به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آذر 93 [ 19:00]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    برای فرار از بعضی مشکلات حل نشدنی، ازدواج کنم؟

    سلام.
    خیلی مطمئن نیستم درسته باز تاپیک باز کنم یا نه. یعنی مطمئن نیستم حالم رو بهتر میکنه یا بدتر.
    فقط خواهش میکنم افرادی که فقط قصدشون توهینه نظر ندن. دستشون درد نکنه. (توهین با انتقاد و تلنگر و این چیزا فرق داره، وگرنه نیومدم فقط تاییدیه بگیرم.)

    26 سالمه. خیلی مشکلات روانی دارم!!! افسردگی دارم (از حدود 13 سال پیش که مرتب هم بدتر میشه). مشکلات ظاهری زیادی هم دارم. قبلا با کسی رابطه داشتم. خانواده م باهام خوب نیستن (سر قضیه همین رابطه). تقریبا میشه گفت دوستی هم ندارم. یعنی 2، 3 نفر هستن که بعد از دوره لیسانس خیلی از هم دور شدیم و خیلی کم همو میبینیم یا حرف میزنیم.

    5 سال پیش برای ازدواج با آقایی آشنا شدم که بعد از چند بار ملاقات تصمیم گرفتم جواب رد بدم. خیلی منو دوست داره، در این حد که بعد از 5 سال همچنان پیگیر رابطه مونه! (خودم میدونم که این خودش نشونه یه مشکل روحیه) خیلی آدم باعرضه ایه. به نظر میاد خیلی هم مهربون باشه (کلا با همه مهربونه، نه فقط من).
    دلیل اصلی که جواب منفی بهشون دادم، ظاهرشون بود. البته راستش برای من قیافه (صورت) اصلا اصلا مهم نیست. ولی ایشون علاوه بر این که صورتشون به دلم ننشسته (که بازم میگم مهم نیست)، قد کوتاه و کلا اندام ریزی دارن.
    البته یه مشکل دیگه هم بود. این که... من بین حرفاشون و چیزایی که تعریف میکردن متوجه شدم به شدت احساسی و آنی تصمیم میگیرن. و این مسئله یه جورایی منو ترسوند. مثلا فکر میکردم اگه یه وقت از چیزی عصبانی شه ممکنه منو بزنه. شاید هم زیاده روی کرده باشم تو افکارم.

    حالا موضوع اینه که... اوضاعم خیلی داغونه. ازش بخوام بیاد خواستگاریم؟
    مطمئنم که تا بگم با کله میاد!

  2. 2 کاربر از پست مفید shekasteh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 13 آذر 93), کیت کت (چهارشنبه 12 آذر 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام دوستم....من معمولا اسامی خیلی سخت یادم می مونه!می دونی یه استعداد های عجیبی دارم در مقابلش یه جاهایی عجیبرکند ذهنم مثل حفظ کردن اسامی.....اما شمارو قشنگ یادمه با تک تک تاپیک هاتون در مورد اون رابطه یک طرفه.
    نه جانم چرا کسی توهین کنه:-) ایم من اسمش می خوام بزارم سندرم افراد تازه وارد....یعنی کسایی که تازه میان همش فکر میکنن بهشون توهین میشه.مثل خودم حتی.
    دوستم ببین شاید من صلاحیت جواب دادن به شمارو نداشته باشم چون خودم بخاطر یه سری مسایل تو انتخاب دو دلم اما من باالعکس تو از اون ور دیوار افتادم خیلی ایده الیستم....حالا هر چی...اما در مورد افسردگیت ....من کسی می شناسم رو دستش جای 13 تا تیغ و رگ زدگی و الان یه دختر خیلی موفق و فعال....غمگین میشه اما نه افسرده...کلی هم دوست پیدا کرده؛کلی سفر رفته کلی کار یاد گرفته....زندگیش از خیلییییییی های دیگه بهتره؛.....پس با خودت مثل افراد ناچار برخورد نکن.مطمینم کلی راه جلو پات هست برای فرار از افسردگی.
    دوستم :-)

