به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور حساس نباشم؟

    سلام دوستان، من 20 سالمه و شوهرم28، 6ماهه عقد کردیم، شوهرم خیلی آرومه اما من تقریبا عصبی ام
    همش احساس میکنم این حساسیتم اون رو از من دور میکنهازم زده میشه .
    یکی از موضوعاتی که الان عصبیم کرده اینه که:چند بار ازش حقوقش رو پرسیدم میگفت افزایش دادن حقوقم رو بهت میگم یا این بار فیش حقوقی بیاد میگم اما نمیگفتخوب من دوست داشتم بدونم،من زنشم، نگفتنش باعث میشد و میشه حس کنم بهم بی اعتماده.چرا نمیشهدوشب پیش باهاش یکم سنگین و تند حرف زدم،گفت روم نمیشه بگم.بخدا من بخاطر پول باهاش ازدواج نکردم خانواده متوسطی هم هستن مثل خانواده خودم اما نمیدونم چرا این موضوع انقدر برام مهم شد،نگفتنش حساس ترم کردامروز هم اتاقیم (خوابگاهی هستم،دانشجوام) سر یه صحبتی پرسید حقوق شوهرت چنده،گفتم نمیدونم. خوب حس بدی پیدا.کردم که حقوق شوهرم رو نمیدونم بهش گفتم اما به روی خودش نیاورد،بعد بهش گفتم تو چرا با من روراست نیستی گفت هستم عشقم حقوقم متفاوتی در ماه ،بعد حقوقش رو گفتتم دیگه برام مهم نیست،الان عصبیم،خیلی زیاد،نمیخوام اصلا باهاش حرف بزنم،میدونم خیلی اذیت.میشه.میدونم خیلی حساسم،میدونم ازم زده میشه،خسته میشه.چرا من اینجوریم؟
    من اشتباه کردم؟
    کمکم کنید

    - - - Updated - - -

    دوستان ببخشید
    میدونم مشکلم به نظر شما چیز خاصی نیست و جواب نمیدید
    ببخشید مطرح کردم
    موفق باشید خوشبخت
    ویرایش توسط sogand_20 : جمعه 14 آذر 93 در ساعت 17:00

  2. کاربر روبرو از پست مفید sogand_20 تشکرکرده است .

    ali -guilan (جمعه 14 آذر 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام سوگند جان
    داشتم تاپیک قبلیت رو میخوندم که راجع به حساس بودنت بودمثل اینکه هنوز نتونستی کنترلش کنی.
    چرا انقدر عجله داری.10 دقیقه بیشتر از پست گذاشتنت نمی گذره که نا امید شدی به این زودی؟؟؟سعی کن روی صبور بودن و زود قضاوت نکردنت هم کار کنی عزیزم.
    اینکه حقوق همسرت رو باید بدونی ،خوب درسته.حقته.ولی اینکه پیله کردی و علیرغم اینکه همسرت گفته باشه میگم دست بردار نبودی،این کارت به نظر من درست نبود.به جای اینکه میگی از دست همسرت عصبانی شدی و نمیخوای دیگه باهاش حرف بزنی.بشین یکم فکر کن ببین توی این 6 ماه چه جور رفتار کردی که همسرت از گفتن حقوقش بهت ابا داره.
    سعی کن برای زندگیت حریم قائل باشی.فکر نمیکنم به همکلاسیت ارتباطی داشته باشه که همسرت چقدر حقوق میگیره.
    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...



