به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array

    آیا پدر من در ازدواج سخت گیر است؟ (و درد و دل های من...)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام...
    دیگه اومدم حرف بزنم...
    خیلی دلم گرفته! احساس می کنم دیگه تحمل ندارم. این احساسی که می خوام بگم فکر نکنید برای این یکی دو روزه! نه! چندین بار با بهانه های مختلف خواستم تاپیک بزنم. چند بار نوشتم و نفرستادم.اینم نمی دونم آخرش می فرستم یا نه......
    ولی دیگه می خوام بگم. اصلا دلم می خواد به همه عالم بگم. دلم می خواد برم تو تلویزیون اعلام کنم!
    من تو ازدواج برام مادیات مهم نیست! باور کنید شعار نمی دم! واقعا برام مهم نیست!
    آقا جون من برام ایمان مهمه!چرا هیچ کس باور نمی کنه؟!!! من به خدا اعتماد دارم. من این آیه را بعد نمازم همیشه می خونم که:
    و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
    خدا دروغ نمی گه که!

    دلم می خواد به بابام بگم بابا جون منو کم دوست داشته باش! بابا تو را خدا عاشقم نباش! بابا این قدر بی خودی نگرانم نباش! این قدر تو ازدواج به من سخت نگیر! این قدر منو بالا نبین! فکر نکن من از آسمون هفتم افتادم زمین! فکرنکن که هیچ کس لیاقت منو نداره!
    بابا تو را خدا باور کن دخترت معمولیه... تو را خدا باور کن هستند کسانی که لیاقتشون خیلی بیشتر از منه برای همسری دخترت...
    بابا تو را خدا باور کن و من را با مادیات نسنج... تو که ارزش منو زیاد می بینی، تو که می گی خودتو دست کم نگیر! ارزش این دخترت به مادیاته؟! به خونه است؟ به فلان محله بودنه؟


    شما بابای منو نمی شناسید. بابام مهربون ترین بابای دنیاست... با پدر من آشنا بشید همون اول عاشقش می شید. بدون هیچ تردیدی...
    دلم نمی خواد عیب بابام را بگم. دلم نمی خواد انتقادش را بکنم... چند بار اومدم تاپیک بزنم این کار را نکردم...

    می دونید چرا؟
    چون یه ذره هم طاقت ندارم که یکی دیگه، یه غریبه، یه فرد مجازی بیاد خدای نکرده تو یکی از پست ها بی احترامیی به ایشون بکنه حتی تندی غیر مستقیم! که اگر چنین اتفاقی بیفته مطمئن باشید که از اون فرد متنفر می شم و هرگز نمی بخشمش... (ببخشید که این قدر صریح گفتم...)

    جریان چیه؟
    دوستان من را که می شناسید من کسی را راحت انتخاب نمی کنم... می دونید تو این مدت چقدر آدم اومده من نپسندیدم؟ دیگه واقعا خسته شدم...
    این که می گم مادیات مهم نیست فکر نکنید شعار می دم... باور کنید خواستگار پولدار داشتم خودم رد کردم...

    حالا این اواخر خواستگاری دارم که همه 9 معیار منو در حد عالی داره... معیارهایی هم که اینجا نگفتم هم داره...

    ایمانش همون جوری هست که می خوام.از اون ایمانهای واقعی که تو ظاهر دین غرق نشدند... این جوری نیست چون پدر و مادرش مسلمون هستند مسلمون شده باشه... در مورد دینش تحقیق کرده... با مطالعه بدست آورده...
    ایمانش قلبیه... تظاهری نیست. صداقتش واقعیه! شعاری نیست! ادبی که امام حسین میگه را داره! خودش را برتر نمی بینه مثلا بگه فلانی ایمانش پایینه و...
    از اون مذهبی ها نیست که فقط ظاهر مذهبی دارند و نگاهشون به زن کاملا ابزاریه! از اونا که زن را فقط برای خونشون می خوان و تو ضمیر ناخوداگاهشون اینه زن برای مرد خلق شده ! یعنی هدف یک زن را تو ازدواج خالی می بینند که همسر خوبی برای ایشون بشن و بس.تو ازدواجشون این زنه که مرد را حمایت می کنه نه مرد زن را... (آقای مدیر همدردی منو دعوام نکنید.راست می گم.این حقیقت تلخ خیلی از ازدواج های آقایونه چه مذهبی چه غیر مذهبی... هدف ما نباید ازدواج باشه. ازدواج وسیله ای هست که به هدفمون برسیم... اگه هدف وسیله شد باید نگران بود)

