به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 اسفند 93 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1393-9-01
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    350
    سطح
    6
    Points: 350, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow دیگه نمیتونم کلاس گذاشتن های مادرشوهرم رو تحمل کنم!!!

    سلام دوستان ،من31سالمه همسرم 6ماه ازم بزرگتره ،3ساله ازدواج کردیم ما هردو خانواده های متوسطی داریم باباش سوپرمارکت داره بابای منم املاکی بود و فوت کرده،همسرم مهندس و منم حسابدارم!
    من کاری به کسی ندارم الکی هم ازخودم تعریف نمیکنم آرومم بودم،اما گیر یه آدمی افتادم که خدا میدونه چقدر رو مخم میره مثلا میره سالی 1کیلو پسته میخره از ستارخان اسمش یادم نیست،مامانم از سرکوچه خرید میکنه وای یه سال اشک منو در میاره هرجا پسته میبینه یه ساعت از خودش تعریف میکنه که من بهترین پسته رو میخرم ما بهترین پسته رو میخوریم هرکی میادخونمون همین و میگه وای تاحالابه ای خوشمزگی پسته نخورده بودیم؟؟؟ تواضع چیه بعضی ها میرن الکی اسم داره حالا اگه بره تواضع یه سال آینده داستان اینه که چهجوری مردم از جای دیگه خرید میکنن وای خدایا کمکم کن

    حالا رفته کیش میگه وای داریوش چیه شایان بهشته آخرشم میگه نمیدونم من نمیگم تاکسی های اونجا که مسافرزیاد میبرن میگن ! وای بهترین ماشین ایران و دوست فلانی که استاده ماشینه گفته ال 90شده ماشین ما!!!
    همه چی همه چی خسته شدم از میوه ی این هفته تا . . . گوشم رو پرفتم سرم رو گرم کردم فایده نداره، من بلد نیستم ازخودم تعریف کنم آخه دوست ندارم زیاد این کار رو!
    دلم گرفته ازش خیلی ،اگه الان بهش بگی مرسی غذاتون خوشمزه است همون و یه جایی میکوبه سرت! خیلی غذام خوب بود فلانی و فلانی و فلانی میگن نه بابا خودم که نظرم این نیست
    بچه ها کمکم کنید بیچاره فکر کنم خیلی عقده ایی شده جوونیش زیاد خوش نبوده همه میگن اما با همون جوونیش هم کلاس میذاره خسته ام کرده ،تحملش رو ندارم کمکم کنید

  2. 4 کاربر از پست مفید یکی یدونه تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 آذر 93), mari1 (سه شنبه 04 آذر 93), sevil73 (یکشنبه 23 آذر 93), نیکیا (دوشنبه 03 آذر 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    یکی یه دونه ی عزیز
    چرا ناراحت میشی؟ چرا غصه میخوری؟
    آدمها اون بخشی که میگن نیستن... اون بخشی هستن که هیچوقت نمیگن...
    مگه اولین بارته که با همچین آدمهایی روبه رو میشی؟ من که بارها و بارها و بارها با چنین اشخاصی رو به رو شدم و بعد ها فهمیدم که چقدر زندگی شخصیشون مشکل داشته... یادمه یکی از دخترهای فامیلمون که خانواده ی پدریش وضع مالی خوبی نداشتند وقتی با یه مرد پولدار ازدواج کرده بود میومد به ما میگفت من هر روز باید سر سفره ی صبحانه ام مربا و کره و پنیر باشه... شوهرم هر روز میره فلان فروشگاه برام مربای توت فرنگی میخره!!!.... چون خونه ی پدریش از این خبرا نبود هی اینو تکرار میکرد ولی من چون از بچگیم مربا و پنیر و این چیزا رو توی خونه داشتیم برامون یه چیز عادی بود و حتی گفتنش هم برامون خجالت آور بود..
    خودت باش... لازم نیست از خودت زیاد تعریف کنی... مادر شوهرت همون حسی که در تو به وجود میاره رو در بقیه هم به وجود میاره... حس از خود راضی بودن و خودخواه بودن( سعی کردم مودبانه ترین کلمات رو استفاده کنم) ولش کن
    ما کلا پنجاه شصت سال میخایم توی این دنیا زندگی کنیم... بخدا حیفه به خاطر اینکه مادرشوهرمون از خودش تعریف میکنه غصه بخوریم...
    ویرایش توسط نیکیا : دوشنبه 03 آذر 93 در ساعت 16:25

  4. 12 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 آذر 93), maedeh120 (سه شنبه 04 آذر 93), paiize (دوشنبه 03 آذر 93), sara 65 (سه شنبه 04 آذر 93), sevil73 (یکشنبه 23 آذر 93), szd (دوشنبه 03 آذر 93), واحد (سه شنبه 04 آذر 93), من راضیه هستم (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), مهربونی... (سه شنبه 04 آذر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 03 آذر 93), سنجاقک ابی (سه شنبه 04 آذر 93), صبا_2009 (دوشنبه 03 آذر 93)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    به سایت وزین همدردی خوش امدید