  4. 4 کاربر از پست مفید گوش ماهی تشکرکرده اند .

    asal2013 (شنبه 15 آذر 93), sogand_20 (جمعه 14 آذر 93), szd (جمعه 14 آذر 93), رزا (جمعه 14 آذر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گوش ماهی عزیز سلام
    ممنون که راهنمایی کردی
    راستش اینکه گفتم ددوستان ممکنه جوابم رو ندن به این دلیله که من تقریبا هر روز میام اینجا و میبینم آنقدر موضوع های مهمتر هست که گاهی به تاریک بعضی افراد پاسخ داده نمیشه و فکر کردم حتما تاریک من هم جزو اون دسته هست.
    گوش ماهی عزیزم اصلا شوهرم بخاطر رفتار یا کاری که من کرده باشم از گفتنش ابا نداشت چون میدونه و میبینه که من ولخرج نیستم یا پولکی نیستم کاملا این موضوع رو فهمیده.
    من سعی میکنم تو خیلی از روابط منطقی و فهمیده عمل کنم شاید چند تا حرف از پدر و مادرش شنیدم که هر کس دیگه جای من بود دعوا میکرد و به روی شوهرش میاورد و عصبی میشد اما من هیچی نگفتم و ازش گذشتم تا از الان گذشت رو تو زندگی ددونفره یاد بگیرم
    اما گاهی رو بعضی چیز های کوچیک حساسم
    خیلی ناراحت میشم و غصه میخورم
    دست خودمم نیست
    می‌ریزم تو خودم بعد از کلی عذاب شاید به شوهرم بگم
    متاسفتنه ناراحت بشم زبانم قفل میکنه
    دیگه هیچی نمیگم
    حتی نمیتونم بگم از چی ناراحت شدم
    بعد چند روز یا با کلی اصرار همسرم شاید بگم
    این موضوع بیشتر از همه خودم.رو آزار میده.چون سردرد های بدی میگیرم
    اما همش ترسم از اینه ازم زده بشه،دیگه دوستم نداشته باشه،از من بدش بیاد
    گرچه واقعا و بینهایت زیاد دوستم داره
    ولی انقدر مشکلات این جا رو خوندم چند ماه همش ترس دارم
    میگم نکنه ولم کنه،نکنه ازم بدش بیاد،نکنه دوستم نداشته باشه و....
    کوچیک ترین رفتارم این فکر ها میاد تو سرم
    دارم اذیت میشم
    راستی این رو هم بگم من یه شهر دیگه دانشجو هستم و.برای اولین بار سه هفته میشه شوهرم رو ندیدم قبلا دو هفته یبار میدیدم،خیلی دلتنگ هستم و باعث شده یکم بد اخلاق هم باشم
    ببخشید طولانی شد

  6. 2 کاربر از پست مفید sogand_20 تشکرکرده اند .

    گوش ماهی (جمعه 14 آذر 93), رزا (جمعه 14 آذر 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array
    کار درستی داری میکنی که به فکر افتادی رفتارت رو اصلاح کنی.چون همونطور که خودتم میدونی این رفتارها توی طولانی مدت آرامش زندگی رو از بین میبرن.
    عزیزم اینکه میگی گاهی با کوچکترین مساله ناراحت میشی.برای هممون ممکنه پیش بیاد ولی خوب مهم اینه که عکس العمل بعد از ناراحتیمون چی باشه.
    هروقت از موضوعی که ناراحت میشی و خودت هم میدونی که بی مورده ناراحتیت،همون موقع یه قلم کاغذ بردار و ناراحتیت رو بنویس،بگو فردا راجع بهش فکر میکنم.بعد سعی کن چهره و رفتارت و عوض نکنی،شاید سخت باشه ولی شدنیه...میگم فردا،چون خیلی وقتها وقتی زمان میگذره،اون ناراحتمیون اگه بی مورد باشه ارزشش رو از دست میده.میگ شدنیه چون خودم این کار رو میکنم.خیلی از مسائل ارزش بازگو کردن ندارن و به خاطر تحلیل های اشتباه ما پیش میان.یه کار دیگه هم بکن،وقتی ناراحت میشی و می خوای سر همسرت خالی کنی،1 دقیقه صبر کن،پیش خودت ببین بعد از اینکه بازگو کردی چه اتفاقی میافته؟اتفاق های بعد ارزشش رو داره که من بگم یا نه؟
    وقتی زمان میدی به ناراحتیت،اگه میبینی با گذر زمان هم از بین نمیره،خیلی آروم و با لحن معمولی و گاها طنز با همسرت در میون بذار.
    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...



