باسلام به دوستان و فعالان و اعضاي محترم سايت. من خانمي ٣٥ساله، شاغل و داراي مدرك كارشناسي ارشد هستم كه سه فرزند دارم، حدود ١٥ ساله كه با همسرم كه ٣٨ ساله و دانشجوي دكترا هستند به طور سنتي ازدواج كرديم. زندگي من هم مثل خيلي هايديگه افت و خيزهاي خاص خودش رو داشت، اما من در هر مرحله تلاش داشتم كه زندگيم رو به نحوي مديريت كنم كه خدارو شكر به نظر بزرگتر هاي خودم و همسرم موفق هم بودم. من از زندگي خودم راضي بودم و مشكلات رو هميشه جزئي از زندگي هر شخص ميدونستم و هيچ وقت گلايه و شكايت نميكردم. تا اينكه به طور كاملا تصادفي توي گوشي همسرم متوجه وجود پيامكهايي شدم، وقتي اين مساله رو با ايشون در ميون گذاشتم كه اين كيه كه به شما إبراز علاقه كرده و شما هم تمايل به قرار ملاقات گذاشتيد ، شروع به داد وبيداد..... كرد و در پايان گفت مزاحم هستش مثل مزاحمهاي ديگه،از اونروز به بعد زندگي من به يك جهنم واقعي مبدل شده. البته من در جريان بودم كه همسرم مزاحمهاي ديگه اي داشته كه حتي يكي از اقوام مورد اعتماد اونها رو پيگيري كرد و معلوم شد مرد بودن و قصد مزاحمت و بي آبرو كردن رو داشتن. اين بار كه ديدم همسرم هم درخواست قرار ملاقات داشته حسابي حالم خراب شد، كلا اعتمادم رو به همسرم از دست دادم و نسبت به گذشته بدبين شدم و به آينده اميدي ندارم. الان چهار ماهه نتونستم يه رابطه خيلي معمول داشته باشم و هيچ ميلي هم ندارم. اصلا همه ارزشهاي من زير سوْال رفته برام. انگار اعتماد و افتخار بيجايي به همسرم داشته ام. انرژيم رو از دست دادم. از يك زن فعال و پر شور به يك زن معمولي معمولي تبديل شدم. البته الان كمي بهترم ولي هنوز با خود أولم خيلي فاصله دارم. مخصوصا كه ديگه به همسرم حسي ندارم و خودم هم خيلي افسرده شدم اذيتم ميكنه. لطفا به من كمك كنيد كه چطور دوباره به همسرم اعتماد كنم وعلاقه قبليم رو به ايشون بازسازي كنم! چطور روحيه از دست رفته رو پيدا كنم، من واقعا از نظر روحي تحت فشار هستم. پيشاپيش از همراهيتون سپاسگزارم!
علاقه مندی ها (Bookmarks)