به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق همکلاسی سابقم خیلی اذیتم میکنه

    سلام به همه ی عزیزان.
    همونطور که در جریان مسله ی من هستید (عشق همکلاسی سابقم خیلی اذینم میکنه.چکار کنم؟) یکسری اتفاقات افتاده که دیگه کل زندگیمو مختل کرده و بین دوراهی بزرگی قرار گرفتم.


    مسله اینه که از هفته پیش که فهمیدم قضیه ی همکلاسی سابقم با خواستگارش که دوماه پیش حتی به هم محرم هم شده بودند همون سه چهار روز بعدش کلا منتفی شده و چرا نمیدونم. اما از اون روز که فهمیدم اصلا نمیدونم چه حالی دارم.از همون لحظه که فهمیدم دوباره رفتم و با پدر و مادرم صحبت کردم اما باز هم هیچ فایده ای نداشت.
    امروز یک فکری اومد توی سرم و خواستم از شما مشورت بگیرم. البته خودم راضی نیستم اما نمیتونم اینجوری به زندگی عادی ادامه بدم و باید یک کاری بکنم.
    این فکرم این هستش که دوباره باهاش تماس بگیرم و بهش از حال و روزم بگم و ازش بخوام که بخاطرم صبر کنه تا شرایط رو مهیا کنم.که برای اینکه شرایط مهیا بشه یا باید برم سربازی و یا یک مسیر جدیدی که برام باز شده اینه که برای ادامه تحصیل به استرالیا برم. و در هر صورت هر دو دوسال طول میکشه.
    چندتا مسله داره این فکر.
    یکی اینکه نمیدونم قبول میکنه یا نه.
    دوم اینکه بیش از یک سال میشه که حتی یک پیام هم بهم ندادیم و حتی یکبار هم ندیدمش و نمیدونم چقدر نظرش راجع به من تغییر کرده.
    سومین دلیل و مهمترین مسله ای که باعث تردید من شده برای اینکه ارتباطی باهاش برقرار نکنم اینه که بعد این همه مدت ممکنه منو فراموش کرده باشه و زندگیش پر از آرامش باشه و باعث بشم که این ارامشش بهم بریزه و شاید بعد دوسال باز هم خانوادم مخاف باشن به دلایل الکی دیگه.و این باعث بشه خیلی آسیب ببینه.هم عمرش طلف میشه و هم احساسش آسیب میبینه .که اصلا همچین چیزی رو نمیخوام.
    نمیدونم بخدا چکار کنم. این روزها از طرفی احساس علاقه و عشق شدیدی بهش دارم که چندبار از هفته پیش تا الان خوابشو دیدم(خوابایی که همش خاطره های روزای دانشگاه و سر کلاس هاست) و از طرفی هم احساس ترس از اینکه اگه بهش بگم و دوباره نتونم بهش برسم و اون آسیب بدی ببینه و دو راهی بزرگی که زندگیمو مختل کرده. مطمعنم اگر برم سربازی(که البته باید این یکی دو روز پیش میرفتم که بخاطر این مسله رفتم و به تاخیر انداختم) و یا برم استرالیا قطعا اگر بهش نگم از دستش میدم . و از دست دادنش برای من دیگه شده سیاه بختی من.
    ممنون میشم کمکم کنید.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    دوست عزیز اگه توسط شخصی بتونید نظرش رو بدونید بهتره ، تا اینکه خودتون بصورت مسقیم دوباره اقدام کنید .اگه با دوستاش در ارتباط هستید یا شمارش رو دارید، ازش بخوایید ازش نظرش رو در مورد شما بپرسه .اگه مثبت بود اونوقت پا پیش بزارید

  3. 2 کاربر از پست مفید (آسمانی آبی) تشکرکرده اند .

