به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با این وضعیت من چیکار کنم با خانواده شوهرم

    سلام دوستان من دوسال ازدواج کردم وبچه هم ندارم. راستش خانواده شوهر من خانواده بی نهایت به هم ریخته وپر از مشکلات خانوادگیه واین خانواده هم از نظر فرهنگی سطح پایین وهم فوق العاده پر توقع هستن وهمش توقع بیجا از آدم دارن، تو این خانواده تنها کسی که با همه فرق میکنه ومنطق سرش میشه فقط همسر بنده هست که همیشه پشت منه، از اونجایی که مادر شوهر بنده سخت بیماره ونیاز به مراقبت شدید داره وبیماری پارکینسون شدید داره وپدر شوهرمم که اصلا عین خیالش نیست وفقط به فکر زن گرفتنه ودو تا برادر شوهرمم که مجردن هیچی حالیشون نیست ویک خواهر شوهر 12 ساله دارم واین باعث شده که این خانواده شدیدا از ما توقعات بیجا داشته باشن واین درصورتیه که همسرم تازه درسشو تموم کرده وبیکاره وضع مالی خرابی داریم وپدر شوهرمم پولداره ولی خرج زن مریضش نمیکنه وحتی یه خدمتکارم براش نمیگیره ومیخواد همش شونه خالی کنه واین مسئولیت خودشو بندازه رو دوش بچه هاش مخصوصا شوهر من! خلاصه شوهر بنده هر روز با خانواده اش درگیری داره ودعوا ولی من کلا خودمو بی طرف نشان میدم اما فهمیدم که خانواده شوهر توقع دارن که من مثل یه خدمتکار برم تو اون خونه کار کنم واز مادر شوهر پرستاری کنم واونام اینو وظیفه من میدونن، وشوهر منم به شدت از این رفتار خانواده اش بدش میاد وپشت منه واجازه نمیده من اونجا کار کنم درضمن خونه های ماهم دیوار به دیوار همه، حالا مشکل من اینجاست که وقتی خودم تنها میرم اونجاسربزنم مادر شوهر همش میخاد از من کاربکشه مثلا صبح اول صبح رفتم اونجا که ببرمش دستشویی چون نمیتونه درست راه بره باید یکی کمکش کنه، برداشته به من گفته که برو دستشویی وتوالت رو بشور کثیف شده وکسی نیست که بشوره یا مثلا میگه خونه رومرتب کن جارو ظرف و.... کاری دیگه ومنم یه وقتایی دلم براش میسوزه میگم بنده خدا مریضه ناتوانه کمکش کنم ولی دوس ندارم این دلسوزی من باعث سو استفاده اون بشه، یا مثلا من هروقت برا خودم لباس جدید یا وسیله جدید بگیرم میگه منم از این لباسا میخوام یا مثلا منم روسری ندارم و... یعنی میرسونه که برا منم بگیر اما خداشاهده که شوهر من وضع مالی خوبی نداره ومنم مامانم برام وسیله میگیره ولی دوس ندارم به مادر شوهرم اینو بگم که مادرم برام لباس خریده چون نمیخوام حالت فخر فروشی بشه یا غرور شوهرمو بشکنم وشوهرمم بارها به مادرش میگه که مادر من، من الان وضع مالی خوبی ندارم که خرجت کنم اگه داشتم حتما خرجت میکردم ولی مادرش اصلا درک نمیکنه همش میگه منو ببر دکتر یا برا جیگر بگیر یا لباس یا.... من خودم فکر میکنم چون شوهرش بدجنسه وباهاش بده وبراش هیچی نمیگیره اینم عقده ای شده واین جوری به ما پیله میکنه، از اونورم پدر شوهر وبرادر شوهرا میگن بگو زنت بیاد کار کنه یا چرا کار نمیکنه میبینه خونه کثیفه وظرفا ناشورن چرا کاری نمیکنه و... خلاصه این خانواده مارو کلافه کردن شوهرم که کلا اعصابش خراب شده. مشکل بیکاری وبی پولیش از یه طرف ومشکل خانواده اش با این توقعات زیادشونم از طرفی دیگه تحت فشار گذاشتش، حالا من نمیدونم تو این شرایط چه عکس العملی نشان بدم؟ دوستان ازتون خواهش میکنم راهنمایی کنین وبگین که من در مقابل این رفتارهای مادر شوهرو پدر شوهر اینا چکارکنم؟؟؟ خواهش میکنم کمک کنین