    خدا پدر مادرتو بیامرزه خدا کنه مشکل عروسها و مادر شووهر ها فقط در همین حد باشه من مرد هستم و متاهل ولی خدایی اگه جای شما باشم مادرشوهرم را با احترام درون سینی قرار میدهم و بعد میزارم روی سرم و دورش میدم انصافا اگه فقط تنها مشکلی که دارید با ایشون همینه خیلی خیلی خیلی مسئله عادیه نسبت به بقیه بانوان تالار همدردی که با مادرشوهران مشکل دارند.

    خوب بزار بگه دوست داره کلاس میزاره خوب بزاره چه ایرادی داره بنده خدا دلش به همینا خوشه یکی کنارش بشینه و اینجور مسائل را تعریف کنه خوب انصاف بدید بانو هرکسی نقطه ضعف و ایاردی داره شما هم مسلما دارید این دلیلی بر خوب نبودن طرف مقابل نمیشه که تعجب من از شماست که اعصابتو خورد میکنی و گریت میگیره!!!
    دوما شما ازدواج کردید پس توانایی اداره کردن یه زندگی مستقل را دارید شخصیت محکم و مستقل فردی که لیسانس حسابداری داره و حسابداره آیا در شان و شخصیت شماست بخاطر اینکه مادرشوهرتان از کارهایی که می کنه تعریف و تمجید و گاهی هم اغراق میکنه دلخور بشید و وقت گرانبهایی که میتوانید در کنار شوهرتان عاشقانه سپری کنید به این موضوع کوچک و بی اهمیت بپردازید.
    اینو واقعا دارم میگم از نظر بنده بشخصه این رفتار شما درست نیست شاد باش و از زندگیت لذت ببر بقول بانو نیکیا گرامی مگه چندسال میخوایم زندگی کنیم که اونم شما داری اینقدر از وقت و انرژیتو صرف چنین مسئله کوچک و بی اهمیتی میکنی من جات باشم میشیم کنار مادرشوهرم و ازش تعریف میکنم و لذت میبرم همه هم میگن چه مادر شوهر خوبی داری و منم میشم عروس خوبه و شوهرم خیلی خیلی بیشتر بهم علاقمند میشه و قربون صدقم میره
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. 7 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    maedeh120 (سه شنبه 04 آذر 93), mari1 (سه شنبه 04 آذر 93), paiize (دوشنبه 03 آذر 93), sara 65 (سه شنبه 04 آذر 93), szd (دوشنبه 03 آذر 93), واحد (سه شنبه 04 آذر 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 04 آذر 93)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام یکی یدونه ی عزیز،

    چیزیکه دیگه نمی تونی تحملش کنی، رفتار مادر شوهرت نیست، بلکه احساسیه که در مقابل اون رفتار درت ایجاد می شه. این احساس خودته که آزارت میده، و دیگه تحملش رو نداری.

    این اشتباهه که فکر کنی این احساس رو مادرشوهرت بوجود میاره. هیچ انسانی قادر نیست احساسی رو در انسان دیگری بوجود بیاره. مثلا هیچکس نمی تونه کس دیگه ای رو تحقیر کنه، مگر اینکه اون فرد خودش رو حقیر بدونه.

    احساساتی که هر فرد تجربه می کنه، محصول سیستم فکری و نگرشی خودشه، حاصل نگاهی که به خودش داره.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. 11 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    elham.e (سه شنبه 04 آذر 93), khaleghezey (سه شنبه 04 آذر 93), mari1 (سه شنبه 04 آذر 93), meinoush (سه شنبه 04 آذر 93), paiize (دوشنبه 03 آذر 93), sara 65 (سه شنبه 04 آذر 93), sevil73 (یکشنبه 23 آذر 93), واحد (سه شنبه 04 آذر 93), نیکیا (سه شنبه 04 آذر 93), مهربونی... (سه شنبه 04 آذر 93), رویای پر کشیدن (سه شنبه 04 آذر 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 اسفند 93 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1393-9-01
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    350
    سطح
    6
    Points: 350, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از همه دوستای عزیزم،سعی میکنم واقعا فراموشش کنم یا اعتماد بنفسم رو زیاد کنم اما وقعا سخته برام مثلا تو 20 دقیقه 6یا 7 بار از یه خرید ساده میوه تعریف میکنه!
    نمیدونم دقیقا باید چه عکس العملی نشون بدم تا راحت تر بااین قضیه کنار بیام

  10. 4 کاربر از پست مفید یکی یدونه تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 آذر 93), mari1 (سه شنبه 04 آذر 93), sevil73 (یکشنبه 23 آذر 93), واحد (سه شنبه 04 آذر 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    عزیزم سعی کن حرفاش رو بشنوی اما اصلا بهش فکر نکن
    مهم خودت و همسرت هستین که با هم خوب باشید
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  12. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 آذر 93), واحد (سه شنبه 04 آذر 93)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array