    کامران (شنبه 06 دی 93), خوش خیال (شنبه 06 دی 93)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الآن ننننننننههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه ههههههههههه

    اون الان سر قضیه خودش خیلی داغونه و اگه الان مطرح کنی ممکنه کلا از چشمش بیافتی. من نمیدونم چیکار کنی بهتره اما میدونم الان موقع مطرح کردنش اصلا نیست و ایشوم باید زخمهای این عقدی که داشته و بهم خورده را به اصطلاح هضم کنن بعد شما برید جلو.....


    در ثانی ممکنه به پای شما صبر کنه و شما نتونی شرایط را عوض کنی یا خانواده بازم مخالفت کنن و اینطوری ایشون که بخاطر شما خواستگارای احتمالی زیادی را رد کرده بسیار ضربه میخوره. پس برو به برنامه هات برس و وقتی همه چیز اوکی شد ببین ایشون مجردن یا متاهل (با این داستان به هم خوردن عقد یکم شرایط هم برای ایشون سخت میشه و احتمال اینکه مونده باشه اون زمان زیاده!) اونوقت رسما بری جلو. الان خیلی خیلی خیلی همه چیز رو هواست.قبول داری:؟
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  5. 4 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 14 دی 93), فرهنگ 27 (شنبه 06 دی 93), خوش خیال (شنبه 06 دی 93), دختر بیخیال (یکشنبه 07 دی 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اسفند 93 [ 19:56]
    تاریخ عضویت
    1393-9-07
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,358
    سطح
    20
    Points: 1,358, Level: 20
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    37

    تشکرشده 152 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فقط میتونم بگم خوش به حال اون دختری که شما دوسش داری
    من که واقعن میخوام یه جورایی فرار کنم از این کشور
    تا بره همیشه یادم بره به پسری که ذره ای دوستم نداشت و فقط مسخرم کرده بود اظهار علاقه کردم
    میخوام سرم یه جایی بخوره حافظه ام رو از دست بدم
    این روزها در خال خوردن آسنترا - هالوپریدول و تری فلوئو پزارین هستم
    دیگه اون نفیسه ی قدیمی نیستم
    حوصله ی باز کردن یه مقاله یا یه نرم افزار مهندسی رو هم ندارم
    در خالی که اون آقا مقاله اش توی کنفرانس اول شده
    همه اون رو یه آدم درسخون و تلاشگر میشناسن
    منم تا قبل دوستی باهاش همین فکر رو میکردم
    ولی بعد اون بود که فهمیدم چقدر بدون هیچ تعهدی به دخترها ابراز علاقه میکنه
    دیگران را ببخش... نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند... بلکه بخاطر اینکه تو سزاوار آرامشی...
    ویرایش توسط nafiseh joon2 : شنبه 06 دی 93 در ساعت 02:30

  7. 5 کاربر از پست مفید nafiseh joon2 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 06 دی 93), asal2013 (یکشنبه 14 دی 93), terme00 (دوشنبه 15 دی 93), خوش خیال (شنبه 06 دی 93), دختر بیخیال (یکشنبه 07 دی 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    عزیزم اون خانوم الان یه شکست عشقی خورده
    درست نیست سمتش بری
    و زندگی اش رو مختل کنی

    بزار یه مدت خودشو بازیابی کنه
    بعد اگه بزرگترها اجازه دادند برو سمتش
    هر چی باشه اون الان یه زن بیوه محسوب میشه
    خصوصا از نظر خانوادت که دیگه به یه چشم دیگه نگاهش خواهند کرد(تا بوده همین بوده تو فرهنگ ما ایرانی ها)

