به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 67
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array

    چرا من نمیتونم یه زندگی عادی داشته باشم؟

    سلام
    دیگه خجالت میکشم که بیام بازم تاپیک ایجاد کنمو بازم حرفای تکراری رو بگم. اینجا بهترین جاییه که میتونم حرفامو بیان کنم و درددل کنم. اینقدر راهکار میخونم پای عمل که میرسه استپ میکنم.

    این روزا پر از درد و رنجم. همش به شوهرم بر نمیگرده. حدود 90% به خودم و درونم برمیگرده ولی نمیتونم هیچی رو از خودم دور کنم.
    تست افسردگی بک رو زدم، افسردگی وخیم داشتم. یه سگ سیاه افسردگی دارم که همش باهامه. فکر کنم اون کلیپه سگ سیاه افسردگی رو درباره من ساختن.
    من حتی نمیتونم یک لحظه هم ذهنم رو آروم کنم. همش مشوشه.
    همه چیز از اونروز شروع شد که گوشی همسرم دست دخترم بود داشت کلیپاشو میدید یهو یه کلیپ بد رو گذاشت، شوهرم مثل فنر از جاش پرید و گوشی رو از دست دخترم گرفت ولی من حالم بد شد. خیلی بد. حتی بهش اعتراض نکردم، داد نزدم و با دخترم به بهانه خرید زدیم بیرون از خونه. انگار بیغیرت شدم. بعد که برگشتیم فقط بهش گفتم گوشیتو نده دست دخترمون.
    شب ازم خواست رابطه داشته باشیم ولی کاش نداشتم. حین رابطه همش ایراد میگیره. میگه نمیدونم تو دیگه چی هستی یا اشکال های کار خودشو به من ربط میده. منم یا باید بگم باشه تو درست میگی یا سکوت کنم. نه اون لذت برد نه من!! اصلا نمیدونم چرا خواست باهام رابطه داشته باشه. اون که خودشو جای دیگه خالی می کنه. به این فکر نمیکنه که منم یه زنم و با این حرفاش روح منو نابود می کنه.
    یک ماهی میشد که اصلا دستش هم بهم نخورده بود. اگر برم سمتش یا خسته است و خوابش میاد یا دستشو میکشه از زیر دستم این حرکتش از فحش هم واسم بدتره. دارم با احساسم مبارزه می کنم. نمیخوام دوستش داشته باشم چون غیر از درد هیچی واسم نداشته. دلم بهش سیاه شده. حس می کنم اصلا دوستش ندارم. بود و نبودش توی خونه واسم مهم نیست. وقتی میاد شوری واسش ندارم. حتی از پای سیستم بلند هم نمیشم.
    چند مدتی هم هست که بیشتر از ما کناره می گیره. بیرون رفتناش بیشتر شده صبح از 7 میره اداره فقط میاد یه ناهار میخوره میره یا خونه مادرش یا با دوستاش بیرون نمیاد تا ساعت 11 به بعد شب.

    اگر زن و شوهر باید روزای سخت کنار هم باشن، روزای خوش هم باید باشن دیگه. چرا همش خستگیشو میاره خونه؟ وقتی هم که حالش خوبه یا بیرونه یا خونه مادرش.

  2. 5 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), aloneman (سه شنبه 30 دی 93), roozbeh220 (سه شنبه 27 آبان 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), آرام دل (سه شنبه 29 مهر 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم
    خبری ازت نبود نگرانت بودیم
    من هر چی فکر می کنم حفظ زندگیت اونم با کیفیت خوب همین یه راه حل رو داره
    که با همسرت صمیمی بشی جو خونه رو شاد کنی بگی بخندی رابطه جنسیتون رو بهتر کنی( می دونم ازش ناراحتی ولی یه مدت باید این راهو پیش بگیری تا رفتار همسرت تغییر کنه )
    تو اینترنت بچرخ سرچ کن اگه احساس می کنی رابطتون لذت نداره دنبال راهکارش بگرد روشهای مختلف و .... بگردی پیدا می کنی
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  4. 7 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), khaleghezey (دوشنبه 28 مهر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), sevil73 (دوشنبه 26 آبان 93), SpecialBoy (دوشنبه 28 مهر 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), سوده 82 (یکشنبه 03 اسفند 93)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    آموزش مسائل جنسی و زناشویی,ازدواج,مشاوره, پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده

    آموزش جنسی و زناشوئی -سلامت خانواده • گروه آموزشی تنظیم خانواده

    لطفا مطالعه کنید.

    در مورد فیلمی که توی گوشی همسرتان دیدید.شاید درست نباشه بگم ولی توی بعضی گوشی های مردانه یا لب تاپ یا کامپیوترشان هست.برای ما مردها چندان چیز عجیبی نیست واینم بگم اینکه به تعداد کم هست دلیلی بر این نمیشه که ازشون استفاده میشه.خود من توی اینترنتم مسنجری هستش که تا دلت بخواد از اینجور فیلم ها بصورت زنده پخش میشه ولی دلیلی نداره ازشون استفاده کنم.

