سلام...من 20 سالمه و نامزدم 23 سالشه..قبل از عقد 1 سال باهم دوست بویم...شوهرم خیلی شکاکه...همیشه فک میکنه من با کس دیگه ای رابطه دارم..فک میکنه بهش خیانت میکنم..چطوری کاری کنم بهم اعتماد کنه؟نمیخوام بی اعتمادی و شک تو زندگیمون باشه...
تشکرشده 2 در 2 پست
سلام...من 20 سالمه و نامزدم 23 سالشه..قبل از عقد 1 سال باهم دوست بویم...شوهرم خیلی شکاکه...همیشه فک میکنه من با کس دیگه ای رابطه دارم..فک میکنه بهش خیانت میکنم..چطوری کاری کنم بهم اعتماد کنه؟نمیخوام بی اعتمادی و شک تو زندگیمون باشه...
ali -guilan (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 1,447 در 508 پست
سلام عزیزم به همدردی خوش اومدی
ببین عزیزم باید کامل توضیح بدی که داستان چیه تا بچه ها بتونن راهنماییت کنن
تو دوران دوستی تا ه حد باهم راحت بودید؟
از رابطه قبلی شما با پسر اگه بوده خبر داشته؟
شما غیر از حقیقت چیزی به ایشون گفتی که حقیقت رو متوجه شده؟
- - - Updated - - -
قبل از عقد هم ایشون شکاک بودن؟
هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
"راهش را پیدا میکن "
هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
"بهانه اش را"
ali -guilan (دوشنبه 26 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93)
تشکرشده 2 در 2 پست
سلام...آره قبل از ازدواج یه دوستی داشته که تو هنون اول بهش گفتم.اونم گفت منم باکسی بودم واین موضوع برام اهمیت نداره..ولی الان که ۶ ماه از عقدمون میگذره میبینم که هنوز بهش فک میکنه..واسه همینم بهم شک داره..مثلا تو خونه نشستم یهو اس میده همین الان از خونتون بهم زنگ بزن مطمئن شم خونه ای..هر کاری که میگه انجام میدم...ولی فایده نداره..چیکار کنم بهم اعتماد کنه؟من جز حقیقت چیزی بهش نگفتم تا خالا..قبل از عقد هم آره شکاک بود..ولی به مرور زمان بهتر شده بود..
ویرایش توسط ati.. : دوشنبه 05 آبان 93 در ساعت 16:58
ali -guilan (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 1,505 در 452 پست
خوب طبیعیه که الان بهت شک داشته باشه..اکثر دوستی هایی که منجر به ازدواج میشن بعد از مدتی نسبت بهم بد دل و مشکوک میشن بخصوص شما که به همسرت لو دادی که قبلا با
دیگه رابطه داشتی...علت این شکاک شدن هم تعهدیه بین شما و همسرت اتفاق افتاده شاید اگر باهم ازدواج نمیکردید و متعهد نمیشدید اینقدر حساس نمیشد..
شما باید از راه های مختلف اعتمادش رو جلب کنی مثلا بدون اطلاعش جایی نری..اگر بازخواستت کرد محترمانه جوابش رو بدی..تا حد امکان در دسترس باش و سعی کن برنامه های
دو نفرتون بیشتر باشه ..خلاصه الان اولشه یکم که زمان بگذره اعتمادش کم کم بیشتر میشه
همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند
مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند
بنابراین
تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت
مگر اینکه شما اجازه بدهید...
ali -guilan (دوشنبه 26 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 26 آبان 93), نیکیا (پنجشنبه 23 بهمن 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 27 آبان 93)
تشکرشده 23 در 5 پست
سلام عزیزم
این یه خصوصیتیه که اکثرا مردا کم و بیش باهاش دست به گریبانن یادمه وقتی برای ازدواج رفتم پیش مشاور بهم گفت احتیاجی نیست که همه رازاتو به شوهرت بگی
من و شوهرم ازدواج سنتی داشتیم و خانواده شوهرم خیلی مذهبی بودند و من معمولی
به خاطر وضعیت تحصیلیم مجبورم هفته ای یکبار برم یه شهر دیگه شوهرم در این مورد حساس بود یه بار با خودم بردمش از اتوبوس پیاده شدن تا نشون دادن خوابگاه و خود شهر تا خیالش راحت شد دیدم خیلی در مورد محیط کارم میپرسه چند بار که اومده بود دنبالم الکی گفتم کارم طول میکشه شما بیا بشین تا کارم تموم شه نشست همکارام و ارباب رجوع رو دید خیالش راحت شد همیشه موبایلم در دسترس هست حتی خودم میدم دستش بازی کنه
منم می تونستم بگم شوهرم شکاکه اما همش به خودم میگم اینقدر براش مهمم که این طوره اگه کسی واست عزیز نباشه بود و نبودش واست فرقی نداره
عزیزم خوشبختی باید تو نگاه آدما باشه اگه هی تو ذهنت بگی بهم شک داره ازش بدت میاد بیخیال باش
ali -guilan (دوشنبه 26 آبان 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93), نیکیا (پنجشنبه 23 بهمن 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 27 آبان 93), بانوی آفتاب (دوشنبه 26 آبان 93), داود.ت (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 352 در 135 پست
به نظرم فقط به خواسته هاش اهمیت بده و قبل از اینکه خودش بخواد مثلا بزنگی بهش ، خودت بز ن و هم احوالپرسی میکنی هم اینکه علاقه و اعتماد بیشتری بوجود میا، دوره زمونه ی بدی شده هم مردا امکان لغزش دارن هم خانوما ، ایشونم میخواد مطمئن شه ازت ، به چشم با غیرت بودن بهش نگاه کن نه شکاک هرجا میخوای بری اس بده بهش که مطلع باشه ، لباس پوشیدنت با سلیقه دوتاتون باشه ،حجاب هم همینطور
نیکیا (پنجشنبه 23 بهمن 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 27 آبان 93)
تشکرشده 2 در 2 پست
سلام ati نامزد منم همینجوری بود اوایل خیلی باهاش بحث میکردم که تو شکاکی به هیچکس اعتماد نداری به همه بدبینی ولی به مرور زمان یاد گرفتم که چجوری باهاش رفتار کنم هرجا میرم بهش میگم و معمولا کارامو میذارم وقتی خودش بتونه بیاد انجام بدم اونم نسبت به قبل خیلی بهتر شده
تشکرشده 2,440 در 754 پست
تایپیک تاریخ گذشتس دوست عزیز
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)