    شما شایدم خودت یه مدتی بگذره خوشت نیاد که ایشون ازدواج قبلی داشته

  9. 4 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    terme00 (دوشنبه 15 دی 93), فرهنگ 27 (شنبه 06 دی 93), کامران (دوشنبه 15 دی 93), خوش خیال (یکشنبه 14 دی 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همه دوستان ممنونم. خوندن نظرات شما ها خیلی آرومم میکنه.حتی اگر خوشایند هم نباشه.
    ولی گویا داستان منو نمیدونید.لطفا اول تاپیکم قبل رو بخونید.که لیکن رو هم گذاشتم.
    اصلا اون ازدواج نکرده بود که زن بیوه بشه.یا مسله عشقی نبوده که شکست عشقی بخوره.
    امروز با دخترخالم که دوستش هست صحبت کردم و گفت به اصراط پدرش حاظر شده محرم بشه و همون روز بعد به اون پسر گفته که قصد ازدواج نداره و فقط بخاطر پدرش شرایط آشنایی بیشتر رو قبول کرده و گویا پسره قبول کرده و گفته باهم توافق نداریم.
    محرمیت توی این منطقه ما اینطور نیست که دیگه آزاد باشی. حتی دست به دست هم نمیزنن توی این شرایط. شبیه این مسله رو توی سریال پرده نشین که توی محرم میذاشت رو میشد دید.قضیه برات علی و هاجر.
    از یک سال پی تا الان یک مشکلی که برام به وجود اومده اینه که هرکاری میخوام بکنم یک ترسی توی انجامش دارم.که نکنه باز غلط باشه. الان هم احساس اسیر بودن دارم.اما اسیری که نه میتونه فرار کنه و نه اینکه با محیط جدید کنار بیاد.
    خانم نفیسه.ممنون از پیامتان. اتفاقا خداروشکر میکنم که تون رو سر راه من قرار داد.و خیلی خوش بحال منه که اینقدر نچندان با ارزش دوسش دارم. اعتقاد قلبی من اینه که دوست داشتنش و زندگی باهاش لیاقتی میخواد که شاید من هنوز ندارم. این لیاقت هم پول و سرمایه و شغل و قیافته وتیپ ... نیست.اگر بود که همون آقا تا جایی که من دیدم صدبرابر بهتر از من بود.
    ممنون از همه.منتظر نظراتتان هستم...

  11. کاربر روبرو از پست مفید خوش خیال تشکرکرده است .

    terme00 (دوشنبه 15 دی 93)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام

    جواب سوالتون پیش خودتونه، شما مگه چقدر از تصمیم خودتون مطمعن هستین که تا چند سال دیگه باز هم ایشونو میخواین؟

    اگه حالا با استفاده از یک واسط یا خودتون شخصا از ایشون بخواهید برای شما منتظر باشند خب، چه تضمینی وجود داره :
    1. خودتون پشیمون نشید
    2. تو این مدت با کس دیگه ای آشنا بشید و با این کیس جدید قصد ازدواج داشته باشین.
    3. این مورد و خودتون هم فرمودید، چه تضمینی وجود داره که بعد چند سال دیگه باز هم خانوادتون مخالفت نکنند؟

    بهرحال این سه مورد، موارد کوچکی نیست که بشه از روشون براحتی گذشت، شما پسر هستید هرموقع بخواهید میتونید برین خواستگاری.
    اما دخترها حداقل در ایران براشون خواستگار میاید، پس خیلی ریسک بزرگیست که ایشون بخاطر شما چند سال صبر کنند!

    مگه اینکه یجوری از تصمیم نهایی شما مطمعن بشند.
    این اطمینان و با حرف نمیشه به ایشون داد!

    باید با عمل ثابت کنید، تنها راه عاقلانه و درستی که به ذهن من میرسه اینه که از طریق خانواده اقدام کنید، وقتی ایشون قانونا و رسمی با شما عقد کنند اونوقت میشه به ایشون این اطمینان داد که شما دیگه تصمیمتون و گرفتید و راه برای پشیمونی و برگشت دیگه ندارید حداقل به راحتی ندارید .

    یجایی خوندم انسان زمانی یک رابطه و جدی میگیرد و نسبت به طرف مقابلشون با وفا و متعهد میشند، که اون شخص همسرشون شده باشه، ولا اگه رابطه پنهانی باشه فکر میکنند همیشه راه برای جایگزین هست.

