به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array

    New 07 ازدواج اجباری و پشیمانی

    سلام دوستای عزیزم . اکثرا منو می‌شناسید و با مشکلات‌م کم و بیش آشنا هستید .

    اگه یادتون باشه حدود ۱،۵ سال پیش تاپیک زدم و از رابطه ی چند ساله‌ام با آقائی گفتم که ویژگی‌های مثبت و منفی‌ زیادی داشت و یک سری اختلافات باهم داشتیم ،

    اسفند پارسال باز اومدم و از خیانتش گفتم...

    رفتم و دیگه موضوعی ارسال نکردم چون درگیر مشاور و اختلافات و غیره بودیم...
    ۱ ماهی‌ بود که همه چی‌ تقریبا به حالت نرمال برگشته بود تا اینکه یه روز باهم دعوا کردیم و من بهش گفتم میرم با دوستام بیرون و دیگه به تو تعهدی ندارم و ... و عصبانیش کردم اون هم گفت هر چیزی که بینمون بود را به مادرت میگم و می‌خواست من رو تهدید کنه که من زیر بار نرفتم و گفتم هر کاری می‌خوای بکن . اونم در اوج عصبانیت اس‌ام‌اسی رو برای مادرم نوشت و توش از رابطهٔ ما باهم به مادرم گفت .


    هفتهٔ بعد ما عقد کردیم ... در شرایطی که تا قبل از شب خواستگاری هر روز به من میگفت این چه ازدواجی هست و مگه کسی‌ به خاطره این مساله ازدواج می‌کنه به این صورت و بیا اول بریم مشاوره و... اما مامان من راضی‌ نمی‌شد و میگفت یا برای همیشه باهاش رابطه را قطع کن و یا خواستگاری و عقد ...من این شرایط را بهش گفتم و خودش گفت نه من نمی‌تونم تو رو توی این شرایط تنها بذارم و پاسه وایمیسم و اومد خواستگاری ...

    از اون روز‌های تحقیر آمیز حرف نمیزنم که هرچی‌ بگم کمه... البته الان اخلاقش فوق العاده شده.تا جای که از اون روز تا حالا حلقه از دستش در نیاورده، حتی موقع خواب .و دستش تاول زده.

    اما من از ازدواجم راضی‌ نیستم ، خیلی‌ باهاش بد اخلاقی‌ می‌کنم ، انگار می‌خوام انتقام تمام رفتار‌های تحقیر آمیزش را الان ازش بگیرم ، مدام کنترلش می‌کنم زنگ میزنم سرش داد میزنم و هنوز باور نکردم که شوهرمه نه دوست پسر ...
    حس بدی دارم ، همش یاد اون اتفاق‌های دوستی‌ میفتم ، همش یاد مهریه کمی‌ که باباش گرفت میفتم و چون بعد از عقد کردنمون ۲ تا خواستگار خیلی‌ خوب برام پیدا شد این ۲ دلی ام را بیشتر کرده / همش میگم کاش صبر کرده بودم کاش ، کاش ، کاش... کاش وایمیستادم تا با عزت و افتخار ازدواج می‌کردم و ۱۰۰۰ حرف دیگه که هر لحظه توی ذهنمه.،،

    اومدم اینجا تا کمکم کنید و بهم روش فراموش کردن اون حرفا رو یاد بدید


    http://www.hamdardi.net/thread-31060.html
    http://www.hamdardi.net/thread-32416.html
    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...
    ویرایش توسط yektaye tanha : یکشنبه 02 آذر 93 در ساعت 21:13

