سلام
با زندگی من کم و بیش اشنایی دارید
30سالمه و همسرم 34 ساله 6 سال پیش با هم همکار بودیم و ایشون خواستگاری کردند و مراحل آشنایی و ازدواج
زندگیه خیلی خوب و رویایی بود اما بعد از سه سال به خاطر یه سری اختلافات ساده و ورشکستگی رومون به هم باز شد و اختلافاتی پیش اومد و همسرم اظهار داشت که دیگه هیچ علاقه ای به من نداره کسی که منو خیلی خیلی دوست داشت
من پاک ناامید شده بودم به هر دری زدم تا درست شه
کلا رفت و آمدش رو با خانواده من قطع کرد و رفیق و بازی و ... رو شرع کرد
من خیلی تلاش کردم که نقطه ضعفهامو بشناسم و درستشون کنم
تا ایکه یه مشاوره رفتم و مشاور به من گفت با توجه به گفته هات اون برمیگرده زندگیتون درست میشه اما از اونجاییکه فعلا بنا رو به ناسازگاری گذاشته شما رو خودت و پیشرفتت کار کن
من به کمک خانوادم و خواهرم و دامادمون یه شرکت زدیم و با تمام سختیهاش بلاخره موفق شدیم
سعی کردم به سفارش آقای مدیر از نظر مالی حامی ایشون باشم
و همسرم که با من خیلی سرد بود 2 ماه پیش دوباره شروع کرد به محبت کردن اونم به صورت افراطی
من فکر می کرم مشکلاتمون داره حل میشه و همه چی دوباره مثل قبل میشه اما دوباره سرد شده و شبها دیر میاد و فیس بوک و موبایل و اس ام اس و ...
نمی دونم به خاطر دخترم موندن کار صحیحی هست یا نه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)