به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسرم بخاطر مرگ پدرش خانه را ترک کرده چکار کنم

    سلام دوستان
    مشکلى برام پىش اومده که از حلش عاجزم امىدوارم با همفکرى شما دوستان بتونم حلش کنم.
    23سالمه و همسرم28سالشه دو سال عقد بودىم پنج ساله عروسى کردىم
    پدر همسرم پنج ماهه فوت کرده,و من و همسرم دوماه کنار خانوادش بودىم تا تنها نباشند بعد دو ماه وقتى به همسرم گفتم دىگه کم کم برىم خونه با من مخالفت کرد مىگفت ازاىن به بعد کنار مادر و خاهرم زندگى مىکنىم که من مخالفت کردم و بعد کلى کلنجار اومدم خونه خودمون ولى همسرم همچنان اونجاست و هفته اى ىکى دوبار مىاد ىه روز هست و باز مىره. علت مخالفت من اىنه که خانواده همسرم در محىط ىىلاقى زندگى مىکنن و شراىط زندگى در اون محىط خىلى سخته ,امکانات نداره.
    از شما دوستان مىخام راهنماىى کنىىن چىکار باىد بکنم,اىن شراىط برام سخته که من اىنجا تنها باشم و اون کنار مادرش ,
    قبل از فوت پدرش به خاطر کارش و هم بخاطر کمک به اونا ىک روز درمىون اونجا بوده وبعضى وقتا مىموند ولى الان ىکسره اونجاست مىگم مثل قبل رفت و امد کن قبول نمىکنه
    ببخشىد که طولانى شد,شما جاى من بودىن چىکار مىکردىن؟
    ممنون مىشم کمکم کنىن

  2. 2 کاربر از پست مفید Aramesh!!!! تشکرکرده اند .

    ali -guilan (جمعه 05 دی 93), دختر بیخیال (یکشنبه 07 دی 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام...
    بالاخره اول تا آخر که چی؟ شما که نمیتونید تا ابد اونجا زندگی کنید...

    نظر خانواده همسرتون چیه؟ مثلا مادرش نمیتونه به همسرتون بگه که برید سر زندگی خودتون؟
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  4. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    Aramesh!!!! (شنبه 06 دی 93), terme00 (دوشنبه 08 دی 93), هم آوا (جمعه 05 دی 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسى از اىنکه جواب دادىن
    عزبزم مشکل من همىن مادرشه که بهش نمىفهمونه که زن داره باىد بره سر زندگىش تازه باعث افتخارشه که پسرش تنهاش نمىزاره
    تنهام نىست ىه دخترش مجرده پىش مادرشه ,
    خواهر و برادرش همه بعد هفت پدرشون رفتند ولى من دوماه بودم ولى خوب همسرم متوجه نىست هرچى مىگم حرف خودشو مىزنه مىگه مىخام اىنجا باشم ىا تو هم بىا ىا همىن شراىط هفته اى ىک ىا دو بار بىاد پبشم .هرچى دوستاشم بهش مىگن قبول نمىکنه
    حالا به نظرتون چىکار کنم؟

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام دوستم.من برام یه چیز عجیب!شما موقع عقد 16 ساله و همسرتون 21 ساله بودید!پسری که تو 21 سالگی اقدام به ازدواج و قبول مسیولیت می کنه نباید انقدر وابسته باشه.قبلا هم به خانوادش وابسته بود یا صرفا فوت پدرشون باعث شوک شده!؟؟ میدونید شاید اون کسی که نیاز به کمک داره همسرتون نه مادرش و خواهرش!شاید فوت پدرشون براشون یه شوک بوده حالا میترسن که مادرشونم از دست بدن یا دوست دارن تو خونه پدری با خاطرات پدرشون زندگی کنند و همه این رفتن ها برای التیام عذاب و حس تنهاییه!