  2. 5 کاربر از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 03 آذر 93), Kimia7 (یکشنبه 02 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), کیت کت (چهارشنبه 12 آذر 93), شیدا. (دوشنبه 03 آذر 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 190 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزيزم
    اولا يه چيزي ذهن منو به خودش مشغول كرده اينكه مگه بعد از عقد هم براي كسي خواستگار پيدا ميشه؟! ولي خب هر چي كه بوده شما به هيچ عنوان نبايد شوهرتونو با اونا مقايسه كنيد شما از كجا اينقدر مطمئني مورداي خوبي بودن؟ مگر باهاشون حرف زديد؟ اخلاقياتشونو شناختيد ؟ هيچ وقت از دور نميشه در مورد كسي قضاوت كرد چه بسا اون ها هم در ظاهر مورداي خوبي بودن اما اگر وارد زندگي باهاشون ميشدي باز هم ميومدي اين جا تايپيك ميزدي شوهرم فلانه و ... چرا كه هيچ كس كامل نيست
    عزيزم خيلي خوبه كه به فكر افتاديد و خودتون هم متوجه رفتار نادرستتون شديد
    خب من يه نگاه اجمالي به تاپيك هاي قبلتون انداختم شما اون موقع مي خواستيد باهاشون كات كنيد اما سرنوشت شما جور ديگه اي رقم خورد و خواست خدا اين بوده كه شما و ايشون به هم برسيد
    يعني رابطه ي شما از نو شروع شد يه پيوند جديد اما اين بار به روش درست ايشون ديگه الان همسر شماست و حالا شما فقط بايد فكرت رو روي زندگي با همسرت معطوف كني
    بدون كه مرد ها يه كاسه صبري دارن وقتي لبريز بشه ديگه سخت بتوني دوباره به سمت خودت برگردونيش
    مگر نمي گي ايشون فوق العاده است مگر نمي گي حتي يه بارم حلقه اش رو از دستش در نياورده خب اين نشونه ي تعهد و علاقش نسبت به شماست ايشون يه اشتباهاتي در گذشته داشته اما با توجه به توصيفات خودتون حالا تغيير كردن
    عزيزم تو وقتي از بخشش همسرت امتناع مي كني در واقع اين خود تو هستي كه بيشتر از همه اذيت ميشي و از نظر روحي احساس ارامش نمي كني اما اگر اون خاطراتو بريزي دور خودت هم از لحاظ روحي اروم ميشي
    ببين تو با بخشيدن همسرت بيشتر به خودت لطف مي كني تمام اين داد و بيداد ها عصبانيت ها كينه ورزي ها همه فشار رواني هستند كه بعد ها حتي ممكنه باعث بروز بيماري هاي جسمي بشن وقتي تو دلت با همسرت صاف بشه اين خود تو هستي كه از زير اين فشار ها رها ميشي
    به خوبي هايي كه همسرت تو اين مدت بهت كرده فكر كن به اين فكر كن كه هر انساني مي تونه تو زندگيش دچار لغزش بشه يك بار جاتو با همسرت عوض كن فكر كن خودت اين اشتباه رو مرتكب شده بودي و حالا پشيمون بودي و ميخواستي برگردي اما همسرت امتناع مي كرد چه حسي بهت دست مي داد
    عزيزم اگر همسرت اونموقع از اشتباهاتش پشيمون نشده بود اگر هنوز هم خيانت مي كرد خب از خداش بود از تو جدا بشه اينطوري مجبور نبود به كسي جواب پس بده اما وقتي گفته تنهات نمي زاره يعني دوست داره چي از اين بهتر
    حتي اگر نمي توني همسرت رو به خاطر خودش ببخشي به خاطر خودت ببخش تو وقتي از كسي رنجيدي ناراحتيش براي خودت مي مونه وقتي هم به كسي عشق مي ورزي اولين كسي كه احساس رضايت بهش دست ميده خود تويي
    يكتاي عزيز به اين فكر كن كه خدا هم گناهكارترين بنده هاشو مي بخشه پس ما كي باشيم كه نبخشيم

  4. 6 کاربر از پست مفید Kimia7 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 03 آذر 93), ebi-larynx (سه شنبه 04 آذر 93), hhp (پنجشنبه 13 آذر 93), mina36 (دوشنبه 03 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), شیدا. (دوشنبه 03 آذر 93)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام یکتا جان،

