به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1393-8-14
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق و علاقم رو به زندگي و همسرم از دست دادم!

    باسلام به دوستان و فعالان و اعضاي محترم سايت. من خانمي ٣٥ساله، شاغل و داراي مدرك كارشناسي ارشد هستم كه سه فرزند دارم، حدود ١٥ ساله كه با همسرم كه ٣٨ ساله و دانشجوي دكترا هستند به طور سنتي ازدواج كرديم. زندگي من هم مثل خيلي هايديگه افت و خيزهاي خاص خودش رو داشت، اما من در هر مرحله تلاش داشتم كه زندگيم رو به نحوي مديريت كنم كه خدارو شكر به نظر بزرگتر هاي خودم و همسرم موفق هم بودم. من از زندگي خودم راضي بودم و مشكلات رو هميشه جزئي از زندگي هر شخص ميدونستم و هيچ وقت گلايه و شكايت نميكردم. تا اينكه به طور كاملا تصادفي توي گوشي همسرم متوجه وجود پيامكهايي شدم، وقتي اين مساله رو با ايشون در ميون گذاشتم كه اين كيه كه به شما إبراز علاقه كرده و شما هم تمايل به قرار ملاقات گذاشتيد ، شروع به داد وبيداد..... كرد و در پايان گفت مزاحم هستش مثل مزاحمهاي ديگه،از اونروز به بعد زندگي من به يك جهنم واقعي مبدل شده. البته من در جريان بودم كه همسرم مزاحمهاي ديگه اي داشته كه حتي يكي از اقوام مورد اعتماد اونها رو پيگيري كرد و معلوم شد مرد بودن و قصد مزاحمت و بي آبرو كردن رو داشتن. اين بار كه ديدم همسرم هم درخواست قرار ملاقات داشته حسابي حالم خراب شد، كلا اعتمادم رو به همسرم از دست دادم و نسبت به گذشته بدبين شدم و به آينده اميدي ندارم. الان چهار ماهه نتونستم يه رابطه خيلي معمول داشته باشم و هيچ ميلي هم ندارم. اصلا همه ارزشهاي من زير سوْال رفته برام. انگار اعتماد و افتخار بيجايي به همسرم داشته ام. انرژيم رو از دست دادم. از يك زن فعال و پر شور به يك زن معمولي معمولي تبديل شدم. البته الان كمي بهترم ولي هنوز با خود أولم خيلي فاصله دارم. مخصوصا كه ديگه به همسرم حسي ندارم و خودم هم خيلي افسرده شدم اذيتم ميكنه. لطفا به من كمك كنيد كه چطور دوباره به همسرم اعتماد كنم وعلاقه قبليم رو به ايشون بازسازي كنم! چطور روحيه از دست رفته رو پيدا كنم، من واقعا از نظر روحي تحت فشار هستم. پيشاپيش از همراهيتون سپاسگزارم!

  2. 2 کاربر از پست مفید اميدوار٥٦ تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 09 آذر 93), نیکیا (یکشنبه 09 آذر 93)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم امیدوار.

    اسم خوبی رو انتخاب کردید.شرایط واحساس شما قابل درک هست.چون باورهات نسبت به شوهرت تغییراتی کرده احساس شماهم به تبعش متغیرشده.باتوضیحاتی که دادی استعداد وتوانایی ترمیم زندگیت رو داری.


    شایدفکرکنی شوهرت دوست نداره که دست به چنین کاری زده.

    گسترش فضای مجازی باعث شده تا کنجکاوی بعضی افراد تحریک بشه.

    صبروآرامش خودت روحفظ کن وسعی کن توی کارشوهرت تجسس وپلیس بازی نکنی.

    فقط احساسی که بعدازاون وقایع بهت دست داده روصادقانه بهش بگو حتی اگه تردید داری ومطمئن نیستی که بایدبهش اعتمادکنی یانه بهش بگو واضافه کن که داری تلاشت رو میکنی نگاهت مثل سابق باشه .با گفتن این حرفها باعث میشی که خودش هم به فکرفروبرود وبازخورد اتفاقاتی که گذشته روبدون تنش ببیند


    .تهدیدش نکن. قدرت وقوی بودن تو دراین شرایط یکی ازجاذبه های درازمدت تو خواهدبود،هرقدمی که برای اعتمادسازی برمیداره استقبال کن. وسعی کن تاحدامکان به حکم ظاهراوضاع رفتارکنی نه برمبنای تجسس هایی که قرارنیست توی روابطتون باشن...

