به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 93 [ 20:32]
    تاریخ عضویت
    1393-8-04
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    با دروغگویی و دخالت های بیجا خانواده شوهرم چکار کنم؟؟؟

    من و شوهرم خدا رو شکر بسیار زندگی خوبی داریم و هیچ مشکلی با هم نداریم...
    اما خانواده شوهرم خییییلی خیلی تو زندگی ما دخالت می کنن و کلی دروغ میگن حتی چیزایی رو از قول شوهرم میگن که روحشم ازشون خبر نداره
    مثلا وقتی اومدن خواستگاری گفتن که ما هرچقدر که داشته باشیم به دخترامون جهیزیه میدیم ولی رسمم نداریم که از دوماد چیزی طلب کنیم اصلا بد میدونیم دستمونو جلوی دومادمون دراز کنیم ما واسه دخترامون همین طوری بودیم و هیچی طلب نکردیم عروسامون هم هیچی طلب نکردن که هیچ واسه پسرامون خونه هم خریدن!!!!
    بعد از عروسی معلوم شد که همش دروغ بوده و تقریبا واسه جهاز کمتر از حد نرمال به دختراشون دادن و کلی هم از دومادطلب کردن و هیچ عروسی هم هیچ خونه ای به پسرشون نداده
    یعنی تصور کنین دروغ به این بزرگی!!!!
    بعدشم الان همه تصورشون اینه که من باید تا جایی که می تونم جهیزیه بیارم و بعد از اون توقع خرید چیزی رو تا 7-8 سال نداشته باشم چون اسرافه!!!
    60-70 درصد مواقعی که میخوایم با شوهرم بریم بیرون یکیشون آویزونمونه حتی تو عروسیهایی که از طرف فامیل ما دعوت میشن از شدت خستشون نمیکنن ماشین بیارن که یه وقت بنزین اضافه بسوزه و از وسط عروسی باید برگردیم چون حوصله ندارن و خوابشون میگیره....
    بسیار آدمای خسیسی هستن و ریالی خرج نمی کنن هیچ جا هدیه نمیبرن هیچ وقت مجلس نمیگیرن اگه مجلس بگیرن خیلی محدود مهمون دعوت میکنن ولی هرجا که دعوت بشن میرن مخصوصا اگه صحبت غذا باشه!!!!
    از شوهرم پول می گیرن و واسه هرکار مالی پیشش می کنن اما دریغ از ریالی که بخوان به ما کمک کنن در حالی که درآمدشون از خونه و مغازه هایی که دادن اجاره بیش از 4 میلیون تومن در ماهه!!!
    مدام میگن که عروس تا خونه باباشه خرجیش با باباشه و اگه شوهرم واسم لباسی چیزی بگیره به کلاغای کور نشونم میدن که ما همیشه خودمون واسه دخترامون چیزی میخریدیم اما نمیدونم چرا این حرفا رو جلو داماداشون نمیزنن؟؟؟!!!مطمئنا چون دروغه
    مدام تو کارمون دخالت می کنن حتی وقتی با شوهرم رفتیم ساید بخریم خواهر شوهرم اومد و کلی نظر داد و روانمو بهم ریخت
    به شوهرم نمیگم چون دلخور میشه و یه بارم که گفتم گفت نه اونا چیزی تو دلشون نیست همین طوری میگن منظوری ندارن و این حرفا اینجوری اعصابم بیشتر بهم میریزه و خوب می ترسم اگه ادامه بدم خودمون هم به مشکل بخوریم واسه همین چیزی نمیگم اما دلم میخواد یه جوری به یکی یه چیزی بگم تا بار این قضیه از روحم برداشته شه یا حداقل بتونم جلو دخالتشون رو تو زندگیم بگیرم اما چطوری؟؟؟
    ضمنا من الان عقدم اما خونه خودمون هم یه طبقه از خونه ایی هستش که مادر شوهر خواهر شوهر و جاریم اونجا میشینن البته خونه خودمونه و خریدیمش اما می ترسم با رفتن به خونه خودم اوضاع بدتر شه
    جاریهام هم همین مشکلاتو با اینا دارن

  2. کاربر روبرو از پست مفید me.amiri تشکرکرده است .

