به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 22:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    208
    سطح
    4
    Points: 208, Level: 4
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اشتباه در انتخاب و طلاق

    ل

    - - - Updated - - -

    [QUOTE=پگاه جان;363122]ل[/QUO

    - - - Updated - - -


  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    پگاه جان چرا متنی که گذاشتی این طوریه؟؟
    درستش کن عزیزم...
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 22:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    208
    سطح
    4
    Points: 208, Level: 4
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation سلا

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزا نمایش پست ها
    پگاه جان چرا متی که گذاشتی این طوریه؟؟
    درستش کن عزیزم...
    سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزا نمایش پست ها
    پگاه جان چرا متی که گذاشتی این طوریه؟؟
    درستش کن عزیزم...
    سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزا نمایش پست ها
    پگاه جان چرا متی که گذاشتی این طوریه؟؟
    درستش کن عزیزم...
    سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزا نمایش پست ها
    پگاه جان چرا متی که گذاشتی این طوریه؟؟
    درستش کن عزیزم...
    سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .

  4. 2 کاربر از پست مفید پگاه جان تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 08 آذر 93), szd (پنجشنبه 20 آذر 93)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام پگاه عزیز.

    از شنیدن سرگذشتت واقعاً متاسف شدم.

    ولی از اینکه چرا تاپیک رو باز کردی، چیزی دستگیرم نشد. فقط محض درد و دل این تاپیک رو باز کردی؟

    اگه تو موضوع خاصی کمک میخوای اونو واضح بگو عزیزم

  6. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    elham.e (چهارشنبه 05 آذر 93), szd (پنجشنبه 20 آذر 93), رزا (چهارشنبه 05 آذر 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 22:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    208
    سطح
    4
    Points: 208, Level: 4
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Posticon (1)

    نقل قول نوشته اصلی توسط مو فرفری نمایش پست ها
    سلام پگاه عزیز.

    از شنیدن سرگذشتت واقعاً متاسف شدم.

    ولی از اینکه چرا تاپیک رو باز کردی، چیزی دستگیرم نشد. فقط محض درد و دل این تاپیک رو باز کردی؟

    اگه تو موضوع خاصی کمک میخوای اونو واضح بگو عزیزم
    مرسی عزیزم.شاید میخواستم با یه نفر حرف یزنم من برای زندگیم سختی زیاد کشیدم و برای حفظش تلاش کردم .چند بار قهر کرده بودم رفته بودم خونه پدرم باز مثل احمقا بر میگشتم خودم و لیلی به لالاش میذاشتم خودم خیلی پروش کردم هر دفعه کتمم زد خودم برگشتمو باهاش اشتی کردم خونوادمو مجبور میکردم باهاش خوب باشن در حالیکه اونا میدونستن منو اذیت میکنه بهش احترام میذاشتن ولی اون اصلا جنبع نداشت پرو شد اواخر تو مترو و خیابونم کتکتم می زد.هار شده بود ولی الان دلن خنک شده یکم چون پول پیشو که گرفت دادگستری خونوادشم شهرستانن رفته بود تو کارگاهی که کار میکرد شبم همون جا میموند و اصلا انجا زندکی میکرده تا همین ۲هفته پیشش اخه اخضاریه رفته بود براش انجا.قبلا هم زندگیش همین بود من اونو صاحب خونه و زندگی کردم ولی اون قدرمو ندونست با خونوادم دشمن شد کینه داشت ازمون همش میخواست اذیتم کنه از خانوادم دورم کنه.من خودم پروش کرده بودم.ببخشید فقط میخواستم درد و دل کنم وقتی تاپیک خصوصیات مثبت شوهرم رو خوندم خیلی غصه میخوردم البته به بعضیا حسودیم میشد خیلی.من خیلی بد بختم البته من خودم رو مقصر میدونم فقط به خاطر اشتباه و سهل انگاری در انتخابم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید پگاه جان تشکرکرده است .

    مو فرفری (شنبه 08 آذر 93)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام...

    پگاه جان شما خودت کلی پول به همسرت دادی حتی پول رهن خونه که اصلا وظیفه ات نبوده بعد رفتی دادگاه شکایت کردی و پولت رو پس گرفتی؟؟؟


    الان تصمیمت برای جدایی جدیه؟
    همسرت میخواد چکار کنه برای وضعیت شما؟
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  10. 2 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    akbari2 (چهارشنبه 05 آذر 93), szd (پنجشنبه 20 آذر 93)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 دی 93 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    312
    سطح
    6
    Points: 312, Level: 6
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    امیدوارم تصمیم به طلاق نداشته باشی ما انسان ها اگر بخواییم با تکیه بر خداوند میتونیم دنیا رو هم تغییر بدیم میدونم سختی زیادی کشیدی و اینم مطمئنم که تو هر دعوای زن و شوهری هر دو طرف تقریبا به یک اندازه مقصر هستند بالاخره شما هم کاستی هایی مثل همه انسان ها دارین البته بعضی وقتها هم ما از فزونی زیاد ناراحت میشیم (آدمیزاده دیگه) مثلا کمک در تهیه مسکن و کمک های مالی دیگر و کوتاه اومدن های بیش از حد توسط شما و خانواده تون، ولی خواهشم اینه به آخر این قضیه نگاه کنید و روش فکر کنید با دادگاه و طلاق فکر نکنم کاری درست بشه سعی در اصلاح رفتارهای همسرتون و خودتون در جهت رسیدن به یک زندگی مسالمت آمیز بکنید که البته این کار نیازمند صبر و حوصله است و بایستی با درایت انجام بشه از خداوند متعال برایتان آرزوی صبر و توفیق دارم