    پس اگه ایشون احساسات و کنار گذاشته باشند که صد درصد به این پیشنهاد شما جواب مثبت نمیدن.
    و مطمعنا به شما اعتماد نمیکنند چون این ریسکه و همیشه ایشون این ترس و خواهند داشت که زمانیکه خواستگاراشونو بخاطر شما رد میکنند شما پشیمون شده باشید و دیگه ایشونو و نخواین!

    بنظر من که میشه با تلاش و کوشش و عمل آینده و تغییر داد و مطابق میل خودمون کرد اما نمیشه زیاد به آینده ای که هنوز نیومده و بر پایه حرف و قول و وعده وعیده، زیاد دلخوش کرد.

    باز هم من که کارشناس نیستم اگه خیلی دودل هستین و احساس میکنید سر دوراهی گیر کردین میتونین برای گرفتن راه حل درست از مشاوران سایت کمک بگیرین.

    در خصوص اینکه یک واسط بفرستید، بنظرم زیاد خوب نیست،واسط خوبه بشرطی اولا از جانب شما بخواهند خواستگاری کنند نه اینکه بگند چند سال صبر کن تا من برم خارج و سربازی!

    دوما اینکه بهتره واسط از اعضای خانوادتون باشه تا رسمی تر باشه، مثلا خواهرتون باشه یا مادرتون باشه ، که این ها که تشریف نمیارن از دختر خانوم خواستگاری کنند، پس شما مجبور میشید از دوستانشون استفاده کنین، این مورد زیاد جالب نیست چون باید خیلی دقت کنید اون واسط آدم مورد اعتمادی باشه، یک وقت این حرف شما و همه جا پخش نکنه! حتی ممکنه دختر خانم ناراحت بشند از اینکه شما به دوستانشون گفتید و برعکس نتیجه عکس بگیرین .

    خلاصه کلام : بجاییکه فکر و انرژیتون ک بذارین روی راضی کردن دختر خانم، دنبال راه درست باشین برای راضی کردن خانوادتون!

    اینکه احساسات ایشونو درگیر کنید و باعث شوید دختر خانم تصمیم احساسی بگیرند اصلا کار درستی نیست.

    اصلا مگه شما دونفر چقدر از همدیگه شناخت پیدا کردین؟ چقدر شناخت روی خانواده هاتون دارین؟
    چقدر از معیارهای همدیگه آگاه هستید؟
    چقدر از اهداف زندگی هم آگاهی دارید؟

    ازدواج چندین مرحله داره،مرحله شناخت خودش یک پروسه بسیاز بزرگ و پیچیده‌ایست ، به این راحتی نمیشه این مراحل و طی کرد،!
    دوست داشتن و علاقه یکی از چندین مرحله ازدواج هست، شاید شمادونفر باهم بیشتر آشنا شدید باهم اصلا به توافق نرسیدید اونوقت چی؟


    بعد چند سال تازه میخواین برگردین سر خونه اول؟ دختر خانم و شما هم فرصت های خوبتون به راحتی از دست بدین؟ بخاطر هیچی؟
    شاید خانواده ها باهم به توافق نرسیدن، کدورتی پیش اومد یا اصلا از هم خوششون نیومد، اونوقت میخواین چکار کنین؟

    شما باید تمام مراحل و طی کنین وقتی هردو خیالتون راحت شد بعد میتونین حالا مرحله نامزدی طولانی چند ساله، حال بسته به توافق خانواده ها انتخاب کنید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 06 دی 93 در ساعت 22:55