    ali -guilan (سه شنبه 20 آبان 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خدا بهت صبر بده
    خانواده ی شوهر من هرچند چیزی بهمون ندادن و مدام پولهاشو میگیرن ولی دیگه دروغ نمیگن و کلاس الکی نمیزارن

    تمام سعی خودت رو بکن که اونجا نشینی
    بده اجاره خونه رو ولی خودت اونجا نرو

  4. 2 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    giso68 (یکشنبه 04 آبان 93), me.amiri (دوشنبه 05 آبان 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام خانومی

    تو بخشی از مشکلاتی که شما مطرح کردی من هم همین مشکلات رو داشتم. یه جاهایی پررنگ تر یه جاهایی کمتر.
    الان از دوران عقدم گذشت. تازه دارم با همسرم زندگی می کنم چون از خانوادش دور شدم. کل دوران عقدم بخاطر این رفتارای ناپسند خانواده همسرم زهر مار شد برام. ولی ای کاش درایت بیشتری داشتم و از این فرصت برا خودم خوب استفاده می کردم اما متاسفانه من فقط حرص می خوردم و ناراحت میشدم و اونا عین خیالشون نبود.

    پیشنهادم برای اینکه کمتر اذیت بشی و اسیب ببینی اینا هست:

    - خیلی خیلی رسمی و محترمانه باهاشون برخورد کن. اصلا اجازه صمیمی شدن نده. به همسرت بگو جایی میخایم بریم دوست دارم دوتایی باشیم. برا منم همینطوری بودن همه جا باهم . اما تفریحها و بیرون رفتنا رو اصلا اجازه ندادم یعنی دستم اومد باید چکار کنم. اگر چه اونجا که نمیومدن هم نظریات صادر میکردن که نرین برین کی برین کی بیاین....

    - حرص نخور. بی خیال باش. یه طورایی نسبت به همه حرفایی که میزنن بی توجه باش. برات مهم نباشند. فاصله بگیر. از حرفایی که میزنن میخان به هدفشون برسن. مثلا فلان چیز را باید بخری یا فلان رفتار رو باید انجام بدی. ببین عزیزم هر کاری که می دونی درسته انجامش بده. جهیزیه در حدی که می تونی دوست داری ببر. هر چی دلت خواست بخر. من هم همینطوری بودم تو جهیزیه خواهر شوهرم بودم میدونم هیچی نداشت اما با دیدن وسایلم با اینکه میگن ما فلان چیز رو برا دخترمون نگرفتیم البته پیش خودشون که من متوجه میشم اما اصلا کم نمیارن میگن جهیزیه ای که ما دادیم و هیچ کس نداد در حالیکه نصف من هم وسیله ندادن. من برای بستن دهنشون خیلی وسیله خریدم اما الان پشیمونم. چون مستاجرم. ظرف زیاد خریدم اصلا بکارم نمیان دائم هم مدلهای جدید میاد دیگه نمی تونم بگیرم.

    - به همسرت بدی خانوادش رو نگو اصلا. خودت بدون کجا باید چطوری رفتار کنی. من گفتم نتیجه عکس گرفتم. چون هیچ تاثیری تو دخالت نکردنشون نداشت فقط خودم رو بد کردم در حالیکه همسرم همه حق رو به خانوادش میداد. و بیشتر پاشونو تو زندگیم باز میکرد. ساید تونو همسرت باید می خرید که خواهر شوهرت اومد؟ یه چیز بهت بگم برا ما سه تا وسیله رو داماد باید بگیره رسمه. پولشونو همسرم داد. مادرشوهرم خودش با خواهر شوهرم خریدن اصلا به من اطلاع ندادن. بماند که چقد ناراحتم کردن و ... ولی با کمال پررویی حرف میزدن و حق به جانبی که مگه تو داری جهیزیه میخری ما رو میبری که ما تو خرید یخچال تو رو ببریم!!!!!!! هفته اول استفاده از یخچال اشغالشون خراب شد و دوباره درستش کردیم اما کم نمیان.

    - اگه اخلاق دخالت کردن دارن زندگی نزدیکشون سخت میشه برات. من دو هفته بودم سخت گذشت برام. هر چی دورتر باشی بهتره.

