به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 آذر 93 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    عدم علاقه به نامزد بعد از چندسال !

    با سلام خدمت شما عزيزان
    يكم موضوع طولانيه
    اميدوارم خسته كننده نباشه براتون
    من يك پسر ٢٣ ساله دورگه هستم تو يكي از شهرهاي جنوبي كشور زندگي ميكنم.
    مادرم بزرگ شده تهران هستن و پدرم جنوبي ميباشن
    خودم نصف عمرم رو تهران بزرگ شدم و بطور كلي ميشه گفت كه تو خونه هم با فرهنگ اونجا بزرگ شدم
    درست پنج سال قبل من از همه جا بيخبر يه نوجوان ١٧ ساله بودم كه پسر عمم( الان باجناقمه) تماس گرفت و گفت بيا كه براي دختر فلاني كلي خواستگار اومده و ميخوان عروسش كنن و من چند سال دوماد اين خونوادم خيلي راضيم و مطمئن باش ازين بهتر گيرت نمياد و ازين حرفا !
    من نميدونم چي شد كه يهو تحريك شدم !
    اينو هم بگم كه ما با خانواده نامزدم دوستي ديرينه اي داشتيم و پدر من و پدر نامزدم از دوتا برادر به هم نزديكترن و روابط خانوادگي خيلي محكمي داشتيم هميشه و اتفاقا خيلي خانواده خوب و محترمي هم هستن !
    خلاصه ازون روز به بعد پسرعمم مرتبا تماس گرفت كه برو با خونوادت حرف بزن بگو بيان اين دخترو نشون كنن !
    من چون روم نميشد و سنم خيلي كم بود به خونوادم نگفتم و ضمن اينكه پدر و مادرم چون من تك پسر هستم روي تحصيلات من خيلي حساس بودن و ميخواستن من درس بخونم و مخالف زود ازدواج كردن بودن !
    بعد از مدتي دوباره با من تماس گرفتن گفتن كه يكاري بكن وگرنه دختره از دستت ميپره و اگه روت نميشه با خونوادت بگي حداقل به عموت بگو تا اون به خونوادت بگه
    من با عموم تماس گرفتم بهشون گفتم كه به خونوادم بگه و اگه اونا راضين برن و به خونواده دختر بگن كه دخترو برامون نگه داره تا زمانيكه من وارد دانشگاه بشم و درسم تموم بشه !
    عموي بنده هم بدون اطلاع پدر و مادرم به پدر نامزدم گفته بودن و پدر نامزدم هم قبول كردن !
    و بدون اطلاع خونوادم من دوماد شدم !!!!
    من خيلي ميترسيدم
    بعد مدتي خونوادم مطلع شدن و خيلي ناراحت شدن و گفتن كه اين هنوز بچه است و چهار روز ديگه پشيمون ميشه و باعث ابرو ريزي و قطع شدن يك عمر روابط خونوادگي ميشه.
    حتي مادرم ر به نشانه اعتراض به مدت يكسال با همه قطع رابطه كردن.
    خلاصه من خيلي تحت فشار قرار كرفتم
    از طرفي كه خونوادم راضي نبودن و از طرفي اينكه مرتبا پسرعمم تماس ميگرفت و ميگفت خونوادت رو راضي كن بگو بيان كه مراسم نامزدي بگيرن وگرنه آبرو ريزي ميشه و ابروي دخترشون ميره و ازينجور حرفا !
    چون نامزدم مادرشون فوت شده مدام ميگفتن دختره مادر نداره و گناه داره و با ابروش بازي ميشه !
    خلاصه تا يك مدتي گذشت و خونوادم كوتاه اومدم حدود يكسالي بود كه گذشت و من احساس كردم كه اشتباهي تو اين مسير گام برداشتم !
    ادامش رو تو پست بعدي مينويسم

