به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 14:40]
    تاریخ عضویت
    1393-7-29
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    670
    سطح
    13
    Points: 670, Level: 13
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 17 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عذاب وجدان نسبت به رابطه ای ک خودم تموم کردم

    سلام دوستان من اولین باره میام اینجا و واقعا به کمکتون احتیاج دارم نمیدونم از کجا شرو کنم چون کم مشکل ندارم ولی الان بخاطر این اومدم. ک بعد23سال زندگی نمیدونم از سر دلسوزی بود یا اینکه خودمم تنهایی داش عذابم میداد به همین خاطر تو نت با یه پسر آشنا شدم اولش قرار بود فقط یه دوست ساده باشم واسش چون اون تنها تر ازمن بود و ازهمه بریده بود میدونم الان میگین من چقد ساده م ک این حرفارو باور کردم ولی شاید باورتون نشه من یجورایی زرنگم واس خودم به همین خاطر تا این سن با وجود اینکه خیلیا خواستن به قول امروزیا مخمو بزنن نتونستن.ولی این با همه فرق داش یجورایی خیلی ساده بودبهم گف واقعا عاشقمه و چن بارم ثابت کرد و گف میخواد بیاد خواستگاری ولی من ی خصوصیاتی تو شخصیتش میدیدم ک هیچوق نمیتونستم تو زندگی مشترک تحمل کنم و میدونستم آخرمون طلاقه.ولی نمیدونم چرا واسش رویاسازی کردم شاید چون تنها بودم و میخواستم فقط یکی باشه که باهاش حرف بزنم میدونم خیلی خودخواهانه بود ولی هربار بخاطر عذاب وجدان سرهر مساله کوچیک دعوا میکردم ک ازم زده بشه و بگه اخلاقم بدرد نمیخوره ولی اون دوسم داش واقعا و نمیخواس ازدستم بده این من بودم ک نمیخواستمش ولی بهش میگفتم دوسشدارم من مهربونیاشو دوسداشتم ن یسری اخلاقشو برا ازدواج خلاصه بعد چن ماه واقعا سر یه موضوع دعوا کردم و وگفتم نمیخوام بمونم اونم بهم گف حتما یکی دیگه رو پیدا کردم ولی خداشاهده اون اولین و آخرین پسر تو زندگیم بود حالم از خودم بهم میخوره من دختری نبودم با دل آدما بازی کنم ولی دلشو شکستم بدجورم شکستم دلم میخواس پیام بدم ک حلالم کنه ولی غرورم نذاش.خلاصه شبا بیخوابی و گریه عذابم میده توروخدا راه حل بدین ببخشین طولانی شد مرسی

  2. 2 کاربر از پست مفید ایوب زمانه تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 02 آذر 93), maryam240 (چهارشنبه 28 مرداد 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 خرداد 94 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    محل سکونت
    یزد
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    2,211
    سطح
    28
    Points: 2,211, Level: 28
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    262

    تشکرشده 312 در 141 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام خانوم عزیز
    اول اینکه از طریق اون مثلث سیاه کوچیکه گوشه راست پایین عنوان جدیدتون رو به صورت یک سوال بنویسید تا مدیر سایت تغییر بده عنوانتون رو.ونهایتا بدونید واقعا دنبال چی هستید.چی می خواید بدونید؟
    دوم اینکه که اینجا مسلما شمارو به ادامه دوستیتون تشویق نخواهند کرد.
    ببین یکی از دلایل دوستی یه دختر با یه پسر به نظر من اینه که دلشون می خواد به یه آرامش روحی یا به قول بعضی ها یه عشق ساده و آسون دست پیدا کنند.یه آرامش بی درد سر.بدون مسئولیت.فکرکنم هدف شما دو تا هم تقریبا همین بوده.نمی دونم فقط حدث می زنم.به هر حال این جور رابطه ها خواه ناخواه دوام چندانی نداره.چون خصوصیت ذاتیش اینه که در اون مسئولیت پذیزی جایی نداره.
    پس موقتا تسکینی ایجاد میکنه و نهایتش میشه وضعیت الآن شما.
    الآن که دارم تاپیک میزارم یکم خستم.آرزو دارم همه جوونا از همون اول مسیر درست که همون حفظ نفس و نهایتا ازدواج اصولی هست رو در پیش بگیرن.به خدا حیف این همه جوونه که این جوری خودشونو اذیت میکنن.
    به خدا آدم اعصابش داغون میشه وقتی این همه رابطه نافرجام دوستی های دختر و پسر رو میبینه.به هر حال:
    خواهر عزیز یکم به خودت مهلت بده.شاید بهتر شدی.خیلی تاپیک مزخرفی گذاشتم خودم می دونم.
    از ته دل امیدوارم خوشبخت بشی.ایشالله اون آقا پسر هم یه روز درک می کنه که شما به درد هم نمی خوردید.
    بیشتر توضیح بده.حتما قدیمی های تالار کمکت می کنن.من تجرب چندانی نداشتم.فقط خواستم باهات همدردی کرده باشم.