    -از همسرت دور نشو. دلش رو بدست بیار. بخاطر حرفا و رفتارای اونا از همسرت ناراحت نباش. فقط با هم خوش بگذرونین. بی احترامی به خانوادش نکن. همیشه لبخند بزن. اما در هیچ موردی نه ازشون نظر بخواه نه تو کاراشون نظر بده. قدر این لحظات رو بدون. برای خودت تلخش نکن.

    خوشبخت بشی خانمی

  6. 3 کاربر از پست مفید پرواز1 تشکرکرده اند .

    me.amiri (دوشنبه 05 آبان 93), sevil73 (یکشنبه 25 آبان 93), آویژه (یکشنبه 04 آبان 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 93 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1393-8-04
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    4
    سطح
    1
    Points: 4, Level: 1
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    وای اگه این خانواده شوهر نبود ما زناتا حالا از خوشی مرده بودیمممممممممممممممممم!
    عزیزم اهمیت نده سعی کن اینقدر اقتدار داشته باشی که اصلا به خودشون اجازه ندن طرفت بیان.همه چیز به مدیریت خودت بستگی داره.
    اصلا صمیمی نشو و با احترام از خواسته هات دفاع کم.بذار اینقدر دروغ بگن تا خسته شن..مهم اینه شما گول نخوریو به زندگیت بچسبی

  8. 2 کاربر از پست مفید giso68 تشکرکرده اند .

    me.amiri (دوشنبه 05 آبان 93), sevil73 (یکشنبه 25 آبان 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام خانومی

    تو بخشی از مشکلاتی که شما مطرح کردی من هم همین مشکلات رو داشتم. یه جاهایی پررنگ تر یه جاهایی کمتر.
    الان از دوران عقدم گذشت. تازه دارم با همسرم زندگی می کنم چون از خانوادش دور شدم. کل دوران عقدم بخاطر این رفتارای ناپسند خانواده همسرم زهر مار شد برام. ولی ای کاش درایت بیشتری داشتم و از این فرصت برا خودم خوب استفاده می کردم اما متاسفانه من فقط حرص می خوردم و ناراحت میشدم و اونا عین خیالشون نبود.

    پیشنهادم برای اینکه کمتر اذیت بشی و اسیب ببینی اینا هست:

    - خیلی خیلی رسمی و محترمانه باهاشون برخورد کن. اصلا اجازه صمیمی شدن نده. به همسرت بگو جایی میخایم بریم دوست دارم دوتایی باشیم. برا منم همینطوری بودن همه جا باهم . اما تفریحها و بیرون رفتنا رو اصلا اجازه ندادم یعنی دستم اومد باید چکار کنم. اگر چه اونجا که نمیومدن هم نظریات صادر میکردن که نرین برین کی برین کی بیاین....

    - حرص نخور. بی خیال باش. یه طورایی نسبت به همه حرفایی که میزنن بی توجه باش. برات مهم نباشند. فاصله بگیر. از حرفایی که میزنن میخان به هدفشون برسن. مثلا فلان چیز را باید بخری یا فلان رفتار رو باید انجام بدی. ببین عزیزم هر کاری که می دونی درسته انجامش بده. جهیزیه در حدی که می تونی دوست داری ببر. هر چی دلت خواست بخر. من هم همینطوری بودم تو جهیزیه خواهر شوهرم بودم میدونم هیچی نداشت اما با دیدن وسایلم با اینکه میگن ما فلان چیز رو برا دخترمون نگرفتیم البته پیش خودشون که من متوجه میشم اما اصلا کم نمیارن میگن جهیزیه ای که ما دادیم و هیچ کس نداد در حالیکه نصف من هم وسیله ندادن. من برای بستن دهنشون خیلی وسیله خریدم اما الان پشیمونم. چون مستاجرم. ظرف زیاد خریدم اصلا بکارم نمیان دائم هم مدلهای جدید میاد دیگه نمی تونم بگیرم.