    رفتار شما درست و اتفاقا اینم باید بگم اصولا شاید باورت نشه ولی هر مرد دیگه ای هم بود احتمالا از همسرش درخواست رابطه جنسی میکرد یکجور عذرخواهی حساب میشه این رفتار مردها البته بصورت غیر مستقیم(دلیلش چیه نمیدونم)!! این حرکتش عادیه البته بعنوان یه مرد دارم اینو مینویسم

    ایراد گرفتن در رابطه بنظرم بهتره توی سایت هایی که بالاب رایتان قرار دادم مطالعه کنید و نظر شخصی بنده اینه میخواد ضعف های خودشو پوشش بده.

    در مورد رابطه جنسی قبلا هم نوشتم رابطه جنسی برای مردها متفاوته با شما بانوان برای شما بیشتر از جنبه لذت فیزیکیش لذت احساسی و عشق و علاقه ای که بوجود میاد باارزشه و مهمه و برای همین به رابطه بیشتر عاشقانه نگاه میکنید که خوب برمیگرده با ذات زنانه ای که دارید برعکس ما مردها.
    از نظر مردها داشتن رابطه جنسی ربطی به این نداره قهرید یا مشکل دارید باهم یا نمیدونم ابراز علاقه نکدردی یا ازش دلخورید یا مسائل دیگه.این رابطه از نظر مردها مثل یه جزیره خودمختاره که برای خودش تصمیم میگیره و در زمان خودش ربطی هم نداره به این موضوع که رابطه شما دونفر در آن زمان چگونه هستش.یه مرد وقتی رابطه میخواد یعنی رابطه میخواد به همین راحتی!!!مقدمه چینی نداره مثل شما بانوان

    در مورد دیر اومدن یا خانه مادرش رفتن اونم از دیدگاه یه مرد نشاندهنده تمایل به فاصله گرفتن از خانه و قرار گرفتن در جمعه هایی که از بودن درش لذت میبرن.همانند رفتن به باشگاه رفتن پیش مادرشان و بودن در کنار دوستانشان.بنظر بجای اینکه منفعلانه برخورد کنید از پتانسیل بالایی که دراید بعنوان همسر و فرزند دلبندتان برای جذب شوهرتان بطرف خانه استفاده کنید.

    خراب کردن کار ینداره این درست کردنه که سخته و نیاز داره به فردی متخصص باهوش و با مهارت های لازم.همراه با رفتار قاطعانه و جراتمندانه همراه با احترام و سرشار از احترام زنانه.
    دوست داشتی بگو در مورد رفتار مردها مطالبی هست در تایپکت قرار بدم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. 15 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), elham.e (شنبه 08 آذر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), rayehe (سه شنبه 20 آبان 93), roozbeh220 (سه شنبه 27 آبان 93), sevil73 (پنجشنبه 22 آبان 93), SpecialBoy (دوشنبه 28 مهر 93), کیانا 93 (شنبه 03 آبان 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), zendegiye movafagh (دوشنبه 28 مهر 93), آرام دل (سه شنبه 29 مهر 93), رویای پر کشیدن (چهارشنبه 19 آذر 93), رنگین (پنجشنبه 07 خرداد 94), سوده 82 (یکشنبه 03 اسفند 93)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام دوست گرامی

    زمانی که یک مرد بیشتر وقتش را بیرون از خانه سپری می کند یعنی اینکه خانه محل امن و آرامش او نیست.

    فکر می کنی وقتی به استقبال همسرت نمی روی و از پشت سیستم تکان نمی خوری کدام شاهکار را رقم زدی؟

    فقط و فقط او را از خودت دور می کنی.

    - - - Updated - - -

    همان طور که از عنوان تاپیکتون معلومه دنبال یک زندگی باآرامشی هستی.

    برای ساختن چنین زندگیی احتیاج به صبر و گذشت فراوان است

    .رابطه خواستنش در نتیجه عکس العمل صبورانه شما در مقابل اشتباهش بوده و خواسته بهتون نزدیک بشه .شایدم یه جور تشکر

    .علاقه مندی های همسرتون رو شناسایی کنید.ایرادهایی که در رابطه جنسی به شما می گیره را جدی بگیرید و سعی در همراه شدن با ایشون داشته باشید.
    ویرایش توسط بی نهایت : دوشنبه 28 مهر 93 در ساعت 17:17

  8. 12 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), elham.e (شنبه 08 آذر 93), khaleghezey (دوشنبه 28 مهر 93), mari1 (سه شنبه 27 آبان 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), roozbeh220 (سه شنبه 27 آبان 93), sevil73 (دوشنبه 26 آبان 93), SpecialBoy (دوشنبه 28 مهر 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), آرام دل (سه شنبه 29 مهر 93), سوده 82 (یکشنبه 03 اسفند 93)

  9. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 18:36]
    تاریخ عضویت
    1393-7-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    80
    سطح
    1
    Points: 80, Level: 1
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر میاد شما توی یه مسابقه هستید مسابقه بی توجهی
    تا وقتی یکی تسلیم نشه این مسابقه تموم نمیشه
    شما بهش هیچ توجهی نمیکنه چون بی توجهی میبینی اون هم به شما بی توجهی میکنه چون بی توجهی میبینه
    تنها راه حل اینکه مسابقه تموم شه اینه که وقتی هردو سرحال هستید یه صحبت اساسی باهمدیگه بکنید که بیشتر به همدیگه احترام بذارید بیشتر به همدیگه توجه کنید بیشتر به همدیگه محبت کنید
    وقتی خونه مادرش میره تو هم همراهش بری وقتی با دوستاش میره بیرون تو هم همراهش بری
    رابطتون رو درست کنید
    خالقزی درست گفت گمونم هدفش عذرخواهی بود که ازت رابطه خواست منظورش این بود من حواسم به تو هست نه اون فیلم بد
    لعنت به سازنده های فیلم که باعث میشن کسی از زندگیش لذت نبره چون مدام درحال مقایسه همسرش با اون فیلم هست
    تنفرانگیزترین کار از نظر من دیدن همین فیلماست چون دقیقا زندگی دونفره رو خراب میکنه

