با سلام خدمت دوستان
دوستان گرامي كه تاپيك هاي قبلي من رو خوندن ميدونن كه مشكلات من چيه، متاسفانه زنم بسيار لجبازه و بعضي موقع ها اينقد لجبازي ميكنه و به من بي احترامي ميكنه خسته ميشم، گاهي اوقات از خودم بدم مياد كه چرا دارم تحملش ميكنم، موضوع رو با مدير همدردي مطرح كردم، ايشون توصيه به صبر و تحمل كردند، گفتن كه خانمم احساسي و كاراي كه انجام ميده بر اساس احساسش انجام ميده، ضمنا توصيه كردند كه بريم پيش روانشناس باليني كه البته يه بار هماهنگ كردم ولي خانمم نيومد.
دوستان باور كنيد كه خسته شدم، هيچ موقع به اين فكر نكرده بودم كه توي زندگيم و اين ازدواجم اشتباه كردم، ولي كم كم دارم متقاعد ميشم كه بهر حال من هم توي اين زندگي شكست خوردم و پايان امروزش بهتره از چند وقته ديگه اس، دلم نمي خواد به جدايي فكر كنم ولي كسي كه امروز با من نيست، امروز هواي منو نداره، امروز بهم احترام نميذاره آينده چي ميخواد بشه، دوستان من تمامي تلاشم براي ساختن يه زندگي خوب با هم مشكلات و محدوديت هام داشته ام ولي متاسفانه زندگي شادابي ندارم، اولويت هاي زندگي كه بهش فكر ميكردم اصلا امروز وجود ندارن، متاسفانه محيط و اطرافيان خانمم كه شامل خانواده اش هم ميشن هر روز به اين مشكلات ما دامن ميزنن، خانمم كوچكترين بحث خودمون رو به اونا انتقال ميده و اونا هم كه شدن كاسه داغ تر از آش. واقعا نا اميد و خسته ام.
به نظرتون پايان دادن به يه زندگي ميتونه براي من آرامش به همراه داشته باشه؟ كسي كه هيچ تلاشي براي زندگيش نميكنه و با هر بهانه اي فقط جنجال درست ميكنه رو ميشه به زندگي برگردوند؟
ممنونم اگر نظري داشتيد برام بذاريد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)