به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    كمك كنيد بتونم تو بحرانها منطقى عمل كنم نه احساسى

    سلام دوستان،
    من باز برگشتم.
    تو اين چن وقت خودم بيشتر باخودم مشغول بودم،همونطور كه گفتيد به همسرم گير ندادم و سعى كردم از در دوستى باهاش وارد شم،

    راجع به دوستاش به خونوادش گفتم و خواستم باهاش صحبت كنن.
    خداروشكر خيلى كمتر شده،خيلى.حالا نميدونم دليلش اينه باهم خوبيم يا صحبتهاى خونوادشه.

    راستش امروز باز عصبانى شدم،نميتونم حلش كنم و نياز به راهنمايى دارم،
    نميخوام باز به هم بريزم و خودمو داغون كنم و راهى كه تا حالا رفتم و خرابش كنم.
    بعد از اخرين بحثمون،سر اينكه الان نامزديمو كاراش به من مربوط نيس،
    براى تولد خواهر زادش با اينكه يه موى تنم راضى به كادوى زياد نبود خودم بهش ز زدم و گفتم بريم هرچى دوس دارى بخرو بريم خونشون... حتى پولش كم بود من بهش قرض دادم...اونم همش نظر منو ميخواست كه مثلا ناراحت نباشم و يعنى نظرت مهمه و...خلاصه خوب و خوش تمومش كردم
    نميدونم من فك ميكردم حلش كرديم.تا اينكه پريشب تو حساب كتاباش فهميدم واسه مامان باباش گوسفند قربونى كرده ك از مكه ميان(دقيقا همون روزاى تولد خواهرزادش اونام از مكه اومدن).بدون اينكه به من بگه!!!
    بعد از اين همه وقت تازه بازم نگفت بهم،فقط نميدونم چرا سعي م نكرد پنهون كنه!!

    خيلى جا خوردم،چيزي نپرسيدم تا الان،خيلى ناراحتم ولى.
    ما كه اون روزا خيلى خوب بوديم،چرا حتى بهم اطلاع نداد؟!؟
    من كه بعش گفته بودم ناراحت ميشم منو به حساب نميارى!

    خيلى ناراحتم چون قبلا بدم كه بوديم چيزيو مخفى نميكرد ،اما الان....
    باهاش صحبت كنم؟
    يا به من مربوط نيس؟
    كمك كنيد

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    خيلى ناراحتم چون قبلا بدم كه بوديم چيزيو مخفى نميكرد ،اما الان....
    باهاش صحبت كنم؟
    يا به من مربوط نيس؟
    كمك كنيد
    سه چهار سال خراب کردی، یه هفته است غر نزدی، می گی چرا بهم نگفته. من که دیگه خوبم !!

    به روش نیار. اصلا.
    بذار باور کنه که وقتی هم شنیدی و بهت گفت عادی برخورد کردی. مواخذه اش نمی کنی که بازم مجبور باشه ازت فرار کنه و همه چی را یواشکی انجام بده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 09 آبان 93), paiize (پنجشنبه 08 آبان 93), Somebody20 (چهارشنبه 07 آبان 93), گوش ماهی (چهارشنبه 07 آبان 93), واحد (چهارشنبه 14 آبان 93), zendegiye movafagh (چهارشنبه 07 آبان 93), ساحل75 (یکشنبه 25 آبان 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array
    من در جریان تاپیک های قبلی شما نیستم و بر اساس این تاپیک نظرمو می نویسم.مردها مثل خانومها نیستن که جزییات براشون مهم باشه و هر چیزی رو عنوان کنن.پس عنوان نکردن هر موضوعی دلیل بر مهم نبودن ما نیست.پس ناراحت نشو.حرفی نزن و اگه هم خواستی مطرح کنی با حالت تشویق بگو نه شکایت و گله.مثلا بگو چه کار خوبی کردی که برای پدر مادرت قربونی کردی.من تصادفی فهمیدم ولی اگه هم میدونستم حتما تشویقت میکردم .
    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...



  5. 4 کاربر از پست مفید گوش ماهی تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 07 آبان 93), کیت کت (سه شنبه 13 آبان 93), واحد (چهارشنبه 14 آبان 93), سوده 82 (دوشنبه 12 آبان 93)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گوش ماهی نمایش پست ها
    من در جریان تاپیک های قبلی شما نیستم و بر اساس این تاپیک نظرمو می نویسم.مردها مثل خانومها نیستن که جزییات براشون مهم باشه و هر چیزی رو عنوان کنن.پس عنوان نکردن هر موضوعی دلیل بر مهم نبودن ما نیست.پس ناراحت نشو.حرفی نزن و اگه هم خواستی مطرح کنی با حالت تشویق بگو نه شکایت و گله.مثلا بگو چه کار خوبی کردی که برای پدر مادرت قربونی کردی.من تصادفی فهمیدم ولی اگه هم میدونستم حتما تشویقت میکردم .
    نه من میشناسمش.اون اتفاقا راجع به همه جزییات صحبت میکنه.حتی اگه بدونه ناراحت میشم بازم میگه...یعنی الان مطمینم که نخواسته بگه.
    نه اینکه یادش بره یا....