  4. 4 کاربر از پست مفید سعیداطی تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 02 آذر 93), ایوب زمانه (سه شنبه 06 آبان 93), بانوی آفتاب (سه شنبه 06 آبان 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 07 آبان 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1392-10-14
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    2,611
    سطح
    31
    Points: 2,611, Level: 31
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    448

    تشکرشده 166 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    یکی هم با من اینکارو کرد
    البته اون عاشق یکی دیگه بود
    من یه جورایی عامل شدم تا اون رو یادش بره
    خیلی شیک تو چشمام نگاه کرد گفت دوستم نداره
    حالا خوبه شما یهچندباری بهش گفته بودین دوسش دارین
    من هنوز بعد از یکی دوسال از تمووم شدن ماجرا هنوز عقده یه جمله دوستت دارم به دلم مونده
    یه مدت هم خیلی میومدم اینجا و درد و دل میکرم
    منتهی کسی راهکار خاصی نداشت
    بچه های اینجا با دوستی مخالف هستن
    من خودم صرفا به خاطر مسائل دینی سراغ دوستی نمیرم
    (چ ربطی داشت حرفام به حرفای شما)
    بگذریم
    دلش رو شکوندید
    احتمالا هم حالا حالا ها یادش نمیره
    اگه مثل من باشه خیلی عذاب میکشه
    خیلی بهش سخت میگذره
    شروع به خود خوری میکنه
    شروع میکنه تو خودش عیب پیدا کردن
    به خاطر اینکه رفتار شما رو توجیه کنه
    چون دلش نمیخواد شما رو بد فرض کنه
    بعد از چند سال که زندگیش جهنم شد و عذاب کشید به مرور آروم میشه و کم کم دیگه وقتی فکر میکنه میبینه که خیلی هم به درد هم نمیخوردید
    برا همین زیاد نرگان نباش
    فقط چند سال از بهترین سال های زندگیش رو به کثافت کشیدی
    کار خاصی نکردی
    خوب میشه
    (البته اینا همه برای شرایطی هستش که مثل من باشه ها , من حالت های خودم رو گفتم , همین)
    اگه اهل دخرت بازی و این حرفا باشه فکر میکنم زود یادش بره
    منم اولش رفتم سراغ اینک ار
    منتهی اصلا با روحیم جور نبود
    کلا سه روز با یه نفر دوست بودمونم فقط تلفنی
    رابطه امون به یه جایی نکشید که حداقل یه دوستت دارم از زبون اون بشنویم عقده ای از دنیا نریم(نمیدونم ادمک خنده بزذارم یا گریه ؟ :| )
    به هر حال
    اینا رو گفتم شاید یه کم وجدان دردت بیشتر بشه و به این ظریق به طرز مسخره ای از اونی که دهن منو اسفالت کرد انتقام گرفته باشم ( اخه شما چیکار کرده مگه ؟)
    بعد بین جرفام چیزهایی هم گفتم که شاید یه کم اروم بگیری چون میبینم وجدان داری
    فک نمیکنم اون بنده خدا که من میخواستمش یه قطره اشکم به خاطر اینکه زندگی منو خراب کرد ریخته باشه
    بازم خدا پدرتو بیامرزه که انقدر نون حلال بهت داده که وجدانت زنده اس هنوز