    - - - Updated - - -

    تو اين مدت پدر و مادرم بازم با پدرنامزدم حرف نزده بودن و رسما خواستگاري صورت نگرفته بود و من صرفا بخاطر همون حرف عموم دوماد شده بودم !
    پدر نامزدم مرد فوق العاده مهربون و خوش قلبيه!
    خيلي به من محبت ميكنه و منو بيشتر از همه دوماداش تحويل ميگيره !
    تو اين مدت يكسال هم ارتباطي با اون دختر نداشتم
    چون اينجا مردم مذهبي هستن و روابط بين نامزد ها رو اصلا درست نميدونن
    بصورت پنهاني گاها با گوشي خواهرش به من زنگ ميزد يا مسيج ميداد
    يكسالي ازين موضوع كه گذشت و من وارد دانشگاه شده بودم حس كردم دودلم و اشتباه كردم
    اصلا از ظاهر و اخلاق و رفتار نامزدم راضي نبودم
    اون با يه فرهنگ ديگه بزرگ شده و من با يه فرهنگ ديگه
    ظاهرش هم اصلا برام قابل قبول نبود
    خيلي حرص ميخوردم
    روز به روز هم محبت خانواده نامزدم به من بيشتر ميشد
    اون دختر هم به من دلبيته بود
    با اينكه هيچ خواستگاري رخ نداده بود و حتي نشونش هم نكرده بودم اما حس كردم ديگه راه برگشتي وجود نداره !
    همش ميگفتم اگه الان بخوام بكشم كنار روابط خونوادگيمون خراب ميشه
    و اينكه اونا اينهمه به من محبت ميكنن من نبايد جواب محبتشون رو با بدي بدم.
    ديگه گفتم حاضرم خودم رو فدا كنم اين وسط.
    ديگه چهارسال گذشت به همين منوال
    تا اينكه خوانواده ها گفتن بعد از گذشت چندسال بهتره الان مراسم نامزدي و عقد بگيريم براشون.
    پدر و مادرم تو اين مدت چهارسال چندبار ازم پرسيدن ايا واقعا ميخوايش يا نه ؟
    منم از ترس اينكه ابرو ريزي بشه و دل دختره بشكنه گفتم اره ميخوام !
    همش هم محبتهاي پدر نامزدم ميومد جلوي چشمام و نميخواستم كه ناراحت بشه !
    پارسال عقد كرديم و من اصلا راضي نبودم و روز عقد بدترين روز رندگيم بود !
    نامزدم منو خيلي خيلي دوستم داره
    دركل دختر خوب و مهربونيه
    اما اون چيزي نيست كه من ميخوام
    اصلا بهش علاقمند نشدم تو اين مدت
    متاسفانه يكماه بعد از عقد من حس كردم ديگه الان واقعا راه برگشت نيست گفتم شايد ارتباط جنسي باعث بشه بهش علاقمند بشم
    با رضايت نامزدم ارتباط كامل برقرار كرديم متاسفانه!
    بازم علاقمند نشدم
    تو اين يكسال شايد باورتون نشه شايد كمتر از ده بار بهش زنگ زده باشم همش اون زنگ ميزنه و مسيج ميده.
    نامزدم هم كاملا ميدونه كه بهش علاقه ندارم اما همش ميگفت من مادر ندارم و منو تركم نكني و به من محبت كن و ازينجور حرفا !
    ديگه زندگيم تو اين مدت چندسال شد همش حسرت خوردن و حرص زدن !
    من خيلي ادم شوخ طبع با انرژي بودم
    اما كاملا منزوي شدم و افسرده
    موهاي سرم شايد باورتون نشه اما سفيد شده !
    الان ديگه حس ميكنم بريدم و از اينده ميترسم !
    به خانومم گفتم كه ديگه نميخوامت
    حدود دوماهه باهاش ارتباطمو قطع كردم
    به خونوادم براي اولين بار گفتم
    خيلي ناراحت شدن
    خونوادم مخالفت كردن گفتن الان اصلا نميشه كاري كرد و اون دختر كناه داره و ابرو ريزي ميشه ضمن اينكه تو اين منطقه باكرگي خيلي مساله مهميه و ازينجور حرفا !
    دوستاني كه فرصت كردن و مطالب رو خونودن بنظرتون چيكار كنم ؟
    من به اندازه كافي ضرر كردم
    خودمو فدا كردم خيلي
    افسرده و منزوي شدم
    و ميدونم كه اشتباه كردم
    اما بايد چيكار كنم الان ؟

