حديث نوزدهم
غیبت
قسمت سوم
در بيان علاج اين موبقه
بـدان كـه عـلاج ايـن خـطـيـئه عـظـيـمـه چـون خـطـيـئات ديـگـر بـه عـلم نـافـع و عمل توان نمود.
بـه عـلم
امـا عـلم ، پـس چـنـيـن اسـت كـه انـسـان تـفـكـر كـنـد در فـايـده مـتـرتـبـه در ايـن عـمـل و آن را مـقـايسه كند با نتايج سوء و ثمرات زشتى كه بر آن مترتب است و آن را در ميزان عقل گذاشته از آن استفتا نمايد.
البته انسان با خود دشمنى ندارد، تمام معاصى از روى جـهـالت و نـادانـى و غـفلت از مبادى آن و نتايج آن از انسان صادر مى شود.
اما فايده خـيال مترتب بر آن ، آن است كه انسان به قدر چند دقيقه قضاى شهوت نفسانى خود را در ذكر مساوى مرد و كشف عورات آنها كرده ، و با بذله گويى و هرزه سرايى ، كه ملايم با طـبـيـعـت حيوانى يا شيطانى است ، صرف وقت نموده مجلس آرايى نموده و تشفى قلبى از محسودان نموده است .
امـا آثـار زشـت آن شـمـه اى از آن را در فـصـل هـاى سـابق شنيدى . اكنون شمه اى از آن را گـوش كـن و عبرت بگير و در ميزان مقايسه گذار. البته اين تفكر و موازنه نتايج حسنه دارد. امـا آثـار آن در ايـن عـالم ، آن اسـت كه انسان از چشم مردم مى افتد و اطمينان آنها از او سـلب مـى شـود.
طـبـاع مـردم بـالفـطـره مـجـبـول بـه حـب كـمـال و نـيـكـويـى و خوبى و متنفر از نقص و پستى و زشتى است ، و بالجمله ، فرق مى گذارند بين اشخاصى كه احتراز از هتك مستور و از كشف اعراض و سراير مردم كنند، و غير آنـها.
حتى خود مغتاب نيز شخص محترز از اين امور را از خود ممتاز داند، فطرة و عقلا و اگر كـار را از حد گذراند و پرده ناموس اعراض مردم را دريد، خداوند او را در همين عالم رسوا مـى كـنـد .
و بـايـد انـسـان بـترسد از آن رسوايى كه به دست حق تعالى واقع شود كه جبران پذير نـخـواهـد بـود. پناه مى برم به خداوند از غضب حليم . بلكه ممكن است هتك حرمات مؤ منين و كـشـف عـورات آنـهـا انـسـان را مـنـتـهـى بـه سـوء عـاقـبـت كـنـد، زيـرا كـه اگـر ايـن عمل در انسان ملكه شد، تاثيراتى در نفس دارد كه يكى از آنها اين است كه توليد بغض و عـداوت مـى كند نسبت به صاحبش ، و كم كم زياد مى شود.
عزيزم ، با بندگان خدا، كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمان اند، دوستى پيدا كن و محبت قلبى داشته باش . مبادا به محبوب حق دشمنى داشته باشى كه حق تـعـالى دشـمن دشمن محبوب خود است ، و تو را از ساحت رحمت خود طرد مى كند.
عـلاوه بـر ايـن ، تـو اگـر دشـمـنـى نيز دارى با شخصى كه از او غيبت مى كنى ، مقتضاى دشـمـنـى نيز آن است كه از او غيبت (نكنى ) اگر ايمان به احاديث دارى ، زيرا كه در حديث وارد اسـت كـه حـسـنـات غـيـبـت كـن مـنـتـقـل مـى شـود بـه نـامـه عـمـل كـسـى كـه از او غـيـبـت كـرده ، و سـيـئات ايـن بـه نـامـه آن مـنـتـقـل مـى شـود. پـس خـواسـتـى دشمنى با او كنى ، با خود دشمنى كردى .
پس بدان با خـداونـد نـمـى تـوانى ستيزه كنى . خداوند قادر است با همين غيبت تو آن شخص را در نظر مـردم عـزيـز و مـحـتـرم كـنـد، و تو را به واسطه همين در نظر آنها خوار و ناچيز كند، و در مـحـضـر كـروبـيـيـن نـيز همين معامله را كند: نامه اعمال تو را از سيئات پر كند، پس تو را مفتضح كند، و نامه اعمال او را از حسنات پر كند، و او را معزز و محترم كند. پس ، بفهم كه با چه قادر جبارى در ستيزه هستى ، و از دشمنى او بترس .
بـه عمل
و امـا عـمـلى ، بـه ايـن اسـت كـه تا چندى با هر زحمت شده كف نفس از اين معصيت كرده ، مهار زبـان خـود را در دسـت گرفته كاملا از خود مراقبت كنى ، و با خود قرارداد كنى كه چندى مـرتـكب اين خطيئه نشوى ، و از خود مراقبت و محافظت كنى و حساب خود را بكشى ، اميد است انـشـاءالله پس از مدت كمى اصلاح شده قلع ماده آن بشود. و كم كم كار بر تو آسان مى شود، پس از چندى احساس مى كنى كه طبعا از آن منزجر و متنفرى ، پس راحتى نفس و التذاذ آن در ترك اين مى شود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)