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow

    نقل قول نوشته اصلی توسط روزنه ی امید نمایش پست ها
    سلام دوستان من دوسال ازدواج کردم وبچه هم ندارم. راستش خانواده شوهر من خانواده بی نهایت به هم ریخته وپر از مشکلات خانوادگیه واین خانواده هم از نظر فرهنگی سطح پایین وهم فوق العاده پر توقع هستن وهمش توقع بیجا از آدم دارن، تو این خانواده تنها کسی که با همه فرق میکنه ومنطق سرش میشه فقط همسر بنده هست که همیشه پشت منه، از اونجایی که مادر شوهر بنده سخت بیماره ونیاز به مراقبت شدید داره وبیماری پارکینسون شدید داره وپدر شوهرمم که اصلا عین خیالش نیست وفقط به فکر زن گرفتنه ودو تا برادر شوهرمم که مجردن هیچی حالیشون نیست ویک خواهر شوهر 12 ساله دارم واین باعث شده که این خانواده شدیدا از ما توقعات بیجا داشته باشن واین درصورتیه که همسرم تازه درسشو تموم کرده وبیکاره وضع مالی خرابی داریم وپدر شوهرمم پولداره ولی خرج زن مریضش نمیکنه وحتی یه خدمتکارم براش نمیگیره ومیخواد همش شونه خالی کنه واین مسئولیت خودشو بندازه رو دوش بچه هاش مخصوصا شوهر من! خلاصه شوهر بنده هر روز با خانواده اش درگیری داره ودعوا ولی من کلا خودمو بی طرف نشان میدم اما فهمیدم که خانواده شوهر توقع دارن که من مثل یه خدمتکار برم تو اون خونه کار کنم واز مادر شوهر پرستاری کنم واونام اینو وظیفه من میدونن، وشوهر منم به شدت از این رفتار خانواده اش بدش میاد وپشت منه واجازه نمیده من اونجا کار کنم درضمن خونه های ماهم دیوار به دیوار همه، حالا مشکل من اینجاست که وقتی خودم تنها میرم اونجاسربزنم مادر شوهر همش میخاد از من کاربکشه مثلا صبح اول صبح رفتم اونجا که ببرمش دستشویی چون نمیتونه درست راه بره باید یکی کمکش کنه، برداشته به من گفته که برو دستشویی وتوالت رو بشور کثیف شده وکسی نیست که بشوره یا مثلا میگه خونه رومرتب کن جارو ظرف و.... کاری دیگه ومنم یه وقتایی دلم براش میسوزه میگم بنده خدا مریضه ناتوانه کمکش کنم ولی دوس ندارم این دلسوزی من باعث سو استفاده اون بشه، یا مثلا من هروقت برا خودم لباس جدید یا وسیله جدید بگیرم میگه منم از این لباسا میخوام یا مثلا منم روسری ندارم و... یعنی میرسونه که برا منم بگیر اما خداشاهده که شوهر من وضع مالی خوبی نداره ومنم مامانم برام وسیله میگیره ولی دوس ندارم به مادر شوهرم اینو بگم که مادرم برام لباس خریده چون نمیخوام حالت فخر فروشی بشه یا غرور شوهرمو بشکنم وشوهرمم بارها به مادرش میگه که مادر من، من الان وضع مالی خوبی ندارم که خرجت کنم اگه داشتم حتما خرجت میکردم ولی مادرش اصلا درک نمیکنه همش میگه منو ببر دکتر یا برا جیگر بگیر یا لباس یا.... من خودم فکر میکنم چون شوهرش بدجنسه وباهاش بده وبراش هیچی نمیگیره اینم عقده ای شده واین جوری به ما پیله میکنه، از اونورم پدر شوهر وبرادر شوهرا میگن بگو زنت بیاد کار کنه یا چرا کار نمیکنه میبینه خونه کثیفه وظرفا ناشورن چرا کاری نمیکنه و... خلاصه این خانواده مارو کلافه کردن شوهرم که کلا اعصابش خراب شده. مشکل بیکاری وبی پولیش از یه طرف ومشکل خانواده اش با این توقعات زیادشونم از طرفی دیگه تحت فشار گذاشتش، حالا من نمیدونم تو این شرایط چه عکس العملی نشان بدم؟ دوستان ازتون خواهش میکنم راهنمایی کنین وبگین که من در مقابل این رفتارهای مادر شوهرو پدر شوهر اینا چکارکنم؟؟؟ خواهش میکنم کمک کنین
    [/b]سلام دوستان همدردی، یعنی کسی نیس که بیاد یه راهنمایی کنه؟؟! من عضو قدیمی تالارم وبعد از ماهها اومدم یه پست گذاشتم لطفاً دوستان بیاید وراهنماییی کنید چون واقعاً به کمکتون احتیاج دارم خواهش میکنم یه نگاه به پست منم بندازین