    - - - Updated - - -

    در مورد ظاهر هم بگم كه من پوستم روشنه ولي نامزدم سبزست
    و از خيليا هم شنيدم كه گفتم كه خودت از نامزدت خيلي سرتري
    حتي نامزدم هم هميشه همينو بهم ميگه
    خيلي برام زجراوره
    نه ظاهرش برام جذابيت داره
    و نه اخلاقاش
    من روي تميزي و منظم بودن خيلي حساسم اما اون اينجوري نيست متاسفانه

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array
    کاری که شما کردید اشتباه بوده و اشتباه تر اینکه ادامه دادید و عقد کردید.اون خانم نمی دونستن که شما چه حسی به ایشون دارید الان متوجه شدند که هم خواستگارشون رو از دست دادند و هم چند سال رو به پای شما گذاشتند.و بدتر اینکه شما میدونستید دارید اشتباه می کنید ولی ادامه دادید....خوب اینها رو گفتم نه برای سرزنش،برای اینکه به خودتون بیایید و تو زندگی محکم و عاقلانه و به موقع تصمیم بگیرید ....شما ذهنیتتون کاملا منفیه نسبت به این خانوم.به نظر میاد فقط به جدا شدن فکر میکنید....نظر همسرتون چی بود وقتی متوجه شدند؟
    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...



  3. 3 کاربر از پست مفید گوش ماهی تشکرکرده اند .

    sepijoon (سه شنبه 06 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), دختر بیخیال (سه شنبه 06 آبان 93)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    شما اشتباه کردید خیلی زیاد
    پدر دختر هم اشتباه کرد با اینکه میدونست 1-خانوادت راضی به این وصلت نیست و
    2-خودت سن کم داری به این ازدواج رضایت داد

    اگه دوستش نداری بهتره که جدا شی و باید تاوان اشتباهت را بپردازی (منظورم مهریه هست )
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.
    خیلی خیلی متاسف شدم. بیشتر بخاطر اون دختر که قراره زندگیش خیلی راحت و با تصمیم شما از راهی که میتونست براش خیلی خوب باشه عوض بشه و به راهی بره که شاید تا آخر عمر فقط حسرت بخوره.
    من فکر میکنم دچار تنوع طلبی شدی. راهی هستش که رفتی و اون دختر الان همسر تو هستش. به نظر من برو و با یک مشاور دینی موضوعت رو مطرح کن. چون موثرترین راه بنظر من راهیه که روی احساست تاثیر بذاره.
    تو دو راه داری. یا به هر قیمتی شده ازش جدا بشی و بری دنبال یکی که از ظاهرش خوشت میاد(متاسفانه خیلی چیزا توی این تصمیم خراب میشه و مهمترینش آینده ایه که اون دختر میتونست به خوبی داشته باشه) و یا بشینی و فکر کنی.یکم روی فکرت باید کار کنی.روی رفتارهای روزانت. شاید بگی چه ربطی داره. ولی برای خودم و توی وجود خودم ثابت شده که حتی خیلی چیزای ساده روزمره روی احساس و فکر ما نسبت به دیگران تاثیر داره. وقتی شما رفتی دانشگاه و دختر هایی در رنگ های مختلف و تیپ های مختلف دیدی(اینا مال چند وقت بودن با دوست پسراشون هستن نه همسران شما و خیلی از ما جوونایی که فک میکنیم اینا خوبن ) مطمعنا اگر یک پشتوانه ی اعتقادی (نمیگم مذهبی) نداشته باشی دچار دلزدگی از همسرت میشی. اینکه میگن تو از خانمت سرتری و این روی شما تاثیر میذاره دقیقا مشکل خودته و نه اون دختر بیچاره. سرتر توی چی؟ قیافه؟تیپ؟یا معرفت و محبت و عشق؟ یک مرد واقعی بخاطر اشتباه خودش زندگی دیگرانو به بازی نمیگیره. مرد واقعی بخاطر اشتباه خودش منت نمیذاره که بخاطر اون موهام سفید شده و روزای سختی رو سپری کردم و ... . اون چه گناهی کرده؟؟ نمیخوام سرزنشت کنم. و نمیخوام بگم اشتباهت شروع و یا ادامه این قضیه بوده. اشتباهت توی وجود خودته و چیزی نیست که درست نشه. باید تمرین کنی تا روح قوی و عزت نفس قوی داشته باشی. فکرت و باید نسبت به بعضی چیزا عوض کنی. حالا دختر خوشگل و خوشتیپ و ... چی داره که همسر خودت نداره؟؟ آیندت با کدوم آرومتر و پایدارتره؟ همه چیز قیافه و تیپه؟ .
    برنامه ی ماه عسل رو دیدی؟اون قسمتی که اون دختر که ضربه به نخاعش خورده بود به همراه شوهرش اومده بود؟؟ اون دختر روی ویلچر بود.کارای روزا نشو نمیتونست انجام بده. فکر میکنی چرا اون پسر اونطور پای زنش مونده بود؟؟
    یکم توی وجود خودت دنبال اشتباهات و مشکلات بگرد.نه توی تیپ و قیافه ی دختری که دوستت داره.
    ببخشید زیاد حرف زدم:)
    ویرایش توسط خوش خیال : سه شنبه 06 آبان 93 در ساعت 21:04