  4. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 10 آذر 93), asal2013 (دوشنبه 10 آذر 93), واحد (سه شنبه 11 آذر 93), هم آوا (پنجشنبه 13 آذر 93), امیر مسعود (دوشنبه 10 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93), شیدا. (دوشنبه 10 آذر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1393-8-14
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خدمت شما آقاي امين، ممنون از راهنماييتون، درسته، شما منو خوب درك كردين، من واقعا همه باورم درباره همسرم به يكباره تغيير كرد ان هم در جهت منفي. بعد چند روز از اون اتفاق با همسرم در كمال آرامش و احترام صحبت كردم و گفتم كه از اين مساله ناراحت شدم و دلائل ناراحتيم رو هم عنوان كردم، اما ايشون گفت تو بيخود ناراحتي و اين مساله فقط يه مزاحمت بود و چيزي در ميان نبود. همونطور كه گفتم قبلا هم مزاحم داشت اما در نوع بدو بيراه و... بود و چون اينبار انگار كه يه خانم بود كه إبراز علاقه كرده بود منو ناراحت كرد، به همسرم گفتم چرا بهش گفته بودي بياد همديگرو ببينيد گفت ميخاستم اينبار اينكارو بكنم تا بفهمم اينا كين كه مزاحم من ميشن! من واقعا اين حرفارو نميتونم قبول كنم. چيزي به شدت آزارم ميداد و الان هم باعث شده كه نتونم فراموش كنم اين بود كه پس از دعوا، همسرم كلا بيخيال بود و اصلا به روي خودش نمياورد كه من چقدر ناراحتم، اصلا براش مهم نبود كه چقدر حالم بده و حتي كار من به دكتر كشيده شد! براي من تعجب آور بود كه نبايد ميومد و با من صحبت ميكرد در حاليكه ميديد چقدر ناراحتم؟. تا خودم پيشقدم نشدم تا اين رابطه رو إصلاح كنم ايشون اصلا قدمي برنداشت و ميگفت توي اين شرايط من هر چي بگم تو باور نميكني!!!!! نميدونم ، اين اتفاق افتاد و منو زيرو رو كرد و من اين جريان رو با هيچ كس مطرح نكردم حتي مادر و خواهرم، نميخاستم اگه چيزي نبوده باعث خدشه دار شدن وجهه همسرم بشم و اين تنهايي فشار رواني زيادي رو بهم وارد كرد، الان دوست دارم به زندگيم برگردم، احساسم به همسرم عوض بشه، خودش كاملا فهميده كه احساسم بهش خيلي فرق كرده اما ميگه نميدونم تو چرا به من بي تفاوت شدي!!!!!!!! انگار باورش نميشه يا يادش رفته چه بلايي سرم اومد، همش بهم ميگه تو چرا عوض شدي؟ منم دوست ندارم هر بار براش توضيح بدم و مثل آدماي ضعيف جلوه كنم!!!! واقعا مساله جدي نبوده؟؟؟؟؟؟ من دارم بزرگش ميكنم؟؟؟؟. خواهش ميكنم به من ياد بديد چه طور طرز تفكرم رو به همسرم تغيير بدم؟ من ديگه باورش ندارم! چطور با اطمينان خاطر كنارش قرار بگيرم؟؟؟ از اينكه بهش حسي اصلا ندارم ناراحتم ولي خودم رو مقصر نميدونم، شايد اگه چند قدم براي بهبود اوضاع برميداشت من اينجور نميشدم! سكوت او در عمل و گفتار درد منو بيشتر كرد! من براي بخشش آماده بودم و هستم ولي او انگار نه انگار كه من چه تجربه تلخي رو كشيدم!!! لطفا با توجه. به اخلاق خونسرد همسرم بگيد چكار كنم تا همه چيز بهتر بشه! ممنونم از دوستان مهرباني كه نميبينمشون اما به وجودشون دلگرم هستم!