    - - - Updated - - -

    ااااااااااا
    این همه حرف زدم حرف اصلی یادم رفت

    خوردش کردی
    زندگیشم خراب میشه تا یه مدتی
    میخوای جبران کنی؟ واقعا انسانیت داری؟ واقعا وحدان داری؟
    خودت رو براش نابود کن
    تو نقصیر کاری
    پس نباید به خاطر اشتباهت زندگی اون نابود بشه
    پس زندگی خودت رو نابود کنه
    زنگ بزن
    معذرت خواهی کن
    توضیح بده براش
    ...
    اما تموم نشده
    اینجوری فقط یادت رو تو دلش زنده میکنی
    بعد فرداش دوباره باید زنگ بزنی
    بازم معذرت خواهی و ...
    هر روز
    روزی چند بار
    کاری کن حالش ازت به هم بخوره

    من روانشناس نیستم
    تجربهشخصیم رو گفتم
    فک میکنم خوب و ماثر باشه
    اینجا هم اکثرا پسرای جوون رو یه مشت خر , نفهم , الزایمری و کودن فرض میکنن
    (این برداشت من از توی یه سری کامنت ها و تاپیک ها بود)
    از اون جایی که احتمالا میان و به شما هم میگن که :
    ولش کن
    یادش میره
    به زندگیت برس
    و این حرفا...
    منم هم اونایی که این حرفا رو میزنن
    و هم شما رو حواله میکنم به خدا
    خودش میدونه که چی تو دل ادم میگذره تا یادش بره

  6. 2 کاربر از پست مفید Mr.Anderson تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 02 آذر 93), ایوب زمانه (سه شنبه 06 آبان 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 14:40]
    تاریخ عضویت
    1393-7-29
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    670
    سطح
    13
    Points: 670, Level: 13
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 17 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از جواباتون.اقای مستر اندرسون همه اینایی ک گفتی خودم خیلی شبا درک کردم واس همین عین بقیه دخترا نمیگم بره به درک اینم عین بقیه پسرا بود من ادمارو با جنس مقایسه نمیکنم من ادمارو اونی ک هستن قبول میکنم.من بهشم بارها و بارها گفتم بدرد هم نمیخوریم و ممکنه روزی از هم جدا بشیم.بخدای محمد حاضرم روزی صدبار بهش بگم حلالم کن ولی دلم نمیخواد اذیت شه بیشتر ازین بقرآن من خیلی شبا تصمیم گرفتم باهمه ی اون شرایط غیر ایده آلش برخلاف میلم باهاش ازدواج کنم و فقط بخاطر اینکه خوشحال باشه ولی شما از ندگی من چیزی نمیدونین من 23ساله از زندگیم خوشی ندیدم همه امیدم به یه زندگی مشترک ارومه ن اینکه عین این آقا پسر تو3ماه دوستی75بار فقط قهر کوچیک و بزرگ داشتیم.من اولین تجربه دوستیم بود اونم از سر دلسوزی ک کاش از اولم شرو نمیشد اون خودش گف دوستم بمون تا وقتی ازدواج کردی ولی اون بیش از حد احساساتی شد ک اینجوری بشه کاش میشد کل رابطه مونو عین فیلم بزارم.من خیلیا دلمو شکوندن ولی نزاشتم کسی ازم برنجه به جرات میتونم بگم اولین ادم تو زندگیمه ک شبا و روزام بخاطرش داره حروم میشه شاید الانم بدون من خوشه نمیدونم ولی همینقد میدونم اگ بقیه ی زندگیمم بخاطر این اشتباه جهنم بشه دیگه قیامتو خودم برپا میکنم.البته اینم بگم این سه ماه فقط تلفنی بود بدون هیچ دیدار حضوری و خاطره ساختن
    ویرایش توسط ایوب زمانه : سه شنبه 06 آبان 93 در ساعت 14:55

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام

    عزیزم تو رابطه ی دوستی وقتی قدم برمیداری باید بدونی همه چیزش یک ریسکه ..چون شما نسبت بهم هیچ گونه تعهدی ندارید لا اقل تعهداتون هیچگونه رسمیتی نداره..