    ازدواجت را تبریک می گم عزیزم. انشاله که خوشبخت بشی

    همونطور که کیمیا جان گفتند، شما که خواستگارهای بعدی را نشناختی و بررسی نکردی. از کجا می دونی که بهتر بودند؟
    به اونها اصلا فکر نکن. شاید بهتر بودند و شاید هم بدتر. ولی شما دیگه انتخابت را کردی عزیزم. تمام دل و حواست را بده به همین زندگی و فکر نکن با کس دیگه، خبر دیگه ای بود و زندگی بهتری داشتی. تا وقتی به زندگیت دل ندی، نمی تونی احساس خوشبختی کنی.

    می دونی حتی توی نامزدیهای طولانی هم این مشکل به وجود می آد که دو نفر ذوق و شوقشون برای عروسی را از دست می دن و به اون شرایط عادت می کنند. شما هم که 5 سال با هم بودید، به اون وضعیت عادت کردی، اینقدر این آدم تو زندگیت بوده و حل شده توی همه لحظه هات، که الان اصلا متوجه نشدی که یه تغییر بزرگ برات اتفاق افتاده و ازدواج کردی و زندگی مستقلی را شروع کردی. احتمالا برای همین هست که هنوز خوب توی نقش همسری جا نیفتادی.

    کارهایی را که زمان دوستی نمی کردید بکنید. مثلا اگر با هم سفر نمی رفتید سفر برید. سفرهای کوتاه، آخر هفته و ...
    مهمونی بده. مهمونیهایی که اقوام یا دوستان را دعوت کنی و متوجه بشی که زندگی مستقل داری، خانم خونه هستی، مسئولیت داری ...
    با هم برای خرید خونه برید سوپرمارکتهای بزرگ و خرید خونه انجام بدین. ریز ریز و جدا جدا خرید نکنید. بذار یه کم حس کنید که زندگی مشترک دارید.
    الان دیگه موردی به نظرم نمی رسه. ولی کلا کارهایی شبیه این که رابطه شما را بیشتر به رابطه همسری و خانوادگی نزدیک کنه و از حالت دوست دختر/پسر بیرون بیاره.

    از فاز احساسات بیا بیرون. کمی منطقی باش. این که همسرت اینقدر حلقه اش را از دستش درنیاره که دستش تاول بزنه،
    چاره ی مشکل شما نیست. تعهد نمی آره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ali -guilan (دوشنبه 03 آذر 93), hhp (پنجشنبه 13 آذر 93), Kimia7 (دوشنبه 03 آذر 93), mina36 (دوشنبه 03 آذر 93), آویژه (سه شنبه 04 آذر 93), رویای پر کشیدن (دوشنبه 03 آذر 93), صبا_2009 (دوشنبه 03 آذر 93)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام دوستای عزیزم

    مرسی‌ از اینکه وقتتون را به من دادید:
    کیمیا جون اول از همه پست شما رو جواب میدم عزیزم=>

    مگه بعد از عقد هم براي كسي خواستگار پيدا ميشه؟!
    نه منظورم کسایی بود که شنیدن من ازدواج کردم و بعد گفتن وای کاش ما گفت بودیم زودتر و ما ایشون رو در نظر داشتیم و این حرفا ...

    مرد ها يه كاسه صبري دارن وقتي لبريز بشه ديگه سخت بتوني دوباره به سمت خودت برگردونيش
    به قول معروف کاسه صبر رو خوب اومدی !
    من الان حس می‌کنم تا حدی اذیتش کردم که به ۸۰ درصد رسیده... امشبم دوباره سر اینکه می‌خواست بره دوستاشو ببینه بهش گیر دادم و حتی با مامانم رفتم جایی که با دوستاش قرار داشت و ۲ ساعت توی ماشین جلوی چشم مامانم باهم دعوا میکردیم...

