به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-9-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 از ادامه زندگی نا امیدم!

    سلام.من دختری 24 ساله هستم.حدود 2 سال پیش از یکی از دانشگاه های معتبر در تهران در رشته حقوق فارغ التحصيل شدم.در دوره دانشگاه خواستگاران زیاد و خوبی داشتم.اما پدرم معتقد بودند که من باید ارشد بگیرم و وکیل شوم تا موقعیت های بهتری داشته باشم.حال آنکه خیلی ازخواستگارانم موقعیت خوب در حد من داشتندمن همیشه عالی بودم.با رتبه زیر 50 دانشگاه رفتم.اما در کنکور ارشد موفق نبودم.از دو سال پیش هم کامل خانه نشین شدم.چون وظیفه داشتم خوب درس بخوانم تا ارشد و وکالت قبول شوم که تا حالا هم موفق نبودم.مادرم دائم به شخصیت و استعدادم توهین می کند.مثل یک بچه ابتدایی به من می گوید فقط درس بخوان.خسته ام.وقتی یکی از دختران هم سنم ازدواج می کنند به من سرکوفت می زند که تو چرا خواهان نداری؟ حال آنکه خواستگارانم در دوره دانشگاه زیاد بودند و حتی پس از اتمام درسم هم پیگیر بودند اما من که اخلاق و عقاید پدرم را می دانستم رد می کردم.اما دیگر خواستگاری هم ندارم.دهانم بسته شده.واقعا حرفی برای دفاع از خودم ندارم.خصوصا مادرم به آینده من بسیار بدبین است.اصلا تمام اعتماد به نفسم را کشته.چکار کنم؟ کمکم کنید، واقعا تمرکز کافی ندارم.من به ازدواج نیاز داشتم کاش پدر و مادرم پیش از این ها به نیازم توجه نشان می دادند! مادرم قبلا به خاطر من خیلی به فامیل افاده اییش پز می داد حالا که من چیزی برای پز دادن ندارم از اقوامش دوری می کند.انگاری بست نشسته زندگی نمی کند و تمام آرزوهایش را منوط و موکول کرده به قبول شدن من.حس آدمی رآ دارم که دارد تنها غذا میخورد و هزار نفر دارن نگاهش می کنن تا زودتر کوفت کند ! خوب آدم استرس می گیرد بلانسبت! چکار کنم دوستان ! عزیزان! شوهر از کجا بیاورم؟ تا مادرم حس کند من خوشبختم و دست از سرم بردارد؟!با مادرم چه برخوردی کنم؟ او بسیار حساس است من یک برادر دارم یک سال از من بزرگتر است و یک خواهر 14 ساله
    مرسی.

  2. 5 کاربر از پست مفید سایه 69 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 15 آذر 93), reihane_b (شنبه 15 آذر 93), sevil73 (شنبه 15 آذر 93), یه تنهای خسته (سه شنبه 18 آذر 93), شمیم الزهرا (یکشنبه 16 آذر 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام
    الان دغدغه اصلیت چیه؟
    میخوای ازدواج کنی خواستگار نداری؟
    نمیخوای ارشد بخونی ؟
    میخوای بخونی اما اینکه همه زوم شدن روت بدت میاد؟
    میخوای یه کاری کنی روحیه ات دوباره برگرده؟
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  4. 3 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 15 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 14 دی 93), sevil73 (شنبه 15 آذر 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سلامدوست عزیز.خیلی متاسفم که با اینکه سن زیادی هم نداری این احساس روداری. همونطورکه گفتی مادرت همه ی قوت وضعف ها وپرستیژش رو وابسته به شما کرده که خب درستنیست و ایشون ظاهرا فامیلشون خیلی براش مهمه.اگرکسی هست که میتونه با مادرتصحبت کنه و دست از فشار و سرزنش شما برداره حتما اقدام کنید.

    اما خودتون بهتر میتونید این موقعیت رو مدیریت کنیدوبهبودببخشید.: اولا گذشته ها گذشته واگه خودتون رودوست دارید دیگه حسرت موقعیتایقبلی رونخورید.بهرحال همه ما همه چیزو نمیدونیم و مواقع مختلف بر اساس درک و آگاهیاون زمان تصمیم میگیریم.شما هم به درک ودانش خودت در اون زمان احترام بذار وخودتو سرزنش نکن.
    دوم اینکه موضوع رو زیادی بزرگ نکنید شما 24 سالته و هنوز وقتکافی واسه ازدواج داری.
    اگر صلاح میدونی با مادرت تمام نگرانی وحرفاییکه اینجا زدیدرومطرح کنید واز حستون نسبت به رفتار وحرفاشون بگید.
    دوست خوبم شما اگربخوای هم میتونی به وسیله ی ادامه تحصیل البتهبا تمرکز فکری روی هدفت نه اینکه مدام بخوای به حرفا وسرزنش دیگران توجه کنی و هم با سرکار رفتن بیشتر در اجتماع حضورداشته باشی و مورد های ازدواج بیشتریبرات پیش بیاد.
    بینید اگر بخواید مدام به نگاه و انتظارات دیگران به خودتونتوجه کنید تبدیل میشید به آدمی منفعل وروز بروز غمگینتر.خودت رو با کاری مشغولکن.ضمنا شما اگرخودتو قبول داشته باشی روی مادرت هم تاثیر میگذاره. شما توی مقطعیخیلی موفق بودی ومادرتون میخوادمثل گذشته موفق وشاد باشید.شما میتونی حتی بدونارشد همین حس رو در خودت زنده کنی.امیدوارم واقع بینانه تر وضعیت خودتون رودر نظربگیرید