    وقتی آدم خودش رو وارد این روابط میکنه باید سود و زیانش رو هم بپذیره باید بفهمه که همه ی روابط ها منجر به ازدواج نمیشن و قرار نیست همه ی این رابطه ها پایدار بمونن حالا اگر کسی

    نمیتونه یا نمیخواد باهاش کنار بیاد خودش ضرر کرده...

    اگر دختر یا پسری جنبه درک این موضوع رو نداره اصلا لازم نیست خودش رو درگیر این دوستی های بی سر و ته بکنه ...

    کار شما اشتباه بوده که قبول و میخوای از اون آقا دلجویی کنی درسته؟؟ فرض کن باهاش تماس گرفتی اونم پشت تلفن گفت دوستت دارم و نمیتونم فراموشت کنم و از این حرفها

    خوب اون موقع تو آروم میشی؟؟/ حالت خوب میشه؟؟؟ حسه عذاب وجدانت فروکش میکنه؟؟!!!

    اتفاقا شاید اینطوری بیشتر به اون آقا ضربه بزنی چون ممکنه از تلفن تو هزارتا برداشت بکنه....شاید بگه من داشتم فراموشت میکردم بعد تو که زنگ زدی دوباره همه چیز یادآوری شد

    ..شایدم اصلا نفهمه که تو فقط زنگ زدی که : میشه حلالم کنی؟؟ بعد اونم بگه: بله چرا نمیشه ..اونوقت تو بگی خیالم راحت شد پس خداحافظ..!!!!!

    یکم عاقلانه فکر کن عزیزم شما سهم اشتباه خودت رو بپذیر ولی این رو هم در نظر داشته باش فقط تو مقصر نبودی...

    اگر واقعا دلت براش میسوزه پس براش دعا کن تا خدا بهترین ها رو براش رقم بزنه و خودش مهرت رو از دلش بیرون کنه..

    نشو مثل آشپزی که غذای سوخته رو هی هم میزنه و بیشتر خرابکاری میکنه..
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  9. کاربر روبرو از پست مفید رزا تشکرکرده است .

    ایوب زمانه (سه شنبه 06 آبان 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1392-10-14
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    2,611
    سطح
    31
    Points: 2,611, Level: 31
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    448

    تشکرشده 166 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    رزا خانوم محترم گفتن که :
    خوب اون موقع تو آروم میشی؟؟/ حالت خوب میشه؟؟؟ حسه عذاب وجدانت فروکش میکنه؟؟!!!
    قرار نیست ایشون اروم بشن
    ایشون قراره تاوان اشتباهی که کردن رو بدن
    درسته که رابطه دو طرفه شروع شده
    ولی اون اقا نبوده که دل کسی رو شکونده
    بلکه این خانوم بوده که اینکارو کرده



    شاید بگه من داشتم فراموشت میکردم بعد تو که زنگ زدی دوباره همه چیز یادآوری شد
    دیدی گفتم خانوم ایوب زمانه ؟
    نگفتم پسرا رو موجوداتی الزایمری فرض میکنن؟
    این الزایمریش بود
    حالا اونایی که خر و نفهم و کودن فرض میکنن هم میرسن
    خانوم محترم احساسات و عواطف یکی دو روزه از یاد ادم نمیره
    وقت میبره

    خانوم ایوب زمانه :
    من بهشم بارها و بارها گفتم بدرد هم نمیخوریم و ممکنه روزی از هم جدا بشیم
    من 23ساله از زندگیم خوشی ندیدم
    یا خداااااااااا
    دارم شاخ در میارم
    اون بنده خدا که طرف من بود هم زندگی جالبی نداشت
    بخصوص با پدرش خیلی خیلی مشکل داشت
    حالا این به کنار
    اون هم از اول ارتباطمون هممممممممه اش میگفت شایدم نشه ها
    حالا هر چی خدا بخواد
    بذار ببینیم چی میشه و ...
    انگار بچه اس
    انگار نمیدونه احساسات چیه
    انگار نمیدونه احساسات به وجود میاد و اختیاری نیست
    دست من نیست که بشینم بگم خوب ایشون گفتن شایدم نشه پس من دل نبودنم
    ادم دلبسته میشه
    اونم وقتی ساده باشه
    وقتی باکسی ارتباط برقرار نکرده باشه

