به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 00:32]
    تاریخ عضویت
    1393-9-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    150
    سطح
    2
    Points: 150, Level: 2
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 9 در 3 پست

    حالت من
    Naomid
    Rep Power
    0
    Array

    برای شوهرم،هیچی نیستم.

    سلام.مدتهاست که به این تالار می اومدم و از مطالبش استفاده میکردم...اما عضو نبودم...فشار مشکلات زندگیم و تکرار مکررات باعث شد تصمیم بگیرم مطلبمو بنویسم تا شاید کمک دوستان بتونه برام مفید باشه...هرچند خودم ناامیدم و بیشتر هدفم درددل کردنه...پیشاپیش از طولانی بودن و پراکنده بودن مطالبم عذر میخوام.
    5ساله ازدواج کردم32 سالمه.کارشناسی ارشد تو یکی از رشته های علوم انسانی دارم.اما متاسفانه چون تو شهر کوچکی زندگی میکنم و رشتمونو تو دانشگاههای اینجا ندارن امکان کار تاحالا برام پیش نیومده حتی تدریس خصوصی..شوهرم لیسانس داره و کاروبارش خداروشکر بد نیس..با کار زیادی که میکنه بعد از ازدواجمون تونست وضع مالی خوبی رو داشته باشه..منم تا جایی که میشد قناعت کردم.چون خودم کار نمیکردم سعی کردم خواسته های زیاد و نامعقولی نداشته باشم تا لااقل اینطوری به زعم خودم کمکی کرده باشم.
    2 سال قبل از ازدواج با همسرم دوست بودم.اون وقتها بجز مورد عصبانیتش مورد بد دیگه ای ازش ندیده بودم.پسر سالمی بود..هدف داشت.ارزوهای بزرگ داشت.به زندگی خوشبین بود .مسئولیت پذیر بود.دست و دلباز بود و از همه اینها مهمتر دوستم داشت...
    بعد از ازدواج آرووم آرووم همه چیز عوض شد..غرق تو کارش شد و پول درآوردن براش شد مهمترین هدف زندگی...روزبروز از من بیشتر فاصله گرفت...بهم بی توجه بود.مدام تحقیرم میکرد..تو هر جمعی جلو خانواده و دوستامون مسخره ام میکرد..چندین بار دست روم بلند کرد...همیشه منو با دیگرون مقایسه میکرد و ازم ایراد میگرفت.پول نداشتنمو بارها و بارها کوبید تو سرم..همیشه و بطور مداوم بهم میگه عرضه نداری هزار تومن پول دربیاری..زنهای مردمو ببین یاد بگیر....سه ساله رابطه جنسیشو باهام قطع کرده..تو این مدت بارها براش نامه نوشتم..باهاش با ملایمت صحبت کردم..اما نه تنها که بهتر نشد بلکه بیشتر نقاط ضعفمو یاد گرفت و تو هر بحثی اونا رو تو سرم زد..منم آرووم آرووم اعتماد بنفسمو از دست دادم..الان دیگه نمیدونم کدوم کارم درسته کدوم غلط..هر حرفی که میخوام تو جمع بزنم نگرانم که نکنه الان ضایعم کنه....مدام دروغ میگه..گوشی و تبلتش رمز داره و در برابر سوال من میگه بتو ربطی نداره با کی ام و چکار میکنم...دو سال پیش فهمیدم که بهم خیانت میکنه..البته با آدمهای مختلف نه فقط یکنفر..جالبه پر از تناقضه ..من و خانواده ام اعتقادات مذهبی نداریم اما اصولی داریم که همیشه بهش عمل میکنیم.از مادرم یاد گرفتم دروغ گفتن بدترین کار دنیاس.پدرم یادم داده که نونی که میخوریم باید حلال باشه..شوهرم از خونواده مذهبی ایه...جالبه سر سجاده نماز وقتی گوشیش زنگ میخوره به سادگی دروغ میگه..محرم میره عذاداری و وقتی برمیگرده تا پاسی از شب کانال پورنو نگاه میکنه...بخاطر محرم تا حالا ریششو نزده اما هرشب تا با دوست دخترای وایبریش تا 2صبح حرف نزنه نمیاد بخوابه
    من واقعا کلافه و سردرگمم...برای طلاق هیچ مدرک محکمه پسندی ندارم...شما بگین چکار کنم؟
    تا حالا به هر دری زدم..یعالمه کتاب روانشناسی خوندم..تو خونه مدام به خودم میرسم و مرتبم(جالبه همینم مسخره ام میکنه..میگه خجالت نمیکشی اینهمه سن رو ورداشته فقط فکر قروفری..چی از زندگی میفهمی جزاینکه ارایش کنی..لاک بزنی....)من همه اینکارها رو برا جلب توجهش میکنم..برا اینکه زنم.وظیفمه تو خونه مرتب و آراسته باشم اما جوابم اینه....
    در ماه 300 هزار تومن پول بهم میده..من با این پول هم شهریه کلاس زبانمو میدم هم حتما هرماه یه کادو کوچک براش میخرم و باقیشم خرج رفت و امد یا وسیله ضروریم میکنم..خیلی وقتها منت همین پولم سرم میذاره
    جالبه برا اینکه کمکش کنم تمام کارهایبیرون از شرکتشو مثل بانک..اداره جات و...رو من براش انجام میدم..که تقریبا هر روز صبحمو اشغال میکنه....اونوقت مدام بهم میگه فقط بلدی بخوری و بخوابی وقتی کمکامو بهش یاداوری میکنم میگه منت میذاری از زنهای مردم یاد بگیر
    شما بگین من چیکار کنم؟کار مناسب که پیدا نیس تو شهرمون جز فروشندگی مغازه ها یا منشی گری که من نمیتونم این کارها رو قبول کنم....دوست دارم درسمو ادامه بدم اما اصلا تمرکز ندارم..فکروخیال آینده ام و ته این زندگی حتی یه لحظه هم راحتم نمیذاره
    دیشب دوباره دعوای بدی باهم کرد.هرچی از دهنش درومد به من و خونوادم گفت..من فقط سکوت کردم . بعدش رفتم تو رختخواب انقد گریه کردم که صبح چشمام بزور بازشد....
    تمام این 5 سال منفعل بودم با روحیه ای که شوهرم داره اگه فقط یبار قرار باشه جراتمندانه رفتار کنم مطمئنم دعوای وحشتناکی تو خونه اتفاق میفته...
    کمکم کنید...من باید چکار کنم؟َ