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم اعصاب خورتو خورد نكن
    تنها راهش اينه كه رابطه ات رو كم كني و خودتو مشغولبه كاراي ديگه كه مثلام نم كار دارم.
    بدون شوهرت نرو كه ازت كار نكشن.
    و به فكر مشكلات خودت باش. به شوهرتم همينو بگو كه دنبال كار يا حرفه اي باشه.
    بعضي مادرها اينطوري ان اصلا پسر ميارن برا اينكه برا پيري اينطوري ازش بكشن.
    وقتي نداره چكاركنه مشكل خودشونه.
    خودت رو قاطي نكن
    رابطه تونم كم كنيد.
    اصلا هم بهشون رو نده والا تا قيامت ميشي كلفت مفتشون. اينا قدر نشناس هم هستن.

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array
    سلام روزنه ی امید

    امیدت به خدا باشه و به خودش توکل کن . ازش تشکر کن که شوهر فهیمی قسمتت کرده .
    سختی ها رو در کنار نعمت ببین . اگر خانواده شوهر خوبی داشتی اما شوهر خوبی نداشتی مطمئنا از امروز ناراضی تر بودی . پس همیشه شاکر باش و حتی سختی ها رو با جون و دل تحمل کن چرا که شوهر همراه و خوبی داری .

    اصولا مادرها وقتی مهر و عاطفه ای که نیاز دارند رو از همسر نمی بینند روی فرزندانشون سرمایه گذاری عاطفی می کنن و مخصوصا پسر و حتی وابستگی عاطفی دارند .

    مادر همسر شما و تمام مادران رنج دیده و زحمت کشیده در این دنیا وقتی سن شون بالاتر میره و یا مریض می شن بیشتر از هر موقع دیگه ای نیاز به محبت پیدا می کنند که اگر همسر خوب و پاسخ گویی داشته باشند این مشکل تقریبا حل شده است اما اگر همسران روابط عاطفی عمیقی نداشته باشند باز هم در این دوران تمام توقعاتشون از فرزندانشون هست .

    اینها رو گفتم که بدونی اوضاع طبیعی است و فکر نکنی بد جنسی در کار هست .

    شرایط سختیه و فشار زیادی رو شما و همسرتون هست اما به خاطر رضای خدا تا حدودی همراهی کنید اما نگذارید خصوصا از دید فرزندان دیگر وظیفه به حساب بیاد .