    اون خودش گف دوستم بمون تا وقتی ازدواج کردی
    منم وقتی دیدم من رو نمیخواد همن رو گفتم
    کاس پاک نکرده بودم پیامم رو
    عینن براتون مینوشتم
    چیکار میکدم خوب؟ احساساتم فوران کرده بودتاحالا به دختری تو زندگیم اونقدر نزدیک نشده بودم

    شاید الانم بدون من خوشه نمیدونم
    نیم درصد هم نمیتونم احتمالش رو بدم
    قبلا گفتم بازم میگم
    اگه ادم اهل دختر بازی و هرروز با یکی پریدن بوده
    شاید الان خیلی هم عالی باشه
    ولی اینجوری که من از حرفاتون برداشت کردم...
    فک میکنم اوضاع شما در برابر اون عین بهشت میمونه (البته اوضاع روحی رو میگم وگرنه اوضاع زندگی و خانوادتون رو که نمیدونم)

    به هر حال
    من خودم قربانی همچین چیزی بودم
    خدا میدونه که اون طرف من از چند نفر کمک خواسته و یه عده از خدا بیخبر بهش گفتن که ولش کن و محل بهش نذار و ...
    بهش یاد دادن مثل یه تیکه اشغال باهام برخورد کنه
    بهش یاد دادن که همه عزت نفس من رو از بین ببره
    بارو کنید کارم به جایی رسیده بود به خدا """ فحش میدادم"""
    که چرا من رو زشت و لاغر افریدی
    در صورتی که واقعا چهره ام بد که نیست هیچ خوبم هستم
    الان تو دانشگاه از نگاه و رفتار دخترای دانشگاه میتونم این رو بفهمم ولی اون موقع ...
    خدا میدونه چقدر شبا تو خیابونا راه رفتم و با لگد میزدم تو تیر چراغ برق ک هیه ذره عقده ام خالی بشه
    در به در دنبال یه وچه خلوت میگشتم که کسی نباشه بتونم یه ذره با صدای بلند گریه کنم
    اگه پیدا میشد خوب بود
    یه مدت اروم بودم
    ولی اگه نمیشد باید ارم و بی صدا تو دل شب که همه خوابن گریه میکردم


    این ها رو میگم
    چون به اون پسر احساس دِین میکنم
    چون میخوام شرایط رو واقعا درک کنید
    چون نمیخوام یه نفر دیگه با خالق خودش بد حرف بزنه
    ازش شاکی باشه و ...
    به خاطر اشتباه یه دختر خانوم احساساتی
    اگه یه پسر به خاطر فشار جنسی یه دختر تنها رو گول بزنه و بگه عاشقتم و ...
    و بعد هر کثافت کاری که میخواد باهاش بکنه
    همه این هایی که میان اینجا
    بر میگردن میگن چ ادم بد و کثیف و جهنمی هستش
    در صورتی که خوب
    نیاز غریزیش هست
    همونطور که شما و اون طرف من و خیلی از دختر های دیگه هم نیاز غریزی عاطفیشون باعث شروع همچین روابطی میشه
    و همه هم خیلی مهربون حرف میزنن که اون یه تیکه اشغاله ولش کن
    فرض کن یه سگ ولگرد بوده بهش محل نده دیگه
    نمیدونم

    چیزی که من میدونم اینه که اگه اون طرف که با من بود میومد و معذرت خواهی های مداوم میکرد
    میومد و قشنگ وقت میذاشت و توضیح میداد و ...
    شاید من حالم بهتر میشد
    شاید حداقل این خریت رو نمیکردم که با خدا اونجوری حرف بزنم
    میفهمیدم مشکل از ظارهم نیست
    هر چند نباید از حق دور بشیم ایشون میگفت ایراد از ظارهت نیست ولی درست نمگیفت مشکلش با جیه منه
    میگفت چون با دخرتی رابطه ننداشتی نمیخوام باهات باشم
    منم میگفتم من با کسی نبودم به خاطر دین حالا به خاطر تو از دینم هم میگذرم تو بگواگه من رباطه برقرار کنم حله
    من میرم هرکاری که بگی میکنم
    بعد یه دلیل دیگه
    و منم یه جواب دیگه

