من و شوهرم خدا رو شکر بسیار زندگی خوبی داریم و هیچ مشکلی با هم نداریم...
اما خانواده شوهرم خییییلی خیلی تو زندگی ما دخالت می کنن و کلی دروغ میگن حتی چیزایی رو از قول شوهرم میگن که روحشم ازشون خبر نداره
مثلا وقتی اومدن خواستگاری گفتن که ما هرچقدر که داشته باشیم به دخترامون جهیزیه میدیم ولی رسمم نداریم که از دوماد چیزی طلب کنیم اصلا بد میدونیم دستمونو جلوی دومادمون دراز کنیم ما واسه دخترامون همین طوری بودیم و هیچی طلب نکردیم عروسامون هم هیچی طلب نکردن که هیچ واسه پسرامون خونه هم خریدن!!!!
بعد از عروسی معلوم شد که همش دروغ بوده و تقریبا واسه جهاز کمتر از حد نرمال به دختراشون دادن و کلی هم از دومادطلب کردن و هیچ عروسی هم هیچ خونه ای به پسرشون نداده
یعنی تصور کنین دروغ به این بزرگی!!!!
بعدشم الان همه تصورشون اینه که من باید تا جایی که می تونم جهیزیه بیارم و بعد از اون توقع خرید چیزی رو تا 7-8 سال نداشته باشم چون اسرافه!!!
60-70 درصد مواقعی که میخوایم با شوهرم بریم بیرون یکیشون آویزونمونه حتی تو عروسیهایی که از طرف فامیل ما دعوت میشن از شدت خستشون نمیکنن ماشین بیارن که یه وقت بنزین اضافه بسوزه و از وسط عروسی باید برگردیم چون حوصله ندارن و خوابشون میگیره....
بسیار آدمای خسیسی هستن و ریالی خرج نمی کنن هیچ جا هدیه نمیبرن هیچ وقت مجلس نمیگیرن اگه مجلس بگیرن خیلی محدود مهمون دعوت میکنن ولی هرجا که دعوت بشن میرن مخصوصا اگه صحبت غذا باشه!!!!
از شوهرم پول می گیرن و واسه هرکار مالی پیشش می کنن اما دریغ از ریالی که بخوان به ما کمک کنن در حالی که درآمدشون از خونه و مغازه هایی که دادن اجاره بیش از 4 میلیون تومن در ماهه!!!
مدام میگن که عروس تا خونه باباشه خرجیش با باباشه و اگه شوهرم واسم لباسی چیزی بگیره به کلاغای کور نشونم میدن که ما همیشه خودمون واسه دخترامون چیزی میخریدیم اما نمیدونم چرا این حرفا رو جلو داماداشون نمیزنن؟؟؟!!!مطمئنا چون دروغه
مدام تو کارمون دخالت می کنن حتی وقتی با شوهرم رفتیم ساید بخریم خواهر شوهرم اومد و کلی نظر داد و روانمو بهم ریخت
به شوهرم نمیگم چون دلخور میشه و یه بارم که گفتم گفت نه اونا چیزی تو دلشون نیست همین طوری میگن منظوری ندارن و این حرفا اینجوری اعصابم بیشتر بهم میریزه و خوب می ترسم اگه ادامه بدم خودمون هم به مشکل بخوریم واسه همین چیزی نمیگم اما دلم میخواد یه جوری به یکی یه چیزی بگم تا بار این قضیه از روحم برداشته شه یا حداقل بتونم جلو دخالتشون رو تو زندگیم بگیرم اما چطوری؟؟؟
ضمنا من الان عقدم اما خونه خودمون هم یه طبقه از خونه ایی هستش که مادر شوهر خواهر شوهر و جاریم اونجا میشینن البته خونه خودمونه و خریدیمش اما می ترسم با رفتن به خونه خودم اوضاع بدتر شه
جاریهام هم همین مشکلاتو با اینا دارن
علاقه مندی ها (Bookmarks)