    هیچ وقت فکر نمی کردم همچین آدمی با این درجه از ایمان باشه اما افکارش هم به روز باشه و مثلا این قدر دوست داشته باشه همسرش علمی باشه.پژوهش کنه و... اصلا یکی از معیارهای اصلیش این بوده که خانومش علمی باشه و حتی من شغل آیندم را هم براش توضیح دادم خیلی دوست داره.مثلا نمی گه فقط برو معلم شو که فقط محیط زنانه باشه.از اون مهم تر خیلی حمایتم می کنه.می گه من تو زبان انگلیسی به همسر آیندم کمک می کنم.و خیلی دوست داره دکترا بخونم...

    از طرفی آدم خیلی خیلی با نشاطیه! در حدی که واقعا تصورش را هم نمی کنید... اتفاقا روحیات لطیف هم داره! تمام اشعار لیلی و مجنون را خونده... می فهمه عشق واقعی چیه... به شدت عاطفیه...
    هم معلمه (البته نه ثابت و می تونه بعدا مدرس دانشگاه بشه) و هم نویسنده است(البته تازه کار)... خیلی اهل مطالعه هست. خیلی تلاشگره.... پشتکار فوق العاده ای داره. استقلال فکری خیلی بالا...
    حرف منو می فهمه... سطح فکریش در حد من هست. من با بیشتر خواستگارام حرف می زنم باید کلی براشون توضیح بدم که منظورم چیه؟ولی ایشون می فهمند... بعدا می تونم باهاش کلی حرف مشترک داشته باشم. کلی بحث های جالب با هم بکنیم...

    هر روز هم قرآن می خونه که من اینو خیلی دوست دارم که همسرم با صدای بلند قرآن بخونه و من بشنوم...
    همه این ها را گفتم باور کنید تا دیشب (قبل جلسه6) هیچ تمایل قلبی نداشتم و فقط منطقی می دیدم...و حتی به دلم هم ننشسته بودند.خودم کاملا 50-50 بودم.احساسم را هم نمی دونستم چیه... فقط ایشون خیلی تمایل داشت و عجله برای جواب مثبت... باور کنید تا دیشب همش نگران بودم و حتی می خواستم تاپیک بزنم ایشون را انتخاب کنم یا نه؟ احتمال جواب منفی هم بود هم ایشون این احتمال را می داد و هم من...



    نمی دونم چرا بلد نیستم قسمت اصلی را توضیح بدم...
    قسمت مهم مطلبم دقیقا همینجاست ولی نمی تونم بگم چون دقیقا اشکال بابام اینجاست...
    طولانی شد... می ذارم توی پست بعد می گم...


    فقط بگم فکر نکنید من عاشق شدم...من اگر این مساله همین جا کات بشه درصورتی که طرف مقابلم چیزیش نشه هیچ ضربه روحی نمی خورم. چون فقط دیشب تمایل پیدا کردم و حواسم به دلم برای همسر آیندم همیشه بوده و هست! مساله مهمترم اینجاست که اون آقا خیلی دلبسته شده و من وقتی بی دلیل قانع کننده دل کسی را بشکنم ؛خودم هزاران برابر دل شکسته می شم(شعار هم نمی دم.واقعیته....)

    دوباره میام می گم...
    به جز راه حل که واقعا نیاز دارم قسمتیش برای اینه که می خوام درد و دل کنم و درکم کنید......