  2. 4 کاربر از پست مفید انتها تشکرکرده اند .

    ali -guilan (سه شنبه 04 آذر 93), ammin (سه شنبه 04 آذر 93), Shayan68 (شنبه 08 آذر 93), ساحل75 (سه شنبه 11 آذر 93)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    متأسفم ازشرایطی که این مدت تو رو آزار داده..هرچقدرشرایط بد باشه نبایداجازه داد دیگران باعث بشن ماهم اشتباه کنیم.

    بهت توصیه میکنم دربدترین شرایط هم آنچه که درسته وفکرمیکنی صحیح هست رو انجام بده. الان بنظرم کانون و هسته اصلی پستی که گذاشتی ضعف اعتماد بنفس هست وازشوهرت میترسی که "خودت باشی" قرار نیست بهش بی احترامی کنی۰یاسرش داد بکشی.یاباها لج کنی و ازش فاصله بگیری باهاش همدل نباشی.

    اول خودت باش دوم بامنطق نرم وقابل قبول ازخودبودنت دفاع کن بدون اینکه به همدلیت باهاش آسیب بزنی.بهت میگه عرضه پول درآوردن نداری.بگو منم دوس دارم کارکنم ولی شرایطش اینجا فراهم نیست.اگه ما مسلمون هستیم زن وظیفه تأمین مخارج رو نداره تو کوتاهی هایی که وظیفه من هست رو بگو تا اصلاحش کنم.

    توی جمع با خیال راحت حرفت روبزن بدون اینکه بخوای بری توجاده گستاخی ولجبازی بزرگترین دشمنت ترسهای غیرمنطقی خودته..

    اگه به مشاور حضوری خوب مراجعه کنی ودستورالعملهاش روانجام بدی بهترنتیجه میگیری.