    اینم به عیبای دیگه ش اضافه شد...نگرانم...خیلی تو ذوقم خورده.اصن حالا که دارم چیزارو میذارم کنار هم نمیتونم بهش اطمینان کنم باز...
    اون رمز رو گوشیش...نمیدونم.اگه هرکارم کنه من نمیفهمم.تا خودش نگه.که مثه اینکه خیلی حرفا داره واسه نگفتن.

    من میخواستم اینو بگم بهش:
    عزیزم اگه هنوز نامزدیم و لزومی به مشورت با من نمی بینی لا اقل یه سری چیزا مثل این جریانو بهم اطلاع بده.ما زن و شوهریم.دوست ندارم چیزی که باید از دهن شوهرم بشنوم رو از دهن بقیه بشنوم!

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام عزیزم
    مگه نمیگی میخوای منطقی تصمیم بگیری؟؟پس بایداحساساتت روکنترل کنی
    ازش نپرس یابهش نگوچرانگفتی
    اگه میخوای خودت روثابت کنی...اگه میخوای هم خودت عم اون باورکنه که تغییرکردی پس هیجی نگو
    اگه یه روزی هم صحبتش شدبگوخوب کاری کردی عزیزم توپسرشون بودی وظیفه ات بوداینکاروکنی!!
    بزاربهت اعتمادکنه
    Somboody من جدیدا جاری دارشدم!!!بایدببینی چطوررفتارمیکنه...مطمنم اگه اون جای توبود پیشنهادبره خریدن روهم خودش میداد!!!اینقدرتوی این مدت کوتاه باهمه صمیمی شده که همه میگن بهترازاین دیگه نیست...حتی بامن!!
    ببین عزیزم بازبون خوب ومحبت کردن همه چی تحت کنترلت درمیاد...

    دیگه این فکرهاروبزارکنار...واسه خانوادش اینکاروکرد...واسه دخترخواهرش اینکاروکرد...اصلا فک کن برادرته که داره واسه خانواده خودتوت اینکارومیکنه ...ناراحت میشدی؟؟؟؟ببین بیییییی خیییییالی خیلی چیزخوبیه..
    اصلا جرابایدهمه چی سوال باشه واسمون...چرابایداون همه چی روبهت بگه خب نگه....بی خیال...مهم نباشه...
    وقتی هم نمیگی دیگه شروع به ذهن خوونی نکن!!!که حسابی ازت انرژی میگیره....
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  8. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Somebody20 (پنجشنبه 08 آبان 93), گوش ماهی (پنجشنبه 08 آبان 93), سوده 82 (دوشنبه 12 آبان 93)

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ديروز با خنده گفتم واى تو چرا نگفتى اون گوشفندو ما قريونى كرديم،ميدونستم بيشتر گوشت ميخوردم اون شب
    اونم همونجور خندان گفت فك كردم ميدونى،
    گفتم نه والا،
    گف غريبه مياد جلو ما قربونى كنه؟! من كردم ديگه.من گفتم كه،تو حساب كتابا چند بار گفتم تو حواست نبوده حتما بابا!!!
    منم گفتم حالا بيخيال.
    خلاصه با مهربونى به گوشش رسوندم فهميدم و اونم سعى نكرد دفاع كنه و دعوا!!!

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  10. 4 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    niki.69 (جمعه 09 آبان 93), sanjab (جمعه 09 آبان 93), گوش ماهی (پنجشنبه 08 آبان 93), سوده 82 (دوشنبه 12 آبان 93)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 آذر 94 [ 13:28]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,213
    سطح
    19
    Points: 1,213, Level: 19
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 151 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وای الهام جان نمیدونی من چقد شیفته ی پست های شیدا. تو تاپیکای توام

    این حساسیتو آخر کم نکردی دختر خوب؟
    ببین یه چیز بهت بگم ک باید بکنیش آویزه ی گوشت
    من آدمیم که ظرفیتم بالاس، سنگ صبور همه ی نزدیکام...