    - به همسرت بدی خانوادش رو نگو اصلا. خودت بدون کجا باید چطوری رفتار کنی. من گفتم نتیجه عکس گرفتم. چون هیچ تاثیری تو دخالت نکردنشون نداشت فقط خودم رو بد کردم در حالیکه همسرم همه حق رو به خانوادش میداد. و بیشتر پاشونو تو زندگیم باز میکرد. ساید تونو همسرت باید می خرید که خواهر شوهرت اومد؟ یه چیز بهت بگم برا ما سه تا وسیله رو داماد باید بگیره رسمه. پولشونو همسرم داد. مادرشوهرم خودش با خواهر شوهرم خریدن اصلا به من اطلاع ندادن. بماند که چقد ناراحتم کردن و ... ولی با کمال پررویی حرف میزدن و حق به جانبی که مگه تو داری جهیزیه میخری ما رو میبری که ما تو خرید یخچال تو رو ببریم!!!!!!! هفته اول استفاده از یخچال اشغالشون خراب شد و دوباره درستش کردیم اما کم نمیان.

    - اگه اخلاق دخالت کردن دارن زندگی نزدیکشون سخت میشه برات. من دو هفته بودم سخت گذشت برام. هر چی دورتر باشی بهتره.

    -از همسرت دور نشو. دلش رو بدست بیار. بخاطر حرفا و رفتارای اونا از همسرت ناراحت نباش. فقط با هم خوش بگذرونین. بی احترامی به خانوادش نکن. همیشه لبخند بزن. اما در هیچ موردی نه ازشون نظر بخواه نه تو کاراشون نظر بده. قدر این لحظات رو بدون. برای خودت تلخش نکن.

    خوشبخت بشی خانمی

  10. کاربر روبرو از پست مفید پرواز1 تشکرکرده است .

    me.amiri (دوشنبه 05 آبان 93)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 93 [ 20:32]
    تاریخ عضویت
    1393-8-04
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    وای واقعا دستتون درد نکنه ...باورتون نمیشه من وقتی داشتم می نوشتم گفتم عمرا این همه مشکلو کسی بتونه تو یه جوابیه بهش پاسخ بده
    متاسفانه تا حالا بسیار درگیر حرفاشون بودم و تمام این دوسالی که تو عقدم رو به غصه گذروندم همش فکر کردم که چرا وقتی دارن دروغ می گن من هیچی نباید به روشون بیارم حتی یه بار اومدم واسه مامانم گفتم و گفتم که تصمیم گرفتم از این بعد هر کدوم دهنشون رو باز کنن دروغ بگن جوابشونو بدم و حالیشون کنم، اما مامانم خیلی ناراحت شد و گفت نمی بخشمت اگه همچین کاری بکنی چون اونا از چشم من می بینن و خیال می کنن ما یادت میدیم
    متاسفانه مامان من خیلی آدم سیاستمداری نیست که بخوام از تجربیاتش استفاده کنم تمام روزاش الحمدلله خوشی بوده مادرشوهرش عمه اشه که یه دنیا دوسش داره خواهر شوهراش دختر عمه هاشن که از بچگی با هم رفیق بودن تمام جاری هاش هم به نوعی فامیلاش بودن چه کیفی داره


    اما حالا من بعد محرم صفر میرم خونه خودم...به شدت استرس دارم...خونه نوسازی که خودم با ذوق و شوق در مورد دکور داخلیش نظر دادم حالا به چه بهونه بگم نمیخوام و می خوام برم اجاره نشینی؟؟؟ حتی بابام هم بهم گفته که من دوست ندارم تو بری تو اون خونه چون به مشکل میخوری!!!(بابام هیچی از این مسائل نمیدونه)

    همسرم واقعا خوبه و من در مخیلم نمی گنجید که همسر به این خوبی نصیبم بشه و میگم هیچ مشکلی هم نداریم با هم اما خوب اگه من از بدیهای خونوادش بگم تاییدم نمی کنه و میگه منظوزشون چیزه دیگه بوده و خلاصه توجیه می کنه واسه همینم یکی دوبار گفتم و دیدم اینجوریه دیگه نمی گم