    مرسی از همه دوستای عزیزم،سعی میکنم واقعا فراموشش کنم یا اعتماد بنفسم رو زیاد کنم اما وقعا سخته برام مثلا تو 20 دقیقه 6یا 7 بار از یه خرید ساده میوه تعریف میکنه!
    اتفاقا بابای منم تقریبا همینجوریه مثلا یک داستان یا حدیث و روایات را چندین بار تکرار میکنه اینقدر میگه که از حفظ میشی یعنی وقتی دوباره میخواد تعریف کنه ها انگار یه ماشین میخواد از روت رد بشه برعکس ما آبجی بزرگم اینقدر خوب و قشنگ میشینه گوش میده انگار دفعه اولشه داره میگه!!
    انصافا هم خیلی صبوره
    خوب دست خودشون نیست که عادته ایشون اینجوری عادت کردن بابای منم یه روایت را چندین بار تکرار میکنه بدون اینکه یادش بیاد قبلا هم گفته بنده های خدا مقصر نیستن خیلی شما صبور باشید بانو که نشانه شخصیت بالا و اصالت خانوادگی شماست
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    واحد (سه شنبه 04 آذر 93), میشل (سه شنبه 04 آذر 93)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 فروردین 95 [ 23:28]
    تاریخ عضویت
    1393-6-23
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    1,358
    سطح
    20
    Points: 1,358, Level: 20
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    66

    تشکرشده 35 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستم.خیلی بامزه بود مطلبت
    خوب دختر خوب اینکه مادر شوهرت حالا یا هر کس دیگه ای از خودش و کاراش تعریف میکنه حتما یه جایی یه کمبودی داشته دیگه.من که جای شما بودم 4 تا ایشون از خودش تعریف میکرد منم دوتا ازش تعریف میکردم تا کامل شاد بشه،تازه خودتم تو دلش جا میشی..
    تازه شبش هم موقع خواب تو سرت کلی موضوع واسه خندیدن و شاد شدن داری..
    واقعا کاشکی همه مادرشوهرها فقط مشکلشون خودتعریفی بود.

  16. 4 کاربر از پست مفید mari1 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 آذر 93), sevil73 (یکشنبه 23 آذر 93), واحد (سه شنبه 04 آذر 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 04 آذر 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    یه دونه جان، مشکل این نیست که اون از خرید کردنش تعریف می کنه، مشکل اینه که تو حتی تحمل این رو نداری که اون از میوه خریدنش هم تعریف کنه.

    کلاس گذاشتن، تفسیر توه. اون فقط داره حرف می زنه. و احتمالا هدف اصلیش همون حرف زدنه.

    مسئله اصلی اینه که ذهن تو این تفسیر رو انتخاب کرده. تفسیر آدم ها از اتفاقات معمولا نشون دهنده احساسیه که به خودشون دارن.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : سه شنبه 04 آذر 93 در ساعت 15:33

  18. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), meinoush (سه شنبه 04 آذر 93), rozaneh (چهارشنبه 12 آذر 93), نیکیا (سه شنبه 04 آذر 93)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    میشل جان حرفهای تو تا حد زیادی درسته... من وقتی اولین پستت رو اینجا خوندم واقعا لذت بردم. انگار شخصی عقیده ای که توی عمق ذهن من بوده و حتی خودمم نمیتونستم بیانش کنم رو بیان کرده باشه. احساساتی که هر فرد تجربه میکنه حاصل نگاهیه که به خودش داره... این جمله عالیه... اگه یکی یدونه فقط همین جمله رو به کار بگیره و روی خودش کار کنه احساس خوبی پیدا میکنه...
    اما در اینکه مادر شوهرش قصد کلاس گذاشتن نداشته باشه رو من شک دارم... چون دور و برم دیدم آدمایی رو که بعد از کلی دروغ گفتن و خالی بستن راجع به خودشون و موقع تعریف کردن خالی بندیهاشون میگن فلانی خیلی باکلاسه با این حرفام پوزشو به خاک مالیدم!!! به نظرت چنین شخصی قصدش حرف زدنه؟!!!
    به نظر من مهم نیست قصد مادرشوهرش چی باشه؟ قصدش کلاس گذاشتن باشه یا نه مهم اینه که یکی یه دونه و اصلا خود من تمرین کنیم و یاد بگیریم و نذاریم که دیگران با رفتارهاشون احساسات منفی رو به ما تزریق کنن...
    ویرایش توسط نیکیا : سه شنبه 04 آذر 93 در ساعت 16:56

  20. 3 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), sevil73 (یکشنبه 23 آذر 93), میشل (سه شنبه 04 آذر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.