به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow احساس میکنم به بن بست رسیدم.

    سلام به همه دوستان گرامی ای تالار .من خیلی وقته با این سایت آشنا شدم و از مطالب و پستهای دیگر دوستان استفاده میکنم هربار هر عنوانی مشابه با مشکلات خودم میدیدم سعی میکردم از راهکارهای اعضا منم استفاده کنم اما خیلی موفق نبودم ساله که ازدواج کردم یه دختر ساله دارم با همسرم به صورت سنتی ازدواج کردم نامزدی خیلی طولانی نداشتیم چون سن هر دومون بد نبود توی دوران نامزدی خیلی دعوا داشتیم چون اون و خونوادش هرجور که میخواستن برای ما برنامه ریزی میکردن برای همه مراسما خریدها همه چی اونا تصمیم میگرفتن و پدر مادر منم بیچاره ها قبول میکردن فقط برای اینکه خونواده شوهرم توی فامیل ادمای سرشناسی هستن و پدرش یه جوری از همه بزرگتره اما شوهرم و خونوادش از این رفتار سو استفاده کردن و بعد از ازدواج دخالتهاشون به صورت غیر مستقیم ادامه داشت روز ی هزار بار به خودم لعنت میفرستادم با این انتخاب اشتباهم خیلی موردهای خوب از لحاظ ظاهری و تحصیلاتی داشتم اما انگار قسمتم همین بوداول زندگی مون همش جنگ و دعوا و گریه بوذ اما اون وقتا شوهرم زود از دلم در میاورد سعی میکرد چند وقتی ناراحتم اما الان بعد از سال فقط به خاطر دخترم و خونوادم موندم توی این زندگی. اون هفته با شوهرم یه دعوای بد کردیم هرچی توی دلم بود گفتم میدونم حرفای بدی بهش زدم اما باور کنید دیگه نمیدونستم چیکار کنم هرچی سکوت کردم هرچی با ملایمت برخورد کردم فایذه نداشت همسرم روز به روز بیشتر به خونوادش بها میداد و به من و خونوادم کمتر دیگه حتی تلاش هم نمیکنه به خواسته های من عمل کنه .یک هفته است که باهام یک کلمه هم حرف نزده میدونه صبح میره عصر میاد انگار نه انگار من وجود دارم.ممنون میشم ذوستان با تجربه بهم کمک کنن

  2. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    ali -guilan (دوشنبه 03 آذر 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان گرامی ای تالار .من خیلی وقته با این سایت آشنا شدم و از مطالب و پستهای دیگر دوستان استفاده میکنم هربار هر عنوانی مشابه با مشکلات خودم میدیدم سعی میکردم از راهکارهای اعضا منم استفاده کنم اما خیلی موفق نبودم 5ساله که ازدواج کردم یه دختر 2ساله دارم با همسرم به صورت سنتی ازدواج کردم نامزدی خیلی طولانی نداشتیم چون سن هر دومون بد نبود توی دوران نامزدی خیلی دعوا داشتیم چون اون و خونوادش هرجور که میخواستن برای ما برنامه ریزی میکردن برای همه مراسما خریدها همه چی اونا تصمیم میگرفتن و پدر مادر منم بیچاره ها قبول میکردن فقط برای اینکه خونواده شوهرم توی فامیل ادمای سرشناسی هستن و پدرش یه جوری از همه بزرگتره اما شوهرم و خونوادش از این رفتار سو استفاده کردن و بعد از ازدواج دخالتهاشون به صورت غیر مستقیم ادامه داشت روز ی هزار بار به خودم لعنت میفرستادم با این انتخاب اشتباهم خیلی موردهای خوب از لحاظ ظاهری و تحصیلاتی داشتم اما انگار قسمتم همین بوداول زندگی مون همش جنگ و دعوا و گریه بوذ اما اون وقتا شوهرم زود از دلم در میاورد سعی میکرد چند وقتی ناراحتم اما الان بعد از سال فقط به خاطر دخترم و خونوادم موندم توی این زندگی. اون هفته با شوهرم یه دعوای بد کردیم هرچی توی دلم بود گفتم میدونم حرفای بدی بهش زدم اما باور کنید دیگه نمیدونستم چیکار کنم هرچی سکوت کردم هرچی با ملایمت برخورد کردم فایذه نداشت همسرم روز به روز بیشتر به خونوادش بها میداد و به من و خونوادم کمتر دیگه حتی تلاش هم نمیکنه به خواسته های من عمل کنه .یک هفته است که باهام یک کلمه هم حرف نزده میدونه صبح میره عصر میاد انگار نه انگار من وجود دارم.ممنون میشم ذوستان با تجربه بهم کمک کنن