    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 25 مهر 93 در ساعت 15:10

  2. 21 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 25 مهر 93), Amir_23 (شنبه 26 مهر 93), anisa (شنبه 26 مهر 93), elham.e (چهارشنبه 30 مهر 93), Eram (یکشنبه 27 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), m.reza91 (شنبه 26 مهر 93), majid_k (شنبه 26 مهر 93), mohammad6599 (شنبه 26 مهر 93), Mr.Anderson (دوشنبه 22 دی 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), parsa1400 (جمعه 25 مهر 93), pasta (جمعه 25 مهر 93), rayehe (جمعه 25 مهر 93), terme00 (جمعه 25 مهر 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 25 مهر 93), آرام دل (سه شنبه 29 مهر 93), آزرم (جمعه 25 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), شیدا. (جمعه 25 مهر 93), صبا_2009 (جمعه 25 مهر 93)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام بر مصباح الهدی،
    کارشناس انجمن خواستگاری تالار

    قبل از این که ادامه مطلبتون را بنویسید، تو پست بعدی بگید چقدر از برادرها و مادرتون برای صبحت در این مورد با پدر کمک گرفتید؟
    نمی تونید بخشی از خواسته هاتون را به این طریق منتقل کنید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 25 مهر 93 در ساعت 15:42

  4. 12 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 25 مهر 93), elham.e (چهارشنبه 30 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), terme00 (جمعه 25 مهر 93), فرهنگ 27 (جمعه 25 مهر 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 25 مهر 93), مصباح الهدی (جمعه 25 مهر 93), آرام دل (چهارشنبه 30 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), رزا (جمعه 25 مهر 93)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام شیدا جان.
    فکر نکن پدر من آدم عصبی هست.نه...
    اما روی من خیلی متعصبه...

    برادرانم خودشون کاری نمی کنند. اصلا هیچ کس منو تو ازدواج حمایت نمی کنه. اولای خواستگاری حمایت می کنندها! ولی آخراش نه....
    اولاش چقدر پسر خوبیه و...
    مادرم با پدرم صحبت می کنه اما پدرم تو این موضوع آدم انعطاف ناپذیریه...
    دست خودش نیست. احتمال می دم همش فکر می کرده من که این مورد را هم رد می کنم ولی خب رد نکردم.و تا الان نخواسته رد کردن خواستگارم به اسم خودش تموم بشه....

    شیدا من فکر می کنم بابام هرگز دوست نداره من ازدواج کنم!
    دفعه اول که بهش یک شخصی گفت حاج آقا اجازه می دین برای امر خیر خدمت برسیم؟
    می دونی چی شد؟ بابام با حالت لرز عجیب اومد خونه. مامانم با آب قند و دارو حالش را جا آورد...
    بدبختیم اینه بابام عاشقمه! ای کاش نبود...

    ای کاش من برای بابام دختر خوبی نبودم... ای کاش به بابام این قدر محبت نمی کردم.... چه می دونستم این طور میشه! همش تقصیر پیامبره که هی گفته به پدر و مادرتون محبت کنید...
    هرکی اینو می خونه من همه حرفام را تو این تالار راجع به پدر و مادر پس می گیرم... محبت هم اندازه داره... زیاد برای باباتون دختر مهربونی نباشید! یکم هم بد باشید...
    نمی دونی چقدر من تو بعضی خواستگاری هام از بابام دلم شکسته! از بس منو بالا می بینه و فکر می کنه هیچ کس لیاقت منو نداره...

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 25 مهر 93 در ساعت 15:56

  6. 13 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Amir_23 (شنبه 26 مهر 93), anisa (شنبه 26 مهر 93), elham.e (چهارشنبه 30 مهر 93), Eram (یکشنبه 27 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), mobin31080 (جمعه 25 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), parsa1400 (جمعه 25 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), terme00 (جمعه 25 مهر 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 25 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    متوجه نشدم دقیقا مشکل رو. هنوز که دقیقا این اقا رو رد یا قبول نکردین
    این اقا رو م یخوای یا نه؟
    پدرت هم که هنوز انگار چیزی مشخص نگفته

    مادیات که می گی منظورت پوله؟ از نظر پدرت چقدر پول مهمه و از نظر تو حداقل چقدر؟

    مصباح الهدی جان مگه بعد از خواستگاری همه اتون نمی شینین با هم صحبت کنین و بدی خوبی های خواستگارو از نظر خودتون به هم بگین؟ مگه باهم به نتیجه ی رد کردن خواستگار نمی رسین؟ اگه نه این جلسات رو بذارین و صحبت کنین و هر کسی نظر خودشو محترمانه با دلیل بگه.
    در نهایت هم یه تصمیمی می گیرین.