  6. 4 کاربر از پست مفید اميدوار٥٦ تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 10 آذر 93), szd (چهارشنبه 12 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93), شیدا. (دوشنبه 10 آذر 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 17:55]
    تاریخ عضویت
    1391-10-29
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,271
    سطح
    35
    Points: 3,271, Level: 35
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    195

    تشکرشده 268 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    راستش همون پست اول تاپیکتونو که خوندم با خودم گفتم شاید همسرتون میخاستن که با قرار گزاشتن با اون فرد ریشه این مزاحمتارو شناسایی کنن.با توجه به اینکه قبلا هم سابقه این اتفاقات و مزاحمت هارو داشتن.اگر ایشون نسبت به این اتفاق بی تفاوت هستن فکر میکنم واقعا قصد و غرض خاصی نداشتن از کارشون.یعنی از احساسشون نسبت به شما مطمئن هستن.من نمیگم که شما چشم و گوشتون رو ببندید تا هر اتفاق ناگواری پیش بیاد ولی بهتره اول بنا رو بر خوشبینی بزارید و دلتون رو صاف کنید ولی با چشم و گوش باز!!!یعنی هم حواستون به همسرتون باشه و هم کینه اون اتفاق رو از دلتون بیرون بریزید.
    وقتی به هر ادمی جدای از مسئله جنسیتش کسی پیام حاوی ابراز علاقه میفرسته هر کسی که باشه کنجکاو میشه که این کیه!کار درست ترین روش این هست که با جدیت افراد مزاحم رو از خودش دور کنه و کاری نداشته باشه که کی هست و چقد حرفاش صادقانست.ولی متاسفانه همسر شما اگه فرض اولی که گفتم در موردشون صادق نباشه ،نتونسته این حس کنجکاوی رو کنترل کنه.ولی الان که شما تلنگری بهت زده شده میتونی جلوی اتفاقات بعدی رو بگیری

  8. 8 کاربر از پست مفید tanin-91 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 10 آذر 93), ammin (چهارشنبه 12 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), szd (چهارشنبه 12 آذر 93), واحد (سه شنبه 11 آذر 93), هم آوا (پنجشنبه 13 آذر 93), امیر مسعود (دوشنبه 10 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 تیر 97 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1393-7-06
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    5,905
    سطح
    49
    Points: 5,905, Level: 49
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    369

    تشکرشده 377 در 121 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام وقت شما بخیر.
    الان 2 تا احتمال وجود داره
    1: شوهر شما راست میگه و واقعا اون خانم قصد مزاحمت داشته.که در این صورت ناراحتی و دلخوری شما کاملا بی مورده.
    2: شوهر شما دچار لغزش و اشتباه شده: اگه احتمال دوم واقعیت داشته باشه ، برخوردی که همسرتون داشتن منطقی بوده، الان دو حالت ایشون میتونستن برخورد کنند
    رفتار اول:به اشتباه خودش اعتراف میکرد و از ته دل عذر خواهی و ابراز ندامت میکرد، که در این صورت هم باعث شکسته شدن غرورش میشد آبرو و اعتبارش از بین میرفت و قبح کاری که انجام داده بودن بعد از مدتی کم میشد و به یه موضوع عادی تبدیل میشد... و به نظرم تبعات منفی خیلی زیادی در آینده برای زندگی ایجاد میکرد. وقتی غرور و ابهتش از بین میرفت دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت.
    2: رفتار دوم: همین برخوردی که ایشون داشتن، متوجه اشتباه خودشون شدن ولی نمیخواستن آبرو و اعتباری که داشتن از بین بره، شوهر شما هم الانم میدونن که دچار اشتباه شدن، ولی دوست ندارن موضوع باز بشه.و میخان جبران کنن. به نظر خود من رفتار ایشون عاقلانه بوده.و شما نباید اصرار بر اینکه موضوع باز بشه داشته باشید.
    این که بعد یه مدت به شما میگن که چرا با ایشون سرد برخورد میکنید میتونه علتش این باشه که ارتباط ایشون و اون خانم هنوز خیلی جدی نشده بوده و وقتی که متوجه اشتباه خودشون شدن این ارتباط رو کاملا قطع کردن و الان به قول شما در کمال پر رویی به شما میگن که چرا رفتارتون سرد شده؟ چه اتفاقی مگه افتاده؟
    چون دیگه ارتباطی وجود نداره و ادعای شما قابل اثبات نیست.
    موفق باشید

  10. 6 کاربر از پست مفید امیر مسعود تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 12 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), szd (چهارشنبه 12 آذر 93), واحد (سه شنبه 11 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93), رویای پر کشیدن (پنجشنبه 13 آذر 93)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پیامبراسلام میگه وقتی کسی اشتباهی میکنه یاعذرش روقبول کن یاعذری براش بتراش...عذرشوهرت روقبول کن توی شبهه های این چنینی سعی کن بسیار به حکم ظاهروتوجیهات ظاهر رفتارکنی،میدونم چه احساسی داری طبیعت بسیاری ازمردها اینه که توی این مواقع نمیدونن عمق احساس وشکست درونی یک زن پس ازدیدن این رفتارهای ناشیانه چقدرمیتونه زیادباشه خودمن بادیدن پستهای خانمها توی این مدتی که عضوبودم متوجه حساسیت خاص و نوع احساسشون شدم.


