به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آذر 93 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1393-9-17
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    151
    سطح
    3
    Points: 151, Level: 3
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh شوهر خواهرم دیگه نسبت به زندگیش تعهدی نداره.

    با سلام به همه دوستان عزیز و تشکر از راهنمایی های ارزنده تان.

    مشکلی که می خواهم مطرح کنم مربوط به خواهرم است . مشکلی که چند ماه است آرامش و آسایش و خواب و خوراک رو ازش گرفته .وبه تبع اون فکر و ذهن من رو هم شدیدا به خودش مشغول کرده . قبل از این که به بیان این مشکل بزرگ بپردازم یه کم از زندگیش می گم که بیشتر باهاش آشنا بشید.ما اهل یک شهرستان کوچکیم ولی از یک خانواده اصیل و سرشناس .خواهرم دانشجوی مشهد بود که با شوهرش آشنا شد و بعد از تحقیقات فراوان و اطمینان از مناسب بودن ایشان زندگی عاشقانه ای رو با هم شروع کردند.چون پدر شوهرخواهرم یک سالی قبل از ازدواجشون فوت کرده بود و مادرشوهرش تنها بود خواهرم با رضایت قلبی حاضر شد با مادر شوهرش زندگی کنه . نمی گم اون روزها بدون مشکل بود ولی با مهربونی و خانومی خواهرم هر طور بود به خوبی می گذشت و همین باعث شد که تمام اعضای خانواده شوهر خواهرم عاشقانه خواهرم رو دوست داشته باشند . خواهرم دختری بسیار خوش مشرب وکدبانو ست که هیچی تو زندگیشون کم نذاشت . شوهر خواهرم هم همه سعیش رو می کرد که خواهرم احساس خوشبختی کنه و موفق هم شده بود . شوهر خواهرم بنا به اعتقاداتی که داشت از داشتن بچه متنفر بود و همه سعیش رو کرد تا خواهرم هم با او هم عقیده شده و از داشتن بچه صرف نظر کنه که البته موفق هم شده بود .

    فکر کنم ریشه مشکل از اونجا شروع شد که شوهر خواهرم کم کم ارتباطش رو با تک تک دوستاش قطع کرد .بعد از اون شروع کرد به کم کردن ارتباطش با خواهراش که خیلی روش حساب می کردن و همه مشکلات اونام به دست همین برادرشون حل مشد . بعد شروع کرد به بهانه گرفتن برای مادرش که ما تو این دوازده سال مزه استقلال رو نچشیدیم و همش باید به رتق و فتق امور شما و بقیه بپردازیم و... تا اینکه یک شب اعلام کرد ما فردا از این خونه میریم و با این حرف همه رو شوکه کرد.خلاصه اونا از خونه مادرشوهر خواهرم رفتن و پیرزن بیچاره رو که حالا خیلی وابسته اونا بود تو یک خونه بزرگ تنها گذاشتن .شوهر خواهرم با همه اعضای خانواده اش قطع رابطه کرد طوری که اگه بفهمه خواهرم حتی تلفنی ازشون خبر گرفته به شدت ناراحت میشه.
    از همون موقع شوهر خواهرم دچار کابوس های شبانه شد و به یک روانپزشک تحلیلی معرفی شد.خواهرم چهارماه قبل خیلی اتفاقی متوجه ارتباط وایبری شوهرش با منشی شرکتشون شد. این .اتفاق بدجوری تو ذوق خواهرم زد.وقتی به شوهرش گفت این پیاما چیه با خونسردی شوهرش مواجه شد که ،خود واقعی من همینه که می بینی!مگه چیه همه این کار را رو می کنن!خواهرم به شدت ناراحت شد ولی خودشو کنترل می کرد و بیشتر حواسش به کارای شوهرش جلب شد. اون حالا دیگه عمدا سراغ موبایل شوهرش بدور از چشم اون می رفت که با وقیحانه ترین و مبتذل ترین حرف هایی که حتی بین زن و شوهر ها هم رد و بدل نمیشه روبرو شد .وقتی دوباره به شوهرش اعتراض کرد با کمال تعجب با این پاسخ روبرو شد که: من تو این دوازده سال به زور تو رو تحمل کردم!ازدواج ما از اول اشتباه بود! من هیچ احساسی به تو ندارم!اگه میخوای مثل دو تا همخونه که هیچ تعهدی به هم ندارن به این زندگی ادامه بده و هیچ توقعی از من نداشته باش !یا اگرم دوست داری طلاق بگیر و برو پی کارت!
    خواهر بیچاره ام که حالا 37 سالشه(با شوهرش تقریبا هم سنند) اینقدر این حرفا براش سنگین بوده که همش فکر میکنه حتما دچار توهم شده دائم تو محل کارش از شدت ناراحتی و استرس حالش به هم میخوره و بی هوش میشه . ولی دردش رو به هیچ کس نمیتونه بگه . به منم از بس زیر پاشو کشیدم و سین جیمش کردم بروز دادو همش نگرانه که این همه عشق چطور به این سرعت از بین رفت .اگه مامان و بابام که هردو بیماری قلبی دارن و بی نهایت شوهرخواهرم رودوست دارن و بهش اعتماد دارن بفهمن چه اتفاقی میفته . خواهرم هنوزم عاشق شوهرشه و اصلا به طلاق فکر نمی کنه .ولی شوهرش از وقتی که دیده خواهرم همه چیز رو در موردش میدونه انگار خاطر جمع شده و دیگه حتی دو سه روز تو خونه پیداش نمیشه و اگرم بیاد زودتر از یک نیمه شب خونه نمیاد . خواهرم به شدت از نظر روحی آسیب دیده ولی اون حتی حاضر نیست اونو دکتر ببره. میگه خودت برو رو من حساب نکن !درصورتی که از فیش های کارت خوان شوهرش میفهمه چه خرجای نجومی که برای اون دختره نمی کنه!