    خیلی خوبه که انقدر از تو تعریف می کنن ادمای مهم زندگیت
    خیلی خوبه که انقدر دوستت دارن
    خیلی خوبه که انقدر برای مهم ترین انسان های زندگیت مهمی
    خیلی خوبه حتی بعد از ازدواجت هم خوبه
    وقتی مثل گل باهات رفتار شده خودت هم گل میشی. حتی اگه گل هم نباشی هیچکسی تو دنیا جرات نمی کنه فکر کنه که تو کمتر از گل هستی و هیچکسی جرات نمی کنه به عنوان همسرت باهات بدرفتاری کنه. حتی اگه یه روزی هم بدخلق شی حتی ظرف هم بشکونی تو دعوا (می دونم نمی کنی) بازم همسرت جرات نمی کنه فکر کنه تقصیر از توهست. همیشه خودشو موظف میبینه که تو روخوشحال نگه داره. چرا؟ چون تو بهترین هستی از نظر پدر مادرت. این نعمت رو هر کسی نداره. این حمایت رو هر کسی نداره.

    تنها کاری که نیازه بکنی جراتمندیه. وقتی واقعا یه خواستگار به نظرت جدی شد یه جلسه صحبت بذارین با والدینت و نظراتتون رو بگین محترمانه و حتما هم با دلیل. یه جورایی جلسات مباحثه باشه و با دیدگاه های هم اشنا می شین. اینطوری اگه هم خواستگاری واقعا به درستی مردود باشه از نظر پدرت با دلایلی که پدرت میاره اگه قانع کننده باشه تو هم نظرش رو قبول می کنی و اگه نه تو دلایلت رو میاری.

    موفق باشی
    ویرایش توسط meinoush : جمعه 25 مهر 93 در ساعت 16:23

  8. 15 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    Amir_23 (شنبه 26 مهر 93), elham.e (چهارشنبه 30 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), m.reza91 (شنبه 26 مهر 93), mehdi1392 (چهارشنبه 30 مهر 93), mercedes62 (شنبه 26 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), parsa1400 (جمعه 25 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), terme00 (جمعه 25 مهر 93), فرهنگ 27 (جمعه 25 مهر 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 25 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 دی 93 [ 13:09]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    618
    سطح
    12
    Points: 618, Level: 12
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    9

    تشکرشده 167 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید پدر بزرگوارشما در ضمیر ناخودآگاهشون از ازدواج شما و رفتنتون ترس دارن. یعنی اگر از خود ایشون کسی بپرسه قطعا انکار می کنند وآرزوی سعادت شما رو دارن ولی درناخوداگاهشون دوست دارن که همیشه نزد اونها بمونی و این که تک دختر هستید هم بیشتر به این موضوع دامن میزنه. این مسئله رو باید ریشه ای حل کنید والا اگر فردی باشه که از لحاظ مالی هم در سطح انتظار خواسته پدر باشن یه ایراد دیگه بهشون بگیرن. اگر فرد بزرگتر و باتجربه در فامیل دارین که مورد تایید پدر شما هستن موضوع رو با ایشون مطرح کنید و ازشون بخواهید غیرمستقیم با پدرتون راجع به این مساله حرف بزنن. شاید پدر محترمتون هم اگر با شخص مورد اعتمادشون یه کم از نگرانیشون بگن بار دلشون سبکتر بشه . ما جوونترها گاهی بزرگترها رو خیلی ضدضربه می بینیم در حالیکه اونها استرسهای خودشونو دارن راجع به همه چیز و بویژه آینده ماها .
    وتازه تلاش می کنن که ما چیزی از درداشون نفهمیم.
    حالا شما هم این راه همدلی رو امتحان کنید .ان شالله که نتیجه میده

  10. 10 کاربر از پست مفید gelareh55 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), mehdi1392 (چهارشنبه 30 مهر 93), mobin31080 (جمعه 25 مهر 93), parsa1400 (جمعه 25 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), فرهنگ 27 (جمعه 25 مهر 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 25 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها



    احتمال می دم همش فکر می کرده من که این مورد را هم رد می کنم ولی خب رد نکردم.و تا الان نخواسته رد کردن خواستگارم به اسم خودش تموم بشه....