  10. 6 کاربر از پست مفید Nargesjoon تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), roozbeh220 (سه شنبه 27 آبان 93), sevil73 (دوشنبه 26 آبان 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), رنگین (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 تیر 97 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    4,248
    سطح
    41
    Points: 4,248, Level: 41
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    472

    تشکرشده 247 در 75 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دلساجان!
    فکرمی کنم شما هنوزتصمیمتان رانگرفتیدکه زندگی راادامه بدهیدیانه .عزیزم باخودت روراست باش ببین می تونی همسرت رابااشتباهات گذشته اش بپذیری یانه .یک باربشین درست حسابی فکرکن وتصمیمت راسفت ومحکم وقرص واساسی برای ادامه ی عمرت بگیر.یاباهمین شوهربااشتباهات ....گذشته اش یانه؟اگرتصمیم گرفتی که ببخشیش خب قشنگ درست ببخشش نه نصفه نیمه کینه رابریزدور.رابطه جنسی منظم ومرتب باهاش داشته باش این یه وظیفه است واصطلاحابهش می گن تمکین .البته که زن هم کلی انرژی می گیرد واندورفین درمغزش منتشرمی شودوازافسردگی نجات پیدامی کند.
    به قول معروف شماهنوزنمی دونیدباخودت چندچندی .خواهشاسریعترتصمیم قاطعت رابگیریاسفت ومحکم زندگی راحفظ کن یاجداشو.خودت راازاین برزخی که برای خودت ساختی نجات بده.یاعلی همین الآن یه کاغذبرداروشروع کن مزیتهاومعایب ادامه ی این رابطه وقطعش رابنویس وتصمیم بگیر

  12. 5 کاربر از پست مفید سرگشته دوست تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), sevil73 (دوشنبه 26 آبان 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), رنگین (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    من هر چی فکر می کنم حفظ زندگیت اونم با کیفیت خوب همین یه راه حل رو داره
    که با همسرت صمیمی بشی جو خونه رو شاد کنی بگی بخندی رابطه جنسیتون رو بهتر کنی( می دونم ازش ناراحتی ولی یه مدت باید این راهو پیش بگیری تا رفتار همسرت تغییر کنه )
    منم دوست دارم باهاش صمیمی بشم ولی انگار یه دیوار محکم بینمونه که نمیذاره. اون نمیخواد یا شاید من بلد نیستم نمیدونم. این روزا که اصلا نمیتونم محبت کنم یا اهمیت بدم. عصبی ام. دوست دارم بهش پرخاش کنم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود بانو


    در مورد فیلمی که توی گوشی همسرتان دیدید.شاید درست نباشه بگم ولی توی بعضی گوشی های مردانه یا لب تاپ یا کامپیوترشان هست.برای ما مردها چندان چیز عجیبی نیست واینم بگم اینکه به تعداد کم هست دلیلی بر این نمیشه که ازشون استفاده میشه.


    در مورد دیر اومدن یا خانه مادرش رفتن اونم از دیدگاه یه مرد نشاندهنده تمایل به فاصله گرفتن از خانه و قرار گرفتن در جمعه هایی که از بودن درش لذت میبرن.همانند رفتن به باشگاه رفتن پیش مادرشان و بودن در کنار دوستانشان.بنظر بجای اینکه منفعلانه برخورد کنید از پتانسیل بالایی که دراید بعنوان همسر و فرزند دلبندتان برای جذب شوهرتان بطرف خانه استفاده کنید.
    ممنونم. منم میدونم توی شبکه های اجتماعی این کلیپا رد و بدل میشن واسه خود من هم فرستاده میشه ولی میتونم بعد یه بار نگاه کردن پاکش کنم. من مشکلم داشتن اون فیلم توی گوشیش نیست. مشکل ما فراتر از این حرفاس. اون از این وضعیت راضیه. نمیذاره بهش بد بگذره.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    سلام دوست گرامی

    زمانی که یک مرد بیشتر وقتش را بیرون از خانه سپری می کند یعنی اینکه خانه محل امن و آرامش او نیست.

    فکر می کنی وقتی به استقبال همسرت نمی روی و از پشت سیستم تکان نمی خوری کدام شاهکار را رقم زدی؟

    فقط و فقط او را از خودت دور می کنی.

    - - - Updated - - -

    همان طور که از عنوان تاپیکتون معلومه دنبال یک زندگی باآرامشی هستی.