    حق خواهرم این نبود که این همه زحمت تو این زندگی کشید و صادقانه و عاشقانه زندگی کرد حالا اینجوری تو سرش بخوره.خواهش میکنم راهنمایی کنید.

    راستی یادم رفت بگم که با اصرار من خواهرم به یک روانشناس مراجعه می کنه که بتونه از پس مشکل روحی که براش پیش اومده بر بیاد ولی تا حالا که موفق نبوده.
    ویرایش توسط مسافر زمان : شنبه 22 آذر 93 در ساعت 16:45 دلیل: اصلاح عنوان

  2. 7 کاربر از پست مفید دلسوخته تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 22 آذر 93), capitan (شنبه 22 آذر 93), pbsm (یکشنبه 23 آذر 93), sevil73 (شنبه 22 آذر 93), szd (شنبه 22 آذر 93), واحد (شنبه 22 آذر 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 27 آذر 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    وجدانن اگر خودت وارد تاپیکی بشی که نه عنوان مرتبطی داره و هم توضیحاتش

    با خطوط چسبیده بهم بدون پاراگراف بندی،رغبت می کنی بخونی؟حداقل به

    خاطر زودتر جواب گرفتن م شده اولا"عنوان رو طوری انتخاب کن تا موضوعش

    مشخص بشه دوم توضیحاتو پارگراف بندی کن تا آدم وحشت نکنه.


  4. کاربر روبرو از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده است .

    mahasty (شنبه 22 آذر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آذر 93 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1393-9-17
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    151
    سطح
    3
    Points: 151, Level: 3
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرهنگ 27 عزیزشما درست میگین .من معذرت میخوام.اینقدر پریشونم که به تنها چیزی که فکر نکردم همینی بود که شما اشاره کردین.

  6. 2 کاربر از پست مفید دلسوخته تشکرکرده اند .

    sasha (یکشنبه 23 آذر 93), واحد (شنبه 22 آذر 93)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان مدیران میان و تایپیکتو قفل میکنن. از طریق پیام خصوصی به فرشته مهربان ی عنوان مناسب انتخاب کن و ازش بخواه که عنوان تایپیکتو عوض کنه
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  8. کاربر روبرو از پست مفید کامران تشکرکرده است .