  4. 6 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 13 آذر 93), maedeh120 (چهارشنبه 12 آذر 93), shekasteh (چهارشنبه 12 آذر 93), یه تنهای خسته (جمعه 14 آذر 93), هم آوا (پنجشنبه 13 آذر 93), شیدا. (پنجشنبه 13 آذر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آذر 93 [ 19:00]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی کیت کت جان. اتفاقا منم شما و تاپیکهاتون و نظراتی که به خیلیها دادین یادمه! شاید چون احساس کردم تو بعضی موارد مثل هم فکر میکنیم که تو این سایت در مورد افراد خیلی خیلی کمی پیش میاد. احتمالا متوجه منظورم شدی.

    در مورد توهین... فکر نمیکنم من برداشت اشتباهی کرده باشم. طرف میاد تاپیک رو نمیخونه، یعنی میخونه ها ولی هر طور که خودش دوست داره واسه خودش داستان میسازه! بعد چون میبینه عقاید طرف با عقاید خودش یکسان نیست، میاد پررو پررو هر چی از دهنش در میاد بارت میکنه. البته اینو فقط در مورد خودم نمیبینم، در مورد خیلیها این طور برخورد میکنن متاسفانه.
    والا من خودم به خیلی از تاپیکها سر میزنم، و خیلی وقتها هم نظر دارم، ولی اصن اعتماد به نفس ندارم نظرم رو بنویسم. همه ش فکر میکنم اگه اشتباه کنم، اگه طرف رو بیش از اینی که الان هست ناراحتش کنم، اصن اگه موضوع تاپیکش رو درست متوجه نشده باشم، و ... چی؟ واسه همین فقط بعععضی وقتها که دلو میزنم به دریا (!) یه تشکر یا لایک میذارم.

    و اما موضوع تاپیک خودم:
    راستش من با افسردگیم خو گرفتم. پیش روانشناس و روانپزشکهای زیادی رفتم و دوره هایی هم دارو استفاده کردم. ولی انگار خیلی فایده ای نداره. منظورم از این که به عنوان یکی از مشکلاتم افسردگی رو مثال زدم، این نبود که خودم رو اذیت میکنه و میخوام از شر افسردگی خلاص شم. میدونم که با ازدواج درست نمیشه. منظورم این بود که این مشکلیه که همسر آینده م باهاش مواجه میشه و شاید تحمل کردنش سخت باشه. در واقع داشتم ایرادهای خودم رو برای کسی که قراره باهام باشه میشمردم!
    من خوشکل نیستم، خوش هیکل نیستم، خوش تیپ نیستم، پولدار نیستم، خوش برخورد نیستم، اجتماعی نیستم، باهوش نیستم، هوش اجتماعی خیلی خیلی ضعیفی دارم، تو درس موفق نیستم (کلی از مهلت پایان نامه گذشته من هنوز نتونستم پایان نامه رو به جایی برسونم)، تو کار موفق نیستم (بعد از یک ماه از کارم اخراج شدم)، ثبات فکری و اعتقادی ندارم، خانواده م دوستم ندارن، و هزار و یک مشکل دیگه.
    دارم میگم من با این همه شرایط بد، آخه کی میاد با من ازدواج کنه؟ حالا که یه نفر هست بهش بچسبم، هان؟ (ببخشید انقدر بد میگم، لب کلام همینه)

    به خدا خیلی خسته م. یه تاپیک زده بودم چند ماه پیش با این عنوان که "دیگه تحمل حرفای بد مامانم رو ندارم" که مشمول بند 22 شد! بماند که چقد اونجا توهین شنیدم از خیلیا. ولی اون وضع من همچنان ادامه داره. خسته شدم هی هر روز از خواب پا میشه کلی حرف رکیک به من میزنه. حداقل با ازدواج از شرایط این خونه راحت میشم.

