سلام دوستان
مائده و باران عزیز ممنون که به پست من جواب دادید.
مائده جان از ویژگی های مثبت همسرم اینه که شخصیت بسیار محکمی داره.
خیلی مغروره. اراده خیلی محکمی داره.
خیلی علاقه به خانواده اش داره. منظورم خانواده سه نفر ماست. در مورد خانواده خودش هم خیلی تعصب داره.
من کاملا بهش اعتماد دارم.
در جمع خیلی اهل شوخی و بگو بخند هست.
بچمون رو خیلی دوست داره.
فکر اقتصادی خیلی خوب داره و تصمیم گیریهاش همیشه به نفع آینده زندگیمون بوده.
من برای اکثر این موارد ازش تشکر کردم و بهش گفتم که بهت افتخار میکنم و دوست دارم بچمون هم قدر این کارهای تو رو بدونه.
از خصوصیات منفیش: غرور زیادش بهش اجازه نمیده که به کسی سلام کنه. حتی وقتی اون وارد خونه میشه من باید بهش سلام کنم (این علت یکی از بحث های قبلی ما بود).
اسم من رو صدا نمیزنه. یک لقب گزاشته. میدونه من دوست ندارم ولی اگه من بهش اعتراض کنم بد تر میکنه.
حتی در رابطه با دوستاش هم اگه ببینه کسی به یک حرف یا لقب حساسه و ناراحت میشه, به شدت از اون استفاده میکنه تا شخصییت طرف رو له کنه. خودش میگه میخوام حساسیتش بر طرف بشه! ! ! ! !
به همین دلیل من به اون لقبی که به من داده حساسیت نشون نمیدم ولی کدوم زنیه که دلش نخواد همسرش زیبا خطابش کنه.
به شدت فکر میکنه که همه قصد سو استفاده از اون رو دارن حتی من. با وجودی که من بارها بهش گفتم تو همسر من هستی. همه زندگی من تو هستی ولی نمیتونه اعتماد کنه (این هم یکی دیگه از دلایل بحث ما بوده).
اصلا نشون نمیده که به من اعتماد داره. بر عکس همش میخواد من رو از برنامه هاش و کارهاش بیخبر نگاه داره. یه زن نیاز داره که اعتماد رو تو چشم همسرش ببینه. میدونید چه حس بدیه وقتی از زبون دوستم میشنوم که مثلا فلان برنامه رو گذاشتن و به من میگن اییی مگه آقا . . . . به شما نگفتن؟
اصلا تحمل انتقاد از طرف هیچ کس رو نداره نه من و نه دوستاش. اگه کسی از دوستاش بهش انتقادی بکنه واقعا بیچارش میکنه. نقطه ضعفش رو پیدا میکنه و با اون میکوبونه.
من کار میکنم و دلم میخواست همسرم کمی هم منو درک کنه. ولی اون همیشه کار براش اولویت اوله و همش میگه کار دارم. من با این مساله کنار اومدم و دیگه بهش فکر نمیکنم.
باران عزیزم در بسیاری موارد اختلاف من سکوت میکنم تا دعوا درست نشه از جمله اینکه در هیچ کار خونه همکاری نمیکنه و اینو افتخار میدونه. حتی بیرون بردن زباله ها. ازش انتقاد نمیکنم. اگه یه کار کوچیک انجام بده بزرگش میکنم و ازش تشکر میکنم. ولی وقتی دعوا رو اون شروع میکنه حتی اگه من حرف نزنم میگه دارم باهات حرف میزنم چرا جواب نمیدی. و تنها چیزی که آرومش میکنه عذر خواهی من و قبول اشتباهه. در این موارد باید چه کار کنم؟
در بحث هایی که من احساس میکنم حق با اونه دقیقا طبق اونچه شما گفتید رفتار میکنم. یعنی یه جو عادی. اگر چه اولش همسرم با سردی جواب سر بالا میده و سکوت رو ترجیح میده. ولی در مورد بحث هایی که واقعا داره بی انصافی میکنه, نمیتونم عادی برخورد کنم. احساس میکنم یک آدم بی پناه گیر آورده و داره بهش ظلم میکنه.
مثلا در این بحث اخیر, صبح روز تعطیل ما یک برنامه آموزشی برای بچمون داریم که هر هفته هست. قبلا در همون 2-3 ساعت برنامه همسرم و دوستاش به باشگاه میرفتن برای ورزش ولی چند هفته بود که دیگه به باشگاه نمیرفتن. این هفته هم من شب قبلش پرسیدم میرین به باشگاه گفت معلوم نیست. چند شب قبلش همسرم تا دیر وقت کار میکرد و دیر خوابیده بود. اون شب هم دیر خوابیدیم. کمی هم حالت سرما خوردگی داشت. صبح ساعتش زنگ زد. من خاموشش کردم و صداش کردم. جوابم رو داد که یعنی بیدارم. من هم رفتم به آشپز خونه تا نهار رو آمده کنم و به بچه صبحانه بدم. ساعت نه و نیم که رفتم آماده بشم دیدم میگه چرا صدام نکردی. من گفتم فکر کردم این هفته هم باشگاه نمیرین و میخوای تو خونه استراحت کنی. شروع کرد به داد و بیداد که شاید من مرده بودم شاید مشکل قلبی داشتم تو چرا نیومدی ببینی چرا من بیدار نشدم. و دوباره بحث رو کشید به خانواده من.
اینکه من مراعات خستگی یک هفته و دیر خوابیدن ها و سرما خوردگیش رو کرده بودم و بیدارش نکردم اما اون فقط با داد و بیداد و توهین به من جلو بچه خودش رو خالی میکرد خیلی اعصابم رو به هم ریخت. بهش گفتم من مثل یک آدم عاقل و بالغ با تو رفتار میکنم ولی تو میخوای مثل یه بچه باهات رفتار بشه. میدونم حرف خوبی نبود ولی خیلی به هم ریخته بودم. اون روز باشگاه هم نرفتند. یعنی برنامه باشگاه کنسل شده بود.
باران جان در مورد سکوت هم در مواردی که به خانواده من توهین میکنه چندین بار سکوت رو امتحان کردم. میدونید نتیجش چی شد؟ اینکه بار بعد حرف های زشت تر و توهین های بدتری رو به کار میبرد. انگار میخواد هر بار مطمئن بشه که هرچی حرف زشت تری بزنه من همچنان باهاش میمونم و اون رو به خانواده ام ترجیح میدم.
باران جان حتی در این بحث اخیر که خیلی ناراحت شدم, من همه وظایف مادری و خانه داریم رو انجام میدم. باهاش سلام و خداحافظی میکنم و در مواردی که باید بهش اطلاع بدم, حرف میزنم.
در مورد رابطه با خانواده ام من وقتی سر کار هستم بهشون زنگ میزنم. همسرم میدونه چون تلفنم رو چک میکنه.
باران جان اینکه گفتید سالها مدل دیگهای رفتار کردید و چرخه معیوبی به وجود آوردید, منظورتون پیشقدم شدن برای آشتی بود؟ میشه منظورتون رو دقیق تر بگید؟
باز هم از شما ممنونم که برای من وقت گذاشتید و راهنمایی کردید. از فرشته مهربون هم ممنونم که راهنمایی باران رو تایید کردند. باز هم منتظرم که نظرتون رو در مورد اشتباهاتم بشنوم و اصلاحشون کنم.
دلتون پر امید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)