    دلسوخته (شنبه 22 آذر 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دلسوخته عزیز ... میتونم به جرات بگم که با ورود فناوری مدرن قریب به 60 درصد آقایون به طور روزانه به دسته شوهر خواهر شما میپیوندند ... و تازه بعد 10 یادشون میافته که با عشق در کنار هم زندگی نکردن ... که البته اینها بهانه هایی بیش نیست و خودشون هم میدونن که راهی که دارن میرن به ناکجا آباده بنابراین برای کاهش عذاب وجدانشون همسرشون رو وادار به جدایی میکنن ... من موردی مشابه مورد خواهر شما دیدم ... بنابراین اگر من جای خواهر شما باشم قبل از نابود شدن روح و جسمم راه زندگیم رو جدا میکنم ... بنظرم دیگه کافیه هرچقدر ما زنهای ایرانی با هر بلایی که سرمون اوردن ساختیم در اخر هم تهمت های ناروا خوردیم ... دیگه بسه ... بهتره به خواهرت بگی اون مرد اگر روزی برگشت و گفت اشتباه کردم دیگه بر نگرد ... نجابتی که رفت دیگه ارزش نداره ... من روی کسی که یکبار تخم بی اعتمادی رو توی دلم کاشته دیگه حسابی باز نمیکنم و هرگز دیگه بهش اعتماد نمیکنم ... خداروشکر که خواهرت فرزندی نداره وگرنه جدایی براش سخت تر میشد ... بهتر اینکه خواهرت شاغله و متکی به غیر نیست
    توصیه میکنم منتظر برگشت دوباره اون مرد نباشید ... ایشون اگه میخواست برگرده با همون تلنگر اول به راه راست هدایت میشد نه اینکه وقیح تر بشه ... انشالا به حق دل شکسته زینب هر چی که به صلاح خواهرته اتفاق بیافته

  10. 6 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 22 آذر 93), capitan (شنبه 22 آذر 93), sevil73 (شنبه 22 آذر 93), szd (شنبه 22 آذر 93), کیت کت (شنبه 22 آذر 93), دلسوخته (شنبه 22 آذر 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1393-5-15
    نوشته ها
    40
    دستاوردها:
    3 months registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 138 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اگه جاي خواهرت باشم با پيشنهاد هم خونه بودن موافقت ميكنم و كاري ميكنم در اين مدت كمترين اهميتي به شوهرم و كاراش ندم و در عوض به روش خودش بلايي به سرش مياوردم كه هر چي خوشي كرده از دماغش در بياد و مهمتر از اون غيرتش رو تحريك ميكردم اين روش چندين بار تست شده و توسط دوستم و دخترخالم جواب قطعي گرفتن اين دقيقا برعكس روشيه كه در اينگونه موارد زنهاي ايران عمل ميكنن زن ايراني در اينگونه موارد براي شوهر به خودش ميرسه به زنگيش ميرسه هي ميره سمت شوهره هي نشون ميده ناراحته شكسته و ضعيفه ولي دقيقا بايد برعكسش باشي وقتي شوهره ميبينه زنش به ظاهر عينه خيالش نيست و راحت قبول كرده هم خونه باشن و بعدم طلاق بگيرن بعدم يه كم شك ميكنه كه زنش چرا هپي هست و چرا بهم نريخته يه كم متفاوت تر تيپ ميزنه و ميره بيرون زنگهاي مشكوك بهش ميزنن خونه هميشه پر از گل هست خانم براي خودش موزيك گذاشته و ميرقصه شوهره به خودش مياد برميگرده مثل بچه ادم ميشينه سرجاش بارم ميگم اين روش تست شده و جواب ميده فقط خواهرت بايد از پسش بر بياد و اصلا احساساتي نشه خيلي خشك و جدي بگه منم موافقم با خوشحالي

    - - - Updated - - -

    من اگه جاي خواهرت باشم با پيشنهاد هم خونه بودن موافقت ميكنم و كاري ميكنم در اين مدت كمترين اهميتي به شوهرم و كاراش ندم و در عوض به روش خودش بلايي به سرش مياوردم كه هر چي خوشي كرده از دماغش در بياد و مهمتر از اون غيرتش رو تحريك ميكردم اين روش چندين بار تست شده و توسط دوستم و دخترخالم جواب قطعي گرفتن اين دقيقا برعكس روشيه كه در اينگونه موارد زنهاي ايران عمل ميكنن زن ايراني در اينگونه موارد براي شوهر به خودش ميرسه به زنگيش ميرسه هي ميره سمت شوهره هي نشون ميده ناراحته شكسته و ضعيفه ولي دقيقا بايد برعكسش باشي وقتي شوهره ميبينه زنش به ظاهر عينه خيالش نيست و راحت قبول كرده هم خونه باشن و بعدم طلاق بگيرن بعدم يه كم شك ميكنه كه زنش چرا هپي هست و چرا بهم نريخته يه كم متفاوت تر تيپ ميزنه و ميره بيرون زنگهاي مشكوك بهش ميزنن خونه هميشه پر از گل هست خانم براي خودش موزيك گذاشته و ميرقصه شوهره به خودش مياد برميگرده مثل بچه ادم ميشينه سرجاش بارم ميگم اين روش تست شده و جواب ميده فقط خواهرت بايد از پسش بر بياد و اصلا احساساتي نشه خيلي خشك و جدي بگه منم موافقم با خوشحالي

