با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستان.مهران هستم 26سالمه سه ساله که ازدواج کردم .دوسال نامزد بودم ویک سال عقد .چند وقتی هست که توی زندگیم به یه مشکل جدی برخورد کردم.البته مشکلات من به خاطر عدم موافقت مادر زنم از همون اول شروع شد و با توجه به اینکه تجربه کمی راجع به ازدواج داشتم تا حالا صبر کردم و ملاک رو برای خودم زندگی کردن و متعهد بودن قرار دادم.بگذریم من و خانومم پنج سال اختلاف سنی داریم و زندگی که ما شروع کردیم اویلش با عشق و محبت بود من عاشق زنم بودم و دوستش داشتم .ولی متاسفانه هرچی که جلو تر میریم مشکلاتمون بیشتر میشه ایشون خیلی دهن بین و گوشی هستند به طوری که الان دیگه حرف های من رو قبول نداره و فقط به گفته های مادر و خواهر مطلقه خودش گوش میکنه.توی زندگیم نا جایی که از دستم بر می امده براش کم نذاشتم و هیچ وقت دست از تلاش و کار بر نداشتم با این وجود کل حقوقم رو بابت قسط های ماشین و طلای خانوم میره.من و خانومم با هم تصمیم گرفتیم برنامه زندگیمون اینجور باشه خودش تایید کرد تمام این برنامه ریزی رو ولی خیلی زود عوشض شد و نتونست با هام تا اخر راه بیاد .خواهر و مادرش از روی حسودی زیرشو بالا میدادن تا جایی که دعوا بینمون شروع شد و فقط کلامی بود بحث ها مون.تا اینکه یه روز موقع بحث کردن ایشون نتونست خودشو کنترل کنه و به صورت من ضربه محکمی زد و منم خیلیییی خودمو کنترل کردم منی که یه محله ازم میترسیدن حساب میبردن .گفتم نباید روش دست بلند کنم اون ضعیف تر از منه هیکل و قدش نصف منه .بگذریم اون بار خیلی خودمو خوردم و دست روش بلند نکردم.گذشت و یک بار دیگه باهام درگیر همش ناسزا میگفت اومد سمت من و دست هاشو محکم گرفتم نمی گشذاشتم دوباره بهم بی احترامی کنه النگوش دستمو پاره کرده بود و خون تمام لباسمو گرفته بود با این حال می دونستم اگه دوباره بهم شضربه ای بزنه نمی تونم خودمو تحمل کنم و حسابی از پسش برمیام.همنجور نگهش داشتم تا اروم تر شد و رهاش کردم و از خونه رفتم بیرون.باز هم اینجا کوتاه اومدم.ولی دیشب توی ماشین دوباره بحث رک شروع کرد و من فقط ساکت بودم و داشتم رانندگی میکردم که محکم کوبید توی چشمم همه جا یه لحظه برام تاریک شد و فقط نگرانیم این بود که ماشین از مسیرش خارج نشه و تصادف نکنیم همزمان هم خانوم به کتک کاریش ادامه میداد تا اینکه وایسادم هنوز دست بردار نبود و این دفعه نتونستم بر خلاف میلم جلوی خودمو بگیرم و دستم روش بلند شد.من مردی نبودم که زنم پاره تنمو همدم زندگیمو دست روش بلند کنم ولی اون باعث شد من این کار رو انجام بدم.حالا خواهش از شما اینه که چکار کنم چجور راهنمایش کنم بهش بفهمونم نباید دیگه رو من دست بلند کنه.چجور بهش بگم خیلی از مشکلات با حرف زدن حل میشه.توی این سه سال خیلی باهاش حرف زدم نصیحتش کردم ولی توی گوشش نمیره که نمیره.ممنون میشم .خدانگهدار همتون موفق وپیروز باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)