    سلام مصباح خوبی ؟
    پدرت که هنوز مخالفتش رو اعلام نکرده .... من میگم شاید از تصمیم قطعی شما اطلاع نداره و نمیخواد باور کنه که این بار قضیه جدیه و رد کردنی در کار نیست ... پدرت فکر میکنه شما هم دیدگاههای شبیه خودش رو داری
    یه جوری باهاش صحبت کن و اعلام کن که تصمیمتو گرفتی و جوابت مثبته...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  12. 10 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), mehdi1392 (چهارشنبه 30 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), parsa1400 (جمعه 25 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), فرهنگ 27 (جمعه 25 مهر 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 25 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام مصباح الهدی عزیزم

    چقدر خوبه که تا اینجا این همه اشتراک باهاش داری امیدوار کننده است ماهم مشتاقیم به همین زودی یه عروسی تو تالار بگیریم .

    اما هدفم از نوشتن درتاپیکت این نبود که بخام حرف خاصی بزنم فقط خواستم بگم درددلهات رو میخونم گلی.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  14. 7 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), mehdi1392 (چهارشنبه 30 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), parsa1400 (جمعه 25 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    . جون من یکی بالا اومد تا بانو مصباح بقض گلشو شکست . بیشتر از سه ماهه داره تو خودش میریزه .

    من از عشق پدرت به شما خبر داشتم اما تا این حد نمیدونستم . من حق کامل کامل میدم به پدرت . اصلا چه معنی داره مانع این عشق بشی هااااا . هرچی پدرت گفت همونه .

    مصباح پدرت طاقت اشکای تو رو نداره پدرت چون سرد گرمی روزگار چشیده نمیخواد تو سختی بکشی نمیخواد گیر کسی بیفتی که اذیتت کنه یا در بهترین حالت زندگیت در سختی باشه . میخواد که راحت باشی همیشه براش بخندی غم به چهره نورانیت نیاد .


    بابا . دخترم . تو کار ناتموم منی و وظیفه واجب منه که عروست کنم وظیفه منکه بفرستمت خونه بخت . راستش کمی ترس از جای خالیتو دارم . ولی خب نه زیاد جای تو پر میشه نوه هام میان نهایت لذت برام میارن . حقیقتش هنوز کسیکه بتونم بهش اطمینان کنم و کسیکه زحمت کشیده باشه و مناسب تو باشه پیدا نکردم . خب در مورد مادیات دخترم تو درست میگی میپرسم که خونه داره شغل خوب و درامد خوب داره و.... ولی اینا هم تو زندگی امروز مهمه .کم خودم بدبختی کشیدم کم طعم نداری چشیدم باور نداری از مادرت بپرس . نگاه به امروز نکن . باید کسی باشه که لیاقت تو رو داشته باشه و دخترم راحت باشه .
    دخترم من بهتر میدونم مادیات ارزش نداره و پسر خوب و با ایمان و اعتقادات سالم و نون حلالش به یه دنیا می ارزه ولی دور زمونه عوض شده .ولی دخترم کمی اعتبار مالی و پشتوانه لازمه . اخه دخترم که بد تو نمیخوام من کی گفتم ازدواج نکن من اگه میخواستم شوهرت ندم اصلا اجازه نمیدادم کسی پاشو تو این خونه بذاره . من با این کمر دردم با این حالو روزی که دارم بیشتر از تو برا دیدن عروسیت و خوشبختیت عجله دارم .تو از دل من چی میدونی .من هر خاستگاریکه میاد کلی با مادرت بحث میکنم سبک سنگین میکنم . برا منو مادرت عروسی تو و برادرت از مهمترین نگرانیهامونه. دخترم تا خودت مادر نشی درک نمیکنی .
    . خب ببخش بانو . و اما ادامه . بانو مصباح وقتی میگی طرف نه تا از معیار های منو داره من تا تهشو خوندم اینکه تا اینجا از سخترین فیلتر ها عبور کرده . اونم از اون سختگیریهای شما

    بانو میدونم که بدون رضایت خانواده دل نمیدی و حتما فقط مونده جواب پدرت .