    شما میتونی مثل همین الان وقتی از روز که بقیه نیستند به مادرش تا حدودی کمک کنی اما جلوی دیگران ذهنیت وظیفه بودن رو تقویت خواهد کرد . بحث کردن بی فایده است و باید حتی همسرت بهشون بگه همسر من در حد توانش به مامان کمک می کنه اما خودشم مسئولیت یک زندگی رو داره پس بهتره شما که فعلا مجرد هستید برنامه ریزی کنید و کارها رو تقسیم کنید . در همین حد گفتن کافیه نه اینکه بحث کنید بگذارید به مرور به عمل شما عادت کنند . زمان بر هست اما شدنیه و اینکه شما همیشه باید یکنواخت عمل کنید نه یه مدت بیشتر باشید یا کمتر .

    لباس یا وسیله های جدیدت رو جلوی مادرشوهرت استفاده نکن تا او تصور نکنه که پسرش تهیه کرده و ازش انتظار داشته باشه برای او هم تهیه کنه . شما به دید این نگاه کن که مادر همسرت فقط تشنه محبته ، لباس و .... بهانه است .

    در عوض شوهرت یک وقت تعیین شده ای رو نه کمتر و نه خیلی بیشتر بره کنارش و بهش محبت کنه حتی لفظی . اگر اندازه اش معین شده نباشه می تونه وابستگی رو بیشتر کنه و بیشتر اذیت بشه . بگذار عادت کنه که همین تایم فقط برای محبت به اوست . و بقیه زمان ها عادی و معمولی باشه .

    مدیریت و صبر می خواد . هر حرفی شنیدی صبوری کن و عمل درست خودت رو پیش ببر تا کم کم دیگران هم بپذیرند .

    اگر ببینند که شما مشغولیت خاصی داری یا حتی زمان هایی رو اصلا به خاطر مشغله ها در خانه نیستی زودتر به پذیرش می رسند . در غیر این صورت فقط باید صبور باشی و بگذاری زمان بگذره . از طرفی همسرت خانواده اش رو تشویق کنه که مسئولیت ها رو تقسیم کنند و اصلا تصور کنند شما نبودی .با توجه به شرایط اگر به اینجا برسند و خودشون مسئولیت پذیر بشند که قدم بسیار مثبتی هست .
    ویرایش توسط baran.68 : چهارشنبه 19 آذر 93 در ساعت 14:25

  5. 4 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    hafez2014 (پنجشنبه 20 آذر 93), نیکیا (پنجشنبه 20 آذر 93), هم آوا (چهارشنبه 19 آذر 93), برسرک (شنبه 22 آذر 93)

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام دوست عزیز!

    آفرین به شما که در کنار همسرت هستی و به خانوادش رسیدگی میکنی و به فکر چاره هستی!
    و به همسرتون هم باید آفرین بگیم که پشتیبان شما هستند.

    من قبل از اینکه پست baran.68 رو بخونم میخواستم بهتون پیشنهاد کنم که شما کارها رو بین افراد خانواده تقسیم کنید تا همه با هم به کارهای خونه رسیدگی کنند. ولی وقتی پیشنهاد ایشون رو دیدم ، فهمیدم من اشتباه میکردم. اگه شما به صورت مستقیم وارد این فضا نشین خیلی بهتره.

    میشه یه کارای دیگه ای هم کرد. معمولاً اگه یه روز مثلاً جمعه خونه رو کامل تمیز کنی و به قول معروف بسابی، تا آخرهفته میشه تحملش کرد. میتونید یه روز تو هفته رو خالی کنید و همگی باهم با همسرتون و خواهرشوهرتون و برادرشوهرا بیفتید به جون خونه و تمیزش کنید تا هفتهء بعد. تازه شما میتونید اونجا نقش مدیر روهم بازی کنید و تقریباً کاری انجام ندید.
    کارها تقسیم بشه هم زود تموم میشه، هم کمتر به چشم میاد، هم افراد خانواده بیشتر مواظبن که خونه رو کثیف نکنن. چون خودشون زحمت کشیدن و میدونن که سخته. واسه روحیهء مادرشوهرتون هم خیلی خوبه. میبینه بچه هاش همه باهم خونش رو تمیز میکنن و بخشی از نیاز عاطفیش هم تامین میشه.