    دست خودم نیست کیمیا نمی‌تونم از این افکار رها شم . همش میگم کاش صبر می‌کردم تا با عزّت و احترام بیان خواستگاریم ، کاش مهریه سنگین می‌گرفتم ، کاش انقدر زود بله نمی‌گفتم . بابا به خدا منم برای خودم کسی‌ بودم ، تو شب نامزدیم خالم گریه میکرد چون منو برا پسرش می‌خواست ... اون وقت اومدم خودم رو مفت و مسلم دست این دادم... باور میکنی‌ وقتی‌ دوست بودیم بیشتر دوستش داشتم ؟

    اگر نمي توني همسرت رو به خاطر خودش ببخشي به خاطر خودت ببخش تو وقتي از كسي رنجيدي ناراحتيش براي خودت مي مونه وقتي هم به كسي عشق مي ورزي اولين كسي كه احساس رضايت بهش دست ميده خود تويي
    يكتاي عزيز به اين فكر كن كه خدا هم گناهكارترين بنده هاشو مي بخشه پس ما كي باشيم كه نبخشيم

    عزیزم اون خودشم نمیخواد که من فراموش کنم گذشته رو . مدام از روی شوخی میگه هی‌ مجردی کجایی ؟یا از عمد یه کاری می‌کنه که من اون روز‌ها یادم بیاد.
    و در ثانی‌ همش در حال تحقیر و چک کردن منه،همش میگه لاغر شو ،برو باشگاه ، کم بخور ، چرا غبغب داری چرا شکم داری چرا . چرا . چرا ؟....

    منم زنم ، عروسم یعنی‌ خیر سرم ! نیاز به تحسین شدن دارم دوست دارم همش ذوقم رو بکنه . ولی‌ دریغ از یه کلمه تعریف یا تمجید...
    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...

  8. کاربر روبرو از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده است .

    Kimia7 (چهارشنبه 12 آذر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1393-7-01
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    7,023
    سطح
    55
    Points: 7,023, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    861

    تشکرشده 293 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام عزیزم...
    ببین آدمی که بخووواد زندگیییی کنه سعی میکنه زندگیشوو دوس داشته باشه...حالا که اشتباه کردی خب که چی!!!! خانم جون جنابعای صبر نکردین مفتی مفتی خودتونو دادین به شوهرتون حالا کی باید تاوانشو بده ؟! خب دخترر جون خودت داری با دستای خودت تاوان میگیری از خودت....ول کن این فکرای مسخررو به فکر این باش چه جوری زندگیتو بسازی؟ آیندتو درست کنی؟! دگ این حرفا فایده داره؟! مطمین باش هیچی واست نداره.....عزیزم قدر باشوهرت بودنو بدون اگه تو ندونیی یکیی دیگه میدونه...و چقد زیادن این یکی دیگه ها...ببین زنای خیلیارو صبح تا شب خودکشی میکنن شوهرشونو جذب خودشون کنن....به جای این فکرای منفی با رفتارت کاری کن که همیشه تحسین شی...ضمن اینکه چه ایرادی داره بری باشگاه...
    ببین هر اتفاقیممممم بود تمامممم شد بپذیر....الان دیگه دور برگردونن ندارییی.....همیشه ام دخترا بعد ازدواجشون یه عده از فامیل میگن کاش زودتر میفهمیدیم...ولشون کن اونا اگه راس میگفتن مجرد بودی اقدام میکردن.....بیاو اینجوری فک کن که شوهرت بهترین و تنها گزینه واست بوده و شروع کن زندگیتو بساز...بخدا یه روز بخودت میای ک دیگه خیلی دیرهههه....به خاطر خودت تو رفتارات تجدیدنظر کن نه بخاطر هیچکس دگ.....
    ببین چون ازدواج کردی میگم اینارو اگه قبل ازدواجت بود خب مطمینن قضیه میفرقید... اما الان دیگه باید بچسبیی به زندگیت ...امیدوارم همیشه بخندی:)

  10. 5 کاربر از پست مفید rayehe تشکرکرده اند .

    hhp (پنجشنبه 13 آذر 93), Kimia7 (چهارشنبه 12 آذر 93), واحد (چهارشنبه 19 آذر 93), نادیا-7777 (شنبه 05 اردیبهشت 94), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    شیدا جون .مرسی‌ از اینکه همیشه توی همهٔ تاپیکام هستی‌ و هیچ وقت تنهام نمیذاری ...