  4. 11 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 05 آذر 93), ali -guilan (سه شنبه 04 آذر 93), meinoush (سه شنبه 04 آذر 93), saeeded (شنبه 08 آذر 93), Shayan68 (شنبه 08 آذر 93), SpecialBoy (چهارشنبه 05 آذر 93), واحد (چهارشنبه 05 آذر 93), مو فرفری (سه شنبه 04 آذر 93), انتها (سه شنبه 04 آذر 93), رزا (چهارشنبه 05 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 05 آذر 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام انتها جان،

    من هم خیلی متاسفم از چیزایی که خوندم. آفرین به این صبر و استقامتت
    و آفرین به اینکه در این شرایط سخت بازهم به دنبال راه چاره ای هستی.

    یکی از آشنایان خیلی نزدیک ما که یه خانم هست، شوهری شبیه به خصوصیات اخلاقی همسر شما داشت. شوهر ایشون هم از خانمش خیلی ایراد میگرفت. ایرادای بنی اسرائیلی. مثلاً میگفت نمایندهء مردم تهران کیه؟ چرا نمیشناسیش؟ یا مثلاً فلان وزیر نفت چیکار کرده؟ همش بهش سرکوفت میزد که تو توی اجتماع نیستی، تو امروزی نیستی، با اینکه این بنده خدا سرش به زندگیش گرم بود خیلی هم به روز بود، تحصیلات دانشگاهی داشت، از زیباییش که هرچی بگم کم گفتم، خانه داریش هم در حد معمولی خوب بود و دوتا دختر مثل دسته گل بزرگ کرده بود. آخرسر هم بعداز 22سال زندگی الان از هم جدا شدن.
    خیلی مشاوره رفت. مشاوره های دوتایی هم میرفتن. شوهرش دچار اختلال روانی و شخصیتی بود.

    ولی کاری که این خانم تو مدت زندگی با اون آقا کرد و خیلی قابل تقدیر هست، این بود که رویاهاشو فراموش نکرد. هرچند اعتماد به نفسش پیش شوهرش خیلی کم بود ولی وقت بیشتری رو با ما که خانوادش حساب میشیم میگذروند. دوست داشت بره کارای آرایشگری یاد بگیره، رفت یاد گرفت، یه مدت رفت یه جاهایی کار کرد. شروع کرد به کم کردن اضافه وزنش، ورزش میکرد، سعی کرد رفتار شوهرش براش مهم نباشه. هرچند میدونم که خیلی سخت بود. ولی بیشتر روی خودش و علائقش زوم کرد.

    ما همسن هستیم. من خیلی متاسفم که شما ناچار هستی در این سن به تنهایی به شادی زندگیت بپردازی. ولی سعی کن هر چیزی که شادت میکنه انجام بدی. کلاس رقص، کلاس ورزش حتی اگه از نظر مادی باشگاه نمیتونی بری، تو خونه با یه سی دی خودتو سرگرم کن. شیرینی پزی و کیک پزی رو بهت پیشنهاد میکنم. خیلی عالیه. بافتنی هم خیلی محشره.
    به نظر من به جای اینکه ماهی یک کادوی کوچک برای همسرت بخری، برای کودک درونت این کادو رو بخر. یعنی چیزی که شاید بهش نیازی نداشته باشی و وجود یا عدم وجودش فرقی برات نکنه، ولی از درون خوشحال و شادت میکنه.

    یه بار من به خودم یه بسته ماژیک های رنگی رنگی هدیه دادم. اینقدر تا چند وقت سرحال بودم که هرکی منو میدید فکر میکرد یه خبر خیلی خوب شنیدم.

    وقتی شما روحیت رو بالا ببری، و تحت سلطهء همسرت نباشی، دید همسرتون هم نسبت به شما تغییر میکنه. شایدم نکنه، ولی مههم خود شمایی که چطوری از زندگیت لذت ببری.