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ببین خوشگل خانوم
    اگه میخوای باهاش زندگی کنی دیگه سر کار نرو
    یعنی یه لقمه نون بخور ولی کار نکن
    هر مردی ارزش کار بیرون زنش رو نمیدونه
    شاید اگه کمکهای تو نبود بیشتر تلاش میکرد

    در ضمن
    خوشبحالت که لااقل مادرشوهرت تو دوران عقد یه زنگی میزد و قربون صدقه و اینا میرفت
    من طفلک که مثل تو نه کادویی گرفتم نه کمکی بهمون میکنن بعضی وقتها هم میآن اینجا تعطیلات .......
    بازم یه زبون نرم داشته بس بوده دیگه

    مسئله ی کتک زدنش و کتک خور بودن تو خیلی مهمه
    به نظرم تخصصی و دو نفره مشورت بگیرین برای ادامه ی زندگیتون ...

  13. 3 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 08 آذر 93), szd (پنجشنبه 20 آذر 93), هم آوا (چهارشنبه 19 آذر 93)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 190 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزيزم
    خيلي متاسف شدم بابت سختي هايي كه كشيدي اما فكر نمي كني يكم داري عجولانه و احساسي تصميم ميگيري
    شوهر شما كار خيلي بدي كرده درست اما شما چقدر سعي كردي به ايشون كمك كني تا اصلاح بشن ؟ تا حالا به رفتاراي خودت كه ممكنه باعث تشديد رفتار ايشون بشه فكر كردي؟ از نظر خودت اشتباهاتي كه در رابطه با همسرت مرتكب شدي چي بودن؟
    جوري كه من برداشت كردم از نوشته هات به نظرم شما يه جورايي منفعلانه در برابر ايشون رفتار مي كردي ايشون گفتن تمام پول رهن خونه رو تو بايد بدي شما چرا قبول كردي؟ يا مثلا وقتي ايشون شما رو مي زد شما بعدش چه رفتاري نشون مي داديد؟
    ايا شما تو مدت زندگي با ايشون سعي كرديد در زندگي مشتركتون تغيير رويه ايجاد بكني؟ ايا تا حالا به مشاور مراجعه كردي؟
    گلم حتما خودت بهتر مي دوني كن طلاق براي يه نفر خصوصا اگر زن باشه و خصوصا اگر در جامعه ي ما باشه چه تبعاتي داره
    بهتر نيست يكم بيشتر تامل كني ؟

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    پگاه جان سلام به همدردی خوش امدید . عزیزم طبق گفته شما شما سراسر خوبی و مهربونی بودی و ایشون از این همه خوبی هار شده . شما خودت به گفته خودت اعتقاد داری ؟ اگه اینطوره باید بگم که امیدی به اصلاح این زندگی نیست . ولی اگر اینطور نیست و قبول داری که شما هم کاستیهایی داشته ای که باعث شده زندگیتون به اینجا برسه پس میتونی امیدوار باشی که با جبران کاستی ها و کسب مهارتهای زندگی میتونی زندگیت رو بسازی . شما با همسرتون از قبل دوست بودید پس شناخت نسبی از خودشون و خانواده شون داشتید و با اینحال قبول کردید که با ایشون ازدواج کنید پس دیگه اصلا درست نیست که کمبودهای ایشون رو هی به سرشون بکوبید و بگید که دوران نامزدی خیلی بدی داشتید . حرفی که اینجا زدید تنها یک جمله نیست . نمیدونم همسرتون به خاطر این جمله شما چقدر زجر کشیده و تحقیر شده . شاید خود شما هم ندونید . نامزدی خوب داشتن از نظر شما خوب خرج کردن داماد و داشتن هدایای زیاده ؟ اگر همسر شما از لحاظ مالی مورد دلخواه شما نبود چرا باهاش ازدواج کردید ؟ این فقط یک نمونه از عدم مهارت شما در زندگی مشترکه . کار خیلی عجولانه دیگری که کردید به اجرا گذاشتن مهریه تون بوده . قبول دارید ؟ اگه خواستید بازم براتون مینویسم .

  16. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    ali -guilan (شنبه 08 آذر 93), هم آوا (چهارشنبه 19 آذر 93), رزا (چهارشنبه 05 آذر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.