  6. 5 کاربر از پست مفید خوش خیال تشکرکرده اند .

    fariba s (شنبه 10 آبان 93), sepijoon (سه شنبه 06 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), بانوی آفتاب (سه شنبه 06 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 06 آبان 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 آذر 93 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    مرسي از راهنمايياتون
    اما ببينيد من اولا ادم مذهبي هستم و اينجوري نيستم كه فكر كنيد خداينكرده تو خيابون و اينور اونور دنبال زن و دختر مردم باشم !
    ثانيا دوست عزيزم باور كنين من بي وجدان نيستم
    من اگه وجدانم رو ميخواستم زير پا بذارم همون سال اول تموم ميكردم
    من توي يك عمل انجام شده قرار گرفتم
    ١٧ سالم بود و درك درستي از اطرافم نداشتم
    يكهو دومادم كردن و ديدم كه وارد يك مسيري شدم كه بيرون امدن ازش سخته
    من تمام اشتباهاتم رو قبول دارم
    و بزرگترين اشتباهم اين بود كه اينهمه صبر كردم !
    شايد اگه همون سال اول ميكشيدم كنار اينهمه مشكل بوجود نميومد !
    دوست عزيزم من با برخي از مشاورين مذهبي دوستم
    باهاشون در ميون گذاشتم اما بدليل پيچيدگي موضوع نتونستن راهكار درستي بدن.
    من صبر و تحملم خيلي زياده
    ٥ سال از بهترين سالهاي زندگيم رو درد كشيدم و به هيچكس چيزي نگفتم كه مبادا خاطر كسي رنجيده بسه
    ميتونم مابقي عمرم رو هم بسوزم و بسازم
    اما ازين ميترسم كه ٤ روز ديگه بچه من تو زندگيم متضرر بشه
    خود همسرم وقتي بياد زير يك سقف وقتي ببينه من بهش حسي ندارم بيشتر زجر ميكشه
    دور و بر من مشابه اين اتفاقات زياد رخ داده متاسفانه و ميبينم كه طرف با يك بچه شب و روز با زنش درگيره
    اينجا تو اين منطقه چون زود و بدون در نظر گرفتن شرايط ازدواج ميكنن متاسفانه ازين قبيل مشكلات زياد ديده ميشه !
    يك چيز ديگه هم بگم
    من فقط نگفتم ظاهرش برام قابل قبول نيست
    گفتم كه از لحاظ فرهنگي خيلي تفاوت داريم
    هميشه بايد من بهش بگن اينكارو بكن يا اينجوري رفتار كن و ...
    من دوسال پيش قبل اينكه عقد كنم به نامزدم گفتم بهت حسي ندارم ولي خيلي بي تابي كرد و گفت من مادر ندارم و ازينجور حرفا
    من دلم سوخت گفتم خودمو فدا ميكنم اما نميذارم دلش بشكنه !
    پس من ادم بي وجدان و بي احساسي نيستم !
    در ضمن خانواده نامزدم بسيار ثروتمند هستند.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط گوش ماهی نمایش پست ها
    کاری که شما کردید اشتباه بوده و اشتباه تر اینکه ادامه دادید و عقد کردید.اون خانم نمی دونستن که شما چه حسی به ایشون دارید الان متوجه شدند که هم خواستگارشون رو از دست دادند و هم چند سال رو به پای شما گذاشتند.و بدتر اینکه شما میدونستید دارید اشتباه می کنید ولی ادامه دادید....خوب اینها رو گفتم نه برای سرزنش،برای اینکه به خودتون بیایید و تو زندگی محکم و عاقلانه و به موقع تصمیم بگیرید ....شما ذهنیتتون کاملا منفیه نسبت به این خانوم.به نظر میاد فقط به جدا شدن فکر میکنید....نظر همسرتون چی بود وقتی متوجه شدند؟
    من بهشون دوسال پيش قبل اينكه عقد كنم گفتم بهت حسي ندارم و حتي تصميم گرفتم ديگه ادامه ندم
    اما خيلي بي تابي كرد و دلم سوخت
    با خودم گفتم خودمو فدا ميكنم اما دلشو نميشكنم
    تو اين مدت هم خودش ميدونست كه من بهش علاقه ندارم حتي بارها به من گفت كه منو دوس نداري
    اخرين باري كه باهاش حرف زدم و گفتم بريدم و بهت حسي ندارم مجددا بي تابي كرد
    اما جالب اينه كه اونم ديگه به من زنگ نزد و از وقتي ارتباطم رو باهاش قطع كردم اونم ديگه زنگ نزده و مسيج نداده.

