مدت زیادی است که با شوهرم ازدواج کردم و در طی این مدت به دلیل جو و بافت فرنگی ایشان من مورد زن ستیزی و ظلم زیادی از طرف خودش و خانواده اش واقع شدم اکنون که فرزندانم بزرگ شده و خود نیز به این نتیجه رسیده ام که چه حقی در طی این سالها به عنوان یک انسان از من زایل شده است.او نیز به طرفندهای دیگری از قبیل دروغگویی مدام و همیشگی نسبت به خانواده عدم صداقت بی تفاوتی نسبت به کل خانواده که موجب از هم پاشیدن شیرازه خانواده شده .ایشان از ابتدا سعی کردن بنده را با داد و کتک مهار کرده و این باعث شد که خانواده ایشان نیز از این موضوع سوئ استفاده کرده و هر آنچه که میخواستن از طریق ایشان نسبت به بنده وارد کردند.اکنون که بچه ها بزرگ شدند و خودشان از زیر یوق او بیرون آمدند میخواهد به زور و کتک مثل گذشته احترام کسب کند برای خود و خانواده دیگر نمیتواند. از طریق کارهایی که در بالا اشاره شد زندگی را بر هم ریخته ، در ضمن هر گاه که سعی در حرف زدن کسی از ایشان حتی به صورت کاملا منطقی و آروم برای بر طرف کردن خواسته خودش شروع به فریاد میکند و فوری قهر میکنند درضمن حاضر به رفتن به هیچ مشاور خانواده و روانشناسی نیست و تمام مشکلات را بر دوش بنده سوار کرده.لطفا مرا راهنمایی کنید که دیگر یواش یواش به نقطه انتهایی فکر میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)