  13. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 14 دی 93), terme00 (دوشنبه 15 دی 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 07 دی 93), کامران (دوشنبه 15 دی 93), آونگ (یکشنبه 07 دی 93), خوش خیال (یکشنبه 14 دی 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه و ممنون از شما دختربیخیال بخاطر نظر مفیدتون. نگاه شما از یک جنبه ای هستش که یکم با فکر من متفاوته و خیلی مسله رو برام بازتر میکنه. به دلایلی که خودمم گفتم و به دلایلی که همه دوستان گفتن باهاش صحبتی نمیکنم. دیگه یاد گرفتم بگم هرچی قسمت باشه همون میشه.
    یک چند روزی تصمیم گرفتم ثانیه به ثانیش رو برای خودم کار داشته باشم.از رفتن بها زبان و بیرون رفتن با دوستان تا باشگاه ورزشی رفتن و تا نصف شب بیرون بودن. در حدی که نخوام شب موقع خواب فکر کنم و یه جورایی اومدم خونه فقط بخوابم. خیلی تجربه ی خوبی بود. یه تصمیم مهم هم گرفتم و مشورت هم کردم که برای ادامه تحصیل برم استرالیا. مدارکم همش آماده هستش و فقط باید ترجمه کنم و بفرستم.اگه به مشکل سربازی نخورم تا دوماه دیگه.
    اما احساس میکنم دچار یک مشکل روحی روانی ای هستم. حالت عادی ای ندارم. در طول روز یا حتی در یک ساعت روحیه و احساسم نسبت به انجام کارها تغییر میکنه و یک لحظه میخوام یکاری بکنم و چند لحظ بعد نه.
    الان که اومدم دوباره به این سایت اولش با این حس بود که خیلی از ستاره فاصله گرفتم و دارم ازش دورتر میشم اما الان باز دارم بهش نزدیک میشم. این روزا این مسله داره اذیتم میکنه. یجورایی دیگه تکلیفم با خودم روشن نیست.
    ممنون میشم باز هم کمکم کنید.

  15. کاربر روبرو از پست مفید خوش خیال تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (یکشنبه 14 دی 93)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام

    این خیلی خوبیه که همچین تصمیمی گرفتید، درواقع بهتره از مرحله و پله اول مراحل ازدواج پیش بره تا اینکه یهو بپریم پله وسط و از اونجا شروع کنیم
    درسته که شاید خیلی زندگی ها وجود داشته باشه که اینگونه پیش رفتن و موفق هم شدند اما باید توجه داشته باشیم که همیشه موارد استثنا هم وجود داره.

    شاید اونها موارد استثنا باشند که مراحل جا به جا طی کردن و موفق هم شدند.

    بنظرم تو ازدواج بهتره

    اول :پسر بسته به سطح توقع و انتظار خودش شرایط ازدواج و مهیا کند

    دوم :با خانواده اش صحبت کنه و رضایت اونها و جلب کنه

    سوم: خانواده دختر خانم از طریق بزرگتر آقا پسر اطلاع پیدا کنه

    چهارم :دختر و پسر باهم صحبت کنند و از معیارهاشون بهم بگند باهم آشنا بشوند

    اونقوت وقتی چهار پله و بخوبی طی کردید که تاره طی کردنشون هم بهمین سادگی نیست و پله های بسیار طولانیست.

    بعد پله پنجم شروع میشه، اونوقت میتونید وارد فاز احساسات بشید ( تازه اگه پله های قبلی و با موفقیت طی کرده باشید.)

    و مراحل بعدی....

    حالا خودتون قضاوت کنید درسته که شما بخواهید برعکس پله ها و طی کنید؟ تازه انتظار داشته باشید همان نتیجه و بگیرید!

    اصلا منطقی نیست، ریسکش هم خیلی بالاست، ممکنه وقتی برعکس طی میکنید همانطور که تا الان هم متوجه شدید تو همون پله اولی که از اول باید طی میکردید بمونید!

    فرق این دو راه اینه که اگه از اول قبل از ورود به پله پنجم، از پله اول شروع میکردید نه شما الان همچین حال و روزی میداشتید نه احتمالا دختر خانم!

    حالا هم بهترین و درستترین راه ، (حتی اگه دختر خانم هم حال و روز شما رو میداشتن ) ،اینست که دوباره برعکس پله ها و طی نکنید از همون پله اول شروع کنید!
    چون اینطوری هم نتیجه مطلوب و می‌گیرید هم از دوباره کاری های اضافی و وقت تلف کن و پر استرس و مضر جلوگیری میکنید.


