به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دودلی برای ادامه زندگی و قبول شرایط جدید

    با سلام نزدیکه دو ساله عقد کردم در بدو ازدواج تنها شرط من برای ازدواج این بود که محل زندگی من شهر خودمون باشه همسرم هم این شرط رو قبول کرد قرار شد ایشون آپارتمان بخره ولی به دلیل سرمایه گذاری در بورس متضررشدو نتونست اینجا خونه بخره و به پیشنهاد من قرار شد در آپارتمان پدرمن زندگی کنیم اما در حد وسعمون اجاره بدیم .در این بین اختلافاتی هم بینمون بوجود اومد که نزدیک یک و نیم دو ماه قهر کردن و رفتن بعد از این مدت که آشتی کردیم عنوان کردن که اومدنشون به شهرمن و زندگی در اینجا موقته و قصد ادامه زندگی در شهر خودشون رو دارن حالا من موندم چیکار کنم توی ایام محرم صفر اول خواستم رابطه امون رو بازسازی کنم تا شاید ازتصمیم خودش برگرده ولی بعد از طرح دوباره قضیه به تصمیم خودش پافشاری می کنه اگه من قبول کنم به شهر اونها برم برگشتی درکار نیست هم شغلم رو از دست میدم هم خانواده ام رو .من هیچ میل وعلاقه ای به زندگی در شهر اون ندارم از طرفی تک دختر خانواده ام حالا که خانواده ام به من احتیاج دارن من باید برم شهرغریب نه امکاناتی نه سرگرمی و نه خانواده ای ..نمیدونم چیکار کنم اما میدونم با قبول کردن شرطش در مدت بسیار کوتاهی کار به اختلاف میکشه چون قلبا به این کار رضایت ندارم دوستان بهم کمک کنید.

  2. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    ali -guilan (یکشنبه 30 آذر 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست عزیز...

    خیلی ناراحت شدم از بابت اینکه مشکل شما و همسرت درباره خونه ای که قراره باهم زندگی کنید هنوز حل نشده..من پیگیر دو تاپیک قبلی شما بودم ...

    چیزی که نظر من رو درگیر کرده این هست که چرا شما رضایت نمیدی با همسرت تو شهر خودشون زندگی کنید؟ حس میکنم این مساله شما دیگه بیش از حد کش دار شده..
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  4. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 30 آذر 93), reihane_b (دوشنبه 01 دی 93), هم آوا (یکشنبه 30 آذر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چون اگه همون اول بهم پاسخ مثبت نمیداد و شرط رو قبول نمیکرد این ازدواج صورت نمیگرفت حس میکنم یجور زرنگی میکنه وقتی که من اون شهر رو دوست ندارم چطوری برای بقیه عمرم اونجا برم.این نامردی نیست که آدم اول بله بگه بعد الکی و سرحرفهای بیخود و وعده های سرخرمن بگه زن باید طبق عرف و شرع تابع همسر باشه؟مگه توی همون عرف و شرع نگفتن قولی نده که از پس اش نمیای؟

  6. 3 کاربر از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 30 آذر 93), maedeh120 (دوشنبه 01 دی 93), بابک 1369 (سه شنبه 02 دی 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 22:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    208
    سطح
    4
    Points: 208, Level: 4
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nm_shabgard;3661ت42
    چون اگه همون اول بهم پاسخ مثبت نمیداد و شرط رو قبول نمیکرد این ازدواج صورت نمیگرفت حس میکنم یجور زرنگی میکنه وقتی که من اون شهر رو دوست ندارم چطوری برای بقیه عمرم اونجا برم.این نامردی نیست که آدم اول بله بگه بعد الکی و سرحرفهای بیخود و وعده های سرخرمن بگه زن باید طبق عرف و شرع تابع همسر باشه؟مگه توی همون عرف و شرع نگفتن قولی نده که از پس اش نمیای؟
    سلام دوستم مشکلتو که خوندم دیدم خیلی شبیه مشکلی که من داشتم تو زندگیم البته فرقمون اینه من عروسی کردم و رفتم سر زندگیم بعد مادر شوهرم و شوهرم شروع کردند به ناسازگاری و خواستند با حیله من خونه و زندگیمو از شهر خودنون ببرم انجا در حالیکه منم شرطم برای ازدواج این بود که شهر خودم زندگی کنم منم نمی تونستم شهر اوتا زندگی کنم سر حرفم وایستادم چون من نمی تونم برم شهر اونا البته اگه تاپیک منو بخونی می بینی که الان در حال طلاقق گرفتنم و به هیچ قینتی کوتاه نمیام تو هم فکراتو بکن عزیزم البته من مشکلات دیگه هم داشتم. موفق باشی