  8. 2 کاربر از پست مفید Nimafarahzad تشکرکرده اند .

    sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), گوش ماهی (چهارشنبه 07 آبان 93)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    شما اشتباه کردید خیلی زیاد
    پدر دختر هم اشتباه کرد با اینکه میدونست 1-خانوادت راضی به این وصلت نیست و
    2-خودت سن کم داری به این ازدواج رضایت داد

    اگه دوستش نداری بهتره که جدا شی و باید تاوان اشتباهت را بپردازی (منظورم مهریه هست )
    این نظر شما واقعا تاسف برانگیزه.
    مثل این میمونه طرف کامیون داره هرجور بخواد رانندگی میکنه و میزنه به ماشینای کوچیکتر و بعد میگه بیمه دارم دیه میدم.به نظرتون درسته؟؟
    هرکی هرکار بکنه بعد بگه پولشو میدم؟؟ شما جای اون دختر باشی راضی میشی شوهرت ولت کنه بعد بگه مهرشو میدم؟؟ همه چیز مگه پوله؟؟ عزت نفس شماها کجا رفته؟؟؟ اینجوری باشه که من میتونم سالی یه زن بگیرم.بعد بگم خب دیگه این بسه و بعدی.اینو مهرشو بدین بره رد کارش چون خوشم نمیاد دیگه.
    خیلی خیلی متاسف شدم برای دختران جامعه خودمون که اگر واقعا این دید رو به زندگی و مشکلات دارن.

    - - - Updated - - -

  10. 2 کاربر از پست مفید خوش خیال تشکرکرده اند .

    sepijoon (سه شنبه 06 آبان 93), بانوی آفتاب (سه شنبه 06 آبان 93)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    باسلام

    به همدردی خوش آمدید.


    عجب مشکلی! دو طرف قضیه دو انسان هستند، با یک عالمه آرزو !

    خب اگه شما همون زمان نامزدی مشاوره میگرفتین، نهایت یک دلخوری ساده برای خانواده ها پیش میومد، شاید تا یک مدتی کدورت میبود ولی خب در نهایت دختر خانوم با شخصی که دوستش داره ازدواج میکرد و خوشبخت میشد شما هم همینطور!

    اگه حداقل دوران عقد میامدین قبل از برقراری رابطه کامل ، خب در اونصورت هم باز هم جای برگشت هایی برای دختر بود!