    برای ساختن چنین زندگیی احتیاج به صبر و گذشت فراوان است

    .رابطه خواستنش در نتیجه عکس العمل صبورانه شما در مقابل اشتباهش بوده و خواسته بهتون نزدیک بشه .شایدم یه جور تشکر

    .علاقه مندی های همسرتون رو شناسایی کنید.ایرادهایی که در رابطه جنسی به شما می گیره را جدی بگیرید و سعی در همراه شدن با ایشون داشته باشید.
    اون لحظه ای که میاد خونه میدونم که باید بم جلوش ولی یه نیروی خیلی قوی منو سرجام مینشونه. نمیذاره بلند بشم. توی اون لحظه تمام بدیهاش یادم میاد. قدرنشناسی هاش، خیانت هاش، بی توجهی هاش، توجه زیادش به بعضیا و...

    چندشب پیش توی خواب دیدم که روابط بسیار عالی داریم. خیلی خواب خوبی بود. با صدای خودش بیدار میشدم که میخواست واسه صبحونه تخم مرغ نیمرو کنم براش. صبحونه شو آماده می کنم، ناهار، شام، اتو کردن لباس، حتی ماشینش رو هم واسش میشورم. اون یه تشکر خشک و خالی و زبونی هم نمیکنه. واقعا از دست قدرنشناسیش ناراحت میشم و این ناراحتی ها تلمبار میشن رو هم و یه حسی میشه مثل الان. من حتی نمیدونم باید درباره چی باید باهاش حرف بزنم. همش میترسم نکنه یه چیزی بگم ناراحتو عصبی بشه در نتیجه سکوت ...
    ایرادایی که توی رابطه میگیره اصلا مربوط به من نیست. تاپیک همینجوریش هم مشکوک به بند 22 اگر بخوام ایرادشو بگم که درست نیست ولی تا جایی که میتونم سعی می کنم بهانه دستش ندم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Nargesjoon نمایش پست ها
    به نظر میاد شما توی یه مسابقه هستید مسابقه بی توجهی
    تا وقتی یکی تسلیم نشه این مسابقه تموم نمیشه
    شما بهش هیچ توجهی نمیکنه چون بی توجهی میبینی اون هم به شما بی توجهی میکنه چون بی توجهی میبینه
    تنها راه حل اینکه مسابقه تموم شه اینه که وقتی هردو سرحال هستید یه صحبت اساسی باهمدیگه بکنید که بیشتر به همدیگه احترام بذارید بیشتر به همدیگه توجه کنید بیشتر به همدیگه محبت کنید
    وقتی خونه مادرش میره تو هم همراهش بری وقتی با دوستاش میره بیرون تو هم همراهش بری
    رابطتون رو درست کنید
    وواقعا شبیه مسابقه است و در آخر من بازنده هستم. این روزا نمیتونم بهش توجه کنم منم نیاز دارم یکی حرفامو بشنوه. یکی بهم توجه کنه. یکی نوازشم کنه. من توی دنیای مجازی دارم دنبال محبت و توجه می گردم. توی گروه های اجتماعی، شوخی با این و اون، سربه سر گذاشتن با بقیه. این شده تفریح من که لذتی برام نداره فقط گذران وقته.
    خونه مادرش منم باهاش میرم. ولی اونجا به همه توجه داره الا من! ترجیح میدم اونجا کمتر بدم بخاطر شرایط خونه اونها. با زن داداشش صمیمیه و این منو ناراحت می کنه که چرا حرفی با من نداره ولی با اون داره.
    همین خونه زن داداشش بودن که موقع عقد ما حرفایی زده بودن و دعای بد کرده بودن. چون میخواستن خواهرش با همسر من ازدواج کنه. (کاش همون اتفاق افتاده بود). واسه خاطر همین هیچوقت دلم با جاریم صاف نمیشه. دوست ندارم از اختلافاتمون خبر دار بشه ولی حرفایی که مربوط به زندگی ماست رو همسرم بهش میگه و من باید از زبون اون بشنوم. ... مثال زیاده ولی یادآوریشون دردناکه واسم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرگشته دوست نمایش پست ها
    دلساجان!
    فکرمی کنم شما هنوزتصمیمتان رانگرفتیدکه زندگی راادامه بدهیدیانه .عزیزم باخودت روراست باش ببین می تونی همسرت رابااشتباهات گذشته اش بپذیری یانه .یک باربشین درست حسابی فکرکن وتصمیمت راسفت ومحکم وقرص واساسی برای ادامه ی عمرت بگیر.یاباهمین شوهربااشتباهات ....گذشته اش یانه؟اگرتصمیم گرفتی که ببخشیش خب قشنگ درست ببخشش نه نصفه نیمه کینه رابریزدور.رابطه جنسی منظم ومرتب باهاش داشته باش این یه وظیفه است واصطلاحابهش می گن تمکین .البته که زن هم کلی انرژی می گیرد واندورفین درمغزش منتشرمی شودوازافسردگی نجات پیدامی کند.
    به قول معروف شماهنوزنمی دونیدباخودت چندچندی .خواهشاسریعترتصمیم قاطعت رابگیریاسفت ومحکم زندگی راحفظ کن یاجداشو.خودت راازاین برزخی که برای خودت ساختی نجات بده.یاعلی همین الآن یه کاغذبرداروشروع کن مزیتهاومعایب ادامه ی این رابطه وقطعش رابنویس وتصمیم بگیر
    درسته. من نمیدونم باید بمونم یا برم. به ادامه این زندگی شک دارم. نمیدونم چه کری درسته چه کاری غلط. پای دخترم هم درمیونه.
    درست میگید من نصفه نیمه اونو بخشیدم اگر یه محبتی یا رفتار یا حرف دلگرم کننده ای ازش می دیدم راحت تر میتونستم همه چی رو فراموش کنم و ببخشمش ولی بخشیدن آدمی که یه ذره محبت نداره و یه سره در حال ایراد گرفتن و کوچیک کردن منه خیلی سخته.
    -----------