    خب چندتا راه داره یکی اینکه داماد بعد از این تالار ما بره و با پدرت مستقیم صحبت کنه تا پدرت از تو چشماش و کلام پسره بهش اطمینان پیداکنه . تا پدرت بتونه با خیال راحت تری جواب بده .

    یه چیز دیگه بانو قبول کن از لحاظ خانوادگی نباید زیاد اختلاف داشته باشین . بالا پایین بودن داره ولی نه زیاد . الان این قضیه خودشو نشون نمیده ولی بعدا چرا

    راه دیگه اینکه دوستان هم گفتن برا راضی کردن پدرت از بزرگتریکه پدرت حرفشو میخونه کمک بگیر . هر چند سخته میدونم

    راستی پدر داماد بعد از این میتونه کمک خوبی باشه و یه جورایی وظیفه اونم هست که دختر پدرتو دختر خودش بدونه و به پدرت قول خوشبخی دخترشو بده

    زیاد شد اگه جرات کردم باز میام بهت سر میزنم ما که به شما خیلی بدهکاریم .

    من حق به پدرت میدم دخترشو که از سر را نیاورده اونم دختری مثل مصباح شاید از دید خودت معمولی هستی ولی از دید پدرت اینطور نیست . شوخی کردم

    نگران نباش حل شدنیه شما هنوز جواب جدی به خانوادت ندادی تا بیشتر فکر کنن و موضوع جدی بگیرا . راستی نقش مادرتو یادم رفت بگم که بین دختر و پدر چه وظیفه ای داره اونم تو بحث مهم ازدواج .

    اول برا پدرت و خانوادت دعا میکنم بعد برا خوشبختی خودت . اینم برا پدرت از طرف من

  16. 8 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 26 مهر 93), Eram (یکشنبه 27 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), rayehe (جمعه 25 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم مصباح الهدی... شما بودید چند وقت پیشا توی یه تاپیکی نوشته بودید که دخترایی که خیلی خواستگار هم دارند و... گلایه داشتید بعدش یه خانمی در ادامه نوشتند یه وقت خود شما نیستید؟

    نه پدر شما احتمالا سخت گیر نیستند... همون که خودتون گفتید.. دوست داشتن بیش از حد شما مانع این شده ایشون تصور کنند حتی یه لحظه شاید شما از پیششون برید... پس هر خواستگار خوبی هم بیاد ممکنه باز این سیکل تکرار بشه...

    این که فرزند و دختر خوبی برای پدرتون بودید قابل تحسین هستش پس با گفتن این که کاش نمی دونم بیش از حد خوبی نمی کردید یا این چیزا اجر کارتون رو کم نکنید..مطمئن باشید به خاطر حتی همین یه خوبی !ان شالله خوشبخت میشید شک نکنید... دیگه بقیه بماند.. راستش بعضی چیزا نمی دونم خجالت نداره... شما به هر حال یه روز باید ازدواج کنید... الان خواستگار به این خوبی دارید.. نهایتش در یک بازه ای هر دختری میتونه خواستگارای بیش تر و بهتری داشته باشه (البته این حرف کلیت نداره ممکنه بعضی وقتا قسمت یه چیز دیگه باشه به هر حال ) ... ولی خب خدایی ناکرده اگه فرصت ها رو همین طوری از دست بدید...اخرش یه روز هم باید این وصلت انجام بپذیره...ولی امان از روزی که دیر شده باشه و خواستگار داشته باشید (دیگه حتی نمیگم نداشته باشید ) ولی باب میلتون نباشه.. و ادم ناخوداگاه مقایسه میکنه دیگه..میگه مثلا یه زمان فلان خواستگارایی داشتم (از هر جهت ) و رد کردم الان با معیار های پایین تر بازم مثل اونا پیدا نمیشه... اون وقت می رو میخواید سرزنش کنید ؟ شمایی که یه عمر دختر خوب بابا بودید ؟ ایا دلتون بیاد مثل بعضی ها که حتی نفرین می کنند !! حتی فقط بد به دلتون بیاد ؟؟ قطعا نه ؟ و در غیر این هم که این همه خوبی و... اخرش چی میشه