  7. 3 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    Aramesh!!!! (شنبه 06 دی 93), terme00 (دوشنبه 08 دی 93), هم آوا (جمعه 05 دی 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسى بابت راهنماىت
    اره عزىزم از قبل به خونوادش وابسته بوده مخصوصا به پدرش با هم رفىق بودن تا پدر پسر
    ولى اون به خاطر حرف مردم اونجا مونده که مردم نگن پرشون مرده اونا هم اىنجا نىستن ,ازاىن چشم هم چشمى که مادرش از خودش در مىاره و ذهن بچه ها رو خراب مىکنه
    مثلا مىخاد راه پدرشو ادامه بده
    شاىد کارها و عقاىدش براى اون با ارزش باشه ولى براى من اصلا قابل هضم نىست و هىچ وقت نمىتونم اىن شراىط وعقاىدو قبول کنم
    به نظرتون مردى که از همون اول ازدواج خونوادشو به من ترجىح داد مىشه بهش تکىه کرد؟
    حتى روز عقدمون بعد عقد به خاطر کار کشاورزى که داشتند منو تنها گزاشتو رفت,در صورتى که بدون اونم مشکلى پىش نمىومد,البته مقصر اصلى مادرشه اون مىگه و همسرم انجام مىده نه همىشه گوش کنه
    اون غىر مستقىم واىنکه خودشو به ناتوانى مىزنه و اونم دلش مىسوزه
    البته مىدونم شوهرم خودش باىد بفهمه و زندگىشو انتخاب کنه هر چند هرکى بهش بگه ولى خوب مشکل منم همىنه
    به نظرتون چىکار کنم؟ اون که مصمم اونجا بمونه من باىد چه تصمىمى بگىرم؟
    خواهش مىکنم کمکم کنىن

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    شما 3 ماهه دارین با این شرایط زندگی میکنید ... به نظرم چاره ای جز ادامه دادن این شرایط ندارین ... بالاخره همسرتون متوجه اشتباهش میشه و برمگیرده ولی اگه شما اونجا برید دیگه امکان برگشت وجود نداره ... مطمئناً شما قادر به زندگی در اون مکان نبودین و تحملش براتون سخت بوده ... پس صبور باشید تا همسرتون خودش برگرده

  10. 4 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    Aramesh!!!! (شنبه 06 دی 93), aye (شنبه 06 دی 93), terme00 (دوشنبه 08 دی 93), گیسو کمند (چهارشنبه 29 بهمن 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    دىشب همسرم ساعت12شب اومده و الام مىخواسته بره البته گفته منم برم(هفته پىش ىه هفته خونه مادر شوهرم بودم)
    منم مخالفت کردم ,گفتم که نباىد بره بعد ىه هفته اومدى مىخاى برى,اونم گفته کار دارم,منم گفتم کارت واجبتر از من نىست,ىکمى بحث کردىم ,گفتم خودت انتخابتو کردى ,اونجا رو انتخاب کردى,پس براى همىشه برو,اونم رفت که بره ولى صداى گرىم و شنىد دوباره برگشت.

    ولى فکر کنم فردا باز بخواد بره

    تو رو خدا بگىىد چىکار کنم؟؟؟

    هم اواى عزىز درسته سه ماهه تحمل کردم ولى چون دىگه نمىتونم از شما کمک خواستم که راهنماىىم کنىن
    مرسى بابت راهنماىىتون

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    5,578
    سطح
    48
    Points: 5,578, Level: 48
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    196

    تشکرشده 193 در 77 پست

    Rep Power
    30
    Array
    بنظر من شاید همسر شما دچار شک شده !!!

    قبول دارم زندگی در اونجا برای شما سخته ولی خوب شاید ایشون فعلا نمی تونه

    مرگ پدرش را قبول کنه .....

    موضوع را با خانواده خودتون در میان گذاشتید ؟؟؟؟

    شاید اگر پدر و یا مادر و .... از طرف شما با ایشون صحبت کنه ، نظرش عوض بشه

    مرگ پدر و مادر سخته .....

    دایی بنده بعد از فوت پدرش (( پدربزرگ بنده ))

    یک هفته دچار اسپاسم شدید عضلانی شد و چشم هاش باز می موند به یکجا

    خیره میشد

    تا 4-5 شب اول هم پتو میبرد سر قبر و تا صبح می موند ....

    اصلا زن ش فکر کرده بود دیوونه شده

    دیگه سر کار نرفت و شغلش را از دست داد

    کارش شده بود رفتن به قبرستان ...

    برای همین زن ش به تنگ اومد و گفت میخوام جدا بشم

    داعی بنده هم گفت : بعد از پدرم دیگه چیزی ندارم که از دست بدم .....


    خلاصه دکتر و روانپزشک و ....

    دکتر گفت بخاطر شکی هست که بهش وارد شده و مدتی زمان میبره تا خودش را

    جمع جور کنه و دوباره به زندگی برگرده

    الانم با چندین ساله که دارند با هم زندگی میکنند و خداراشکر مشکل شون

    برطرف شد


    مثال عینی خانوادگی خودمون را براتون زدم

    شاید بتونه در تصمیم گیری کمک تون کنه ...