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  6. 4 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 15 آذر 93), ammin (یکشنبه 16 آذر 93), sevil73 (شنبه 15 آذر 93), هم آوا (یکشنبه 16 آذر 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-9-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان خوبم.مرسی که جواب دادین. مشکل اینجاست که می خواهم ازدواج کنم اما خواستگاری ندارم، می خواهم ارشد و وکالت قبول شوم و امسال هم واقعا تمام تلاشم را کرده ام، اما دیگر دست من نیست، من میترسم قبول نشوم و برای مادرم اتفاقی بیفتد ایشان ادعا می کنند که از غصه من بیمار شده اند، حال آنکه تمام مشکلات عصبی اکنون را قبل از این هم داشته اند!
    قبلا خالم با مادرم صحبت کردن اما او هم وقتی با مادرم حرف می زد 2 تا به من می گفت یکی به او، شاید من شخص مناسبی برای این کار پیدا نکردم

  8. 4 کاربر از پست مفید سایه 69 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 15 آذر 93), sevil73 (شنبه 15 آذر 93), szd (شنبه 15 آذر 93), یه تنهای خسته (سه شنبه 18 آذر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 بهمن 95 [ 03:03]
    تاریخ عضویت
    1393-8-19
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    4,848
    سطح
    44
    Points: 4,848, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    716

    تشکرشده 189 در 74 پست

    Rep Power
    30
    Array
    عزیزم به امید خدا که قبول میشی هیچ وقت ناامید نباش ومطمین باش خواستگار خوب بازم میاد سراغت چون سنتم بالا نیست حالا وقت داری سعی کن زیاد به حرفایه مادرت توجه نکنی هرچند میدونم خیلی سخته خودتو بزن به بی خیالی
    با ارزوی خوشبختی

  10. 2 کاربر از پست مفید sevil73 تشکرکرده اند .

    szd (شنبه 15 آذر 93), هم آوا (یکشنبه 16 آذر 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اردیبهشت 95 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1393-2-10
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    2,041
    سطح
    27
    Points: 2,041, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 115 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سایه جان
    مشکلت چقدر شبیه منه دوستم.مادرو پدر من هم خواستگارای خوبه منو رد کردن و حالا که 26 سالمه ی روز نیست که مادرم بهم سرکوفت نزنه که هیچکس تو رو دوست نداره و نمیخواد.البته بماند برام دعا هم میکنه اما من واقعا اعتماد به نفسمو از دست دادم با صحبتاش.کاش ی نفر بیاد ی راه حل خوب ارائه بده منم بتونم استفاده کنم

  12. 2 کاربر از پست مفید انتظارسبز تشکرکرده اند .

    szd (شنبه 15 آذر 93), یه تنهای خسته (سه شنبه 18 آذر 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آذر 94 [ 14:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-12
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2,438

    تشکرشده 600 در 162 پست

    Rep Power
    51
    Array
    شما 24 سالته بابا ! چرا اینقدر غمگینی ؟
    شما باید برای دیده شدن یا ارشد قبول شین یا سرکار برین
    به پدر و مادرتون بگید که باید به خود شما افتخار کنن نه به دستاوردهای شما
    ببرینشون پیش مشاور بابا مامانتون رو تا اون مشاور بهشون بگه که نباید ارزوهای نرسیدشونو روی دوش شما بندازن !
    یک کمی تحمل کنید ، امیدوارم که کارشناسی ارشد قبول شید (حتی شده دانشگاه ازاد )و نگران خواستگار هم نباشید شاد و شنگول باشید و باور کنید بالاخره یکی میاد

  14. 5 کاربر از پست مفید ali -guilan تشکرکرده اند .

    ammin (یکشنبه 16 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 14 دی 93), sevil73 (چهارشنبه 19 آذر 93), هم آوا (یکشنبه 16 آذر 93), zolal (یکشنبه 16 آذر 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-9-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای خوبم مرسی که جواب دادین.انتظار سبز عزیزم من کاملا درکت می کنم بدان که شبیه ما در جامعه امروز زیادند.پدرم که جز خودشون کسی رو قبول ندارند مادرم را شاید ! شاید بتوانم مشاوره ببرم، امروز باز هم با هم قهر کردیم.نتیجه اش این شد که اینجانب بعدازظهر به مدت ساعت به خواب عمیقی فرو رفتم! به جای خواندن زبان ارشد!
    ali -guilan عزیز من هم دوست دارم همینی باشم که شما گفتید ولی هر روز وضع برایم بدتر می شود. من هم میدانم 24 خیلی دیر نیست ولی مادرم بر پیشانی من برچسب ترشیده چسبانده، باور بفرمایید آبروداری هم نمی کند.مثلا یکی از اقوام می پرسید سایه چرا شوهر نمی کند؟ مادرم فرمودند:شوهر کجا بود، و در آن جمع 2 غریبه هم حضور داشتند!😢من
    😗 مادرم
    😆😆😆😆 غریبه ها!