  12. 7 کاربر از پست مفید ماهك تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 22 آذر 93), sanjab (شنبه 22 آذر 93), sevil73 (شنبه 22 آذر 93), szd (شنبه 22 آذر 93), کیت کت (شنبه 22 آذر 93), هم آوا (شنبه 22 آذر 93), دلسوخته (شنبه 22 آذر 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آذر 94 [ 14:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-12
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2,438

    تشکرشده 600 در 162 پست

    Rep Power
    51
    Array
    واقعا متاسف شدم خانوم دلسوخته :((
    نمیدونم چرا فرهنگ استفاده از وایبر و فیس بوک و ...رو نداریم تو این کشور !
    چقدر خونواده ها داره اینجوری میپاشه ... خیلی بده واقعا
    احتمالا اینکه شوهر خواهرتون قطع رابطه کرده و خونشو تغییر داده به خاطر این بوده که کمتر از سوی خانواده خودش بازخواست بشه و بتونه راحت کارشو انجام بده !
    یه امار بگیرید از خواهرتون آیا از لحاظ عاطفی برای شوهرتون کم نزاشته ؟
    روانشناس چه توصیه ای کرده ؟
    میگن عشق هم ابدی نیست همینجاستها ...
    امیدوارم هر چی به خیر و صلاح خواهرتونه پیش بیاد :((

  14. 5 کاربر از پست مفید ali -guilan تشکرکرده اند .

    capitan (شنبه 22 آذر 93), szd (شنبه 22 آذر 93), هم آوا (شنبه 22 آذر 93), دلسوخته (شنبه 22 آذر 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 27 آذر 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام.اولا که بله یه حقیقتیه که این موضوع خیانت به شدت زیاد شده.من یه بار پیشنهاد کردم تو تالار تاپیکی بتز بشه و همه از تجربیات و نظرات شخصیشون بگن که خوب نشد!!!!!!!! دوستم تو مدتی که تو تالار بودم موارد مشابه خواهر شما زیاد دیدم.....باید خواهرتون به استقلال روحی و شخصیتی برسن که حالا الزاما طلاق نیست اما باید خودشون قوی کنند.غش و ضعف کردن و خودخوری برای ادمی که ارزش نداره بی فایدست.بگید با شوهرشون لج کنند و اتفاقا بهتر زندگی کنند و تو کار و روابطشون بیشتر پیشرفت کنمد؛یعنی مبارزه مثبت.من خودم هر چی دارم از مبارزه مثبت کردنه.خواهرتون ببرید پیاده روی؛دوره همی های زنونه؛و بخواید تو کارشون تمرکز کنند واز دوره های مشاوره کمک بگیرن حتی بیان تو تالار و ببینند که تنها نیستند.شوهر خاله من قاضی دادگاه خانوادست میگفت نیمی ار طلاق ها به علت خیانت پس ایشون فقط تنها نیستن و همین که ادم فکر کنه تنها قربانی نیست کمی التیام بخشه؛تازه می تونه تز تجربیات دیگران استفاده کنه.و اینکه بیشتر از این موضکع خیانت شوهرشون به روش نیارن یا از خانواده شوهرشون کمک نگیرن چون بدترحرمت ها شکسته میشه و ببخشید اما وقیح تر میشن.
    ویرایش توسط کیت کت : شنبه 22 آذر 93 در ساعت 20:36

  16. 6 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 22 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 23 آذر 93), capitan (شنبه 22 آذر 93), szd (شنبه 22 آذر 93), هم آوا (شنبه 22 آذر 93), دلسوخته (شنبه 22 آذر 93)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    دوست جون غصه ی الکی خوردن فایده ای نداره
    پیرت میکنه

    به جای این حرفها خواهرت رو ببر بیرون و گردش و ...
    و همچنین مشاوره

    که بفهمه با این شرایط بایستی چیکار کنه

    ببین من یه چیزی تو ذهنم هست و اونم اینه که کسی که با پدر و مادرش وفا نمیکنه دیگه با زن و بچه اش هم بهتر از این نمیشه
    بررسی کن ببین نمیشه محترمانه با این خانوم منشی صحبت کنید؟؟

