سلام بر همه. تو شرایطی هستم که نیاز به همفکری دارم. به نظرم این میتونه به بقیه کسائی که تو شرایط من هستن هم کمک کنه.
من و همسرم تقریبا سه ماه هست که جدا شدیم. مدت زیادی بود که عقد کرده بودیم ولی شرایط ازدواج جور نشده بود. برناممون بود که تا بهار ازدواج کنیم. ما تقریبا یک سال باهم زندگی کردیم زیر یک سقف. جفتمون شاغل هستیم و مشکل مادی نداریم.
من ٣١ سال و همسرم ٢٨ سال دارن.
جدائیمون خیلی ساده بود. دلایلی که من از جدائیمون میدونم برای جدائی کافی نبوده. ولی همسرم گفتن که دیگه نمیتونن با من زندگی کنن, گفتند که دیگه نمیتونن منو به عنوان همراه زندگیشون قبول کنن. خیلیها هم باهاشون صحبت کردن ولی ایشون تصمیم خودشو گرفته بود. ظاهرا از خیلی وقت پیش داشت به جدائیمون فکر میکرد. ولی من نمیدونستم و هیچوقت فکر نمیکردم که بخاد جدا بشه.
من به گذشته و رابطمون خیلی فکر کردم. الان میدونم که کجاها اشتباه کردم. خیلی هم تو همین انجمن همدردی مطلب خوندم. بنظرم میتونم رابطمونو درست کنم. ولی مهم این هست که ایشون اینو بدونن و قبول داشته باشن. ولی انگار دیر شده.
به خاطر شرایط کاریمون هر روز همدیگه رو میبینیم. تلاش کردم ولی نمیتونم بهشون ثابت کنم که خیلی زود میتونیم رابطمونو درست کنیم. همینجوریش هم خیلیا حسرت رابطه ما رو میخوردن, همه متعجب شدن از جدائیمون.
خلاصه, من تو این سه ماه خیلی تلاش کردم که تصمیمشو عوض کنم. ولی نشد. حالا سوال من این هست که تا کی باید تلاش کنم؟
میدونم که این اصرار من سبب میشه ناراحت بشه. ولی من حاضر نیستم کوتاه بیام. بنظر من رابطه ما ارزش باز سازی داره. در واقع ما هیچوقت تلاش جدی نکردیم که رابطمونو بسازیم. چون من هیچوقت احساس نمیکردم که کار ممکنه به اینجا برسه. در واقع مشکلاتمون سطحی بود. البته ما مشکله ارتباطی داشتیم. همسرم خیلی وقتا دلیل ناراحتی شو به من نمیگفت.
به نظر شما من تا کی تلاش کنم؟ که نه ایشون آزار ببینن و نه خودم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)