    ولی اگه مرد بودم و تو واسم همسری بودی که واسه همسرت بودی؛ جسارتا دیگه نگاه تم نمیکردم
    این شوخی منو ببخش و بدون میخواستم به این برسم که:
    تو واسه همسرت خیلی عزیزی... حدس میزنم خیلی زیبا هم باشی! یا به چشم همسرت خیلی زیبایی!
    که جذابیت های ظاهریت، دافعه ی رفتار و حساسیت هات رو تو این 5 سال خنثی کردن.



    اگه اینجوری به قضیه نگاه کنی و خواستنی بودن خودتو باور کنی، بیشتر خودتو تحویل میگیری
    اینجوری دیگه نیاز نداری که احساس ارزشمند بودنت رو توی جریان حساب و کتاب گوسفند خریدن همسرت جستجو کنی!!


    بنظرم اگه هی با خودت بگی یعنی من براش مهم نیستم؟ دوسم نداره؟ به حساب نمیام؟ ارزش قائل نمیشه!؟ اگه به این افکار ادامه بدی یه روز واقعا این اتفاقا میافته ها. گفته باشم.
    خودتو باور کن و دووم آوردن رابطه ت تو این شرایط سخت رو شاهدِ عزیز بودن و دوست داشتنی بودن خودت بگیر!!



    اگه اینجوری باشی دیگه حواس و انرژیتو میدی به سروسامون دادن زندگیت. یا حداقل حواستو میدی به تفریحاتتون. گاهی با همسرت همراه میشی تو بعضی بی خیالی ها و خوشگذرونی هاش...کمی انعطاف پذیرتر باش دختر. هووم؟


    اگر در آنچه‌ میگوئی‌ راست‌ میگوئی‌، من‌ از خدا میخواهم‌ تا از من‌ درگذرد ؛

    و اگر در آنچه‌ میگوئی‌ دروغ‌ میگوئی‌، پس‌ من‌ از خدا میخواهم‌ تا از تو درگذرد.



    ویرایش توسط mercin : جمعه 09 آبان 93 در ساعت 15:55

  12. 5 کاربر از پست مفید mercin تشکرکرده اند .

    paiize (یکشنبه 11 آبان 93), Somebody20 (جمعه 09 آبان 93), کیت کت (سه شنبه 13 آبان 93), واحد (چهارشنبه 14 آبان 93), سوده 82 (دوشنبه 12 آبان 93)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    سلام دوستان،
    من باز برگشتم.
    تو اين چن وقت خودم بيشتر باخودم مشغول بودم،همونطور كه گفتيد به همسرم گير ندادم و سعى كردم از در دوستى باهاش وارد شم،

    راجع به دوستاش به خونوادش گفتم و خواستم باهاش صحبت كنن.
    خداروشكر خيلى كمتر شده،خيلى.حالا نميدونم دليلش اينه باهم خوبيم يا صحبتهاى خونوادشه.

    راستش امروز باز عصبانى شدم،نميتونم حلش كنم و نياز به راهنمايى دارم،
    نميخوام باز به هم بريزم و خودمو داغون كنم و راهى كه تا حالا رفتم و خرابش كنم.
    بعد از اخرين بحثمون،سر اينكه الان نامزديمو كاراش به من مربوط نيس،
    براى تولد خواهر زادش با اينكه يه موى تنم راضى به كادوى زياد نبود خودم بهش ز زدم و گفتم بريم هرچى دوس دارى بخرو بريم خونشون... حتى پولش كم بود من بهش قرض دادم...اونم همش نظر منو ميخواست كه مثلا ناراحت نباشم و يعنى نظرت مهمه و...خلاصه خوب و خوش تمومش كردم
    نميدونم من فك ميكردم حلش كرديم.تا اينكه پريشب تو حساب كتاباش فهميدم واسه مامان باباش گوسفند قربونى كرده ك از مكه ميان(دقيقا همون روزاى تولد خواهرزادش اونام از مكه اومدن).بدون اينكه به من بگه!!!
    بعد از اين همه وقت تازه بازم نگفت بهم،فقط نميدونم چرا سعي م نكرد پنهون كنه!!

    خيلى جا خوردم،چيزي نپرسيدم تا الان،خيلى ناراحتم ولى.
    ما كه اون روزا خيلى خوب بوديم،چرا حتى بهم اطلاع نداد؟!؟
    من كه بعش گفته بودم ناراحت ميشم منو به حساب نميارى!

    خيلى ناراحتم چون قبلا بدم كه بوديم چيزيو مخفى نميكرد ،اما الان....
    باهاش صحبت كنم؟
    يا به من مربوط نيس؟
    كمك كنيد

    سلام
    من در جریان مسائل شما نیستم فقط این مسائل این چنینی خیلی ساده تر از اون چیزی هست که بخواید بخاطرش اوقات خودتون و یا همسرتون رو لحظه ای مکدر کنید.