  11. 2 کاربر از پست مفید Mr.Anderson تشکرکرده اند .

    cyrus.m (دوشنبه 03 آذر 93), ایوب زمانه (سه شنبه 06 آبان 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 14:40]
    تاریخ عضویت
    1393-7-29
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    670
    سطح
    13
    Points: 670, Level: 13
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 17 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم من همه اینایی ک گفتی تو اون پسر احساس و درک کردم ک الان عذاب وجدان دارم وگرنه اونقد احساس راحتی میکردم و راحت با یکی دیگه جور میشدم ولی من همه حرفامو راجبه اون پسر نگفتم منم بخاطر دینم و نگفتن یسری حرفا ک مخالف اصولمه باهاش حرفم شد.الان من چکارکنم بنظرت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بزنگم بگم بیا ازدواج کنیم؟؟؟؟ک شب و روز عین برده باهام رفتار کنه؟؟مطمعنم دوسداشتن منم از سر تنهایی بود و وابستگی چون تازه یه نامزدی دوماهه رو تموم کرده بود.....من میتونستم سرکارشم بزارم و بیاد خواستگاری و اونوق ج رد بدم با یه بهونه و جلوی خونواده ها ضایه ش کنم ولی اونقد معرفت داشتم ک خودمو ادم بد قصه کنم........بنظرت الان من پیام بدم اروم میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟توروخدا از روی احساس بدی ک نسبت باون خانم داشتی ج نده فک کن من خواهرتمو این مشکلو دارم

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1392-10-14
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    2,611
    سطح
    31
    Points: 2,611, Level: 31
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    448

    تشکرشده 166 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    من میتونستم سرکارشم بزارم و بیاد خواستگاری و...
    بله درسته
    منم نمیگم شما بد هستید که
    میگم یه کار اشتباهیه که انجام دادید
    من خودم سرتاپام اشتباه
    منتهی دلیل نمیبینم تو این یه مورد که میتونم به شما کمک کنم تا اشتباهتون رو پاک یا کم رنگ کنید کمکتنون نکنم
    اون هم زمانی که خودتون خدا رو شکر وجدانتون بیداره

    ؟بزنگم بگم بیا ازدواج کنیم؟
    یعنی یکی از اشتباه ترین کارهایی هست که میتونی بکنی
    چون اینجوری که شما میگی باهم تفاهم نداشتین و خوب وقتی تفاهم نباشه این فقط شما نیستی که ضربه میخوری
    میگی که باهم دعوتون میشده
    خوب اون هم یه طرف دعوا بوده دیگه اون هم عذاب میکشیده

    بنظرت الان من پیام بدم اروم میشه؟
    توروخدا از روی احساس بدی ک نسبت باون خانم داشتی ج نده فک کن من خواهرتمو این مشکلو دارم
    من مثال خودم رو میزنم که متوجه بشین چقدر شرایط من و اون بنده خدا که با شما در ارتباط بوده شبیه هستش
    وگرنه من الان با اون خانوم یه رابطه معمولی دارم (چون از اقواممون هستش) و مشکلی باهاش ندارم
    فقط به خاطر ظلمی که کرده از خدا میخوام که یه کاری بکنه دلم خنک بشه و این عقده تو دلم یه روز از بین بره

    در مورد الان شما به نظر من قطع یه دفهای رابطه زیاد خوب نیست
    شاید بد نباشه بهش پیام بدید و خیلی خیلی صادقانه تمام حرف هاتون رو بگید
    دلیل دوستی
    دلیل جدایی
    دلیل حرف هایی که وسطش زدید یا کارهایی که کردید و...
    تا اونجایی که من میدونم یکی از چیزهایی که باعث به وجود اومدن عشق میشه دور از دسترس بودن طرف مقابل هستش
    برا همین معمولا بعد از ازدواج از عشق خبری نیست