    اما الان شما میگین در یک شهر کوچک و اونم شهری که بکارت دختر خیلی مهمه، هستین، از طرفی به دختر خیلی بد موقعی گفتین درست زمانی که دل بسته؛ و حتی رابطه کامل برقرار کردین! حتما میدونین دختر خانوم ها بخش عظیم وابستگیشون بعد از ایجاد رابطه بوجود میاد!

    خب اما بازم نقطه های امیدی هست، شما نوشتین فقط مسله ظاهری نیست! خب پس یسری مسایلی هست، که دست خود شخصه و با آگاهی و مدیریت درست ؛ میشه درستش کرد!

    بنظرم هم بخاطر خودتون هم خانواده ها هم دختر خانوم، بحث جدایی و مدتی مختومه کنید، اصلا مدتی فکر کنین همچین گزینه ای وجود نداره! مدتی فکر کنید، باید با همین ایشون زندگی کنید، و دختر دیگری نیست، و راه فراری به اسم "طلاق " فعلا تا اطلاع ثانوی وجود نداره!


    ببینین، خیلی مهارت ها هست ، که مطمعنا هم شما هم دختر خانوم به علت ازدواج زود هنگام ازشون بی بهره موندین، که تمام این مهارت ها رو شما میتونین از طریق مطالعه ، یا کلاس رفتن بدست بیارین! فقط کافیه انگیزه اش و داشته باشین و بخواین!

    با دختر خانوم صحبت کنین باهم مشاوره برین و سعی کنید ضعف های همدیگه رو بهم گوشزد کنید و درصدد رفعش بربیاین!

    دختر خانوم که شما رو خیلی دوست دارند، پس حتما دوست خواهند داشت که همسر شون هم همین احساس و نسبت بهشون داشته باشند، تا الان هم حتما خیلی دلشون شکسته ، بهتره بهشون راه درست و نشون بدین! تا ایشون بهترین همسر براتون بشند!

    ما که دختر خانوم و ندیدیم، اما اگه صرفا روی حساب حرف مردم میخواین بگین شما سرتر هستین بنظرم اشتباه عمل میکنید، زیبایی یک معیار نسبیه، ممکنه یکی از انسانی سبزه خوشش بیاد یکی از سفید ! نمیشه گفت اونی که سبزه است زشته اونی که سفیده خوشگله!

    اصلا زشتی وجود نداره، همسر شما اگه به دلتون ننشسته بوده، خب مقصر شما هستین که از همون اول ندیده و نشناخته اقدام کردین، حتی پدر و مادرتون به شما چهار سال مهلت دادند، و بعد از چهار سال تازه اقدام کردن ! و این شما بودین که پنهانی با ایشون در ارتباط بودین! اگه حس و تمایلی نبوده ، پس ارتباط به چه علت برقرار شده؟ وقتی عرف شهرتون رابطه نبوده، خب میتونستین ، به این بهانه حرف و رابطه ای هم نداشته باشین تا خانواده تون اقدام کنند! اینطوری دختر خانوم هم وابسته و امیدوار نمیشدن! اما حتما تمایلی در شما وجود داشته که این ارتباط شکل گرفته ، درسته؟


    در مورد ظاهر یک نکته ای و بگم:

    ایشون چند سالشونه؟ اگه هنوز دبیرستانی هستند، بنظرم کمی صبر کنید، ظاهر دختر خانوم ها معمولا از 20 تا 25 ، 26 خیلی تغییر میکنند، شاید ایشون هنوز همون چهره نوجوانی و دارند، برای همین بظرتون زیبایی های مد نظرتون و ندارند. شاید هنوز از نظر فیزیکی به اون اوج زیباییشون نرسیده باشند!




    من فکر میکنم ، چون به شما این فرصت داده نشده بوده که خودتون دنبال دختر مورد علاقه اتون بگردین و کمی تو این راه بدست آوردنشون سختی بکشین، یجورایی ایشون چون برای شما سهل الوصول بودند، برای همین از چشم شما افتادن!