    یک راه خوب بهتون پیشنهاد میدم که:

    تا میتونید با همسرتون رفیق بشید ... رفیق رفیق رفیق ... با احترام با ایشون رفتار کنید ، گله نکنید ، غر نزنید ، در برابر اشتباهاتش صبوری کنید...

    وقتی چند مدتی این مرحله رو طی کردید و کاملا با هم ندار شدید ... یک بستری بعد این صمیمیت بوجود میاد که راحت میتونید خیلی محترمانه اشتباهات رفتاری یا چیزهایی که شما رو ناراحت میکنه رو به همسرتون گوشزد کنید ... و اون هم بخاطر این صمیمیت خیلی راحتتر و بدون جبهه گیری اشتباهات و انتقاداتی که از سمت شما مطرح میشه رو گوش میکنه و میپذیره. گرچه وقتی در مرحله اول تمرین صبوری کردید ، خواه نا خواه به مرحله ای میرسید که دیگه خیلی از خطاهای همسرتون برای شما اهمیتش رو از دست میده و دیگه براتون معضل خاصی نیست و با بزرگی میتونید از کنار اونها بگذرید... این مورد انتقاد کردن برای مواردی پیش میاد که خطاهای بزرگی از سمت ایشون ببینید.

    موفق باشید.


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  14. 6 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    paiize (یکشنبه 11 آبان 93), Somebody20 (جمعه 09 آبان 93), گوش ماهی (جمعه 09 آبان 93), واحد (چهارشنبه 14 آبان 93), رزا (شنبه 17 آبان 93), سوده 82 (دوشنبه 12 آبان 93)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mercin نمایش پست ها
    سلام
    وای الهام جان نمیدونی من چقد شیفته ی پست های شیدا. تو تاپیکای توام
    دقيقا منم همينطور.خيلى دوسش دار
    كلا هميشه انقد به تاپيكام سر ميزنم كه پستاى همه رو حفظم
    مثلا همين خود شما تو تاپيك قبليم اب يخ بودى رو سرم :))))
    این حساسیتو آخر کم نکردی دختر خوب؟

    خيلى دارم زور ميزنم واسه اين جريان،فك ميكنم كه بهتر شدم! نميدونم بازم
    من آدمیم که ظرفیتم بالاس، سنگ صبور همه ی نزدیکام...


    ولی اگه مرد بودم و تو واسم همسری بودی که واسه همسرت بودی؛ جسارتا دیگه نگاه تم نمیکردم
    این شوخی منو ببخش و بدون میخواستم به این برسم که:
    تو واسه همسرت خیلی عزیزی... حدس میزنم خیلی زیبا هم باشی! یا به چشم همسرت خیلی زیبایی!
    که جذابیت های ظاهریت، دافعه ی رفتار و حساسیت هات رو تو این 5 سال خنثی کردن.



    اگه اینجوری به قضیه نگاه کنی و خواستنی بودن خودتو باور کنی، بیشتر خودتو تحویل میگیری
    اینجوری دیگه نیاز نداری که احساس ارزشمند بودنت رو توی جریان حساب و کتاب گوسفند خریدن همسرت جستجو کنی!!


    بنظرم اگه هی با خودت بگی یعنی من براش مهم نیستم؟ دوسم نداره؟ به حساب نمیام؟ ارزش قائل نمیشه!؟ اگه به این افکار ادامه بدی یه روز واقعا این اتفاقا میافته ها. گفته باشم.
    خودتو باور کن و دووم آوردن رابطه ت تو این شرایط سخت رو شاهدِ عزیز بودن و دوست داشتنی بودن خودت بگیر!!



    اگه اینجوری باشی دیگه حواس و انرژیتو میدی به سروسامون دادن زندگیت. یا حداقل حواستو میدی به تفریحاتتون. گاهی با همسرت همراه میشی تو بعضی بی خیالی ها و خوشگذرونی هاش...کمی انعطاف پذیرتر باش دختر. هووم؟
    الان كلا برنامه م همينه،تا حالا كه خوب رفتم،غر نميزنم،از قبل شنگول ترم وقتى پيششم،زياد اويزونش نيستم،...
    اميدوارم كه اينا بشه جز خصوصيات اخلاقيم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد 93 نمایش پست ها
    سلام
    من در جریان مسائل شما نیستم فقط این مسائل این چنینی خیلی ساده تر از اون چیزی هست که بخواید بخاطرش اوقات خودتون و یا همسرتون رو لحظه ای مکدر کنید.