    امیدوارم نتیجه بگیری عزیزم

  6. 9 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 05 آذر 93), ali -guilan (سه شنبه 04 آذر 93), SpecialBoy (چهارشنبه 05 آذر 93), نیکیا (پنجشنبه 06 آذر 93), هم آوا (دوشنبه 10 آذر 93), آنیتا123 (سه شنبه 04 آذر 93), انتها (سه شنبه 04 آذر 93), رزا (چهارشنبه 05 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 05 آذر 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 00:32]
    تاریخ عضویت
    1393-9-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    150
    سطح
    2
    Points: 150, Level: 2
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 9 در 3 پست

    حالت من
    Naomid
    Rep Power
    0
    Array
    امین و موفرفری عزیز ممنونم از پاسختون..
    خودم هم بارها به این موضوع فکر کردم که مسئول زندگیم خودم هستم و باید برا ی شادیم خودم اقدام کنم.قصد توجیه ندارم اما باور کنید این رفتارهای همسرم انرژی زیادی ازم میبره...کتاب خوندن یه زمانی بهترین تفریح و موردعلاقه ترین کارم بود اما الان حتی کتابهامم منو آرووم نمیکنن و تمرکز واسه مطالعه ندارم...
    وقتی به آینده فکر میکنم نمیتونم تصور کنم هنوز شوهرم تو زندگیمه..کاش دلیل موجهی داشتم..چرا تو کشور ما یه زن فقط و فقط بخاطر اینکه شکمش سیر میشه و خرجی میگیره محکومه که زندگیشو با شخصی که اینهمه عذابش میده ادامه بده؟
    من و همسرم تو کل روز فقط 3 ساعت همدیگرو میبینیم9 تا 12 شب بعدش من میخوابم و اون تا پاسی از شب مشغول تماشای .کانال و سایتهای .....با رفتاراش طوری بهم القا میکنه که انگار مزاحمم و باید زودتر برم تو اتاق...کدوم زنی بعد از 3سال پس زده شدن اعتماد بنفس داره؟شاید فکر کنید من مشکلی تو اندام یا ظاهر و یا....دارم اما اصلا اینطور نیس..من کاملا بروز لباس میپوشم..حتی تو خیابون توجه مردهای دیگه بهم جلب میشه اما همسرمه که فقط منو نمیبینه
    انقد باهام بدرفتاری کرده که من زن بودنمو یادم رفته..پیش مشاور رفتم بهم گفت از نظر عاطفی بهش نزدیک شو اما بعد 5 سال واقعا برام سخته...به کسی که هیچوقت حرف خوش بهم نزده چجوری نزدیک شم/تازه من با کارهام علاقمو نشونش میدم..گاهی در طول روز اس ام اسی بهش میدم..کادو براش میخرم.محیط خونه رو آرووم نگه میدارم تا شبها استراحت کنه...برا کاراای بیرون از خونش هر کمکمی از دستم بیاد براش انجام میدم..هر روز صبح زود از خواب پامیشم تا حتما صبحونه براش اماده کنم..تمام کارهای خونه از خرید گرفته تا پرداخت اقساط و قبوض و حتی بیرون بردن آشغالها رو خودم انجام میدم که نکنه میاد خونه موردی خلاف میلش باشه
    اما بازم ازش بی توجهی میبینم...
    چند روز پیش برای جلب توجهش وانمود کردم که اس ام اس اشتباه براش فرستادم ..مثلا قرار بوده به دوستم اس بدم که اشتباه به شوهرم دادم.میخواستم عکس العملش رو ببینم..تو اس ام اس خطاب به دوستم گفته بودم که دکتر جواب آزمایشم رو دید و منو به یه دکتر دیگه تو تهران معرفی کرد.وقتی برا کاراهای تسویه حساب دانشگاهم برم تهران میرم پیش این دکتر.............حتی به روی خودشم نیاورد..اصلا نپرسید مگه مریضی؟قضیه دکتر و جواب آزمایش چیه؟یعنی اصلا براش مهم نیس....یعنی اگه قضیه برعکس بود من اینهمه بی تفاوت میشدم؟
    در مورد قضیه طلاق هم میدونم نمیخواد جلو دیگرون کم بیاره اقدام نمیکنه نگرانه وجهه اجتماعیشه...تازه به خواسته هاشم که میرسه.نیازاشم خلاصه یجورایی رفع میشه...وگرنه نه مهریه ای دارم که از پرداختش بترسه(مهریه من فقط 14 سکه اس)نه منع دیگه ای....
    دوستان دیگه منتظرتونم اگه نصیحتی برام داشته باشین.ممنون میشم

  8. 4 کاربر از پست مفید انتها تشکرکرده اند .