    اون به خانواده من سال به سال هم سر نمیزنه، مادرم پادرد و کمر درد شدید گرفت فقط واسه اولین بار اومد تو یه سلام کرد و رفت که رفت. حتی حالش رو هم نپرسید ولی خودش انتظار داره که هر روز هر روز ما بریم خونه مادرش.
    دلم خیلی واسه یه آغوش گرم و یه نوازش تنگ شده. منم یه زنم و پر از نیاز ولی اون نمیفهمه. دیشب خیلی دلم هواشو کرده بود ولی افسوس که اون تنهایی رو ترجیح میده

  14. 3 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), sevil73 (دوشنبه 26 آبان 93), آرام دل (سه شنبه 29 مهر 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    آخه اینطوری که نمیشه شما زندگیتونو کردید میدون جنگ اونم جنگ خاموش
    اون اشتباه می کنه تا پشیمون میشه و میاد سمت شما شما یادتون می افته ازش دلگیرید می خواهید تلافی کنید و این روند همچنان ادامه داره
    اونم یه رباط نم خواد که کارها رو انجام بده و ماشین بشوره و غذا بپزه
    اونم می خواد بگه بخنده با شما که همسرشی و اگه پیشقدم نمی شه شما پیشقدم شو
    فقط می یای حرفتو می زنی و در میری
    اصلا حتی یه بار هم نیومدی بگی من با ذوق و شوق از شیرین زبونی دخترم برای همسرم تعریف کردم
    شد بگی ؟ نه
    چرا ؟
    چون انجام ندادی
    یا حالشو نداری یا هی بهانه میاری یه دیوار بین ما کشیدن
    پاشو زشته اینقد بهانه نیار همه تو زندگیشون مشکل دارن اما دنبال راه حلن نه فقط یه جا که بیان درددل کنن و برن
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  16. 6 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), khaleghezey (جمعه 16 آبان 93), sevil73 (دوشنبه 26 آبان 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), سرگشته دوست (چهارشنبه 30 مهر 93)