  16. 3 کاربر از پست مفید سایه 69 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 16 آذر 93), sevil73 (چهارشنبه 19 آذر 93), یه تنهای خسته (سه شنبه 18 آذر 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سایه جان بنظر خودت با فکر کردن و غصه خوردن در مورد خواستگار نداشتنت اوضاع تغییر میکنه؟ نه عزیزم.فقط شما امروزت مثل دیروز و فردات مثل امروزت میشه بدون هیچ حرکت و رشد و نشاطی. عزیزم تا چشم بذاری رو هم این سال ها گذشته و شما حسرت این روزها رو میخوری. سن زیادی نداری ولی داری زمان حال رو فدای گذشته و آینده میکنی.
    من بهت پیشنهاد میکنم بخدا توکل کنی و ازدواج رو بسپری به خودش و با امید و تلاش این روزهاتو صرف حرکت و رشد کردن بیشتر خودت کنی نه اینکه دست روی دست بذاری و فقط به این فکر کنی که خواستگار نداری و مادرت ممکنه به خاطر تو چه و چه بشه.
    بجای این فکرها برا خودت برنامه بذار.ببین فعلا تا وقتی که به سلامتی ازدواج کنی، چه چیزهایی هست که واسه خودت و زندگیت مهم اند و میخوای بهشون برسی یا در چه زمینه هایی ضعف داری و احتیاجه که خودتو تقویت کنی. اینطوری علاوه بر حس بهتر و اعتماد بنفس بیشتری که بدست میاری، برا ازدواج هم رشد و بلوغ بیشتری کسب خواهی کرد.
    آقای علی هم پیشنهاد بسیار خوبی برا مشاوره رفتن با مادرتون دادند.
    در مورد ارشد هم شما تا جایی که در توان داری بخون و تلاشتو بکن و در آخر نتیجه رو بده دست خدا.
    در ضمن شما مسئول کمال گرایی مادرتون نیستید، ایشون اگر هم ناراحتی دارن بخاطر طرز فکر خودشونه. بهرحال مادرتونن و خیر شما رو میخوان اما ضمن احترامی که به ایشو ن میذارید، باید به در ک بیشتر ومنطقی تر در مورد خودتون دعوتشون کنید.
    بازم میگم شما موقعیت زیادی واسه ازدواج داری چه با ارشد چه با کار، اما بخاطر حرفا ونگرانی های مادرتون، موقعیتتون رو خیلی اغراق شده و بد میبینی.
    شما یا باید به حرفا و رفتارای مادرتون و خواستگار نداشتنت فکر کنی وغصه بخوری و وقت و انرژیتو بهدر بدی، یا اینکه با تمرکز و اراده و تلاش و صد البته امید و توکل بخدای بزرگ،واسه ارشد بخونی و زندگیت ولحظه هاتو واقعا زندگی کنی.
    انتخاب با شماست.
    موفق باشی دوست عزیزم.

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  18. 2 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 16 آذر 93), ammin (یکشنبه 16 آذر 93)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سایه جون سلام.
    منم اول اومدم تو تالار تنها بودم.....یه دوست پسر عتیقه داشتم.....شرایطم از لحاظ درسی مثل تو...یه زمانی دقیقا مامانم همین برنامه هارو سرم درمیاورد.....می دونی وقتی کسی ادم سرزنش میکنه دو حالت داره:1.یا می جنگی و ثابت میکنی 2.یا برای اینکه درونت به تناقض نرسی میشی شبیه اون ادمی که اونا ازت میسازن؛میشی شبیه سرکوفت های مادرت......
    من این دوران حدودا 4 سال پیش پشت سر گذاشتم....اثارش هنوز هست اما ساز و کارش و احساسات و واکنشم در مقابل حرف ها و رفتارهای بقیه خوب شناختم....تونستم تغییرشون بدم...یه طور که فکر میکنند اسمون باز شده من افتادم پایین!!!!!
    اولین کهری که می کنی دقت کن ببین اون اول ها فکر میکردی مامانم من نمیشناسه و اشتباه میکنه اما این اواخر به خودت نگاه میکنی شبیه حرف هاش و سرکوفت هاش نشدی؟

  20. 3 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 16 آذر 93), ammin (یکشنبه 16 آذر 93), واحد (یکشنبه 16 آذر 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.