سلام خسته نباشید داستان ما یم طوولانیه اما ممنون میشم نظراتتونو بهم بگید
من افسون هستم 21 سالمه تو دانشگاه با پسری اشنا شدم ک الان شده همه چیزماولا دوسش نداشتم خیلی اذیتش ردم طفلی خودشو شت تا عاشقم کرد ما عاشق هم بودیم تقریبا س سال با هم بودیم بچه بودیم خیلی اشتباه ها کردیم اولیش گفتن دوستیمون ب مادرش بود ما فک میکردیم اون مارو میفهمه اخه هر وقت هرکی مشکلی داشت میومد پیشش حتی باعث شد دخترخاله عشقم با دوست پسرش عروسی کنه اما برا ما شد زن بابا با ئونستنش اذیتمون کرد البته منم خیلی اشتباه کردم ی بار فرزاد اومده بود خونمون مادرش فهمید و فرای خیلی بدی راجع ب ما کرد و زنگ زد خونه ما منم اولش خوب حرف زدنم اما وقتی عصبانیتشو دیدم منم بد بهش توپیدم بپه بودم غرور داشتم...
میدونم اشتباه بود خیلی فرزاد و اذیت میکرد سر هرچیزی بحث دوستیمونو میاورد وسط تا اردیبهشت امسال خیلی اذیتش کرد نابودش کرد دوستاشو تحریک کرد تا کمک کنن با من بهم بزنه بعدم تهدید کرد ب بابای من همه چیو میگه پدر منم فوق العاده حساس و.. به این روابط
تهدیداش رو فرزاد اثر گذاشت فرزاد نمیخواست من نابود شم بابام بفهمه واسه همین بهم زد من مردم جون دادم...روزای سختی بود
بعد دوماه اولای ترم جدید بعد مدت ها همو تو دانشگاه دیدیم طاقت نیاورد اومو پیشم گریه کرد گفت پشیمونه فک میرد حداقل بعضی چیزا درست شه اما نشد همه چی بدتر شد ن من ن اون نتونستیم با نبودن هم نر بیایم مادرشم اذیتاشو بیشتر رد درواقع فهمید اذیتاش برا من نبوده لا اینجوریه البته من ب مادرش ی جورایی حق میدم تو فاصله 3-4 سال پدر مادرش و از دست داد بعدم برادرش همه بار خونه رو دوش مادرش باباش هیچ نظری نمیده خیلی مظلوم مادرش تو همه ارا دخالت مینه بار همه چیو ب دوش میشه حتی خواهر برادراش دختر نداه و تنهاست واسه همین همیشه ب چیزای بد ف میکنه تنهاست میشینه ب جنبه بد همه چی ف مینه ف کنم افسرده شده
خلاصه ما ب هم برگشتیم حالمون بهتر شد البته تو این بین بابای منم فهمید سر سوتی هاموون اما مادرم گفت اگه همو دوست دارین تا چند سالدیگه من تلاشمو میکنم پدرت راضی شه الان مشل مادرشه چند روز پیش منو فرزاد با هم بودیم مادرش شک کرد هیچ سوتی از ما ندیده ناخودگاه بعد شیش ماه شک رد دوباره ب من تو این جند ماه مطمین بودیم نمیدونه ما باهم بودیم چون حرف تو دهنش نمیمونه اگه میدونست میگفت اما ی دفعه بعد مدت ها شک رد و شروع رد داد و بیداد از این دختره متنفرم حتی اگه مردم سر قبرم نیاریش خیلی دلم شست چیکار کنم؟ ما عاشق همیم
چجوری احساسشو خوب کنیم توروخدا ممون کنین
***ما صیغه محرمیت خوندیم ب هم محرمیم البته بین خودمون دوتا***
علاقه مندی ها (Bookmarks)