  17. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    آخه اینطوری که نمیشه شما زندگیتونو کردید میدون جنگ اونم جنگ خاموش
    اون اشتباه می کنه تا پشیمون میشه و میاد سمت شما شما یادتون می افته ازش دلگیرید می خواهید تلافی کنید و این روند همچنان ادامه داره
    اونم یه رباط نم خواد که کارها رو انجام بده و ماشین بشوره و غذا بپزه
    اونم می خواد بگه بخنده با شما که همسرشی و اگه پیشقدم نمی شه شما پیشقدم شو
    فقط می یای حرفتو می زنی و در میری
    اصلا حتی یه بار هم نیومدی بگی من با ذوق و شوق از شیرین زبونی دخترم برای همسرم تعریف کردم
    شد بگی ؟ نه
    چرا ؟
    چون انجام ندادی
    یا حالشو نداری یا هی بهانه میاری یه دیوار بین ما کشیدن
    پاشو زشته اینقد بهانه نیار همه تو زندگیشون مشکل دارن اما دنبال راه حلن نه فقط یه جا که بیان درددل کنن و برن
    ممنونم از حرفاتون. اینجوریا هم نیست که خیلی بی سر و صدا باشم. از شیرین کاری های دخترمون واسش تعریف می کنم خوشش میاد. دخترمون رو دیگه خیلی دوست داره.
    من منتظر معجزه ام که یا یه ورد که زندگیمو واسم رویایی کنه و خودم هم چیزو سپردم به دست قضا و قدر .
    از اول ماه محرم تا الان شاید به لطف چهل شب دعا باشه، خیلی آروم ترم. محبت بی چشمداشت رو دارم تمرین می کنم.
    یه وقتایی مثل الان کم میارم و میام می نویسم که حالم بدتر نشه.
    یکی دو روز قبل محرم مادر شوهرم اومده اینجا. از همون شب شوهرم با مادرش توی یه اتاق می خوابه و من و دخترم یه اتاق دیگه. دو سه شب اول که اصلا نمیذاشت ما بریم اونجا بخوابیم. شبای بعدش هم که می رفتم رختخوابشو اونورتر می برد. منم دیدم که فقط دخترم اینجوری اذیت میشه که باید با روشنایی اتاق خواب بره باز اومدیم اتاق خودمون. روز به روز دورتر میشیم. گاهی ازش متنفر میشم. گاهی دلخور و گاهی هم احساس می کنم هنوز دوستش دارم. یه شب واسش پیام دادم که دوست دارم پیشت باشم ...، جواب نداد و گرفت خوابید. فرداش توی موقعیتی بهش گفتم چرا دیشب جواب پیاممو ندادی! گفت خسته بودم و سریع موضوع رو کشوند طرف مادرش که چیزی نگم. دیشب هم ازش خواستم که پیشش باشم ولی بازم گفت که خسته ام و حالم خوش نیست. وقتی بهم نه میگه صدای شکستن قلبم رو خودم می شنوم. واسم سخته که بازم درخواست کنم و نه بشنوم. اگر واقعا هم حالش خوش نباشه من حس می کنم داره بهانه می گیره.
    میدونم از من و بودن با من خوشش نمیاد ولی نمیخوام قبول کنم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    آخه اینطوری که نمیشه شما زندگیتونو کردید میدون جنگ اونم جنگ خاموش
    اون اشتباه می کنه تا پشیمون میشه و میاد سمت شما شما یادتون می افته ازش دلگیرید می خواهید تلافی کنید و این روند همچنان ادامه داره
    اونم یه رباط نم خواد که کارها رو انجام بده و ماشین بشوره و غذا بپزه
    اونم می خواد بگه بخنده با شما که همسرشی و اگه پیشقدم نمی شه شما پیشقدم شو
    فقط می یای حرفتو می زنی و در میری
    اصلا حتی یه بار هم نیومدی بگی من با ذوق و شوق از شیرین زبونی دخترم برای همسرم تعریف کردم
    شد بگی ؟ نه
    چرا ؟
    چون انجام ندادی
    یا حالشو نداری یا هی بهانه میاری یه دیوار بین ما کشیدن
    پاشو زشته اینقد بهانه نیار همه تو زندگیشون مشکل دارن اما دنبال راه حلن نه فقط یه جا که بیان درددل کنن و برن
    ممنونم از حرفاتون. اینجوریا هم نیست که خیلی بی سر و صدا باشم. از شیرین کاری های دخترمون واسش تعریف می کنم خوشش میاد. دخترمون رو دیگه خیلی دوست داره.
    من منتظر معجزه ام که یا یه ورد که زندگیمو واسم رویایی کنه و خودم هم چیزو سپردم به دست قضا و قدر .
    از اول ماه محرم تا الان شاید به لطف چهل شب دعا باشه، خیلی آروم ترم. محبت بی چشمداشت رو دارم تمرین می کنم.
    یه وقتایی مثل الان کم میارم و میام می نویسم که حالم بدتر نشه.
    یکی دو روز قبل محرم مادر شوهرم اومده اینجا. از همون شب شوهرم با مادرش توی یه اتاق می خوابه و من و دخترم یه اتاق دیگه. دو سه شب اول که اصلا نمیذاشت ما بریم اونجا بخوابیم. شبای بعدش هم که می رفتم رختخوابشو اونورتر می برد. منم دیدم که فقط دخترم اینجوری اذیت میشه که باید با روشنایی اتاق خواب بره باز اومدیم اتاق خودمون. روز به روز دورتر میشیم. گاهی ازش متنفر میشم. گاهی دلخور و گاهی هم احساس می کنم هنوز دوستش دارم. یه شب واسش پیام دادم که دوست دارم پیشت باشم ...، جواب نداد و گرفت خوابید. فرداش توی موقعیتی بهش گفتم چرا دیشب جواب پیاممو ندادی! گفت خسته بودم و سریع موضوع رو کشوند طرف مادرش که چیزی نگم. دیشب هم ازش خواستم که پیشش باشم ولی بازم گفت که خسته ام و حالم خوش نیست. وقتی بهم نه میگه صدای شکستن قلبم رو خودم می شنوم. واسم سخته که بازم درخواست کنم و نه بشنوم. اگر واقعا هم حالش خوش نباشه من حس می کنم داره بهانه می گیره.
    میدونم از من و بودن با من خوشش نمیاد ولی نمیخوام قبول کنم.

  18. 5 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), khaleghezey (جمعه 16 آبان 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), آرام دل (جمعه 16 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 16 آبان 93)

  19. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو دلسای گرامی

    مطالبی که نوشتی و درد دلی که میکنی واقعا درک میکنم و کاملا احساس میکنم چقدر داری اذیت میشی و اینکه توقع زیادی نیست هر دختری ازدواج میکنه برای اینکه کنار شریک زندگیش احساس بهتری داشته باشه وگرنه خانه پدرش میماند و دلیلی نداشت ازدواج کنه.

    چندوقته به این نتیجه رسیدم زندگی متاهلی و مشترک واقعا بدرد جامعه ما نمیخوره چون بلد نیستیم اجتماعی باشیم بلد نیستیم به دیگران احترام بزاریم و حقوقشان را محترم بشماریم یاد نگرفتیم کار گروهی انجام بدیم کنار همدیگه اگه دقت کنی حتی توی ورزش هم ایران توی ورزش های انفرادیه که مدال میاره نه گروهی اگرم میبینی مدالی میاره توی ورزشی مثل والیبال بخاطر تلاش بسیار زیاد بازیکن هاش و تفکر حرفه ای مربی خارجیشه.واقعا یاد نداریم و جایی هم نیست شوربختانه آموزش بده که درست زندگی کردن را یاد بگیریم نه خانواده نه تلویزیون میلی!نه اموزش و پروش نه جامعه خودت باید دنبالش بری تا یاد بگیری!!