  6. 2 کاربر از پست مفید shekasteh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 13 آذر 93), یه تنهای خسته (جمعه 14 آذر 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آذر 93 [ 19:00]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی چیزی نمیگه؟ :(

  8. 2 کاربر از پست مفید shekasteh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 13 آذر 93), یه تنهای خسته (جمعه 14 آذر 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    اخه شکسته!....
    من حتی دوست ندارم به این اسم صدات کنم.
    تو اصلا گوش نمیدی تازه منم واقعا ناراحت میشم این طور به خودت میگی و انگار تصمیمتم گرفتی.

  10. 3 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 13 آذر 93), shekasteh (پنجشنبه 13 آذر 93), شیدا. (پنجشنبه 13 آذر 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آذر 94 [ 14:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-12
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2,438

    تشکرشده 600 در 162 پست

    Rep Power
    51
    Array
    به نظرم درست نیست که به خاطر مشکلاتتون ازدواج کنید ، من علاوه بر نگرانی از وضعیت روحیه شما نگران اینده اون پسر هم هستم . مطمئنا شما رو دوست داره ولی این شیوه ازدواج کردن برای من جالب نیست.
    شما در نظر بگیرید اگه اون پسر رو دوست نداشته باشید ممکنه بعد از ازدواج حالات روحیه شما بدتر بشه .و البته زندگی به کام اون پسر تلخ بشه .
    قشنگ سبک سنگین کنین ببینین حستون نسبت به پسر چطوریه ، ایا میتونین زن خوبی براش باشین ؟ میتونین به اندازه لیاقت و عشقش شما هم دوستش بدارین و بهش محبت کنین ؟

    اما اگه بعد از ازدواج از زندگیتون راضی باشید ، من دیدم کسانی رو که ازدواج حالات روحیه اونها رو بهبود داده

    در مورد افسردگیتون هم باید به روانپزشک مراجعه کنید ، حالات روحی بد مسلسل وار ادم رو تنزل میده ، یعنی مثلا اگه تو یه مورد مشکل داشته باشی احساس میکنی در هزار مورد دیگه هم پس مشکل داری ! در حالی که اینطوری نیست ...یه روان شناس پیشنهاد خوبی داده بود یه کش بدستتون ببندین هر وقت از چیزی ناراحت بودین و موارد ناراحتی دیگه هم داشت به سراغتون میومد کش رو محکم بکشید و بزارید بخوره به پوستتون ودرد بگیره دستتون .
    شما مطمئنا این همه مشکل ندارید خودتون هم میدونید که چه توانایی هایی دارید ولی دوست ندارید توانایی هاتونو ببینید .
    دوست من بلند شید و بجنگید
    میدان میدان مبارزه هست ، دوست من وقتی یکی قصد جونتون رو کرده و با شمشیر بهتون حمله کرده شما با استخون روی زمین هم که شده از خودتون دفاع میکنید ، الان هم همین حالته ، همچون کسانی که هیچ چیزی برای از دست دادن ندارن از هر چه دارید استفاده کنید و بلند شید و اوضاعتون رو بهبود بدید . البته قرار نیست همه مشکلاتتون یه شبه حل بشه ، تلاش کنید و کمی هم به زمان مهلت بدید که گاهی حلال مشکلات زمانه

  12. 5 کاربر از پست مفید ali -guilan تشکرکرده اند .

    reihane_b (جمعه 14 آذر 93), shekasteh (پنجشنبه 13 آذر 93), کیت کت (پنجشنبه 13 آذر 93), یه تنهای خسته (جمعه 14 آذر 93), شیدا. (پنجشنبه 13 آذر 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آذر 93 [ 19:00]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کیت کت جان، درست منظورت رو متوجه نشدم که میگی "گوش نمیدی". در مورد درمان افسردگی گفتی؟ من سالها تحت درمان بودم، با روانشناس و با دارو. ولی یا نتیجه ای نداشته، یا حالم رو بدتر کرده، یا موقتا بهتر شدم.
    نه من تصمیمی نگرفتم. میدونی چرا؟ چون با وجود همه بدیهایی که دارم، خیلی هم حریص هستم و همه ش به این فکر میکنم که شاید مورد مناسبتری پیش بیاد! و به این فکر میکنم که اگه تو این ازدواج شکست بخورم دوباره باید برگردم به این خونه و شرایطم از اینی که الان هست خیلی خیلی بدتر خواهد بود.
    و صد البته از ازدواج میترسم. ولی با شرایط پیش اومده فکر میکنم که بهترین و احتمالا تنها گزینه م ازدواجه (به غیر از مرگ).
    چی کار کنم؟ :(