  8. 3 کاربر از پست مفید گوش ماهی تشکرکرده اند .

    maedeh120 (شنبه 15 آذر 93), sogand_20 (جمعه 14 آذر 93), رزا (جمعه 14 آذر 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام...

    سوگند عزیز من از صحبت های شما به این نتیجه رسیدم که شما دختر فوق العاده عجول تو مسائل زندگی هستی..حتی نگاه ناامیدانه شما به زندگیت هم برمیگرده به نداشتن صبر...

    شما دختر کم سن و سالی بودی که ازدواج کردی اما باید تلاشت رو بکنی و مهارت خودت رو تو رابطه زناشویی بالا ببری..

    مردها اصلا از زنی که مدام غر غر بکنه یا به چیزی گیر بده و ول نکنه خوششون نمیاد ..واقعیت اینه که هیچکس خوشش نمیاد!!

    اگر اینطور بخوای پیش بری و نخوای صحیح رفتار کردن رو یاد بگیری مطمئن باش از چیزی که میترسی بالاخره سرت میاد..

    اگر همسرت نمیخواد یا نمیتونه حقوقش رو بهت بگه دیگه پیجو نشو..مهم اینه که برات تو زندگی کم نذاره و احتیاجاتت رو رفع کنه ..

    من فکر کنم شما قدری هم تحت تاثیر حرف های دوستت قرار گرفتی تمام این ها برمیگرده به ضعیف بودن و نداشتن مهارت لازم..

    حتما تو این زمینه مطالعه کن.. شیرینی زندگی رو با این حساسیت ها تلخ نکن عزیزم..
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  10. 2 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    maedeh120 (شنبه 15 آذر 93), sogand_20 (شنبه 15 آذر 93)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گوش.ماهی عزیزم ممنون بابت راهنمایی هات،حتما کاری که گفتی رو انجام میدم و به توصیه هات عمل میکنم.
    رزا ی عزیزم،ممنون بابت پاسخت،حق با شماست،یکم عجول و کم صبرم،قبول دارم. این نگفتن های شوهرم منو حساس کرده بود برای همین باعث شد من بیشتر روش زوم کنم.
    راست میگی زیاد غر بزنم و گیر بدم ازم زده میشه،حتما اصلاح میکنم و مطالعاتم رو بیشتر میکنم.
    خیلی از آینده میترسم،همش استرس و نگرانی این رو دارم رابطمون بد بشه و.... .
    خوشحالم که اینجا دوستایی دارم که کمکم میکنن
    ممنون از راهنماییتون

  12. 2 کاربر از پست مفید sogand_20 تشکرکرده اند .

    گوش ماهی (شنبه 15 آذر 93), رزا (شنبه 15 آذر 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان.
    من حس میکنم یه مشکل جدید برام پیش اومده.
    چند روزه یکم تغییر کردم،دیگه مثل قبل با شوهرم گرم نیستم،خیلی کم حرف شدم،حس میکنم مثل قبل دوستش ندارم،از بودن باهاش لذت نمیبرم
    الان بغض دارم،چون میدونم حق اون نیست باهاش این رفتار رو کنم،خیلی خوبه و دوستم داره
    اما دست خودم نیست
    هر دفعه شب ها بعد اینکه خداحافظی میکنیم دلم میخواد بهش بگم تنهایم بذاره،بذاره با خودم باشم اما دلم نمیاد بگم
    چی کنم؟