    یه راه حل دیگه که به ذهنم میرسه، واسه کارهای روزمره میتونید روی یه مقوا، مثل برنامهء هفتگی کلاسها درست کنید. تو خونه دانشجویی ها معمولاً این کارا رو میکنن. مثلاً شنبه ظرفای صبونه رو کی بشوره، آشغالا رو کی ببره. البته پیشنهاد همهء اینا با همسرتون باشه و شما در پشت صحنه فقط کارگردانی کنید.

    درآخر آرزو میکنم خدا هیچ خونه ای رو بی مادر نکنه انشالله ایشون هم شفا بگیرن

  7. 2 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 21 آذر 93), نیکیا (پنجشنبه 20 آذر 93)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ببین دوستم زمان به عقب برنمیگرده
    شاید یه روزی هم تو مریض شی
    یکسری از رفتارهای مادر شوهرت تحت تاثیر بیماری اش و همچنین به محلی همسرشه
    به دل نگیر
    در عوض به خاطر """""""""خدا""""""""" تا جایی که به زندگی ات آسیب نمیرسونه کمکش کن
    اینجوری پیش شوهرت عزیز هم میشی
    و پیش خدا عزیزترین .......

    دوستان راست میگن
    واسه خودت کار ردیف کن که تا زمان معینی بتونی به مادرشوهرت برسی
    ولی اگه همه ی زمانت رو برای ایشون بزاری از خودت میمونی و بعد یه مدت حتی تو چشم شوهرت میشه وظیفه ات

    شما اگه خانومی کنی و بتونی بین این دو تا رو داشته باشی خیلی خوبه
    هم از کمکت دریغ نکنی و هم خودت رو نفله نکنی

    انشالله خدا بچه های سالم بهتون بده
    سعی کن هر کاری میکنی دل اون پیرزن رو داشته باشی خوشگلم ...........

  9. کاربر روبرو از پست مفید aye تشکرکرده است .

    واحد (جمعه 21 آذر 93)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون پریا جون که تایپیک منو خوندی وراهنمایی کردی، متشکرم ازت، منم رابطه ام رو با این خانواده دارم کنترل میکنم که زیادی نرم اونجا وسبک نشم وحرمت خودمو تو این خانواده نگهدارم. اما حتی اگرم من کم برم اونجا یا اصلا نرم بازم نمیدونم با حرفای اوناچیکارکنم که هر روز میشنوم ومیبینم که چطور شوهرمو تحت فشار گذاشتن واقعا موندم چی کنم نمیتونمم به شوهرم بگم که بی محلشون کنه ونره اونجا چون بلاخره خانوادشه هرچه قدر هم که بد عالم باشن بازم خانواده! شوهرم الان به شدت داره دنبال کار میگرده وخودم میبینم که شب وروز نداره وهمش به فکر کار پیدا کردنه ولی متاسفانه کار درستی پیدا نمیشه،، تازه من از الان عزا گرفتم که اگه فردا شوهرم بره سر کار ومن تو خونه تنها باشم واز اونجابیی که دیوار به دیواریم نمیدونم با خانواده شوهر چه کنم با این توقعاتی که بعدا از من بیشتر میشه الان شوهرم چون خودش بیکاره بیشتر از اون توقع دارن که همش بره اونجا وکارای مادرشو انجام بده فردا که اون بره سر کار مطمئنم که روی من زوم میکنن!شوهرمم نگران همینه وچون میدونه وخانوادشو میشناسه که اینکار میکنن، دوستان در حال حاضر بیشتر ناراحتی من اینه که شوهرم از طرف خانواده اش به شدت تحت فشاره مخصوصا از بابت مادرش، شبا تا صبح بیداره

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    با سلام
    بازم ميگم به فكر خودت باش
    اگه از الان فكرو ذكرت اين باشه كه كمكشون كني ازندگي خودت عقب مي افتي . چه شما چه همسر.