    باورکن شوهرت واقعا نمیتونه باورولمس کنه عمق احساس شما چطوره فکرمیکنه فقط تنها تو این مواقع اینطوری رفتار میکنی! براش کمی عجیبه چون اکثرمردهافکرمیکنن پس از رابطه جنسی با یک غریبه، زنشون حق داره ناراحت بشه،ریشه این هم دراین هست زیاد به قربون صدقه رفتن باطرف غریبه دل خوش نمیکنن براشون موقعی قضیه جدی شده که به لمس واون حرفاکشیده بشه.


    خداروشکر شرایط شوهرشما همون کنجکاوی هابوده.که احتمالاتموم هم شده.


    برای اکثرمردها حرفهای عاشقانه فقط یکباربایک فرد بکر هست واون باکسی هست که بعدا باهاش رابطه فیزیکی هم داشتن خوشبختانه اون شخص شمابودید اگه قرارباشه تکراراون حرفهالذت بخش باشه،فقط باشمابراش لذت بخشه ،بخصوص اینکه سن شوهرشما یک پسر ۱۸ ۱۹ساله نیست که به اداو اطوارها باجنس مخالف سومی دل خوش کنه.


    سعی کن افکارخودتو جمع وجورکنی وکم کم ازاین حال و هوا بیای بیرون

  12. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), mercury (چهارشنبه 19 آذر 93), هم آوا (پنجشنبه 13 آذر 93), امیر مسعود (پنجشنبه 13 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1393-8-14
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر شما آقاي امين و هم چنين آقاي امير مسعود، ممنونم از لطفتون، مطالب شما دوستان رو كاملا چند بار مطالعه كردم ، البته همان روز و اينكه الان دارم پاسخ ميذارم به خاطر اينه كه داشتم به حرفاتون فكر ميكردم، آقاي امين اي كاش همه آقايون مثل شما خانم هارو درك ميكردن، من در اين چند ماه به قدري سختي و فشار رواني تحمل كردم كه خودم الان از اين همه مقاومت تعجب ميكنم. اگرچه سخته ولي به قول شما بايد افكارم رو جمع كنم، ميدونم بايد براي همسرم عذري بتراشم، همين كار رو كردم! ميدونيد، من از اول ميخاستم كه به خودم بگم كه هر انساني جايز الخطاست و همسر من هم از اين قاعده استثنا نيست، اما او به قدري من رو كتك زد كه تمام دستم از كف تا بازوهام سياه شده بود، صورتم كبود شده بود، بعد چند ماه هنوز آثار اون كتكها روي بدنمه، تا چند روز باهام حرف نميزد، بعد چند روز هفته هيچ پشيمان از كتك بدي كه منو زده بود نشده بود، حدود يه ماه و نيم بعد كه رابطه ما تقريبا خوب شده بود بهم گفت تو حقت بود كه به من شك كردي كتك خوردي و من اصلا رابطه اي با اون فرد نداشتم و هويت اون آدم كه زن يا مرده براي من روشن نبود اما تو به من شك كردي و من هم عصبي شدم!!!! با همه اين اوضاع خيلي بدي كه داشتم، خونه رو ترك نكردم، به كسي چيزي نگفتم، زندگي كردم و حتي مهمونداري هم كردم، به قدري تنهايي و فشار تحمل كردم كه خدا فقط ميدونه! آلان اون كتكهايي رو كه به من زد و بابتش عذر نخواست و هيچ نخواست غير مستقيم هم جبران كنه، دارم ميذارم گوشه اي از ذهنم كه بهش نخام فكر كنم، دروغ كه نميشه گفت كه فراموش كردم، اون جريان پيام رو هضم كردم كه هر چي و هر كي بوده تمام شده ، دارم تلاش ميكنم به شيوه هاي مختلف به همسرم اعتماد كنم تا زندگيم برمبناي اعتماد باشه و ضمن اينكه