    درصورتی که شاید اگه امروز شما با ایشون ازدواج نکرده بودین، و ایشون به شما به این آسونی جواب مثبت نمیدادن، شما تمایل زیادی در بدست آوردن دل ایشون میداشتین!

    مگه نه اینکه تا فهمیدین خواستگار زیاد دارند و ازشون تعریف زیاد میشه راغب شدین و در سنی که اصلا آمادگیشو نداشتین اقدام کردین!!!


    کمی به خودتون و ایشون فرصت بدین، با هم صحبت کنید و مشاوره برین، به ایشون از ضعف هاشون بگین و ازشون بخواین اصلاحشون کنند، البته از راه درست بگین!میتونین پیش مشاور برین و از مشاور بخواین برای اصلاح زندگیتون بهشون بگند.
    کلاس برین!
    یا اگه شرایطشو ندارین ، بیشتر مطالعه داشته باشین!

    حتی میتونید از مقالات خوب اینجا استفاده کنید!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 06 آبان 93 در ساعت 22:00

  12. 10 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    ebi-larynx (پنجشنبه 08 آبان 93), reihane_b (چهارشنبه 07 آبان 93), sepijoon (سه شنبه 06 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), shekasteh (چهارشنبه 07 آبان 93), گوش ماهی (چهارشنبه 07 آبان 93), واحد (جمعه 09 آبان 93), بانوی آفتاب (سه شنبه 06 آبان 93), تیام (سه شنبه 06 آبان 93), خوش خیال (سه شنبه 06 آبان 93)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,793
    سطح
    73
    Points: 12,793, Level: 73
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام

    شما گفتید: "نه ظاهرش برام جذابيت داره
    و نه اخلاقاش
    من روي تميزي و منظم بودن خيلي حساسم اما اون اينجوري نيست متاسفانه"

    بنظرم سن نامزدتون خیلی زیاد نباشه..شما می تونید دوستانه و بدون رودربایستی درباره ی موارد، اخلاقیات و خصوصیت هایی که ایشون دارن و شما نمی پسندید و یا ایشون ندارن و شما می خوایید که ایشون داشته باشن، باهاشون صحبت کنید.
    ظاهر که مشکلی نیست زیاد! واقعا می شه ظاهر رو کاملا تغییر داد و بهتر کرد. مثل چاقی یا لاغری، تیپ و لباس، آراستگی و زیبایی، نحوه ی ارتباط و ...

