شغل شوهرم طوریه که از هفت صبح میره تا سه و چهاربعداظهر از طرفی دانشگاه هم میره و تا بیاد خونه میشه هفت وهشت وقتی هم میاد نهایتش یه سلام وعلیکه بعدش میشینه پای تبلت واینترنت تنها سایتی هم میره سایتای ماشین و ازاینجور سایتاست اونقد درگیر خوندنش میشه که یه حرفمو چندبار باید تکرار کنم خودشم فقط با اره نه یا یه کلمه خلاصه میکنه هرچی بهش میگم از صبح تنهام شبم میای اینجور واسه دو سه دقیقه میذاره کنار تا یه ایمیل میاد دوباره شروع میکنه اونقد حول اینترنت میشه بعضی چیزا را بعد چند روز یادش میاد برام تعریف کنه خیلی عصبی میشم.از اونجا که من تو این شهر خیلی غریبم حتی یه اشنا ودوست صمیمی ندارم بیشتر وقتارو با مادرشوهرم میگذرونیم از این مسىله اصلا خوشم نمیاد.یه ماهی هست خودمو سرگرم کلاس کردم ولی مگه چقد ادم تو باشگاه وقتش میگذره.به شوهرمم گفتم از زندگیمون و رابطه ج.. سرد شدم دیگه دوس ندارم اینجا بمونم.خیلی قربون صدقه میره وقتی ایناروبهش میگم یا باهاش قهر میکنم ولی چه فایده دوس ندارم مجبوری دورو ورم باشه دوس دارم از رو احساس ودلش قربون صدقه بره خیلی خسته شدم این روزا بیشتر واسه شهرمو خانوادم بیقراری میکنم.میخوام کمکم کنین خیلی خستم
علاقه مندی ها (Bookmarks)