    آقای علی، خیلی ممنونم از نظرتون.
    من خودم کاملا متوجه هستم که نباید به خاطر مشکلات ازدواج کرد. واسه همین هم تاپیک باز کردم. یعنی فکر کردم شاید تو شرایط من یه استثنا پذیرفتنی باشه.
    مشکلم اینه که راه حل دیگه ای به ذهنم نمیرسه. میدونم، میفهمم که کمال خودخواهیه. ولی این کار رو نکنم چه کار کنم؟
    :(
    در مورد این که میگین میتونم زن خوبی براش باشم یا نه، راستش فکر میکنم خیلی فرقی نداره با کی ازدواج کنم. در هر صورت همسر خوبی نخواهم بود.
    ببخشید، متوجه قضیه اون کش نشدم.
    اگه منظورتون اینه که ایراداتی که از خودم گفتم فقط تصور منه و واقعیت نداره، باید بگم که اصلا این طور نیست. برای هر کدومشون دلیل و مثال دارم.
    تازه خیلی از ایرادهام رو هم نگفتم. مثلا این که توی خونه ما همیشه پر از تنش بوده. متاسفانه من خیلی از اخلاقای بد افراد خونواده م رو تقلید کردم و انگار بلد نیستم رفتار درست چیه. مثلا حرفام رو همیشه با حالت کنایه میگم. خیلی هم بدبینم.
    من با چی باید بجنگم؟ با کی باید بجنگم؟ اصلن فلسفه این جنگیدن چیه؟
    ویرایش توسط shekasteh : پنجشنبه 13 آذر 93 در ساعت 14:37

  14. کاربر روبرو از پست مفید shekasteh تشکرکرده است .

    ali -guilan (جمعه 14 آذر 93)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آذر 94 [ 14:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-12
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2,438

    تشکرشده 600 در 162 پست

    Rep Power
    51
    Array
    من با چی باید بجنگم؟ با کی باید بجنگم؟ اصلن فلسفه این جنگیدن چیه؟
    ببینید ما در دنیای بی رحمی زندگی میکنیم ، دنیایی که اگه جا بمونی له میشی!
    نباید دنبال کسی بگردی که نجاتت بده ، نباید به امید معجزه باشی باید بجنگی ! با هر چی داری باید بجنگی
    نباید بزاری شانس های زندگیت با اینجور افکار از بین برن ، این افکار باعث میشن کلی شانس و ندید بگیری کلی شانس که میتونست دریچه های بزرگی به روی زندگیت باز کنه
    همه ما که شیر خلق نمیشیم ، بعضی هامون گربه خلق میشیم ، بعضی هامون لاک پشت خلق میشیم
    ولی هممون اگه هوشیار باشیم میتونیم از پس این زندگی بر بیایم
    شما اینقدر خودتو با دیگران مقایسه نکن ، همه کمبود هایی که حس میکنی داری به خاطر قیاس خودت با دیگرانه ...سعی نکن خودتو قیاس کنی
    بلکه سعی کن خودت باشی و خودت رو هر چقدر که میتونی بالا بکشی
    دیگه از استیون هافکینگ که بدتر نیستیم که !
    طرف ده ها ساله رو ویلچر نشسته داره میجنگه

    بشین یه کاغذ بردار 10 تا از رویاهاتو برای سال آینده توش بنویس ! بزنش به دیوار
    باور نمیکنی سال اینده که بشه مطمئن باش حداقل 50 درصد مسیر رویاهاتو رفتی که باز خیلیه ! حتی اگه خودت هم متوجه نباشی ...