    ساید تنها وسیله ایی هستش که اونا لطف می کنن و میخرن...به خدا من راضی تر بودم اگه خودشو خواهرش میرفتن تا اینکه من برم اونجا و خانوم هی بگردن تو فروشگاه و هی شاهانه نظر بدن ...یعنی یه طوری با من برخورد می کرد که انگار اینا یه خونواده پولدار و مرفه هستن و اومدن منو که بچه گدا بودم گرفتن واسه پسرشون و من هر چی که انتخاب کنم آشغاله و سلیقه ندارم !!!!من که میخواستم وسیله برقی هام رو بگیرم هی می گفتن هرچی غیر از مولینکس بخری آشغال خریدی حالا که میخوان ساید بخرن تو مغازه دور میزنن دور سایدای گرون و هی تعریف می کنن و... بعدش میگن اسنوا بخرین مگه چی خیلی هم مارک خوبیه حتی کارکردش از ال جی بهتره!!!منم گفتم خوب اشکالی نداره اگه شوهرم حالا نداره می تونیم فعلا ساید نخریم روی هم بخریم یا کنار هم...شوهرم گفت نه بابا همین اسنوا خوبه می خریم یعنی تو میگی بده؟منم گفتم نه خوبه ولی میگم اگه نداری اونم گفت نه همین خوبه و رفت جای فروشنده...بعد که رفت خواهر پر روش برگشته می گه طفلی داداشم چی بگه تقصیر باباته که رفته 25 میلیون واست میز و مبل خریده این اگه نخره فردا میگن عرضه نداشته همین یه تیکه رو درست حسابی بخره...هی اومدم بگم بابای من اگه نمیخرید شماها کلشو میکندین مجبور بود ولی ما اینجوری نیستیم... باز نصفشو قورت دادم گفتم نخیر خونواده ما شآن خودشون رو بالاتر از این می بینن که ازین حرفای خاله زنکی بزنن... سر برگشتنا باز می گه خوب ما که سایدمونو خریدیم حالا شمام باید برین جهیزیه تکمیل کنین !!!!

    نمی دونم رو چه حسابی خودشون رو محق می دونن؟؟؟ جالبه بدونین خونه ایی که ما خریدیم ماله پدر شوهرم بود ساخته بود می خواس بفروشه... کارای مهندسیش رو شوهرم انجام داده بود تمام گیرو گرفتاریای تو شهرداریشو شوهرم رفته بود انجام داده بود و تمام امضاهای تایید خونه رو شوهرم کرده بود بدون اینکه ریالی از باباش پول بگیره... وقتی شوهرم گفت خونه بابا رو بخریم منم سریع گفتم آره. آخه فکر می کردم پول هم اگه کم داریم فعلا باهامون راه میاد و قسطی میگیره یا همون اول یه مبلغی رو کم می کنه واسه پسرش خوب خونه منطقه خوبی هم که هست چرا که نه!!اما چشمتون روز بد نبینه فقط یه میلیون تومن کم کرد به خاطر پسرش و گفت که الان 210 مشتری داره نقد اگه داری 209 واسه تو میدم اما نقد ...بابای من هم که دید اینجوریه و شوهرم دوست داره همون خونه رو برداره چون خودش نقشش رو کشیده و کاراشو انجام داده 20 تومن بهمون قرض داد تا اونجا رو خریدیم 1 ساله که نتونستیم پس بدیم و تا 2-3 سال دیگه هم نمی تونیم بعد هر جا میشینه مامانش میگه خدا خیر بده حاج آقا رو اینا رو صاحب خونه کرد اولا فکر می کردم بابای منو میگه بعد فهمیدم پدرشوهرمو میگه!!!!!!الان همه فکر میکنن اون خونه رو پدرشوهرم بهمون داده !!!بعد بابای ساده من همون اول که پولو به شوهرم قرض داد گفت به کسی نگو از من پول گرفتی منم نمی گم که من بهت پول دادم...بعد که من پرسیدم چرا گفتش آخه واسه مرد لذت بخش نیست که از پدرزنش پول بگیره اگرم میگیره خودش دوست نداره که دیگران بفهمن پول از پدر

    - - - Updated - - -

    دیگران بفهمن پول از پدر زنش گرفته...واقعا مامان و بابای من آدمای ساده ایی هستن لجم در میاد

