سلام به همه ی عزیزان.
همونطور که در جریان مسله ی من هستید (عشق همکلاسی سابقم خیلی اذینم میکنه.چکار کنم؟) یکسری اتفاقات افتاده که دیگه کل زندگیمو مختل کرده و بین دوراهی بزرگی قرار گرفتم.
مسله اینه که از هفته پیش که فهمیدم قضیه ی همکلاسی سابقم با خواستگارش که دوماه پیش حتی به هم محرم هم شده بودند همون سه چهار روز بعدش کلا منتفی شده و چرا نمیدونم. اما از اون روز که فهمیدم اصلا نمیدونم چه حالی دارم.از همون لحظه که فهمیدم دوباره رفتم و با پدر و مادرم صحبت کردم اما باز هم هیچ فایده ای نداشت.
امروز یک فکری اومد توی سرم و خواستم از شما مشورت بگیرم. البته خودم راضی نیستم اما نمیتونم اینجوری به زندگی عادی ادامه بدم و باید یک کاری بکنم.
این فکرم این هستش که دوباره باهاش تماس بگیرم و بهش از حال و روزم بگم و ازش بخوام که بخاطرم صبر کنه تا شرایط رو مهیا کنم.که برای اینکه شرایط مهیا بشه یا باید برم سربازی و یا یک مسیر جدیدی که برام باز شده اینه که برای ادامه تحصیل به استرالیا برم. و در هر صورت هر دو دوسال طول میکشه.
چندتا مسله داره این فکر.
یکی اینکه نمیدونم قبول میکنه یا نه.
دوم اینکه بیش از یک سال میشه که حتی یک پیام هم بهم ندادیم و حتی یکبار هم ندیدمش و نمیدونم چقدر نظرش راجع به من تغییر کرده.
سومین دلیل و مهمترین مسله ای که باعث تردید من شده برای اینکه ارتباطی باهاش برقرار نکنم اینه که بعد این همه مدت ممکنه منو فراموش کرده باشه و زندگیش پر از آرامش باشه و باعث بشم که این ارامشش بهم بریزه و شاید بعد دوسال باز هم خانوادم مخاف باشن به دلایل الکی دیگه.و این باعث بشه خیلی آسیب ببینه.هم عمرش طلف میشه و هم احساسش آسیب میبینه .که اصلا همچین چیزی رو نمیخوام.
نمیدونم بخدا چکار کنم. این روزها از طرفی احساس علاقه و عشق شدیدی بهش دارم که چندبار از هفته پیش تا الان خوابشو دیدم(خوابایی که همش خاطره های روزای دانشگاه و سر کلاس هاست) و از طرفی هم احساس ترس از اینکه اگه بهش بگم و دوباره نتونم بهش برسم و اون آسیب بدی ببینه و دو راهی بزرگی که زندگیمو مختل کرده. مطمعنم اگر برم سربازی(که البته باید این یکی دو روز پیش میرفتم که بخاطر این مسله رفتم و به تاخیر انداختم) و یا برم استرالیا قطعا اگر بهش نگم از دستش میدم . و از دست دادنش برای من دیگه شده سیاه بختی من.
ممنون میشم کمکم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)