    پس دور از دسترس نباشید
    اینکه میگم پیام بدید یا زنگ بزنید و اینکارا به خاطر همینه که دور از دسترس نباشید که هی بهتون فکر بکنه
    که هی فکر کنه وای فلانی چقدر خوب بود و عالی بود و از این حرفا

    من خیلی میترسم بخوام بهتون دقیق بگم چیکار کنید چون نمیدونم اخرش چی میشه
    نمیخوام مدیون شما یا اون اقا بشم
    من اگه این شرایط برای خواهرم پیش اومده بود
    به احتمال زیاد خودم میرفتم با طرف حرف میزدم
    توضیح میدادم
    و راهنمایش میکردم
    شاید بد نباشه با ایشون یه مشاوره برید تا مشاوره قانعش کنه
    یا اگه ارتباطتتون اینجوری نیست
    یه جوری بکشیش همینجا
    اینا بچه ها تجربه هاشون زیاده و کمکش میکنن
    یه عده هم اینجا هستن که اصلا متخصص از بین بردن احساسات عاشقانه هستن
    استاااااااااااااادن

    یه نبده خدا بود اینجا اونم مشکل عاطفی داشت و عذاب میکشید (اول بگم که پسر بود)
    خیلی شبیه من بود
    شماره اش رو گرفتم و با هم دوست شدیم
    بچه اصفهان هستش
    قراره محرم هم بیاد تهران بریم بیرون هم یه مقدار صحبت کنیم
    حرف هم رو میفهمیدیم

    شما ببین چکار میتونی بکنی دیگه
    من راهنمایی هام همینا بود
    فقط خواهش میکنم خودت هم فکرهات رو بکن که اگه نتیجه اش بد بود من رو بد فرض نکنی
    نم قصدم فقط کمکه و چیزهایی که به ذهنم میرسه و تجربه ام میگه رو براتون میگم
    امیدوارم بتونم کمک دریت و حسابی به شما و اون اقا بکنم
    ایشالا که خدا هم بهتون کمک کنه

  14. کاربر روبرو از پست مفید Mr.Anderson تشکرکرده است .

    ایوب زمانه (سه شنبه 06 آبان 93)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم اینجا هرکس نظر خودش رو میده و شما رو راهنمایی میکنه ..این خود شما هستی که تصمیم میگیری که در نتیجه این صحبت ها چکاری انجام بدی....

    شما بارها و بارها به این آقا گوشزد کردی که ما بدرد هم نمیخوریم پس روی من حساب باز نکن اما ایشون حرف های شما رو جدی نگرفتن اینم دیگه مشکل شماست؟؟؟؟...

    درسته که من پسر نیستم و به هیچ عنوان پسر هارو آلزایمری فرض نمیکنم اما انسان که هستم اگر بجای شما یک آقایی میومد و تاپیک میزد من باز هم همینطوری راهنماییش میکردم

    دختر گل رابطه ای بوده که تموم شده دیگه پی شو نگیر...

    شما برای اون آقا از خدا برای بندهاش عزیزتر که نبودی...

    شما دختر عاقلی هستی که فهمیدی این آقا حالا به هر دلیلی بدردت نمیخوره و ازش جدا شدی..هرکسی مثل تو نمیتونه اینطوری به حسش غلبه کنه و راه درست رو انتخاب کنه..

    این رابطه تموم شد و رفت دیگه نشین هی بهش فکر کن نکنه ناراحته و ......