    من خودم همیشه همین کار رو میکنم و از وقتی این کار رو میکنم به طور شگفت انگیزی در حال رسیدن به رویاهام هستم و به خیلی هاشونم رسیدم !
    رویاها هم میتونه یه چیز خیلی ساده باشه :

    مثل کنترل خشم ! مثل مستقل شدن از پدر و مادر ، خرید اولین ماشین نوع ماشینم مشخص کن :)
    موفقیت در درس حتی معدلی که دوست داری بدست بیاری هم مشخص کن ! مطمئن باش نزدیکش میشی :))
    قیافه بهتر ، اندام بهتر و...
    باورت نمیشه زدن ارزو ها رو دیوار اصلا معجزه میکنه
    این کار رو بکن و با هر چه داری برای رویاهات بجنگ :)


    متوجه قضیه اون کش نشدم.
    یعنی هر وقت از یه چیزی ناراحت بودی ، مثلا از قیافت بعدش بقیه مشکلاتت مثلا تحصیل و..هم داشت میومد که تو رو اسیر کنه کش رو بکش بزن به پوستت که سوزشش به تو یاداور بشه که تو فعلا همین یه مشکل رو داری و باید به همین یه مشکل برسی و بقیه موارد مشکلات فعلی تو نیستن و یا ربطی به حال الانه تو ندارن
    این روش رو تو یکی از سی دی های روانشناسی دیده بودم و درست هم بود
    مثلا من هر وقت احساس ضعف در یه چیزی دارم سایر مشکلات زندگیم هم یادم میاد !حتی به کمبود هایی که در دوران طفولیت داشتم ! کلا منفی میشه ذهنم ...و این باعث میشه توجهم برای حل مشکلم کم بشه و حالت چاره جویی برای رفع و یا کمتر کردن مشکل به حالت عزاداری تبدیل بشه !
    ویرایش توسط ali -guilan : جمعه 14 آذر 93 در ساعت 02:05

  16. 4 کاربر از پست مفید ali -guilan تشکرکرده اند .

    shekasteh (یکشنبه 16 آذر 93), یه تنهای خسته (جمعه 14 آذر 93), بهار.زندگی (یکشنبه 16 آذر 93), تیام (شنبه 15 آذر 93)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آذر 93 [ 19:00]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از حرفاتون.
    ولی... من همچنان نمیفهمم چطور باید بجنگم. اصلن نمیفهمم برای چی باید بجنگم.
    زندگی (نه فقط زندگی من، به نظرم زندگی همه) کوچکترین ارزشی نداره.
    احساس میکنم فقط میخوام بگذره. چون هر طوری که بگذره مهم نیست. چه معدل خوبی داشته باشم چه نداشته باشم، چه همسر خوبی داشته باشم چه نه، چه خوشکل باشم چه نه، ... هیچ فرقی تو اصل قضیه نمیکنه. زندگی آدما فووووق العاده بی معناست.
    با وجود این افکاری که دارم، خیلی وقتها تلاش کردم. به نظر خودم خیلی هم تلاش کردم. اما هر دفعه (تو هر زمینه ای که بوده) به معنای واقعی گند زدم.
    مثلا این که پایینترین نمره کلاس رو همیشه من دارم. منم که یک ماه نشده از کار اخراج شدم. تک تک دوستام رو از دست دادم، هر کدوم به یه نحوی. و خیلی اتفاقات دیگه.

    من نمیتونم آرزوهام رو بنویسم. اول چون آرزویی ندارم. شاید تنها آرزویی که دارم مرگ باشه. این آرزو رو حتی وقتایی که خوشحال هستم هم دارم. همیشه موقع شکستها و سختی ها نیست که بهش فکر میکنم.
    در ضمن نمیتونم بنویسم، چون کسی برای من حریم شخصی قائل نیست. همه یادداشتهای خصوصی م خونده میشن. نصف شب اسمسام خونده میشن....