  18. 4 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 23 آذر 93), کیت کت (یکشنبه 23 آذر 93), هم آوا (شنبه 22 آذر 93), دلسوخته (یکشنبه 23 آذر 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آذر 93 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1393-9-17
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    151
    سطح
    3
    Points: 151, Level: 3
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهرم بخاطر موقعیت اجتماعی خودش و خانواده پدریش حاضر نیست مهر طلاق به پیشونیش بخوره که یکی از سر دلسوزی هر روز براش یه تصمیم بگیره و یکی از سر بدخواهی از شرایطش ذوق کنه.خودشم هر چند منتظر برگشت شوهرشه ولی میگه تا آخر عمرش فراموش نمیکنه چه بی حرمتی در حقش شده.
    الانم به توصیه مشاورش سعی می کنه خودش رو نسبت به کارای شوهرش بی اهمیت نشون بده ولی از ته دلش نیست .میگه احساس حماقت می کنم . شما میگین غیرتش رو تحریک کنه ولی شوهرش همون روزایی که خواهرم فهمیده بود چکار میکنه بهش گفته بود برو تو هم هر کاری می خوای بکن دوست پسر برا خودت جور کن !مسافرت برو!با دوستات مهمونی بگیر!چه اشکالی داره!برو از زندگیت حالشو ببر! تو این دوازده سال که همش قید و بند تو دست و پات بوده کجا رو گرفتی!در صورتی که تا قبل این اتفاقا این دوتا زن و شوهر تو آشنا و فامیل زبانزد و ضرب المثل بودن. نه اینکه فکر کنین حتما تظاهر بوده و لی حداقل از طرف خواهرم صادقانه بوده.همه میگفتن شما اصلا شبیه زن و شوهرا نیستین بیشتر شبیه دوتا دوست خیلی صمیمی هستین.شوهر خواهرم از بس رفتارای صمیمی و مودبانه از خودش تو این سالا نشون داده که هیچکس باورش نمیشه یه روز بین این دوتا اختلافی بیفته.
    باید بگم خواهرم تو یه شهر دور با شوهرش زندگی میکنه و تماس ما فقط از طریق تلفن میسره .
    تو این مدت چند بار از ما سرزده ولی چون تنها اومده و شوهرش با اون همه ارادتی که به خانواده ما داشته و همه ما هم نسبت به اون همینطور،برای مامان و بابام هم عجیب بوده و هم نگران کننده .مامانم همش میگه نمیدونم این دختر چشه !چرا مثل همیشه شاد و شنگول نیست.خواهرم هم مجبوره به خاطر خانوادش چیزی نگه.میگم بذار ما بیایم ازت سر بزنیم ،میگه شوهرم که معمولا خونه نیست اگرم باشه میترسم مثل سابق شما رو تحویل نگیره یا با حضور شما اصلا خونه نیاد که این خیلی بدتره.توصیه های شما رو روانشناسشم بهش کرده ولی چون از نظر روحی وضع خوبی نداره نمیتونه بهش عمل کنه.
    خواهرم معتقده که صحبت کردن با اون خانم ارزش منو پیشش میاره پایین و جری ترش میکنه .تازه ممکنه به شوهرش بگه و باعث مسخره شدن خودش بشه.بعدشم اون خانم فکر میکنه حالا چقدر مهم و باارزشه که شخصیت مثبتی مثل خواهر من رو مجبور کرده به دامن همچه آدم زبونی مثل اون آویزون بشه.درضمن مگه این خانوم نمیدونه که طرفش یه آدم متاهله که به خودش اجازه میده وقت و بی وقت حتی تا دو نیمه شب بهش وایبر بزنه!مگه نمیدونه من خونه ام!این کارا مثل یه دهن کجی زشت میمونه و صحبت کردن در موردش چیزی رو ثابت نمیکنه مگر ضعف منو .که منم نمیخوام همچین اتفاقی حداقل پیش چشم اون خانم بیفته.
    شوهرخواهرم از نظر موقعیت اجتماعی در سطح خیلی بالایی قرار داره ولی متاسفانه خودش رو در حد یه نوجوون نادون پایین آورده!اون حتی همه دوستا و فامیلا و آشناها رو تو گوشیش بلاک کرده و یه اسم دخترونه !!!! برا خودش انتخاب کرده !!!و توی فرندای این خانم اد شده!!!!این خیلی مضحک و عجیبه!!!
    خواهرم بهش گفته از آدم مهمی مثل تو که چنین موقعیتی داره بعید و زشته که سطح خودت رو اینقدر پایین بیاری ولی اون در جوابش بلند خندیده و گفته این چیزا به کسی مربوط نیست!!
    به نظر شما این رفتارا نمیتونه یه اختلال شخصیت باشه که بعد این همه سال بروز کرده؟یعنی یکی میتونه 38 سال همه رو فریب بده و بعد خودواقعیشو اینجوری نشون بده؟!!