مراقب اوضاع هم هستم، در خلال حرفهاي روزانه و .... غير مستقيم ميفهمونم كه از دست رفتن اعتماد خيلي بده و انسان بايد تلاش براي اعتماد سازي كنه! اما چيزي كه آزارم ميده اينه كه هنوز شادابي و نشاطي رو كه قبلها داشتم رو هنوز نتونستم پيدا كنم، هنوز تمايل شديد به سكوت و تنهايي دارم، دلم نميخاد وارد جمع و مهموني بشم، ديگه نميخام شاد باشم و همش ترانه هاي غمناك گوش ميدم و با هر بهانه كوچكي گريه ميكنم! ديگه تمايلي به نو شدن و تازه شدن ندارم و فقط كار هايي رو ميكنم كه وظيفس و به دلخواه خودم هيچ خلاقيتي رو خلق نميكنم، در حاليكه قبلا در محل كارم هميشه كارمند نمونه و خلاق و فعالي بودم كه از طرف مديران كل تشويق ميشدم! كسي بودم كه همه دوست داشتند كنار من كار كنند تا اونها هم چيزي ياد بگيرن الان همش بهم ميگن چرا ساكت شدي؟ چرا آرام شدي؟ انگار چيزي اذيتت ميكنه!!!! ديگه سرحال نيستي!!!! من موقع راه رفتن به قدري اميدوار و شاد راه ميرفتم كه تمام همكاران و دوستانم ميگفتن چقدر دلت خوشه! بيخيال يه ذره كمتر كار كن! اما الان اونقدر آرام شدم كه همونها تعجب ميكنن! همونقدر كه محيط كارم شاد بودم زندگيم هم رو به راه بود، بچه هام مثل دسته گل و زندگيم مثل قصر ميدرخشيد! تمام خريدهاي لباس همسرم و بچه هارو خودم ميخريدم و انتخاب ميكردم و تعيين ميكردم كه هر هفته چي بپوشن!!! بهترين غذاها رو ميپختم كه خواهر و مادرم ميگفتن چقدر تو اينارو بد عادت كردي، اگه يه وعده خونه نباشي كسي از پس خواسته هاي اينا برنمياد!!!! خانواده همسرم در غياب من و حضورم من رو به عنوان مادر و همسر دلسوز ياد ميكردن! به همين خاطر پدر و مادر همسرم خيلي دوستم دارن كه به همسر و بچه ام خيلي ميرسم! الان از اون آدم شدم يه آدم ساكت كه خلاصه بگم فقط سكوت و انجام وظيفه! هيچ شور و نشاطي ندارم! مرور گذشته باعث ميشه بيشتر بفهمم كه چقدر با گذشته فرق دارم و اين بيشتر اذيتم ميكنه! لطفا بهم بگين چه طور روحيم رو به دست بيارم! چطور خودم رو دوباره بسازم!

  14. 4 کاربر از پست مفید اميدوار٥٦ تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 14 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), mercury (چهارشنبه 19 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93)

  15. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دراینکه شوهرت اشتباه وناشی گری کرده شکی نیست.

    شماموقعی که نیازبه همدردی ودرک داشتی کتک خوردی متأسفانه همیشه اطرافیان ما رفتار درست رو انجام نمیدن.شوهرت دچارچالش شده توروکتک زده که به زعم خودش بگه من بد نیستم به چشم سابق به من نگاه کن‎!منتها باروشی که موردتأئیدکسی نیست.


    الصبرمفتاح الفرج. صبرکلیدگشایش هست.اولین کاری که میکنی بایدتکلیفت روباخودت مشخص کنی تازمانی که خودت رومقصرکارشوهرت بدونی وفکرکنی براش جذاب ودوس داشتنی نیستی مشکل بتونی مراحل بعدی روطی کنی بنابراین خودت روسرزنش ومحکوم نکن حالت قربانی به خودت نگیراین حالت لذت بخشه ولی فرسایش دهنده ست.