    به نظرم توی این یه موضوع خجالت رو بزارید کنار (حالا صرفا برای این خواستگار اخیرتون نمیگم ) و کم کم باید به پدرتون طوری بگید که شما هم به هر حال رفتنی هستید و باید کم کم ازدواج کنید... و به هر حال ایشون بدونند درسته خیلی شما رو دوست دارند و حتمالا به شما وابسته شدند ولی ممکنه این وابستگی و این دوست داشتن این طوری سبب بشه خدایی ناکرده در اینده ای نه چندان دور براتون گرون تموم بشه... نگید نمیشه یا دلم نمیاد و.. چون خودتون هم خوب می دونید یه روز باید این اتفاق بیفته پس هر چی زمانو و فرصت ها رو از دست بدید براتون بدتر میشه و اخرش حتی پدرتون هم ناراحت میشه وقتی ببینه دیگه دخترش مثل همیشه نیست و به خاطر یه سیکل معیوب دخترش هم دیگه نشاط قبل رو نداره و.. کار داره به حاهای باریک میکشه...مطمئنا اون روز هم پدرتون میگه کاش من این طوری رفتار نمی کردم و... . پس لطفا خودتون البته راهشو بلدید ولی شاید مثلا میخواستید دل پدرتون رو نشکنید یا این چیزا .. صحبتی نکردید..ولی بدونید باید صحبت کنید..

    ضمنا دقت کردید توی درد و دل هاتون یا هر چی به هر حال از معیاراتون گفتید؟! برام به شخصه خیلی جالب بود و خوشحالم چنین افرادی مثل شما هستند.. همیشه پی گیر تاپیکایی که چیزی برای یاد دادن باشند هستم.ممنونم.

    براتون ارزوی خوشبختی و بهترین ها رو دارم.

  18. 7 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), فرهنگ 27 (شنبه 26 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93), شیدا. (شنبه 26 مهر 93)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام خانم مصباح الهدی

    احتمالا دوستان نکات فنی رو بهتون گوشزد کنند و مسائلی مثل اینکه خودتون مستقیم و بی پرده همون چیزهایی که اینجا گفتید رو بصورت مستقیم به پدرتون بگید، یا اینکه بگید که مسئولیت انتخابتون رو بعهده میگیرید یا اگر میدونید فردی هست که کلامش روی پدرتون اثر گذار هست اون رو پیش بندازید و مسائلی از این دست که دوستان حتما بهتر من از موشکافی خواهند کرد..


    اما اگه اشکال نداشته باشه من میخوام از یک زاویه دیگه به این موضوع بپردازم… اگر بتونید ظرافتهای مطالبی که میگم رو درک کنید به شما قول میدم در هر صورت نصیب شما ارامش بشه ، چه توی این مسله چه مسائل دیگه مشابه با این موضوع… البته خودتون تمام این مواردی رو که میخوام بگم استاد هستید و صرفا من باب مرور و اینکه شاید گاهی اوقات بعضی چیزها توی ذهنمون کمرنگ بشه میگم…


    الان ساده شده مسله شما به این شکل هست که شما با اقا پسری اشنا شدید که طی جلسات زیادی و شناخت نسبتا مناسبی که پیدا کردید از ایشون ، به این نتیجه رسیدید که شما برای هم مناسب هستید.. و میتونید زندگی خوبی کنار هم داشته باشید.. اما مشکلی که هست اینه که پدر شما چه به اشتباه و از روی حب زیاده و چه درست و با دلایل منطقی خودشون ، مخالف نظر شما نظر دارند… این از صورت مسله درسته؟