    اگرم قبلا زندگی ها بهتر بود و کمتر طلاق بود نه اینکه خوشبخت بودن نه این تفکر غلطه چون خانوم ها یاد گرفته بودن که سازگاری داشته باشن و واقعیت ها و داشته هایشان را میپذیرفتند مثل اینکه بخوای ماکارونی درست کنی ولی گوشت نداشته باشی میشه سویا را جایگزین گوشت کرد.ما یه خانواده پرجمعیت هستیم وقتی دقت میکنم رفتار خواهرهای بزرگ خودمو با خواهرهای کوچیکم به نکته جالبی میرسم اینکه چقدر اخلاقهای خواهرهای بزرگم به مادر خدابیامرزم رفته و خواهرهای کوچیکم کمتر و امروزی تر هستند البته تفکر امروزی تر.من خودم با کار کردن خانوم ها صددرصد موافقم ولی کاری باشه در شان و منزلتشان و اینکه به زندگیشان آسیب نرسه.ولی اگه بخوام واقعیت را بگم و خانومی ازم بپرسه برم سر کار بهش میگم تا وقتی مجبوری اینکار را انجام نده به هیچ عنوان!نه بخاطر اینکه شایستگی و لیاقتش را نداری نه اصلا و ابدا به این خاطر که 1.حقوقت خرج خانواده میشه و آخرسر چیزی برای خودت نمیمانه 2.هیچ تغییری توی خانواده اتفاق نمیوفته و اینکه دلت را بخوای به این خوش کنی شوهرت درکت میکنه بچه هات درکت میکنن و کمکت میکنن و میبیننن چقدر تحت فشار هستی و اینکه در دوره ماهانه قرار داری و بیشتر بهت توجه کنن با اینکه استحقاق و لیاقتش را دار یولی اتفاق نمیوفته مگر در موراد بسیار خاص!
    زندگی متاهلی همینه برای بقیه هم بهتر از این نیست فقط فرقش اینه که قدیما خانومها بیشتر سازگاری داشتن ولی الان دخترها و همسران امروزی تر شدن و به حقوقشان آشناتر شدن که نتیجش شده طلاق بیشتر توی جامعه هر 3یا نهایت 4تا ازدواج یکی میشه طلاق.این وسط باید بدانید که در آقایان هیچ تغییر خاصی اتفاق نیافتاده تقریبا همان مردان نسل قدیم هستند گرچه امروزی تر شدن ولی تغییر در رفتار و نگرششان نیافتاده.این وسط تنها خانومها هستند که دارن ضرر میکنن و بعضی هاشونم ترجیح میدن ازدواج نکنن و مجرد باقی بمانن.

    نظر بالا نظر شخصی خودمه و با اینکه واقعیت داره ولی دوست ندارم اینجحوری نگاه کنم.ترجیح میدم خوشبین باشم

    حالا نظر اصلی وقتی دقت میکنم میبینم واقعا حق با نوشته بانو فرشته مهربان هستش در مورد نداشتن انتظار.
    مورد دیگه هم بنظر من بشخصه نداشتن مهارت و ندیدن آموزش مردان در دوران مجردی هستش بخصوص در منزل و اینکه شوربختانه پدرهای نسل قدیم توی این مورد خاص ابراز علاقه و تشکر کردن از همسر یکمقدار خساست بخرج میدادن.
    و در اخر اینو فراموش نکن مردهای ایرانی در هر سنی باشن مامانی هستن با هر موقعیت اجتماعی و تحصیلی و درامدی و تیپ و قیافه و شخصیتی به مادرشان بیش از اندازه وابسته هستن.بزار برای خودشان خوش باشن مادر و پسر خیلی کاری به کارشان نداشته باش حرص هم نخور.بجاش استراحت کن و عشقت را در این موقعیتی که داری به فرزندت منتقل کن و انرژی دوباره کسب کن برای اینکه دوباره بری به جنگ اژدهایی که شوربختانه هم شما و هم شوهرت دارید بزرگش میکنید با کارهای نادرست و اشتباهی که انجام میدید(اژدهای طلاق)

    پ.ن:شاید امروز آخرین روزی باشه که نفس میکشم و زنده ام آخرین روزی که همسرمو در اغوش میگیرم و میبنیمش دخترمو بغل میکنم و میبوسمش و خنده هاشو نظاره میکنم مهم نیست دیروز چی شده هرچی بود تمام شد و رفت مهم امروزه و اینکه قدرشو میدونم.(جادوی زندگی من)

    - - - Updated - - -

    درود بانو دلسای گرامی

    مطالبی که نوشتی و درد دلی که میکنی واقعا درک میکنم و کاملا احساس میکنم چقدر داری اذیت میشی و اینکه توقع زیادی نیست هر دختری ازدواج میکنه برای اینکه کنار شریک زندگیش احساس بهتری داشته باشه وگرنه خانه پدرش میماند و دلیلی نداشت ازدواج کنه.

    چندوقته به این نتیجه رسیدم زندگی متاهلی و مشترک واقعا بدرد جامعه ما نمیخوره چون بلد نیستیم اجتماعی باشیم بلد نیستیم به دیگران احترام بزاریم و حقوقشان را محترم بشماریم یاد نگرفتیم کار گروهی انجام بدیم کنار همدیگه اگه دقت کنی حتی توی ورزش هم ایران توی ورزش های انفرادیه که مدال میاره نه گروهی اگرم میبینی مدالی میاره توی ورزشی مثل والیبال بخاطر تلاش بسیار زیاد بازیکن هاش و تفکر حرفه ای مربی خارجیشه.واقعا یاد نداریم و جایی هم نیست شوربختانه آموزش بده که درست زندگی کردن را یاد بگیریم نه خانواده نه تلویزیون میلی!نه اموزش و پروش نه جامعه خودت باید دنبالش بری تا یاد بگیری!!