    من... هممممه وجودم، ترسه و نفرت. ترس از همه چیز و همه کس و حتی خودم. نفرت از همه چیز و همه کس و حتی خودم و حتی خدا.

  18. کاربر روبرو از پست مفید shekasteh تشکرکرده است .

    ali -guilan (یکشنبه 16 آذر 93)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آذر 94 [ 14:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-12
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2,438

    تشکرشده 600 در 162 پست

    Rep Power
    51
    Array
    شما دارید به پوچی میرسید
    عیبی نداره اینم یه نوع فلسفه زندگیه دیگه ( بنده هم نیهیلیستیک هستم... دور از چشم بچه های سایت نیان منو اعدام کنن :)) )
    نفرت داشتن از زندگی و... یه نوع سبک زندگیه ، هیچ ایرادی نداره
    اکثر متال هد بازها همینجوری فکر میکنن
    ولی باز هم به قول محمود دولت ابادی بابا تو این دنیا جایی هم برای تو هست ! پاشو :))


    بنده هم سال ها ارزوی مرگ داشتم ( و هنوز هم گاهی به سراغم میاد ولی دلیلش شکست زندگی نیست دلیلش فلسفیه )

    شما ارزو نداری دور دنیا رو بگردی ؟
    ارزو نداری همه فیلمهای خوب دنیا رو ببینی ؟
    ارزو نداری همه کتاب های خوب دنیا رو بخونی ؟
    ارزو نداری بری تو یه باشگاه کوهنوردی ثبت نام کنی جمعه ها بری کوه ؟
    ارزو نداری هر هفته بری استخر ؟
    ارزو نداری ماشین بخری برای خودت دوستاتو برداری بری تفریح ؟
    ارزو نداری شاگرد اول کلاس بشی ؟اگه ارزوی چیزی رو نداری پس چرا وقتی نداریشون ناراحتی ؟ پس حتما ارزوشو داری دیگه :))
    بابا نرسیدن عیب و عار نیست.
    بعضی ها تواناییشو ندارن دیگه ... نباید رو چیزهایی که تواناییشو نداری پافشاری کنی...باید رو چیزهایی که میدونی خوشحالت میکنه و میتونی انجامشون بدی زوم کنی

    چرا اینقدر زود ناامید میشی ؟ یه بار از کار اخراج شدی دلیل نمیشه بازم این اتفاق بیفته که :))
    بازم دنبال کار بگرد این بار به خودت قول بدی به جای 1 ماه 4 ماه بعد اخراج بشی :))

    همه چیز رو سبک کن برای خودت
    میدونی باید از این حس نفرتت استفاده کنی باید ازش انرژی بگیری
    عکس اواتار منو ببین
    اینجوری باید باشی
    باید به همه نشون بدی که میخوای بخوریشون :))

    زیاد سخت نگیر ... یه وقتایی که اروم شدی ( صبح ها بخصوص ، یک کم یوگا کار کن بعد برای خودت برنامه بریز )
    مطمئن باش رویاهاتو اگه بزنی به دیوار کسی ایرادی بهش نمیگیره رویاهات مگه لولوخورخورست ؟ :))

    چی بگم... باید تصمیم بگیری شکار کنی یا شکارچی بشی !

  20. 2 کاربر از پست مفید ali -guilan تشکرکرده اند .

    shekasteh (یکشنبه 16 آذر 93), کیت کت (یکشنبه 16 آذر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فحاشی، حمله و بی احترامیهای همسرم!
    توسط fgh در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: شنبه 17 مهر 95, 15:04
  2. افسردگی، عدم اعتماد به نفس،مشکل در هدف گذاری، ترس و افکار منفی
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 آذر 94, 20:47
  3. برطرف کردن افکار منفی، با تمرین های کاربردی آقای sci
    توسط میشل در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 24 آبان 92, 10:22
  4. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  5. مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
    توسط نیلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 85
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اردیبهشت 90, 13:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.