    اولش با خودم گفتم شما اینقدری که ابراز ناآرامی و بیقراری نسبت به مشکلتون میکنید، به تاپیکتون سر نمیزنید و بصورت جدی دنبال راه حل برای مشکلتون نیستید انگار گاهی بصورت مقطعی دچار یک احساس زودگذر میشید و در اوج احساسات تاپیک میزنید و دوباره که احساس فروکش کرد بیخیال راه حل میشید.
    برای همین میخواستم پیشنهاد بدهم که برنامه ریزی بیشتری داشته باشید و بیشتر وقتتون و پر کنید

    اما الان که میگید دنبال ادامه تحصیل در خارج کشور هستید متوجه شدم پس باید سرتون خیلی شلوغ باشه، من خودم دنبال ادامه تحصیل درمقطع دکتری البته نه با پول ،بصورت بورسیه ای هست، برای همین اطلاع دارم که خیلی سخته و نیاز به وقت و تلاش بسیار داره.

    بنظرم خوبه که وقتتون روی همین ادامه تحصیل بگذارید، بشرطی که واقعا باعث پیشرفت و موفقیتتون بشه و مطمعنا بعد از کسب موفقیت و استفاده درست از وقتتون هم خانواده خودتون هم دختر خانم دست از مخالفت برمیدارند و شما هم اگه به صلاحتون باشه ان شالله به خواسته دلتون خواهید رسید.و خودتون هم راضی تر خوشنود تر خواهید شد وقتی با دست پر و بار علمی بالا و موفقیت زیاد با دختر مورد علاقه اتون روبرو میشوید.
    *********************

    بله این خوبه که برای خودتون برنامه ریزی کنید، وقت واقعا طلاست، بهتره تو زندگیمون از وقتمون به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم تا باعث پیشرفتمون بشه.

    مطمعنا اگه شما از وقتتون درست استفاده کنید نتیجه مطلوبی که انتظارشو دارید حتما کسب میکنید، اینطوری هم دیگه خانوادتون مخالف ازدواجتون نیستند.
    هم دختر خانم وقتی ببینند شما این همه انسان موفقی شدید و از وقتتون درست استفاده کردید، اگه حتی از دستتون عصبانی هم باشند، عصبانیتشون و فراموش میکنند و بهتون حتما جواب مثبت خواهند داد.

    تازه خانواده اشون هم وقتی مشاهده کنند شما هم انسان موفقی شدید، هم معیارها ی دختر خانمشون دارید ان شالله باهاتون مخالفت نخواهند کرد.

    بنظرم انسان زمانیکه از وقتش به طور صحیح استفاده کنه، هیچوقت از کارهایی که انجام میدهد پشیمان نمیشه!

    اینها و گفتم که بهتون بگم هیچوقت بخاطر درآمدن از چاله خودتون و به اشتباه و با تصمیمات احساسی به دور از عقل به چاه نیندازید.

    قبل از انجام تصمیماتتون و برنامه ریزیهاتون اول از همه به این فکر کنید که آیا این برنامه ریزی ها به زندگیتون صدمه نمیزنه؟
    آیا فردا روز اگه شرایطش پیش اومد و از دختر مورد علاقه اتون خواستید خواستگاری کنید، با انجام کاری که در این لحظه میخواهید انجام دهید، ممکنه فردا روتون نشه بخاطر اینها به خواستگاریشون بروید!

    برنامه ریزی کردن خوبه اما برنامه ای که به آینده اتون صدمه نزنه! اینو حتما مد نظر داشته باشید که خیلی خیلی مهمه!

    یوقت خدایی نکرده کاری نکنید که دیگه روتون نشه حتی با دختر مورد علاقه اتون مواجه بشوید.