    می دونی حتی توی نامزدیهای طولانی هم این مشکل به وجود می آد که دو نفر ذوق و شوقشون برای عروسی را از دست می دن و به اون شرایط عادت می کنند. شما هم که 5 سال با هم بودید، به اون وضعیت عادت کردی، اینقدر این آدم تو زندگیت بوده و حل شده توی همه لحظه هات، که الان اصلا متوجه نشدی که یه تغییر بزرگ برات اتفاق افتاده و ازدواج کردی و زندگی مستقلی را شروع کردی. احتمالا برای همین هست که هنوز خوب توی نقش همسری جا نیفتادی.

    درست میگی‌ ، اینجور که معلومه ما باید ۲،۵ _۳ سلام نامزد بمونیم چون آقا برا من درس خون شده و می‌خواد تازه فوق بخونه و سربازی بره و کلی‌ برنامه داره . اگه عقد نمی‌کردیم می‌خواست تا ۳۰ سالگی دختر مردم رو علاف خودش کنه
    این چیزاس که منو له‌ می‌کنه . تا یکی‌ ازم میپرسه چی‌ شد که فلانی‌ اومد جلو ، یا قبل از خواستگاری چی‌ بهت گفت؟ بغض می‌کنم . چون هیچ جوابی‌ ندارم که بدم ... این چیزا منو آزار میده

    باورت می‌شه ما حتی رابطه هم نداریم باهم ؟چون اون کاری به جز له‌ کردن اعتماد به نفس من نداره و منم عصبی میشم و گریه می‌کنم .

    شیدا توی بد وضعیتی گیر کردم . هیچ وقت فکر نمیکردم این جوری زندگیم عوض بشه ...واقعاً آمادگیش رو نداشتم

    کارهایی را که زمان دوستی نمی کردید بکنید. مثلا اگر با هم سفر نمی رفتید سفر برید. سفرهای کوتاه، آخر هفته و ...
    مهمونی بده. مهمونیهایی که اقوام یا دوستان را دعوت کنی و متوجه بشی که زندگی مستقل داری، خانم خونه هستی، مسئولیت داری ...
    با هم برای خرید خونه برید سوپرمارکتهای بزرگ و خرید خونه انجام بدین. ریز ریز و جدا جدا خرید نکنید. بذار یه کم حس کنید که زندگی مشترک دارید.

    راجب مسافرت و اینا هم که گفتی‌ ، عزیزم مسافرت پول می‌خواد باباشم نمیده ، توی ویلای مام نمیاد چون ۲ تائی‌ بهش خوش نمیگذره .

    این که همسرت اینقدر حلقه اش را از دستش درنیاره که دستش تاول بزنه،
    چاره ی مشکل شما نیست. تعهد نمی آره.
    هفتهٔ پیش بود اینو نوشتما.... حالا دیگه نه اون دستش می‌کنه نه من . اون که دستش حساسیت داده منم برا اینکه اون نمی‌کنه دستش .تازه هنوز هیچی‌ نشده یدونه از نگیناشم وسط دعوا افتاد و کنده شد !!
    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...

  12. 3 کاربر از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده اند .

    Kimia7 (چهارشنبه 12 آذر 93), rayehe (چهارشنبه 12 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93)

  13. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    یکتا جان،

    این قسمت را از پستهای یکی از دوستان تالار برات نقل قول می کنم.