    - - - Updated - - -

    دوستان عزیز کسی به پست من سر نمیزنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر ابهامی در مطالبم هست بگین به نظر شما میشه ایین زندگی رو ترمیم کرد یا نه .خیلی از همسرم دلم گرفته ایندفعه رفتارش با همیشه فرق میکنه قبلا هروقت دعوامون میشد اون زیاد جدی نمیگرفت با من قهر نمیکرد همیشه من قهر میکردم چون با اینکه همیشه توی دعواها از توقعاتم دلخوریهام و.... میگفتم و از اینکه دوست ندارم اینجوری زندگی کنیم اون چندروزی خوب میشد اما بعد دوباره همون روند قبلی .اما الان با اینکه من خیلی دلم شکسته اون قهره و رفتارهاش آزاردهنده تر شده

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    146

    تشکرشده 106 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام و احترام


    فرض کنید یک سطل پر از آب داریم، هرچی محکمتر با مشت یا کف دستتون به درون آب بکوبید آب بیشتری به سر و صورت شما میپاشه و بیشتر خیس میشید.


    دقت کنید هرچقدر شدت حرف های بد بیشتر باشه تبدیل به یک مشت محکم برای کوبیدن تو دهن خودمان خواهد شد.


    گاهی اوقات به اشتباه یا از روی لج و لجبازی و غفلت از جاده آرامش زندگی زناشویی خارج میشیم و زوجین بخاطر غرورشان و با بی مهری و نرفتن کنار هم و صحبت نکردن با یکدیگر میگذارند این ماشینی که از جاده آرامش زندگی زناشویی خارج شده همینجوری به راه خودش ادامه بده و یواش یواش می بینیم که چقدر از هم دور شدیم، چه بسا ادامه راه این ماشین ممکنه به طلاق هم ختم بشه، در زندگی مشترک ( من و تو ) هردو کنار هم ( ما ) را تشکیل میدن و غرور معنا نداره، در نتیجه هوشیارتر کسیه که زودتر به کج رفتن این ماشین مطلع بشه و همونجا ترمز دستی رو بکشه و ماشین رو دوباره به جاده خودش برگردونه، همون جاده آرامش زندگی زناشویی


    دقت کنید اگه لازم باشه بارها و بارها این کار را تکرار کنید و نگید این بار من انجام دادم بار بعد باید حتما شوهرم اینکار رو انجام بده


    و در آخر...
    خداوند مهربان زن را سرشار از ظرافت زنانه آفریده و بیایید برای یکبار هم شده قانون شکنی کنید و شما پیش قدم بشید البته همراه با ظرافت زنانه.



    از خدای متعال آرزوی موفقیت را برای شما دارم

    ویرایش توسط hhp : دوشنبه 03 آذر 93 در ساعت 20:24

  5. 9 کاربر از پست مفید hhp تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 03 آذر 93), ammin (سه شنبه 04 آذر 93), ebi-larynx (سه شنبه 04 آذر 93), khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), mina36 (دوشنبه 03 آذر 93), szd (جمعه 07 آذر 93), واحد (پنجشنبه 06 آذر 93), امیر مسعود (جمعه 07 آذر 93), سپیده ی تاریک (چهارشنبه 05 آذر 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array
    سلام
    خب شوهر شما الان هنگ کرده و همه تصوراتی که تو ذهنش بود رو تو یک لحظه خراب کردی ...
    یکی از مهارتهای زندگی اینه که اجازه ندیم دلخوری ها روی هم جمع بشه و با جرقه کوچیکی انفجار عظیمی رخ بده .. الان دقیقا همین شرایط برای شما پیش اومده ...
    شوهر شما فکر میکرد هر دلخوری که قبلا با تو داشته ی جوری قضیه حل و فصل شده و اون دلخوری از دلت درومده ولی با این حرکت دید که شما هنوز بخاطر مشکلات قبلی نبخشیدیش و تو دلت مونده ...
    .
    مقایسه شوهرتون با موقعیت های ازدواح قبلیتون اجازه نمیده که مهر شوهرت تو دلت جا بگیره و با وجود همه دلخوری ها از ته وجودت نمیتونی بهش ابراز علاقه کنی و رفتارت با شوهرت تصنعی خواهد شد.
    این مقایسه اشتباه هیچ دردی رو دوا نمیکنه و فقط شرایط شما رو بدتر میکه . این افکار پوچ رو بزار کنار و روی بهبود رابطه با شوهرت کار کن.