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1393-9-09
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    625
    سطح
    12
    Points: 625, Level: 12
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 44 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sogand_20 نمایش پست ها
    سلام دوستان.
    من حس میکنم یه مشکل جدید برام پیش اومده.
    چند روزه یکم تغییر کردم،دیگه مثل قبل با شوهرم گرم نیستم،خیلی کم حرف شدم،حس میکنم مثل قبل دوستش ندارم،از بودن باهاش لذت نمیبرم
    الان بغض دارم،چون میدونم حق اون نیست باهاش این رفتار رو کنم،خیلی خوبه و دوستم داره
    اما دست خودم نیست
    هر دفعه شب ها بعد اینکه خداحافظی میکنیم دلم میخواد بهش بگم تنهایم بذاره،بذاره با خودم باشم اما دلم نمیاد بگم
    چی کنم؟
    سلام
    البته من تاپیک بلند بالایی دارم که شاید مطالعه کرده باشید. خودم درگیر شدیدترین مسله عاطفی که برایم پیش امده هستم.
    همیشه زندگی اونجوری که رویا پردازی میکنیم نیست. چند فرضیه را برای خودت مشخص کن. سعی کن این ها را برای خودت اثبات کنی چون با فرض اشتباه کل کارهایت اشتباه میشود.
    اول از همه ببین واقعا همسرت دوستت داره و این دوست داشتنو هم کلامی و هم عملی بهت ابراز میکنه یا نه. معتمد هم هستین یا نه؟
    بعد ببین خودت نیز ایا به همسرت علاقه داری یا این علاقه از بین رفته. این که میخواهی تنها باشی و ... اینا دلیل بر ضعف علاقه نیست. در کل ایا همسرت رو دوست داری.اون نوری که باید بین دو دل باشه، بینتون هست یا نه.
    اگر دو فرض بالا بر قرار بود. حسی که داری یه حس طبیعی هست. شاید زندگیت کسل کننده شده. این هیجان رو خودت باید بوجود بیاری. اول از خودت شروع کن. اول و اول از خودت. به شوهرت این هیجان و تغییر تو زندگی رو نشون بده.
    بعد حتما این موردو باهاش در میون بگذار. ازش بخواه اون هم این هیجان رو پیدا کنه. حتی اگه بر خلاف میلش هست. اما برای زندگی باید این کارو کرد.
    این هنر زندگی هست. هنر زندگی زناشویی همین هست و بس. والا همه بلدن برن عروسی. بلدن همدیگر رو تحمل کنن بلدن بچه دار بشن و ... .
    خیلی کار ها و روش ها برای هیجان هست.همشون به فاکتور هایی وابستش که خود شما میدونی، عقاید دو طرف و ... . سعی کن حتی از اول عاشقش بشی.صد بار تلاش کن. از خودت شروع کن.
    سعی کن یک دلمشغولی برای خودت داشته باشی یک هنر، برو کلاس زبان، سر کار. ذهن بی کار به همه جا میره. جایی که هیچ بشری کشف نکرده. از یک نخ، کلاف ها میبافه.
    زندگی ارزش همه کاری رو داره. هر هر هر هر هر و هر کاری. البته زیر سایه خداوند.
    این نظر من هست.
    ممنون

  15. کاربر روبرو از پست مفید amir_ali تشکرکرده است .

    sogand_20 (سه شنبه 02 دی 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای امیر علی،چقدر قشنگ جوابم رو دادید،ممنونم ازتون،خیلی زیاد
    راستش شوهرم خیلی منو دوست داره و مطمئنم از این موضوع
    منم دوستش دارم
    راستش من یه شهر دیگه درس میخونم همیشه برای دیدنش مشتاقم اما این بار نه زیاد تمایلی به رابطه داشتم نه زیاد باهاش گرم گرفتم،دست خودم نبود
    فکر میکنم چیزی که باعث تشدید این موضوع شد این بود که گفتم شب،پیش هم بمونیم یعنی خونه ی ما خیلی سریع گفت نه،در صورتی که بعدا دلایلش رو گفت اما اینکه سریع میگه نه یا هر وقت میخواد بمونه اشتیاق رو از صورتش نمیخونم بدم میاد،گاهی اینقدر تو خوندن شک میکنه که صد بار تو دلم میخوام اصلا نمونه
    هرم خیلی خجالتی،هیچوقت نیمچه شب باهم بمونیم شده یه وقتایی گفتم و از رفتارش فهمیدم دوست داشته و مونده،منم بدم میاد همش بگم دلم میخواد خودش بگه،همش حس میکنم از رابطه با من بدش میاد در صورتیکه میگه راضیم و لذت میبرم
    اصلا نمیدونم
    خیلی پسر،خوبیه اما نمیدونم چرا گاهی اینقدر سرد میشم وقتی هم سرد میشم انقدر غصه میخوره که بغضش میگیره خودمم بغضم میگیره چون میدونم گناه داره
    میدکنم با این رفتارم دارم ناشکری میکنم اما بخدا نمیتونم،دست خودم نیست

