باسلام و خسته نباشید. من 27 سالمه فوق لیسانس از گرگان 6 فرزندیم همه ازدواج کردند من اخریم.دو سال پیش با پسری اشنا شدم در اصفهان فوق دیپلم بازاری در همان ابتدا مساله ازدواج را مطرح و با خانواده در میان گذاشتم که با مخالفت شدید خانواده مواجه شدم به خاطر راه دور و تحصیلات پایین و شغل ازاد. کلا خانواده ام نظر مساعدی نسبت به شغل ازاد ندارند.مرا وادار به قطع رابطه کردندو ولی من بدون اطلاع همچنان رابطه داشتم و چندین بار ملاقات حضوری داشتیم ان زمان من رشت دانشجو بودم. بعد گذشت دوسال که الان باشد خانواده اون اقا تماس گرفتن ولی پدرم حاضر به حرف زدن نشد و میگفت نه و قطع میکرد تلفنو. حتی با من هم راجع به تلفن هیچ حرفی نزدن و نظر منو نخواستن. تا اینکه خودم هم با پدرم هم با مادرم حرف زدم که من 27 سالمه نظر شما برام مهمه ولی خواهش میکنم به نظر من اهمیت بدین شما حتی زور هم بگین من به حرف شما میکنم. ولی پسر خوبیه ایمان و اعتقادش برام از همه چی مهمتره تحصیلات تا جایی مهمه که شعور ادم و رو ببره بالا وگرنه الان همه تحصیلات دارن. کار سختی نیس درس خوندن. کار هم که عار نیس من با شغل ازاد مشکلی ندارم و خدارو شکر هم خونه داره هم ماشین و درامدشم که خوبه اهل نماز و این حرفا هم هست خواهش میکنم یبلارم شده اجازه بدین بیان ولی پدرم گفت نه نه نه من مخالفم مردم مسخرم میکنن.گفتم پدر من همه قرار نیس که کار دولتی داشته باشن . گفت کار دولتی خیال ادم راختتره. منم نمیشناسم اونا رو و نمیخوامم که ببینم.این حرفای پدرم. کلا زیاد میلی به ازدواج من ندارن و میگن برو ادامه تحصیل بده برو سر کار موقعیت های خوب پیش میاد. لطفا مرا راهنمایی کنین که چکار کنم اخه هیچ حرفی باهام نمیزنن در این مورد. دیروز خودم با مادرم باز حرف زدم که فکر نکنن بیخیال شدم ولی باز حرفاش همون بود که مردم ما رو مسخره میکنن. واقعا نیاز دارم به کمک. با تشکر