    وقتی با کسی رابطه بر قرار میشود حتی یک دیدار, این رابطه تاثیر خود را در روح و روان فرد می گذارد و برای همیشه حک می شود .حال وقتی رابطه عمیق تر باشد مسلما تاثیرات بیشتری نیز خواهد داشت خصوصا اگر رابطه عاطفی هم باشد .در کتاب جدایی معنوی به این نکته اشاره شده که وقتی دو نفر با هم پیوند می خورند قسمتی از روان خود را با هم یکی می کنند و یکپارچه می شود وقتی جدایی اتفاق می افتد برا ی همیشه یک بخشی از وجود خود را در دیگری جا می گذارد و این به نسبت به زمان و مقدار یکی بودنشان متفاوت است و نیز کسانی که ارتباطهای متعدد می گیرند کم کم بخشهایی از وجود خود را جا می گذارند یا دیگر خالص نیست که نثار دیگری کنند.
    عزیزم
    رابطه شما و با هم بودنتون اونقدر طولانی و عمیق بود که به جرات می گم با جدا شدنتون (قبل از ازدواج) و ازدواجت با فرد دیگه، سختی های زیادی را باید تحمل می کردی تا به آرامش روحی برسی. همون موقع هم ایشون مثل همسر شما بود و رابطه عاطفی نزدیکی داشتید. فکر می کنی جدا شدن از اون رابطه آسون بود؟ فکر می کنی به همین راحتی می تونستی با کس دیگه ای ازدواج کنی؟ در مورد گذشته ات چی و چقدرش را می خواستی بگی؟ طرف مقابلت چقدرش را می تونست بپذیره؟ چقدرش را می خواستی برای خودت نگه داری و تا همیشه درد بکشی؟ فکر می کنی فراموش کردن چند سال دوستی و خاطره و ... کار راحتی بود؟ یکتایی می شدی که نیمی از وجودش را جای دیگه گذاشته. با یک یکتای دو نیم شده و همسری که چیزکی می دونه و چیزهایی نمی دونه و ... زندگی راحت بود؟

    اگر همسرت رابطه با خودش را به رخت می کشه و شوخی می کنه یا حتی کنایه می زنه، فکر می کنی مرد دیگه ای راحت رابطه قبلیت را قبول می کرد؟

    یکتا جان،
    شما که همدیگه را دوست داشتید و می خواستید و تصمیم به ازدواج داشتید. این فکرهای منفی را از ذهنت بیرون کن که نمی خوامش و نمی خوادم و ...

    این پست زیبای
    مینوش را هم بخون.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 12 آذر 93 در ساعت 02:43

  14. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Kimia7 (چهارشنبه 12 آذر 93), rayehe (چهارشنبه 12 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), نادیا-7777 (شنبه 05 اردیبهشت 94), آویژه (پنجشنبه 13 آذر 93)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1393-5-15
    نوشته ها
    40
    دستاوردها:
    3 months registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 138 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزيزم از نظر من شما دوچار توهم شدي اينكه فلاني گفته اي وايي ما ميخواستيم بياييم خواستگاري بشنو و باور نكن يا مثلا خاله ات گريه كرده كه من ميخواستمش اين همه وقت خاله كه مثل مادر ادم ميمونه يه ندا نداده بعدم از حرف تا عمل بسياره اصلا اطميناني به اين حرفا نيست من خودم بعد از بله برونم هفت هشت مورد شنيدم كه ميگفتن ما ميخواستيم بياييم خواستگاريت چرا انقدر زود ازدواج كردي پسر خاله ام هم دم در نشسته بود گوله گوله اشك ريخته بود خواستم بدوني از اين حرفا زياده ولي موقع تعهد كه شده اين همسرت بوده كه تنهات نذاشته و پات وايساده دو تا راه داري يا طلاق بگير و بشين كه با عزت و افتخار بيان خواستگاريت كه عمرن نيان لااقل همون دو نفري كه گفتن ميخواستن بيان يا انتخابتو بپذير پاي عشقت وايسا و خوشبخترين زن عالم شو بدون لحظه اي ترديد و دو دلي و حسرت ولي نمون تو اون زندگي با شرايط الانت كه هم زندگي رو واسه خودت زهر كني هم اون بنده خدايي كه شوهرت شده