    - - - Updated - - -

    خواهرم بخاطر موقعیت اجتماعی خودش و خانواده پدریش حاضر نیست مهر طلاق به پیشونیش بخوره که یکی از سر دلسوزی هر روز براش یه تصمیم بگیره و یکی از سر بدخواهی از شرایطش ذوق کنه.خودشم هر چند منتظر برگشت شوهرشه ولی میگه تا آخر عمرش فراموش نمیکنه چه بی حرمتی در حقش شده.
    الانم به توصیه مشاورش سعی می کنه خودش رو نسبت به کارای شوهرش بی اهمیت نشون بده ولی از ته دلش نیست .میگه احساس حماقت می کنم . شما میگین غیرتش رو تحریک کنه ولی شوهرش همون روزایی که خواهرم فهمیده بود چکار میکنه بهش گفته بود برو تو هم هر کاری می خوای بکن دوست پسر برا خودت جور کن !مسافرت برو!با دوستات مهمونی بگیر!چه اشکالی داره!برو از زندگیت حالشو ببر! تو این دوازده سال که همش قید و بند تو دست و پات بوده کجا رو گرفتی!در صورتی که تا قبل این اتفاقا این دوتا زن و شوهر تو آشنا و فامیل زبانزد و ضرب المثل بودن. نه اینکه فکر کنین حتما تظاهر بوده و لی حداقل از طرف خواهرم صادقانه بوده.همه میگفتن شما اصلا شبیه زن و شوهرا نیستین بیشتر شبیه دوتا دوست خیلی صمیمی هستین.شوهر خواهرم از بس رفتارای صمیمی و مودبانه از خودش تو این سالا نشون داده که هیچکس باورش نمیشه یه روز بین این دوتا اختلافی بیفته.
    باید بگم خواهرم تو یه شهر دور با شوهرش زندگی میکنه و تماس ما فقط از طریق تلفن میسره .
    تو این مدت چند بار از ما سرزده ولی چون تنها اومده و شوهرش با اون همه ارادتی که به خانواده ما داشته و همه ما هم نسبت به اون همینطور،برای مامان و بابام هم عجیب بوده و هم نگران کننده .مامانم همش میگه نمیدونم این دختر چشه !چرا مثل همیشه شاد و شنگول نیست.خواهرم هم مجبوره به خاطر خانوادش چیزی نگه.میگم بذار ما بیایم ازت سر بزنیم ،میگه شوهرم که معمولا خونه نیست اگرم باشه میترسم مثل سابق شما رو تحویل نگیره یا با حضور شما اصلا خونه نیاد که این خیلی بدتره.توصیه های شما رو روانشناسشم بهش کرده ولی چون از نظر روحی وضع خوبی نداره نمیتونه بهش عمل کنه.
    خواهرم معتقده که صحبت کردن با اون خانم ارزش منو پیشش میاره پایین و جری ترش میکنه .تازه ممکنه به شوهرش بگه و باعث مسخره شدن خودش بشه.بعدشم اون خانم فکر میکنه حالا چقدر مهم و باارزشه که شخصیت مثبتی مثل خواهر من رو مجبور کرده به دامن همچه آدم زبونی مثل اون آویزون بشه
    ویرایش توسط دلسوخته : یکشنبه 23 آذر 93 در ساعت 10:59

  20. 3 کاربر از پست مفید دلسوخته تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 23 آذر 93), elham.e (یکشنبه 23 آذر 93), szd (یکشنبه 23 آذر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس تعلق نداشتن به شهر محل زندگی
    توسط zolal در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:15
  2. تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
    توسط چرخ و فلک در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 اسفند 90, 20:22
  3. چگونه به جاي تعقيب ، جذب كنيم؟
    توسط ستایش بارن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 آذر 89, 10:45
  4. جذب به جای تعقیب
    توسط بالهای صداقت در انجمن خلاقیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 89, 11:52
  5. +اسلام و ازدواج موقت (دلیل جواز متعه ؟ )
    توسط lord.hamed در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 خرداد 87, 21:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.