  7. 4 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 03 آذر 93), واحد (پنجشنبه 06 آذر 93), هم آوا (پنجشنبه 13 آذر 93), امیر مسعود (جمعه 07 آذر 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    hhp عزیز سلام حرفهای شما درسته ممنون از راهنمایی خوبتون من هم خیلی وقتها بحثم با شوهرم همین بوده که باید با هم یکی باشیم مثلا خیلی از تصمیمات مهم زندگیمون رو اول به خونوادش در میون میگذاشت با من مشورت نمیکرد هر دفعه هم ناراحت میشدم و بهش میگفتم مگه این تصمیمات مال زندگی ما نیست در واقع هیچوقت با هم ما نبودیم. خیلی سخته با وجود این همه بی مهری و بی توجهی بخوام شرایط رو عوض کنم
    saeeded عزیز ممنون از این که راهنمایی کردی حرف شما هم درسته شوهر من در مورد انتخابم گناهی نداره میتونستم مثل خواستگارهای دیگه جواب رد بهش بدم اما اون میدونست من چه موقعیتهایی داشتم ولی اون رو به خاطر یه سری ویژگ هاش قبول کردم اما توی زندگی خیلی باهام راه نیومده اگر یه مرد مهربون و باگذشت بود و فقط کمی منو درک میکرد من هیچوقت از انتخابم پشیمون نمیشدم. برای خونوادش بهترین و مظلوم ترین پسر دنیاست هرکاری در هر ساعتی از شبانه روز براشون انجام میده از وقتش که میتونه کنار من و دخترم باشه میزنه در خدمت خونوادشه ولی برای من تو خونه کوچیکترین کمکی نمیکنه کارهای خونه و بچه داری و .... با خونوادم هم هنوز غریبه است .نمیگم من هم خیلی بهش محبت کردم همیشه در جواب این کاراش با قهر و بی محلی و ناراحتی من مواجه میشد یه جورایی انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده از دلم در میاورد اما دوباره به همون رفتارش ادامه میداد باور کنید خسته شدم

  9. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    szd (جمعه 07 آذر 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    146

    تشکرشده 106 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام و احترام

    بله سخته واقعا سخته، با این همه بی مهری و بی توجهی انعطاف پذیری خیلی بالایی نیاز دارین تا بتونید رفتار شوهرتون را کم کم تغییر بدین و البته نباید انتظار داشته باشین یک شبه تغییر کنه

    آقایون از نظر رفتاری و اخلاقی متفاوت هستن، بعضی خود ساخته و بعضی دلبسته به خانواده و گروهی از آقایون هستن که واقعا وابسته به خانواده هستن و برای انجام کاری تا زمانی که با خانواده در میون نگذارن قدم از قدم برنمیدارن
    شاید بهتر باشه تیپ شخصیتی شوهر خودتون رو بشناسید تا بدونید به چه صورت با شوهرتون تعامل داشته باشید ولی اینجا یک چیز واضح و مشخصه...

    با وجود بی مهری و بی توجهی ( چه از جانب شما یا شوهرتون ) باعث شده دیوار حائلی بین شما و شوهرتون پیش بیاد و شوهرتون تصمیمات مهم زندگی رو با شما در میون نگذاره، شما باید در برابر رفتار شوهرتون با ملایمت و انعطاف پذیری خاصی این دیوار رو کنار بگذارید تا شوهرتون این احساس بهش دست بده که مسایل مهم زندگی مشترک رو با همسرش در میون بگذاره

    برای ترغیب شوهرتون به این کار شما هم میتونید مسایل مهم یا ... رو با شوهرتون در میون بگذارید و نشون بدین که نظر شوهرتون برای شما مهم هست.


    از خدای متعال آرزوی موفقیت را برای شما دارم

  11. 3 کاربر از پست مفید hhp تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), واحد (پنجشنبه 06 آذر 93), امیر مسعود (جمعه 07 آذر 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    hhp ممنون سعی میکنم روی خودم کار کنم خیلی وقتها تصمیم گرفتم اینقدر به شوهرم محبت کنم که به قول شما این دیوار بینمون برداشته بشه و من نفر اول زندگیش بشم اما همیشه وسط راه بی انگیزه شدم و به شوهرم کم محلی کردم دلیلشم خودش بوده یه آدم چندبار باید به یه آدم دیگه بگه این کارات منو منو اذیت میکته منو داغون میکنه طرف مقابلم یه ذره به فکر تغییر خودش نباشه حداقل برای حفط زندگیش.بازم ممنونم از راهنماییت

  13. 2 کاربر از پست مفید abani تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), szd (جمعه 07 آذر 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 خرداد 95 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    2,554
    سطح
    30
    Points: 2,554, Level: 30
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    14

    تشکرشده 18 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    اگه میشه چند سوال رو جواب بدید:

    سن خودتون و شوهرتون؟

    شاغلید؟

    مشکلات شما در ارتباط با شوهرتون چیه؟مشکل اصلی که مایلید زودتر حل بشه کدومه؟

    میشه از محاسن شوهرتون هم بگید.