    بابا مردم بعد چند سال زندگی از هم طلاق میگیرن لابد باید تا ابد عذاب وجدان بگیرن تاوانشونم مرگه لابد؟؟!!!
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  16. 2 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    ایوب زمانه (سه شنبه 06 آبان 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 07 آبان 93)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اردیبهشت 94 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    2,439
    سطح
    29
    Points: 2,439, Level: 29
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    53

    تشکرشده 105 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من از دید یه خانوم که همچین بلایی سرش اومده جواب میدم.
    ببینید اوایل رابطمون ، من خیلی عذاب وجدان داشتمف که چرا برخلاف عقایدم با یکی دوست شدم. (البته اون به قصد ازدواج اومد جلو)بعد چندماه با اینکه منم نسبت بهش بی احساس نبودم قطع کردم رابطه رو. برگشت منم دوباره قبول کردم.چون دوسش داشتم. چند وقت باهم بودیم اینبار قطع رابطه از طرف ایشون بود. منم خودمو قانع کردم. شاید از قیافم خوشش نیومده، و هزارتا شاید دیگه .... گفتم اونم ادمه حق داره.خواسته دله من نشکنه این مدت باهام مونده و...(ناگفته نمونه اوایل قطع ارتباطش خیلی اذیت شدم.گریه میکردم.ناخوداگاه، همه جا اصلا برام مهم نبود کسی ببینه.فقط اشک میریختم.چندماه این وضعم ادامه داشت.اون مدت شکستم به معنای واقعی)
    خلاصه هر جور بود خودمو قانع کردمو راضی شدم ببخشمش.بخشیدمش.... بعد بخشش هر وقت یادش میفتادم چون دوسش داشتم میگفتم خدایا خوشبخت بشه.من دوسش دارم.

    بعد از چندماه برگشت. باز گفت دوست دارم.تا اخر باهاتم و هزارتا قول دیگه... . خصوصیترین حرفاشو بهم میزد.راهنمایی میخواست.دردودل میکرد.
    منم هر روز وابسته تر میشدم. خلاصه باز گذاشتو رفت. اما این بار له شدم،اتیش گرفتم،خرد شدم،نابود شدم و...
    همش با خودم میگفتم اون که منو دوست نداشت چرا اومد؟ چرا قول داد؟ و هزارتا چرای دیگه...
    اگه برنمیگشت اگه قول نمیداد من بخشیده بودمش.چون دوسش داشتم.ارزوی خوشبختی میکردم براش.
    اما الان در عوضش هر وقت یادش میفتم میگم خدا لعنتت کنه.خدا ازت نگذره.(فکر نکنی با اختیار اینارو میگم.نه وقتی بهم فشار میاد ناخوداگاه میگم.)اوایل بی اختیار زیاد اه میکشیدم تا شنیدم باباش تصادف سختی کرد. سعی کردم جلوی خودمو بگیرم اه نکشم.چون دوست ندارم اتفاقی واسه خودش یا خانوادش بیفته.اگه بیفته میمیرم!!!!!
    هر لحظه یادش میفتم اتیش میگیرم. یه حس دوست داشتن همراه با تنفر ازش دارم.(حتما با خودت میگی دیوونس این دختره، حق داری)
    تجربمو گفتم بهتر بتونی تصمیم بگیری.
    من اگه جای پسره بودم دوست نداشتم دیگه برگردی(وقتی که نمیخوای باهاش ازدواج کنی) چون اگر برگردی امیدوار میشه. شاید مثه من دیگه نتونه فراموش کنه...قید همه چیو بزنه.
    هر چند اون بهم گفت حلالم کن ببخشم.ولی هیچوقت نمیتونم ببخشمش.هیچوقت.گفت واست دعا میکنم خوشبخت شی.گفتم دعاتم نخواستم.

    اگه الان برگردی بخوای توضیح بدی ممکنه باز دوباره شروع بشه و دوباره بعد یه مدت باز مجبوری رهاش کنی.اینبار اون بیشتر وابسته شده و بیشتر دلش میشکنه.

    اگه وقت قطع رابطه ازش حلالیت خواستی دیگه نمیخواد اینکارو کنی. ولی اگه خیلی عذاب وجدان داری فقط یک پیام حلالیت بده و دلیل ترکتو بگو. خداحافظی.دیگه هرچی گفت نه جواب بده نه حرفی بزن.هیچی نگو.فقط یک پیام(البته این نظر منه.شایدم اشتباه باشه)

    خوب فکر کن خواهشا

  18. کاربر روبرو از پست مفید saram تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (چهارشنبه 07 آبان 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.