    پیشنهاد بنده اینه که کمی بیشتر صبر کنید ....

    (( البته اگر گوشی نباشه و نخواهد پس از مرگ پدر نقش پدر خانواده را بازی

    کنه ))
    انشالله ایشون هم بهتر بشوند و دوباره سیر طبیعی زندگی را از سر بگیرند .

    موفق باشید ....







    ویرایش توسط tanhaei : شنبه 06 دی 93 در ساعت 15:38

  13. کاربر روبرو از پست مفید tanhaei تشکرکرده است .

    Aramesh!!!! (شنبه 06 دی 93)

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    از یک بزرگتر در فامیلشون استفاده کنید و موصوع و باهاشون درمیون بگذارید و ازشون بخواهید از جانب خودشون اول با همسر بعد با مادرشون صحبت کنند، این اصلا درست نیست که همسرشونو تو خونه تنها میگذارند.
    اصلا چطوری شب ها راحت میخوابند درحالی که همسرشون تو خونه تنهاست؟

    واقعا نمیترسند اتفاقی برای شما بیوفته؟

    اینجوری واقعا زندگی کردن هم برای شما سخت میشه هم ایشون، و اصلا درست نیست حداقل مادرشون خواهرشون و دارن و تنها نیستند.
    اما شما چی؟ هیچکس و ندارین.

    خب حداقل نزدیک خودتون خونه ای و برای مادر و خواهرشون تهییه کنند اینطوری گاهی میتونند بهشون سر بزنند.

    اگه بزرگی درفامیلشون سراغ ندارید، از برادر و خواهرای دیگه اشون کمک بخواهید البته تاکید کنید که از جانب خودشون صحبت کنند.

    اگه هم بازم فایده نداشت، میتونید از کمک یک مشاور استفاده کنید شاید حرف یک مشاور گوش بدهند.

    بنظر شخصی من که ایشون بجای ثواب دارند گناه میکنند چون دارند از انجام مسولیتی که قبول کردن فرار میکنند و همسرشون و تنها میگذارند.

    وظایف خودشون و بعنوان یک همسر اصلا انجام نمیدند.
    درسته رضایت پدر و مادر واجبه، اما نباید برای جلب رضایت والدین از وظایف همسری خودشون غافل بشوند.

    البته این وسط شما هم مقصر هستید، باید زودتر از اینها بفکر این وابستگی افراطی میبودید.اما هنوز هم دیر نشده میتونین از یک مشاور راه حل تخصصی بگیرید و آنرا بکار ببرید.

    مگر قبل از ازدواج در رابطه با محل زندگیتون به توافق نرسیدید.؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  15. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    هم آوا (یکشنبه 07 دی 93), بارن (یکشنبه 07 دی 93)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    Aramesh عزیزم
    وقتی همسرت نمیخاد بمونه تو چطور میخای راضیش کنی ... یه مرد وقتی نمیخاد کاری رو بکنه چطور میشه مجبورش کرد؟؟؟!!!! ... والا من تو ایران ندیدم که مردی رو مجبور به کاری کرد چون اینجا مرد سالاریه
    فقط گاها میشه از سیاست ها و نرمش های زنانه برای کند کردن روند یه فعالیت استفاده کرد اما شوهر شما 3 ماهه که رو تصمیم خودش پابرجاست ... برام خیلی عجیبه که با خودش فکر نمیکنه زن من شبها تنها توی اون خونه اتفاقی براش نمیافته؟؟!!!! آیا اونقدری که خودش رو در قبال زندگی مادر و خواهرش مسئول میدونه در مقابل شما هم مسئولیتش رو میپذیره ؟؟؟!!! به نظرم از همسرت سوال کن که دقیقا چه کسانی رو ناموس خودش حساب میکنه ؟ به نظرم در تشخیص این امر دچار اختلال شده... از یه بنده خدایی بعد 10 سال زندگی مشترک پرسیدن آقای فلانی ناموست کیه ؟ این بنده خدا گفت مادرم-خواهرم ... همه رو نام برد و در آخر گفت زنم این آقا هنوز نمیدونست اول در مقابل همسرش مسئولیت داره و ناموس اولش زنشه
    اگه میخای تخصصی مشاوره بگیری به نظرم عوض انجمن آزاد بشو به جای اینکه هر بار که شوهرت رو میبینی باهاش راجع به این موضوع بحث کنی و درگیریها باعث بشه که هر بار بره ودیرتر و دیرتر بهت سر بزنه

  17. کاربر روبرو از پست مفید هم آوا تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 07 دی 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.