    افرادی که تجاربی مثل شما رو طی کردن معمولا دچار افت اعتماد بنفس شدن خودت رودوس داشته باش به خودت احترام بذار تابتونی روپای خودت بایستی.صبر وظرفیت شما تا اینجا ستودنی وقابل تحسین هست تا حالا نصف راه رو رفتی


    بنابراین۱_ازتکنیک توقف فکراستفاده کن جلو افکارمنفی رو سدکن بدون هیچ پیش شرطی حتی با استدلال به پیشوازشون نرو چون تورودرخودشون غرق میکنن

    ۲_به خودت برس بهترین لباسهات روبپوش تغذیه خودت روخوب کن صبحها با افکارمثبت وامیدبخش بیدارشو

    ۳_روابط اجتماعیت روبااطرافیان گسترش بده بیشترارتباط بگیرتنهایی برات مثل سم هست

    ۴_آهنگهای غمگین گوش نکن بجاش این دوره آهنگهای ملایم وترجیحا بی کلام گوش کن

    ۵_افکاری که تورو تخریب میکنن و دست ازسرت برنمیدارن رو روی کاغذبنویس تامقداری تخلیه بشی.

    ۶_سعی کن بارفتارهای جزئی تروروتین ترباشوهرت بیشترارتباط بگیری تاکم کم روابطتتون بهبود پیداکنه.


    این دوره نیازبه صبر،آرامش ،امیدواری و نظم داری اگه حتی توی بدترین شرایط وحالتهایی که سراغت میاد کار درست روانجام بدی مطمئن باش آخرش نتیجه ش رومیبینی حتی اگه اون لحظه نتیجه نده وحالتو خوب نکنه

    ۷_اگه باشگاه بری ورزش کنی یکی ازبهترین وموثرترین کمکهاروبه خودت کردی.ازهرفرصتی برای اعتماد کردن به شوهرت استفاده کن حتی اگه میزان اون اعتماد،کم وجزئی بود

    اگه بتونی حضوری به یک مشاورخوب مراجعه کنی خیلی سریعتربهبود پیدامیکنی جون فرد عملگراومنظمی هستی ..تو واقعا الان نیازبه کمک داری

  16. 6 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    hafez2014 (پنجشنبه 13 آذر 93), mercury (چهارشنبه 19 آذر 93), واحد (شنبه 15 آذر 93), امیر مسعود (پنجشنبه 13 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93), دختر بیخیال (شنبه 15 آذر 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    امیدوار عزیز مطمئنم که اون مزاحمی بیش نبوده . مزاحمی که قصد برهم زدن خوشبختی شما رو داشته . شما همسرتون رو 15 ساله که میشناسید . مطمئنم بعد از مدتی همه چیز به حالت عادی برمیگرده . و شما اعتماد گذشته رو به دست میارید . ولی باید بدونید که افرادی هستند قصد نابودی زندگی شما رو دارند . اینو به همسرتون هم بگید . هم شما و همسرتون باید هشیار باشید . مشابه این برای ما هم پیش اومده بود . و دوتا حسن داشت یکی اینکه دشمنمون رو که یکی از افراد فامیل بود شناختیم . و به کوری چشمش بیش از پیش به هم نزدیکتر شدیم .شما هم اگه بخواهید میتونید مثل قبل حتی بهتر از اون بشید .

  18. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), دختر بیخیال (شنبه 15 آذر 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1393-8-14
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام به دوستان عزيزم، مطالب مفيد شمارو مطالعه ميكنم و بارها بهش فكر ميكنم و ياد ميگيرم. اما چند روزه كه حال خوبي ندارم، ميخام با همسرم صحبت كنم، هر بار كه باهم صحبت ميكنيم نميدونم اين وسط چيه كه رابطه مارو تيره و تار ميكنه ؟ تصميم گرفتم با همسرم جدي و مودبانه صحبت كنم و بالاخره تكليف خودم رو با خودم مشخص كنم، لطف كنيد اگه بازهم تجربه يا راهنمايي داريد كمكم كنيد. من نوشته هاتون رو بارها ميخونم و مرور ميكنم و تلاشم بر كاربرد اونهاست! واحد عزيز خوشحالم كه شما مزاحم زندگيت رو شناخته اي و مثل من دچار اين همه مشكل نشدي! نميدونم اين مساله چرا گريبان من رو گرفت ! براي من دعا كنيد زودتر نجات پيدا كنم و به خودم و همسرم و زندگيم كمك كنم! با تشكر

  20. 2 کاربر از پست مفید اميدوار٥٦ تشکرکرده اند .

    واحد (دوشنبه 17 آذر 93), دلسوخته (دوشنبه 24 آذر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.