    تا حالا چه راه کارهایی رو برای حل مشکل امتحان کردید؟

    در مورد مشکلاتتون تا کنون به مشاور مراجعه کرده اید؟

    از چه زمانی مشکلاتتون شروع شده؟

    با تشکر

  15. 2 کاربر از پست مفید **روشنا** تشکرکرده اند .

    szd (جمعه 07 آذر 93), واحد (پنجشنبه 18 دی 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من 30 ساله شوهرم 35 ساله .شاغل بودم از بس شوهرم غر زد خونه نشین شدم بیشتر مشکلاتمون هم ماله همینه که من توی خونه ام . مشکلم اینه که شوهر م اصلا تلاش نمیکنه یک زندگی مشترک موفق رو به پیشرفت داشته باشیم تحصیلکرده است اما فکرش قدیمیه هر خواسته ای رو بای چنذبار بگم تا جدی بگیره اصلا روی من و کارامو و خونوادم حساب باز نمیکنه مثلا اگه من کاری داشته باشم جایی دعوت باشیم و خونوادش هم همزمان درخواستی داشته باشن یا دعوتمون کنن نمیگه ما خودمون کار داریم اعتماد به نفسم از دستم دادم از لحاظ فرهنگی از اونا بالاتریم پدر مادرم هم خیلی ملاحظشو میکنن اما همیشه احساس برتری میکنه با ما . مشاور نرفتیم نمیاد. من خیلی سعی کردم مقابله به مثل نکنم هروقت میگه برم خونشون به پدر و مادرش احترام بزارم باهاش مشورت کنم که اونم یاد بگیره اما فایده نداشته. تقریبا از اول زندگیمون مشکل داشتیم اما خیلی حاد نبودن . شوهرم اهل کاره وقتی خوبیم باهم بهم محبت میکنه اما نه زیاد . اگه چیزی بخوام برام تهیه میکنه . اما ..... ممنوم میشم راهنماییم کنین

  17. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    szd (جمعه 07 آذر 93)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 خرداد 95 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    2,554
    سطح
    30
    Points: 2,554, Level: 30
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    14

    تشکرشده 18 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آبانی عزیز

    ممنونم که به سوالاتم جواب دادید.برای روشن تر شدن مشکل ، چند سوال دیگه دارم اگه جواب بدید ممنون میشم.

    چرا دیگه سر کار نرفتید؟شوهرتون غر زد یعنی کلا با سر کار رفتن شما موافق نبود یا اینکه مثلا به وظایف منزلتون کمتر می رسیدید یا زمان حضورتون در منزل کم بود یا ......؟

    چرا گفتید خانه دار بودن شما دلیل بیشتر مشکلاته؟

    کلا رابطه و تعاملات شما و شوهرتون چطوره؟از رابطه جنسیتون راضی هستین؟

    شوهر شما چه گله هایی از شما داره؟خواسته های ایشون از شما چیه؟

    چیزی که من از نوشته های شما متوجه شدم اینه که شما به روابط شوهرتون با خانوادش و کلا نسبت به خانواده ایشون حساس شدید و از طرفی خواهان توجه بیشتر شوهرتون به خواسته هاتون و خانوادتون هستید.

    لطفا به من بگید که برداشت من درست بوده؟

    شوهرتون از ابتدای ازدواجتون اینطور که می گید نسبت به خواسته های شما کم توجه بود؟یا بعدا تغییر کرد؟اگه از اول اینطور نبوده ، فکر می کنید دلیلش چیه که ایشون تغییر کردن؟

  19. کاربر روبرو از پست مفید **روشنا** تشکرکرده است .

    واحد (پنجشنبه 18 دی 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من با همسرم به بن بست رسیدیم.
    توسط zezegoly در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 31 تیر 92, 12:27
  2. *سیاست های زنانه*
    توسط میشل در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 اسفند 91, 13:57
  3. ده دلیل برای نترسیدن از شکست
    توسط بالهای صداقت در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 89, 11:57
  4. سیاست های مردانه در همسرداری
    توسط کاترین در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 آذر 87, 18:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.