  8. 2 کاربر از پست مفید پگاه جان تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 30 آذر 93), رزا (یکشنبه 30 آذر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ایا شما که اینقدر سر این موضوع هستید یک بار باجدیت با همسرتون حجت تموم کردید

  10. 2 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 30 آذر 93), رزا (یکشنبه 30 آذر 93)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    حالا میفهمم که چرا مادرم انقده اصرار داشت که با خواستگار از یه شهر دیگه وصلت نکنیم چون همیشه میگفت اون پسر هرچقدرم اینجا وابستگی هایی داشته باشه بالاخره به اصلش بر میگرده یعنی جایی که خانوادش هستن ... دوست خوبم این اتفاق برای دوست من هم بعد از 4 سال زندگی افتاد ... ایشون به شدت افسرده شدن با اینکه همسرش پسرعمه ش و خانواده شوهرش فامیلش هستند ولی واقعا تحمل اونجا براش زجر آوره ... به قول دوستان فکرهاتو بکن ... اتمام حجت کن ... اگه قانع شدی اقدام کن .... ما خانمها خودمون همیشه سر قولهامون میمونیم فکر میکنیم آقایون هم همینطور هستن ... شاید به اندازه موهای سرم ازین قول و قرارهای قبل ازدواج دیدم که به هیچکدوم عمل نشده .... برات دعا میکنم ... پیگیری تاپیک هات بودم و هستم ... انشالا درست میشه

  12. 2 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    اقای نجار (یکشنبه 30 آذر 93), رزا (یکشنبه 30 آذر 93)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    دوست عزیز درک میکنم که چقدر بده که کسی زیر قولش بزنه..

    همسرت با شما داره لج میکنه و شما ایشون رو رو دنده لج انداختی..

    من حس میکنم که شما اگر با لحن مناسب و خیلی محترمانه به همسرت توضیح بدی که :شما به من قول دادی و من روی قول شما حساب کردم بهتر بود.. ولی شما در عوض با همسرت

    بد صحبت کردی پا رو دمش گذاشتی شاید اصلا بهش گفتی که من با این شرط باهات ازدواج کردم( حالا شاید مستقیم این رو بهش نگفتی ولی این پیام رو غیر مستقیم بهش رسوندی) مخصوصا اینکه شما تو

    تاپیک قبلتون هم گفتید که :به همسرم گفتم من از اول از شما خوشم نمیومد و راضی به ازدواج باهات نبودم..

    هم من و هم بقیه دوستان در تاپیک های قبلی به شما گفتیم که بسیاری از رفتارهای شما نسنجیده است نمونه اش اینکه شما با وجود اینکه به همسرت علاقه نداشتی ولی تصمیم به

    ازدواج گرفتی..میدونستی که ایشون پسر فامیلتون هست و با وجود شناخت نسبی که از خودش و خانوادش داشتی و با اختلاف فرهنگی زیاد (تماما تو تاپیک قبلی که بهشون اشاره

    کردید)باز قبول کردی ایشون رو و خیلی مسایل دیگه پس حالا که ایشون رو انتخاب کردی پس برای انتخاب خودت حداقل احترام قائل باش...

    الان هم که فقط میگید قول داده باید سر قولش بمونه دقیقا با همین یک دندگی جلوی همسرت در میای؟؟

    من مطمئنم که همسر شما هم اشکالاتی داره ولی اینطوری با لج و لجبازی پیش رفتن هیچی درست نمیشه که تازه اوضاع بدتر میشه...

    سعی کن با آرامش و با سیاست همسرت رو به خودت جلب کنی .همسر شما پسر بچه نبوده که واسه گول زدن شما بیاد یه قولی بده بعد که خرش از پل گذشت بزنه زیر همه چیز تازه

    اگر اینطور هم باشه بدون خاطرت براش عزیز بوده که برای به دست آوردنت همچین قولی داده منتها چون شما خودت از اول بهش حس مثبتی نداشتی ایشون رو داری با خودت مقایسه

    میکنی ..شما بابد با رفتار مناسب همسرت رو متوجه اشتباهش بکنی..