    ali -guilan (سه شنبه 04 آذر 93), rayehe (پنجشنبه 06 آذر 93), مو فرفری (چهارشنبه 05 آذر 93), مهربونی... (شنبه 08 آذر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آذر 94 [ 14:26]
    تاریخ عضویت
    1393-8-12
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2,438

    تشکرشده 600 در 162 پست

    Rep Power
    51
    Array
    من که ازدواج نکردم تجربه ندارم ولی براتون صبر ارزو میکنم
    حتما برید سر کار حتما برید سر کار ! به همه دوستانتون که احتمالا خیلی هاشون سر کارن بسپرید ببرنتون سر کار ! از پدر و مادرتون بخواید رابطه پیدا کنن برای شما که برید سر کار ...
    وقتی دستتون تو جیب خودتون رفت اون وقت حداقل دیگه نقش کلفت رو بازی نمیکنید
    به شوهرتون بگید حداقل تصنعی هم که شده باید نیاز جنسی و عاطفی شما رو تامین کنن ...یعنی چی ؟!!
    پای بزرگتر ها رو نمیتونین بکشین وسط ؟ دردتون رو به بزرگتر ها بگین ، به پدر و مادرش بگین ...براشون مدرک قطعی از خیانتش ببرین ... بگین هر کاری اونها گفتن انجام میدین ! دیگیه باید یه ادم پیدا شه ازش حرف شنوی داشته باشه ؟!!

  10. 3 کاربر از پست مفید ali -guilan تشکرکرده اند .

    rayehe (پنجشنبه 06 آذر 93), هم آوا (دوشنبه 10 آذر 93), انتها (شنبه 08 آذر 93)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 00:32]
    تاریخ عضویت
    1393-9-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    150
    سطح
    2
    Points: 150, Level: 2
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 9 در 3 پست

    حالت من
    Naomid
    Rep Power
    0
    Array

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام..

    من فکر میکنم شما بیش از حد روی همسرت متمرکز شدی گاهی محبت و توجه بیش از حد دلزدگی میاره کمی از توجهت رو خرج خودت کن نه همسرت...

    شما خیلی کارها برای اوقات بیکاریت میتونی انجام بدی فقط که کار کردن نیست...خیلی زود دست از زندگی شستی عزیز...

    نگفتی که رابطه ات با همسرت چطور به اینجا کشیده شد؟؟ چرا نمیخواد باهات رابطه ج.ن.س.ی داشته باشه؟؟
    مشکل اصلیش با شما چیه؟
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...




    ویرایش توسط رزا : چهارشنبه 05 آذر 93 در ساعت 00:59

  13. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 05 آذر 93), مهربونی... (شنبه 08 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 05 آذر 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام انتها جان
    الان علت اصلی اینکه واسه طلاق اقدام نمیکنید اینه که علت محکمه پسند ندارید؟ تا حالا شده به همسرتون حرفی از جدا شدن بزنید؟ اگه پیشنهادش از سمت شما باشه ایشون بی بروبرگرد قبول میکنن؟
    فکر میکنم ثابت کردن اینکه ایشون سه ساله با شما هیچ رابطه ای نداره واسه پزشکی قانونی کاری نداشته باشه.

    مگر اینکه شما دلیل دیگه ای داشته باشی که بخوای تو این زندگی بمونی. مثلاً به اصلاح همسرت امیدواری؟ یا اینکه عاشقشی و دوستش داری که بخواهی تمام خیانتا و بی احترامی ها و تحقیرها رو تحمل کنی. چون دقیقاً مسأله همون آینده ای هست که خودتون بهش اشاره کردین. نه بچه ای ، نه احترامی، نه جایگاهی .....

    پیشنهاد من به شما گرفتن اشتراک آزاد و استفاده از مشاورن با تجربه هم هست. چون یه موقع میبینی آدم فکر میکنه اگه از همه حقوقم بگذرم شاید یه روز درست بشه، ولی درستش این بوده که اصلاً انرژی و زمان واسه اون موضوع خرج نکنه.