    وقتي خودشون هستن چرا شما؟ مگه برادراش خيلي كوچيكن. وقتي مادرشون مريضه بايد جورشو اونا بكشن. يه خدتر دوازده ساله هم خيلي از كارها رو ميتونه انجام بده حداقل مي تونه داروهاي مادرشو بده .ظرف بشوره يا تميزكاري كنه.
    دختر دايي منم همين مشكل رو داشت .مي دوني چيكار كرد.رفت تو يه آموزشگاه از صبح تا عصر غذا هم بهشون مي دادن.
    حسابي حرصشون دراومده بود. اونم بهونه كرده بود به خرج نمي رسيم بايد برم. ولي پولشو ميرفت طلامي خريد .شده دو گرم سه گرم.ولي طلامي خريد. كلي تونست پس انداز كنه .شما هم همين كار رو انجام بده.برو فروشندگي هم سرگرم ميشي هم با پولش مي توني پس انداز كني به هيچ كس هم نگو حتي شوهرت.
    بعدا همين پول جمع كردنها ميشه باهاش يه كاسبي كوچيكي راه بندازي يا مثلا ارايشگري .خيلي درآمد داره.
    بازم بهت ميگم اصلا و ابدا كمك نكن.
    حرف مديريت خونه رو هم قبول ندارم. اونا ميگن بيا همه كارها رو تنهايي انجام بده و الا فلج كه نيستن نتونن. خيلي خوب هم مي تونن انجام بدن.
    به حرفهام فكركن با شوهرت هم مشورت كن اگه به فكرت باشه قبول مي كنه .