    یک راه خوب بهتون پیشنهاد میدم که:

    تا میتونید با همسرتون رفیق بشید ... رفیق رفیق رفیق ... با احترام با ایشون رفتار کنید ، گله نکنید ، غر نزنید ، در برابر اشتباهاتش صبوری کنید...

    وقتی چند مدتی این مرحله رو طی کردید و کاملا با هم ندار شدید ... یک بستری بعد این صمیمیت بوجود میاد که راحت میتونید خیلی محترمانه اشتباهات رفتاری یا چیزهایی که شما رو ناراحت میکنه رو به همسرتون گوشزد کنید ... و اون هم بخاطر این صمیمیت خیلی راحتتر و بدون جبهه گیری اشتباهات و انتقاداتی که از سمت شما مطرح میشه رو گوش میکنه و میپذیره. گرچه وقتی در مرحله اول تمرین صبوری کردید ، خواه نا خواه به مرحله ای میرسید که دیگه خیلی از خطاهای همسرتون برای شما اهمیتش رو از دست میده و دیگه براتون معضل خاصی نیست و با بزرگی میتونید از کنار اونها بگذرید... این مورد انتقاد کردن برای مواردی پیش میاد که خطاهای بزرگی از سمت ایشون ببینید.

    موفق باشید.
    ممنونم از راهنماييتون،واقعا ممنونم،
    اين حرفو يع بار ديگه شنيدم و خودم واقعا قبولش دارم.اميدوارم مه بتونم پيادش كنم تو زندگيم.
    يعنى تو اين مدت دارم كار ميكنم روش انصافا

    واسم دعا كنيد
    فك ميكنم همه چى خيلى بهتر شده،



    چن وقت پيش يه فيلم پيدا مرديم واسه ١٣سال پيش كه بابام دوربينو گذاشته و نامحسوس از يه روز زندگيمون فيلم گرفته.
    به خودم خيلى دقت كردم
    ديدم چقد من غصه دارو غر غرو،كنترل گر،دنبال اين بودم كه بقيه به حرف من گوش كنن و كارى كه ميگمو بكنم،ساكت،بى حوصله. و...
    نميدونم،يه جورى اصلا از خودم خوشم نيومد :((
    تصميم گرفتم يكم از خودم و زندگيم لذت ببرم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : جمعه 09 آبان 93 در ساعت 20:59

  16. 4 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    paiize (یکشنبه 11 آبان 93), واحد (چهارشنبه 14 آبان 93), سوده 82 (دوشنبه 12 آبان 93), شیدا. (شنبه 10 آبان 93)

  17. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    طبقه پايينشونو دادن بهش
    ديروز اورد ماهواره نصب كرد

    شبم دوستاشو اورد
    گفتم باز قراره دوستاتو بيارى پايين؟!
    فقط گفت؛ نه
    منم ج ندادم
    امروزم ديدم مامانش ظرف و تجهيزات ميكشه واسش پايين
    گفتم خب چرا اينكارو ميكنين؟!؟
    گفت نميذاره بديم اجاره،چيكار كنيم،ديگه اينجا كه شده مال خودش بذا بذا بى وسايل نمونه بچه م

    شوهرم شنيد حرفامونو گفت چيه باز سوسه مياى
    گفتم بيا بده اجاره ،چيه اينجا همش تنها افسرده ميشى(با شوخى)
    گفت نترس افسرده نميشم


    بچه ها كمكم كنيد اروم باشم
    ميدونم باز اونجا ميشه خونه خاليه دوستاش
    دارم قاطى ميكنم باز،هولم
    چرا نميتونم حرف نزنم؟ درستش اينه فعلا هيييييچى نگم،نه؟!
    حرف امشبمو بايد قورت ميدادم،اشتباه كردم،انگارر بهش رسوندم نگرانيمو،بهش رسوندم كه منتظرم دوستاتو بياى
    بعد از اينكه محكم شدم يهو غرش كنم،نه؟
    يا بايد بپذيرم و كنار بيام؟

    كمك كنيد

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 11 آبان 93 در ساعت 00:54


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیدونم تو این شرایط رفتار درست چیه تا بتونم از حق خودم دفاع کنم!
    توسط مهندس خانوم در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 تیر 95, 16:02
  2. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 22 خرداد 95, 02:17
  3. به نظرتون با این شرایط میشه شناختو ادامه داد؟؟
    توسط SOGAND. در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 17:24
  4. سر کلاس......خواهش می کنم بیاین تو کمکم کنین بهتون نیاز دارم
    توسط kamrann در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 00:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.