. براي همين هميشه تو خونه با خانواده ام درگيرم تا بهشون بفهمونم دارن اشتباه ميكنن.
خيلي عصبي هستم و زود داد وقال راه مي اندازم و بعدش ناراحتي بقيه عذابم ميده و از خودم متنفر ميشم.
كسي نيست كه بتونم باهاش حرف بزنم در واقع معمولا حرفامو به كسي نميگم
خيلي حرف دارم براي نوشتن اما مي ترسم طولاني بشه و كسي حوصله خوندنشو نداشته باشه.
لطفا كمكم كنيد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)