    اگرم قبلا زندگی ها بهتر بود و کمتر طلاق بود نه اینکه خوشبخت بودن نه این تفکر غلطه چون خانوم ها یاد گرفته بودن که سازگاری داشته باشن و واقعیت ها و داشته هایشان را میپذیرفتند مثل اینکه بخوای ماکارونی درست کنی ولی گوشت نداشته باشی میشه سویا را جایگزین گوشت کرد.ما یه خانواده پرجمعیت هستیم وقتی دقت میکنم رفتار خواهرهای بزرگ خودمو با خواهرهای کوچیکم به نکته جالبی میرسم اینکه چقدر اخلاقهای خواهرهای بزرگم به مادر خدابیامرزم رفته و خواهرهای کوچیکم کمتر و امروزی تر هستند البته تفکر امروزی تر.من خودم با کار کردن خانوم ها صددرصد موافقم ولی کاری باشه در شان و منزلتشان و اینکه به زندگیشان آسیب نرسه.ولی اگه بخوام واقعیت را بگم و خانومی ازم بپرسه برم سر کار بهش میگم تا وقتی مجبوری اینکار را انجام نده به هیچ عنوان!نه بخاطر اینکه شایستگی و لیاقتش را نداری نه اصلا و ابدا به این خاطر که 1.حقوقت خرج خانواده میشه و آخرسر چیزی برای خودت نمیمانه 2.هیچ تغییری توی خانواده اتفاق نمیوفته و اینکه دلت را بخوای به این خوش کنی شوهرت درکت میکنه بچه هات درکت میکنن و کمکت میکنن و میبیننن چقدر تحت فشار هستی و اینکه در دوره ماهانه قرار داری و بیشتر بهت توجه کنن با اینکه استحقاق و لیاقتش را دار یولی اتفاق نمیوفته مگر در موراد بسیار خاص!
    زندگی متاهلی همینه برای بقیه هم بهتر از این نیست فقط فرقش اینه که قدیما خانومها بیشتر سازگاری داشتن ولی الان دخترها و همسران امروزی تر شدن و به حقوقشان آشناتر شدن که نتیجش شده طلاق بیشتر توی جامعه هر 3یا نهایت 4تا ازدواج یکی میشه طلاق.این وسط باید بدانید که در آقایان هیچ تغییر خاصی اتفاق نیافتاده تقریبا همان مردان نسل قدیم هستند گرچه امروزی تر شدن ولی تغییر در رفتار و نگرششان نیافتاده.این وسط تنها خانومها هستند که دارن ضرر میکنن و بعضی هاشونم ترجیح میدن ازدواج نکنن و مجرد باقی بمانن.

    نظر بالا نظر شخصی خودمه و با اینکه واقعیت داره ولی دوست ندارم اینجحوری نگاه کنم.ترجیح میدم خوشبین باشم

    حالا نظر اصلی وقتی دقت میکنم میبینم واقعا حق با نوشته بانو فرشته مهربان هستش در مورد نداشتن انتظار.
    مورد دیگه هم بنظر من بشخصه نداشتن مهارت و ندیدن آموزش مردان در دوران مجردی هستش بخصوص در منزل و اینکه شوربختانه پدرهای نسل قدیم توی این مورد خاص ابراز علاقه و تشکر کردن از همسر یکمقدار خساست بخرج میدادن.
    و در اخر اینو فراموش نکن مردهای ایرانی در هر سنی باشن مامانی هستن با هر موقعیت اجتماعی و تحصیلی و درامدی و تیپ و قیافه و شخصیتی به مادرشان بیش از اندازه وابسته هستن.بزار برای خودشان خوش باشن مادر و پسر خیلی کاری به کارشان نداشته باش حرص هم نخور.بجاش استراحت کن و عشقت را در این موقعیتی که داری به فرزندت منتقل کن و انرژی دوباره کسب کن برای اینکه دوباره بری به جنگ اژدهایی که شوربختانه هم شما و هم شوهرت دارید بزرگش میکنید با کارهای نادرست و اشتباهی که انجام میدید(اژدهای طلاق)

    پ.ن:شاید امروز آخرین روزی باشه که نفس میکشم و زنده ام آخرین روزی که همسرمو در اغوش میگیرم و میبنیمش دخترمو بغل میکنم و میبوسمش و خنده هاشو نظاره میکنم مهم نیست دیروز چی شده هرچی بود تمام شد و رفت مهم امروزه و اینکه قدرشو میدونم.(جادوی زندگی من)
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  20. 9 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    ali -guilan (چهارشنبه 21 آبان 93), Deldar (سه شنبه 25 آذر 93), elham.e (شنبه 08 آذر 93), meinoush (جمعه 16 آبان 93), paiize (شنبه 17 آبان 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), رنگین (پنجشنبه 07 خرداد 94), شیدا. (جمعه 16 آبان 93)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.