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1393-9-09
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    625
    سطح
    12
    Points: 625, Level: 12
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 44 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sogand_20 نمایش پست ها
    سلام آقای امیر علی،چقدر قشنگ جوابم رو دادید،ممنونم ازتون،خیلی زیاد
    راستش شوهرم خیلی منو دوست داره و مطمئنم از این موضوع
    منم دوستش دارم
    راستش من یه شهر دیگه درس میخونم همیشه برای دیدنش مشتاقم اما این بار نه زیاد تمایلی به رابطه داشتم نه زیاد باهاش گرم گرفتم،دست خودم نبود
    فکر میکنم چیزی که باعث تشدید این موضوع شد این بود که گفتم شب،پیش هم بمونیم یعنی خونه ی ما خیلی سریع گفت نه،در صورتی که بعدا دلایلش رو گفت اما اینکه سریع میگه نه یا هر وقت میخواد بمونه اشتیاق رو از صورتش نمیخونم بدم میاد،گاهی اینقدر تو خوندن شک میکنه که صد بار تو دلم میخوام اصلا نمونه
    هرم خیلی خجالتی،هیچوقت نیمچه شب باهم بمونیم شده یه وقتایی گفتم و از رفتارش فهمیدم دوست داشته و مونده،منم بدم میاد همش بگم دلم میخواد خودش بگه،همش حس میکنم از رابطه با من بدش میاد در صورتیکه میگه راضیم و لذت میبرم
    اصلا نمیدونم
    خیلی پسر،خوبیه اما نمیدونم چرا گاهی اینقدر سرد میشم وقتی هم سرد میشم انقدر غصه میخوره که بغضش میگیره خودمم بغضم میگیره چون میدونم گناه داره
    میدکنم با این رفتارم دارم ناشکری میکنم اما بخدا نمیتونم،دست خودم نیست
    من هم بخشی از اخلاق شوهر شما رو دارم. اگر کاری به میلم نباشه شاید انجام بدم اما اگر دلم با اون کار نباشه یکدفعه ادمی سرود میشوم.ساکت و ... .دست خودم هم نیست.دقیقا منهم برای مهمانی ها و ... "نه" در دهانم هست.
    با دوستانتان چرا بیرون نمیروید ؟
    خود من هر ثانیه از زندگیم را درگیر رابطه ای هستم که نابود شد. یعنی هر لحظه دارم به این مسله فکر میکنم. عواقب بدی دارد.
    به شما توصیه میکنم برای مسله تان یک و یک راهکار پیدا کنید و هر جور میدانید دیگر به این مسایل فکر نیکنید و به خوبی های همسرتان فکر کنید.موزیک شاد گوش کنید.اگر این تفکرات به رفتار همسرتان ادامه یابد. رابطه تان دچار عواقب بدی خواهد شد.
    من مشاور نیست تنها صحبت هایی که به ذهنم میاید را عرض میکنم.

    به یک مشاوره برید. مشاور با انسان های متفاوتی در ارتباط بوده مطمینا تجربه زوجی همانند شما را نیز دارد.
    هر زمان دیدید نمیتونید یا نمیشود که خودتان این گونه مشکلات را برطرف کنید حتما به مشاوره بروید.
    یک شخص سوم و فهمیده میتواند ذهن ما را باز کند. کمکی نمیواند بکند به صورت مستقیم. تنها ذهنم ما را برای تصمیم گیری و عمل صحیح فعال میکند.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.