    خوشحال میشم اگه جواب سوالامو بدی

  15. 4 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    هم آوا (دوشنبه 10 آذر 93), انتها (شنبه 08 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 05 آذر 93), صبا_2009 (چهارشنبه 05 آذر 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 95 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-1-12
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    2,977
    سطح
    33
    Points: 2,977, Level: 33
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 220 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط انتها نمایش پست ها
    وقتی به آینده فکر میکنم نمیتونم تصور کنم هنوز شوهرم تو زندگیمه..کاش دلیل موجهی داشتم..چرا تو کشور ما یه زن فقط و فقط بخاطر اینکه شکمش سیر میشه و خرجی میگیره محکومه که زندگیشو با شخصی که اینهمه عذابش میده ادامه بده؟
    خوب معنی این جملتون اینکه شما تمایلی به ادامه زندگی با همسرتون ندارید و صرفا برای تامین معاش توی این زندگی باقی موندین ؟ اگه اینطوریه حتمن یک فکر جدی در مورد پیدا کردن یک منبع درامد انجام بدید، اگه واقعا توی شهرتون
    کاری در راستای تحصیلات شما وجود نداره میتونید برید سراغ یاد گرفتن یه هنر
    میتونید زبان رو خودتون بخونید و به جای کلاس زبان برید یه کار عملی یاد بگیرید و کم کم شروع کنید به کسب درامد. یا اینکه شروع کنید به تدریس کردن. به هرحال شما کارشناسی ارشد توی یک رشته دارید. شاید بشه توی مدارس غیرانتفاعی تدریس کرد.... مطمین باشید هزاران راه واسه امرار معاش هست که سخت ترینش تحمل کردن یه ادمه
    وقتی از این حس وابستگی خلاص شدید بهتر میتونید تصمیم بگیرید

  17. 6 کاربر از پست مفید شمیم بهار تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 05 آذر 93), واحد (چهارشنبه 05 آذر 93), هم آوا (دوشنبه 10 آذر 93), مو فرفری (چهارشنبه 05 آذر 93), رزا (چهارشنبه 05 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 05 آذر 93)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    انتهای عزیزم سلام به همدردی خوش امدید . حتما اشتراک بگیرید و به طور اختصاصی مشاوره بگیرید . چون بیشتر دوستان و خودم متخصص مشاوره نیستیم و فقط نظرات و تجربیات خودمون رو بیان میکنیم . به نظر من شما دیگه بیش از حد خوبید . اونقدر که دیگه خودتون رو فراموش کردید . شما هیچ اعتراضی به این وضعیت نمیکنید . و ایشون فکر میکنه شما از این وضعیت رضایت دارید که اعتراضی نمیکنید . اول یه نکته از حرفهاتون توجه من رو جلب کرد اونو بگم . یکی از دوستان منم مشکل شما رو داره . و برای جذب همسرش شیک و امروزی میپوشه و همیشه با شوهرش سر این دعوا داره و همسرش ازش میخواد که محجبه باشه و مانتو بلند بپوشه . اینو میخوام بگم که اینطور نیست که همیشه شما بتونی با ارایش و لباس شیک ایشون رو جذب کنی . شاید ایشون خانم محجبه یا ساده دوست داره . و اینطوری بیشتر ازت دور میشه . به جای اینکه جذب بشه . شما که صبرت قابل تحسینه . این مورد رو هم امتحان کن . ولی نداشتن رابطه بین زن وشوهر به مدت سه سال موضوعیه که باید بررسی بشه . مطمئنی که ایشون مشکلی از نظر جسمی نداره ؟ قبل از اون رابطه شما چطور بوده ؟ ایشون سرد مزاجند ؟

  19. 4 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 05 آذر 93), هم آوا (دوشنبه 10 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 05 آذر 93), صبا_2009 (چهارشنبه 05 آذر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دختری که با او تفاهم نسبی دارم ولی عاشقش نیستم.
    توسط Reza2015 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 17 مرداد 94, 07:51
  2. از خودم راضی نیستم
    توسط zzzz در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 اردیبهشت 94, 13:23
  3. انتقاد پذیر نیستم و از این مسئله رنج میبرم.
    توسط sadat71 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 اردیبهشت 94, 20:29
  4. خبر خوش : خدا را شکر من دیگه افسرده و ناراحت نیستم من خوب شدم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 19 دی 93, 13:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.