  14. 5 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    sepijoon (سه شنبه 06 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), واحد (جمعه 09 آبان 93), خوش خیال (سه شنبه 06 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 06 آبان 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید مسله پیچیده باشه اما راه حلش مشخصه. یک راه سخت داره اما با معرفت و بزرگی و مرد بودن. و یک راه با دردسرای اولیه و ادامه ای بظاهر راحت و اونم پاک کردن صورت مسله و جدایی ولی انصافا مردونگی و معرفت توش زیاد نیست.
    شاید فکر کنی درکت نمیکنم.ولی باید بگم درکت میکنم که دارم نظر میدم. نمیدونم داستان منو خوندی یا نه. ولی منم توی یه روزایی همچین حسی داشتم و گاهی حتی تنفر. اما خب خودمو کنترل کردم.اما بعد بخاطر مشکل خانواده و ... رابطمون بهم خورد. پیشنهاد میکنم بخونی داستانم رو. یه روزای سختی رو دارم میگذرانم که داره پیرم میکنه. داستانمون شبیه هم نیست ها.فقط این حس تورو تجربه کردم. اما با این تفاوت که تو خیلی از راه رو رفتی. و اینکه به راهت ادامه بدی در اصل معرفت بخرج دادن نیست.وظیفته.
    متاسفانه فکر میکنم توی خیالت میگی من معرفت بخرج دادم که تا اینجا اومدم و ولش نکردم. نمیدونم دیدت نسبت به کلا خانم ها چجوریه. اونو یک انسان ببین.انسانی در حد خودت. نه یه موجود قابل ترحم و مادر مرده و ... . اون الان توی ذهن تو یک انسان خیلی پایین هستش. به خودت نگاه کن. تو کی هستی؟؟ اون وقتا که این حس به من دست میداد میرفتم جلوی آینه به خودم نگاه میکردم و از خودم میپرسیدم که فکر میکنی کی هستی؟؟ وقتی میدیدم که هیچی نیستم.تازه میفهمید اون کیه.
    برخلاف اینکه میگی مذهبی هستی اما بنظر میاد با اعتقاد نیستی. مذهبی بودن که کار خاصی نیست. نماز و روزه و شرکت توی هیات مذهبی و ... که نشونه اعتقاد نیست. فقط ظاهرا مذهبی هستی.
    تو نگاهت به اون دختر اشتباه هستش. بشین فکر کن. بدون هیچ جبهه گیری و قضاوت و ... ای. عاشورا تاسوعا نزدیک هستش. بجای زدن به سر و سینه امسال بنظر من بشین گوشه ی مجلس خودتو بررسی کن. بشین ببین خداوکیلی توی وجودت چی میگذره. و بعد هر تصمیمی گرفتی پاش بمون. و سعی کن دیدت هرچی شد اون شب همون بمونه. جوگير نمیخوام بشی. چشمات بنظرم باید بیشتر باز بشه.
    امیدوارم هرچی خیر و صلاح هستش برات پیش بیاد. تو راه درست رو بخاطر رضای خدا برو.خودش کمکت میکنه. اما خالص برو. اگر میبینی مردونه میتونی بری توی این راه و خالصانه ادامه بدی پس ادامه بده.
    این قضیه مثل اون معتادی میمونه که ترک میکنه و با سختی زیاد 1 سال لب به سیگار هم حتی نمیزنه ولی یکبار و یک دقیقه که مواد بکشه تمام زحمتشو به باد داده. مرد اون لحظه باید باشی. بشین فکر کن ببین مرد لحظه های سخت زندگیت هستی یا نه.
    میگی زنگ نزده و پیام نداده.خوشحالی؟؟ احساس میکنی داری خلاص میشی. اما این احساس موقته. اگر راحت از زندگیت بره و هییییییییچ مشکلی هم برات پیش نیاید چه احساسی داری؟؟اینرو به خودت جواب بده.
    همیشه یه چیز رو اصل قرار بده. و اون اینکه خودت رو جای اون قرار بده و ببین اگر جای اون بودی دوست داشتی باهات چه رفتاری بشه. این یه اصل کلیه. حدیث از امام علی(ع) هم هست. آنچه بر خود میپسندی بر دیگران هم بپسند.
    من سه تا پست امروزم تموم شد و صحبت دیگه ای هم ندارم. فقط امیدوارم اگر راه ادامه دادن رو پی گرفتی مردونه و خالصانه و بخاطر رضای خدا ادامه بدی. و همونطور که گفتی فردا روز دعوا و درگیری و کم محبتی به همسرت نداشته باشی. من مطمعنا اگر خودتو اصلاح کنی میتونی. بهتره کمی داستان های واقعی از آدم هایی که بخاطر رضای خدا کاری رو انجام دادن بخونی. از خدا خالصانه محبت و عشق به همسرت رو بخواه. اما اگر این راه رو رفتی ولی باز هم علاقت کم بود از محبت کردن و عشق ورزیدن براش کم نذار. رضای خدا رو در نظر بگیر بعد میبینی که میشه.
    براتون دعا میکنم که هرچه خدا براتون صلاح میدونه اتفاق بیوفته.
    ویرایش توسط خوش خیال : سه شنبه 06 آبان 93 در ساعت 22:03

  16. 4 کاربر از پست مفید خوش خیال تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 07 آبان 93), گوش ماهی (چهارشنبه 07 آبان 93), بانوی آفتاب (سه شنبه 06 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 06 آبان 93)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    خانمت چند کلاس سواد داره؟

    - - - Updated - - -

    شما شغل و درآمدتون چقدره؟ منظور از سر بودن خودتون رو بیشتر توضیح بدین و چند تا از خوبی های همسرتونم بگید. قطعا سر تا پا عیب نیست و ویژگی های مثبت هم زیاد داره.

  18. کاربر روبرو از پست مفید تیام تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (سه شنبه 06 آبان 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.