    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  14. 5 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 30 آذر 93), reihane_b (دوشنبه 01 دی 93), واحد (دوشنبه 01 دی 93), هم آوا (یکشنبه 30 آذر 93), اقای نجار (یکشنبه 30 آذر 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از دوستان بابت راهنمای هاشون ممنون.
    رزا جان من سعی کردم یک ماه در مورد تصمیم اش چیزی نگم خواستم اول کدورتها رو از بین ببرم و بهش نزدیک بشم بعد توی آرامش باهاش صحبت کردم متاسفانه ما رفت آمدهامون قطع شده هرچند از اول هم اون می اومد اما باهاش تلفنی صحبت کردم خیلی با آرامش هرچند تلفنی مثل حضور دیداری نمیشه ولی اون روی تصمیم اش پافشاری میکرد این دفعه هم خودش اومد و حضوری حرف زدیم گفت من تعهد کتبی ندادم بخوام اذیتت کنم میکنم اما اینکار رو نمیکنم قبول میکنم بهت قول دادم اما حالا شرایطم عوض شده و طبق عرف و شرع تو باید همسو با شرایط من باهام بیایی منم گفتم ولی تو قول دادی میگه خوب دادم که دادم حالا شرایطم فرق داره.البته یکبارهم توی تلفن گفتم حالا که روی تصمیم ات اصرارداری بیا جداشیم اما راضی به جدایی نیست .ولی منو درشرایطی قرار میده که حرفش رو قبول کنم در حالیکه من با روحیات خودم آشنا هستم نمیخوام چند ماه دیگه این مساله بشه عامل دعوا و مخل زندگی من قبلا شهر اونها بودم نمیدونم واسه من سخته یا همه اینطورن من به شلوغی و ازدحام شهر بزرگ عادت دارم خیلی سختمه برم شهر کوچیک که امکانات درست درمون نداره. درمورد لج کردن اون ، نه اون لج نکرده ! بهانه میکنه چون یکباراز زبون خودش شنیدم که میگفت مامانم میگه زن اگه زن زندگی باشه میره جایی که شوهرش اونجاست.اون قرار به موندن برای مدت کوتاه رو داره البته قبلش گفته بود که دیگه اصلا نمیاد ولی حالا تخفیف داده گفته میاد اما چند ماه نهایت یک سال اونم چون خونمون وسایلش چیده شده . ناراحت میشم وقتی میبینم به روی خودش نمیاره که اشتباه از جانبشون هست چرا باید عنوان بشه من به این خاطر اونجا میام که آبروتون پیش در و همسایه و فامیل حفظ بشه چون میببن اونجا اساس چیدین.متاسفم واسه این نحوه برخورد چون جواب حمایت رو بد دادن .درسته تحت فشار شدید خانواده اش هست و از طرفی شکست مالی خورده اما با این حال صحیح نمیبینم اینطوری باهام برخورد بشه.

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم همسرت تا حدی حق داره..شرایطتش عوض شده ..اون موقع که میخواست شهر شما زندگی کنه هنوز ضرر مالی نکرده بود هنوز این مشکلات رو نداشت..خودت که داری میبینی چقدر

    شرایطتش بد شده..

    والله بخدا خیلی صبرش زیاده که وقتی علنا تو روش میگی بیا جدا بشیم بازم راضی به جدایی نیست ..از اون طرف ضرر مالی از اینطرف استرسی که شما بهش وارد میکنی.دیگه بنده خدا

    چطور بهت بگه شرایطتش رو نداره؟

    درسته که برات سخته تو شهر اونها زندگی کنی ولی شاید داری زیادی تو ذهنت بزرگش میکنی شاید اونقدرها هم بد نباشه...

    عزیزم شما دختر کم سن وسالی نیستی که حالا اگر از همسرت جدا بشی بگی باز میتونم شرایط بهتری داشته باشم..

    خلاصه کلام اینکه این بحث شما و همسرت فکر کنم 6 ماهی شده که کش پیدا کرده خودت فکر میکنی اینطوری که از شما اصرار باشه و از همسرت انکار چیزی درست میشه؟
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  17. 2 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    reihane_b (دوشنبه 01 دی 93), هم آوا (دوشنبه 01 دی 93)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم رزا ممنون
    بهتون گفتم من شهر اونها زمان دانشجویی بودم اونجا زندگی کردم همینطوری ازخودم نمیگم.اگه میگفت به خاطر این ضرر مالی و شرایط جدید بیا یکی دو سال اونجا باشیم بازم یه چیزی میگفتم باشه اما اون برای همیشه میخواد اونجا زندگی کنیم .من هم آدمم سختگیرهم نیستم بهم اون اعتماد رو نداد که بدونم حتما حتما پشتمه .توی مشورتهاش اول خانواده اش بودن همین درایت خانواده اش و داداشش ما رو متضرر کرد و تاوان ضررش رو من میدم.بازم به گردن میگرفت نمیسوختم اما جوری برخورد می کنه انگار اونا فرشته ان خانواده من غول.سوال ام اینه آیا توی این زندگی منم نقش دارم پس چرا باید شرایط بهم تحمیل بشه چرا هیچ چیز کوچکی خواسته من نباشه توی اطافیانم دیده بودم که همشون از غربت مینالیدن حتی اولش خودمون غریب بودیم و دوری رو چشیدیم. دیگه چشمم ترسیده ...

  19. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    pbsm (دوشنبه 01 دی 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.