  12. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 20 آذر 93)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان ممنون از راهنمایی های خوبتون، باران جان واقعا ممنون از راهنماییتون که خیلی به دردم خورد،واما دوستان خوبم درجواب اینکه میگین کارهارو بین هم تقسیم کنن باید بگم که اون خونه وخانواده این قدر از همه پاشیده هست که هیچکی به این اهمیت نمیده که کارها رو تقسیم کنن باهم یعنی اصلا منطق سرشون نمیشه که بخوایم باهاشون دارین رابط صحبت کنیم که در هفته همه باهم کارکنیم.! من الان چندروزه که نرفتم اونجا خیلی اعصابم بهتره چون تا پامو میذارم تو اون خونه از همون در حال که گرفته تا آشپزخانه واتاق ها مملو از به هم ریختگی وظرفا اینقد ناشور موندن که کپک زدن رو زمین پر آشغاله واقعا افتضاحه تو اون خونه بعداینا توقع دارن که من همه ی این کارا رو خودم تنهایی انجام بدم؟! حتی یه چند باریم رفتم اونجا رو مرتب کردم ولی انگار نه انگار روز بعدشم که رفتم دیدم همون آش وهمون کاسه هست وهمه چیز نامرتب وناشوره! منکه نوکراونا نیستم که هر روز برم اونجا رومرتب کنم واونا هم باز به هم ریخته اش کنن! والااااا....!! مثلا الان تو این وقت روز دلم میخواد برم یه سر بزنم ولی فکر اون محیط واون توقعات واون خواسته های بیجای مادر شوهر که میفتم منصرف میشم از رفتنم آخه تا من میرم اونجا مادر شوهر شروع میکنه به گفتن اینکه به شوهرت بگو منو ببره دکتر، بگو برام غذایی مقوی مثلا جیگر گوسفند یا فلان میوه وداروی گیاهی بگیره یا لباس گرم ندارم و... منم نمیدونم چی جوابشو بدم! سر آدم میخوره از بس حرف میزنه! در آخرم میگه رو خونه رو مرتب کن ظرفا رو بشور لباسا رو بشور... یعنی واقعاً همینجوری بذاریش یه روز کامل از آدم کار میکشه!! من اوایل تو رودروایسی میگفتم گناه داره مریضه ناتوانه بذار کاری که میتونم براش انجام بدم اما دیدم نه بابا این دیگه داره سو استفاده می کنه! میدونید مشکل حاد این خانواده اینه که آدم یه بار اگه بخواد براشون یه کاری از روی راضی خدا انجام بده دیگه میذارن جای وظیفه وتوقع دارن همیشه کارکردن براشون ادامه داشته باشه! و من به ای نتیجه رسیدم که اصلا هیچ کاری نکنم خیلی سنگین ترم تا اینکه برم یه کاری براشون بکنم واونام از خدا خواسته بشن، ای کاااااش میشد خونمون از کنارشون ببریم بریم یه جای دور!!! ما از دست اینا هیچجا حتی برا دو روزم نمیتونیم بریم روحیه بگیریم تا میریم بیرون همش زنگ میزنن به همسرم میگن بیا خونه کنار مادر تنهاست! واقعا نمیتونیم یه روز خوشی داشته باشیم حتی اگرم شوهرم جواب زنگاشون نده یه الم شنگه ای به پا میکنن که نگو... واقعا روحیه همسرم داغون شده بعضی وقتها که میبینم خیلی داره از بابت کارای مادرش بهش فشار میاد یا خودم میرم همراش به کمک هم کارای مادرش میکنیم یا تنهایی به جای همسرم میرم کارای مادر شوهر انجام میدم! همه ی تقصیرات از پدر شوهر بی فکر وبی مسئولیت هست که وظیفه خودشو انداخته گردن بچه هاش وانگار نه انگار که بره خدمتکاری برا زن مریضش بگیره واقعا مرد بدجنسیه، از اون طرفم مادر شوهرم درک وفهم حالیش نیست وهمش از آدم خواسته هایی میکنه که نیاز به پول زیادی داره که ما نداریم،! بارها شوهرم به خوبی با مادرش سه ساعت نشسته حرف زده وتوجیهش کرده که پول نداره وضع مالیش خرابه یه قرونم نمی تونه خرجش کنه ولی باز بلافاصله بعد از این همه صحبت مادرش میگه منو ببر دکتر یا هر خواسته ای دیگه!! یعنی انگار نه انگار شوهرم براش توضیح داده که پول نداره! در ضمن تا حالا پیش صد تا دکتر خوبم بردنش ولی همش میخواد بره این دکتر اون دکتر! کلا رو مخ آدم راه میره! اصلا درک نمیکنه! با این کارش همه رو از خودش فراری داده! من دلم میخواد یه وقتایی برم پیشش ولی با این کاراش فراری ام ازش! نمیدونم چیکار کنم باهاش، خیلی حرف میزنه خواسته های بیجایی میکنه به نظر شما من چیکار کنم؟؟؟

  14. کاربر روبرو از پست مفید روزنه ی امید تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 20 آذر 93)

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم همسرت كار پيدا كنه ديگه وقت نداره بره اونجا.
    دنبال كار وبارشه اونا هم مي فهمن بايدم سئوليت پذير باشن.
    الان مهمترين مسئله كار شوهرته

  16. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    بهار.زندگی (دوشنبه 08 دی 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مخالفت فقط بخاطر موقعیت مکان زندگی اون دختر
    توسط رضابکرانی در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 تیر 92, 18:48
  2. چطور معیارام رو بهینه کنم از وضعیت سطحی به وضعیت عمقی
    توسط poorhashem در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 00:18
  3. برای موقعیت بهتر صبر کنم؟
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 03:24
  4. 15 واقعیت درباره ازدواج
    توسط جوانه؟؟؟ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 اردیبهشت 91, 21:12
  5. وضعیت شغلی همسرم منو نگران میکنه!!!!!
    توسط فائزه_م در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 فروردین 91, 08:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.