  16. 8 کاربر از پست مفید ماهك تشکرکرده اند .

    hira (چهارشنبه 12 آذر 93), Kimia7 (چهارشنبه 12 آذر 93), rayehe (چهارشنبه 12 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), کیت کت (چهارشنبه 12 آذر 93), واحد (چهارشنبه 19 آذر 93), نادیا-7777 (شنبه 05 اردیبهشت 94), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام دوستم......
    به خدا ماهک خیلی حرف خوبی زده ها.....من از اون بالا داشتم تاپیکت می خوندم(کلا این روزا زدم تو کار تاپیک های مربوط به ازدواج) دقیقا ذهنم رفت سمت اینکه باز چه پسری که اقلا سر حرفش و رابطش ایستاده،یا دقیقا همین که ماهک جون میگه خواهر من عقد کرد از هر سوراخ سمبه ای یه خواستگار فرضی نادم و پشیمان پیدا شد!!!!!!اونا یا دروغ میگن یا تو رو توی ذهنشون کرده بودن توی اب نمک برای روز مبادا که اول برن و تلاششون بکنن جاهای دیگه نشد بعد بیان سراغ تو.....وگرنه هم راه خونتون مشخص بوده هم شماره منزلتون.
    بعد به قول شیدا با کس دیگه می رفتی له میشدی می افتادی تو معقوله یاداوری خاطرات و مقایسه و فکر و خیال و.....اصلا نمیشد!ماهک!الان دقیقا چی می خوای؟به قول خودت شوق و ذوق و رابطه ای نیست و باهم در لج هستید...فردا بیاد بگه طلاق خوبه؟؟؟برو مشاوره و زندگیت قشنگ از اب و گل درار دختر خوب
    ویرایش توسط کیت کت : چهارشنبه 12 آذر 93 در ساعت 10:17

  18. 3 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    hira (چهارشنبه 12 آذر 93), Kimia7 (چهارشنبه 12 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 190 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    يكتا جان عزيزم مثل اينكه كمر بستي براي از هم پاشوندن زندگيت
    خواستگار ها رو فراموش كن
    عزيزم به نظرت اگر از همسرت جدا بشي اون خواستگار ها و يا حتي خاله ات ديگه نيم نگاهي بهت مي اندازن ؟ به نظرت موقعيت ازدواج به راحتي برات فراهم ميشه؟ اونم با يه كيس خوب؟
    به نظرت رفتار هايي كه از همسرت سر مي زنه و باعث ناراحتيت ميشه بازتاب رفتار هاي خودت نيست؟
    دختر خوب زندگيتو تباه نكن اين راهي كه داري ميري بي راهه است تهش جز ضرر چيزي عايدت نميشه خودت كه مي دوني همسرت داره ظرفيتش پر ميشه پس چرا بازم ادامه ميدي ؟
    تو تا نخواي نمي توني
    همه در ها رو به روي خودت نبند نزار روزي برسه كه افسوس همين فرصت هاي از دست رفته رو بخوري
    وقت بيشتري رو با همسرت بگذرون لازم نيست كه حتما مسافرت دور بريد مي تونيد اخر هفته ها با هم بريد يه پاركي يا رستوراني يا خريد
    يه فيلم خوب انتخاب كن و با هم تماشا كنيد اگر دوست داري با همسرت يه زبان جديد شروع كن و با هم كار كنيد
    خيلي كار ها ميشه كرد فقط كافيه قدم جلو بزاري

  20. 4 کاربر از پست مفید Kimia7 تشکرکرده اند .

    hira (چهارشنبه 12 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), کیت کت (چهارشنبه 12 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.