    ***********************

    یک موردی و در آخر بگم، شاید خیلیا که عاشق باشند مانند شما، فکر کنند که من خیلی منطقی و ظالمانه نظر گذاشتم، و انسانی هستم که تاحالا عاشق نشدم، و معنی دوست داشتن و نمیدونم! !

    میخواستم بگم من در هنگام نظر گذاشتن، خودم و گذاشتم جای اون دختر خانم و حتی با این فرض پیش رفتم که خودم هم حسی نسبت به طرف مقابلم دارم، و بعد فکر کردم اگه جای آن دختر خانم بودم چه راهنمایی میکردم .

    هرچی فکر کردم دیدم هرچقدرم سخت باشه هم بنفع خودممه هم به نفع طرف مقابلم که مراحل بصورت رسمی و از پله اول شروع بشه حتی اگه تصمیمم بعد گفتن پیشنهادی شبیه به پیشنهاد شما این باشه که صبر میکنم تا ازم خواستگاری رسمی کنند حتی اگه چندین سال فراهم کردن شرایط طول بکشه،
    هیچوقت اینو به طرفمم نمیگم، چون :

    1. معلوم نیست خصوصا وقتی رفتن خارج و برگشتن همون آدمی باشند که امروز میبینم، شاید دیگه خیلی از معیارهای منو نداشته باشند و نظر مم نسبت بهشون و کارهایی که تاحالا انجام دادند تغییر کنه!

    2. دوست دارم آزادانه چند سال دیگه هم سراغ من بیایند نه بزور عذاب وجدان و تعهد ی که دادند از روی علاقه اشون و تصمیم عاقلانه اشون منو و دوباره انتخاب کنند.( شاید در خارج کشور با کسی آشنا بشوند که بهتر از من مناسبشان باشد و دیگر من را نخواهند پس دوست ندارم به طرفم عذاب وجدان تزریق کنم.)

    3. شاید دیگه رفتن اونجا و شرایطی پیش اومد ونخواستن برگردند ایران،با این پیش فرض که دختر خانم مثه من دوست داشته باشند تو همین ایران زندگی کنند، خب این این خودش یک مشکل بزرگی پیش میاره که حتما باید درموردش فکر کرد و درنظرش گرفت.

    این سه احتمال خیلی قویست که برای شما پیش بیاید، ممکن هم هست پیش نیاید اما انسانی موفقه که آینده نگر باشه، پس مطمعن باشید دختر خانم هم با تمام احساسی که نسبت به شما دارند به این سه خودآگاه یا ناخودآگاه فکر خواهند کرد.پس بهتره فکرشون درگیر نکنید, مخصوصا که درتاپیک قبلیتون گفتید الان در مقطع ارشد درحال تحصیل هستند، با بیان این پیشنهاد فقط ایشون ودرگیر میکنید و از درستشون میوفتند، خصوصا ارشد که خیلی سخته و کارها و پروژه ها همه نیاز به یک فکر منسجم و آرام داره.

    بهتره بجای ناآرام کردن ایشون به بفکر آرام کردن خودتون باشید و همانطور که خانوادتون میخواهند و صدالبته دختر خانم خواهند خواست روی موفقیت تحصیلی خودتون کار کنید.

    *********************

    تو زندگیتون خدارو هیچوقت فراموش نکنید، توکلتون به خدا باشه، خدا خودش میدونه باید چکار کنه،تا به صلاحتون باشه، گاهی خداوند کارهایی میکنه و راه هایی براتون باز میکنه که خودتون هم حتی فکرشم نمیتونستید بکنید.

    (حتی ممکنه خود دختر خانم، الان درحال خوندن تاپیکتون باشه و در جریان احساستون و تصمیمتون قرار گرفته باشه!
    و خودش تصمیم گرفته باشه منتظر بمونه تا وقتش برسه، این یک مثال بود اما من مطمعنم اگه خداوند بخواد کاری و انجام بشه، پس حتما انجام میشه، اگه قرار باشه دختر خانم متوجه احساس شما بشه و خدا هم اینو بخواد پس حتما تاحالا شده یا خواهد شد نیازی نیست که حتما مستقیم گفته بشه )

    به شخصه این مورد تو زندگیم خیلی بهم ثابت شده!