    سر مراسم عقدمون هم همه هزینه رو بابام داد اونا فقط آرایشگاه آتلیه و میوه شیرینی گرفتن که ای کاش اونا رو هم بابام گرفته بود با اون آشغال میوه ها و اون آرایشگاه درپیت آبرومون نمی رفت و چقدر ما واسه تالارو شام هزینه کردیم تازه اونجا 300 تا مهمون شامی دعوت کردن!!!و گفتن که ما رسم داریم مراسممامون باشکوهه اگه مشکل دارین خودمون پول مهمونامون رو بدیم مام که تا حالا مجلساشون نرفته بودیم فکر کردیم راست میگن ولی مجلس پسر دیگشون که نصف خرج با اونا بود گفتن 100 تا مهمون داریم و تازه 50 تا هم نداشتن... حالا هم که به عروسی ما رسیده می گن مراسم به اون خوبی واستون گرفتیم باز عروسی هم میخوای؟؟؟ منم گفتم بابام واسم میگیره شما دوست ندارین سمت خودتون عروسی نگیرین الان اونا نمیخوان مراسم بگیرن فقط یه شام تو رستوران خودشونو مهمون شوهرم کردن از اونجا هم میان دنبال من:(
    ببخشید پر حرفی کردم آخه قد تموم این دو سال که اذیت شدم حرف نگفته داشتم خواستم بگم که یه کم آروم شم

    واسه خونه لطفا بیشنر راهنماییم کنید چیکار کنم چطور از اون خونه برم؟؟؟آیا اصلا راهی هست؟؟؟
    ویرایش توسط me.amiri : دوشنبه 05 آبان 93 در ساعت 20:25

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خب خدا رو شکر که خانواده عاقل و فهمیده ای داری
    و هزاران بار خدا رو شکر که همسر خوبی داری
    بقیه اش اصلا مهم نیست شما احترامتو بذار برو بیا ولی صمیمی نشو که کار به خاله زنک بازی بکشه
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    وای دخترجون چقدر راه میای ارومتر بزار ما هم بهت بریشم اینا که هر چی دلشون میخواد می گند ما رسم داریم شماهم از ای ن حقه ما رسم داریم استفاده کن عزیزم ایطور پیش بری دوروز دیگه هیچی نگی فوران می کنی ها زندگیت داغون میشه مثلا شوهر شما که وضعش خوبه واسه ساید بگو ما رسممون که فقط جنس خوب بخریم جرات مندانه میرفتی یکی خوبشو برمی داشتی نه اینکه بشینی بگی نه بعدا بخریم دور میزدی توفروشگاه بعد میرفتی پیش شوهرت میگفتی با عشوه ناز لوس بازی عشقم واسم اینوبخر اگر خواهرشم چیزی میگفت مثلا بهش می گفتی من اگر بدسلیقه بودم که داداش تورو نمیگرفتم بعد تند روتو برمی گردوندی مثل بچه ها دستشو می کشیدی می گفتی اینو واسم بخر وای عزیزم واسه عروسی رفتار جرات مندانه توسایت سرچ کن حتما بخون انگار خانوادگی رفتار منفعلانه دارید بعدشم کجای ایران مراسم عروسی پدر دختر میبگیره از قدیم رسم بوده عقد وعروسی با خانواده پسر بوده فقط بله برون دختر میگرفته نه واسه عروسی هم کوتاه نیا چون تا حالا باهاشون راه اومدی اگر هم بازم کوتاه بیای وبری خونه خودت دیگه اینقدرازارت بدن که خودت خسته بشی
    وقتی هم مادر شوهرت اینطور میگه که خدا خیر حاج اقارو بده توهم بگو بگو هزار ماشالله مامان چقدر شوهرم باعرضه جنم من بهش افتخار میکنم که تونسته توجوونی 209پول داشته باشه خونه بخره واقعا پسر باعرضه ای تربیت کردید جلوی شوهرتم بگو این چند تا حسن داره یکی اش اینه که مادر شوهرتو ضایع کردی ودوم بهش احترام گذاشتی چون تربیتشو مدیون اون میدونیو وسومبه شوهرت عزت دادی واسه پول باباتم نگو خودشون میدونند فقط اگه بگی زدی توسر شوهر عزیزت خورد کردی

  14. کاربر روبرو از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده است .

    sevil73 (یکشنبه 25 آبان 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دروغگویی های شوهرم و رابطه داشتن با دیگران
    توسط دخترک در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 شهریور 92, 18:17
  2. دروغگویی مادر شوهر
    توسط رنیا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 00:42
  3. دروغگویی همسرم
    توسط nature در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 21 مرداد 91, 00:29
  4. راه حلی برای دروغگویی در مورد گذشته
    توسط دلدادهه در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 بهمن 90, 22:11
  5. لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
    توسط mahtab1 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 74
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 دی 90, 13:44

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.