    این دختر خانم اگه قسمت شما باشند مطمعن باشید پس با شما ازدواج خواهند کرد اگه هم نباشند شما هرچقدرم تلاش کنید باز هم بهشون نمیرسید.

    تو برنامه ریزی هاتون خدا و هیچقوت فراموش نکنید. مطمعن باشید اگه از خدا کمک بخواهید و نتیجه و بعهده خودش بذارید هیچوقت پشیمون نمیشید، اینو کاملا مطمعنم، من یکی که خیلی زیاد مدیونشم، هیچوقتم رومو زمین نینداخته!
    از خودش کمک بخواهید آنچنان آرامش و قدرتی بهتون میده که خودتون هم تصورش و نمیتوانستید بکنید.

    من که هروقت احساس ناآرامی و بی قراری کنم میرم سراغ قرآن، یا با خودش بلند بلند حرف میزنم خیلی باعث آرامشم میشه، میرم زیر آسمون شب، به آسمون نگاه میکنم باهاش حرف میزنم، حس خیلی خوبی به آدم دست میده!
    اینکه وقتی تنهاییم میدونیم که یکی اون بالا هست که صدامونو بشنوه :) شما هم امتحان کنید، مطمعنا تاثیرش و خواهید دید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 14 دی 93 در ساعت 23:14

  17. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 14 دی 93), کامران (دوشنبه 15 دی 93)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما.
    اینکه دیر اومدم و به تاپیک سر زدم بیشترش بخاطر مشکل اینترنتم هستش که خیلی قطع میشه و گاهی یک روز کلا قطع میشه و وصل نمیشه و اینکه گفتم این چند وقت اینقدر برنامه برای خودم درست کردم که میرسم خونه فقط میخوام بخوابم.الان هم تازه رسیدم و بسختی دارم پیام مینویسم. یخورده هم متنتون طولانی بود و زیاد متوجه نشدم. اما یک چیزی توی صحبت تون خوندم که خیلی استرس شدیدی بهم وارد کرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    حتی ممکنه خود دختر خانم، الان درحال خوندن تاپیکتون باشه و در جریان احساستون و تصمیمتون قرار گرفته باشه!
    نکنه واقعا میخونه و خبر داره؟؟؟!!!!! نکنه بخاطر من اون شخص رو رد کرد و با پدرش ناراحتی بوجود آورده. چون دختر خالم میگه پدرش از اون ماجرا خیلی از دستش عصبانیه و گویا یک هفته ای خونه خالش رفته بوده.
    الان دیگه واقعا دارم به این نتیجه میرسم باهاش تماس بگیرم.این همه دلیل هست که به من فکر میکنه. ب نظرتون درسته توی این وضعیت بمونه؟؟ باید باهاش حرف بزنم.
    اون مسله خارج رفتن هم منتفی شد.چون نمیتونم ویزا بگیرم بخاطر سربازی. بعدازظهر امروز بود که گفتن وقت کمه و ویزا نمیتونی بگیری.فکر کنم یک حکمت داشت این همه نشونه توی یک روز.
    واقعا با نظرتون موافقم که خدا راه رو باز میکنه و راه رو نشون میده. ظهر سر نماز دعا کردم خدایا یه راهی جلوی پام بذار. که بعدازظهر اون خبر بهم رسید و الان هم این که اون تمام این مدت بفکر من بوده.


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دختری که باهاش قصد ازدواج دارم اذیتم میکنه...داره علاقم بهش کم میشه
    توسط ahmad13740512 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 تیر 94, 09:24
  2. احساس میکنم شوهرم ادم قدرشناسی نیست واین موضوع اذیتم میکنه
    توسط شاپرک 114 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 21:42
  3. نه خانواده ام حمایتم می کنند و نه شوهرم منو
    توسط دختر 7 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 92, 14:54
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.