    امتحان شدن از طریق پدر و مادر
    خوب…
    پدر و مادر هر کدوم از ماها … با هر شکل وظاهری که باشن ، با هر تحصیلات و جایگاه اجتماعی باشن ، با هر اخلاق خوب و بدی که باشند ، پدر و مادر ما هستند… پدر و مادر هر فرد کلا حسابشون با تمام ادمهای دیگه جداست ، با خواهر ، با برادر ، با خاله، با عمو ، با استاد دانشگاه و… کلا حسابشون از حساب همه جداست. بقدری احترام به پدر و مادر و جایگاه والدین بالاست که احترام به اونها بعد ازمسله توحید در قران اومده… یک حدیث از اگه اشتباه نکنم حضرت صادق(ع) شنیدم که ایشون گفتن باید انسان در زمینه طاعت وخشوع و احترام به پدر و مادر طوری باشه که گویی قراره از یک فرمانروای ظالم بیرحم فرمان برداری کنه… بعد اصلا اینطور نیست که ما فکر کنیم کاش پدر و مادر ما مثلا بد هستند یکی دیگه پدر و مادر ما بود… پدر و مادر ما طراحی شدن برای ما… خدا ما رو خلق کرده که در بوته ازمایش قرار بده دیگه ، پدر و مادر یکی از اون مواد امتحانی هستند که ردخور نداره و همه باید توی امتحان پدر و مادر شرکت کنند.. دقیقا خدا هم مختصات ما رو میدونسته و یک پدر و مادر ویژه ما خلق کرده تا ببینه توی امتحان اونها چطور رفتار میکنیم… پس اینکه پدر شما الان داره با این رفتارش شما رو در بوته امتحان الهی قرار میده.. پس بازی نخورید .. اینطور فکر نکنید که ای کاش یک پدر دیگه همینقدر مهربون داشتید ولی اینقدر در ازدواج شما سخت گیر نبود.. نه اینطور نیست.. این پدر با همین ویژگیها برای شما طراحی شده تا نحوه برخورد شما توی این شرایط معلوم بشه…تا مشخص بشه چقدر صبر و تحمل دارید و کی میبرید و ابراز ندامت میکنید از این همه محبتی که به والدینتون کردید…



    تغییر دیدگاه از نتیجه گرایی به وظیفه گرایی
    اما…
    ما نباید نتیجه گرا باشیم… ما باید وظیفه گرا باشیم… خدا ما رو خلق کرده ، برای ما هم یک شرح وظایفی قرار داده… مهم نیست که من نوعی که امروز توی زندگی توی نقطه یک هستم ایا سال دیگه به نقطه دو که هدف من هست میرسم یا خیر؟ بلکه از اون خیلی مهمتر اینه که ایا من توی این مسیر به وظیفه ای که خدای متعال از من انتظار داره عمل میکنم … حالا من به وظیفه ام به حد اعلی عمل کنم .. به نقطه دو رسیدم چه بهتر ، نرسیدم هم اصلا اهمیتی نداره.. برای همین در دیدگاه دینی نمیگن موفقیت یعنی رسیدن به فلان ثروت و فلان مدرک علمی و.. توی دیدگاه دینی میگن موفقیت یعنی بنده خدا بودن… موفقیت یعنی به وظایفی که خدا از انسان انتظار داره به نحو احسن عمل کردن… ببینید چقدر وقتی دیدگاه ما از نتیجه گرا بودن به وظیفه گرا بودن تغییر میکنه ، چقدر برای ما ارامش به ارمغان میاره… وقتی اینطور دیدگاهی داشته باشی … واقعا دیگه زور الکی نمیزنی.. تا هر چقدر در توانت هست تلاش میکنی برای رسیدن به خواسته ات .. اما از یک جایی به بعد که احساس میکنی داری زور الکی میزنی بیخیال میشی… همه چیز توی این دنیا دست خداست ، برگ از درخت بدون اذن خدا نمیفته .. پس دیگه چرا اینقدر من خودم رو به زمین و زمان بزنم؟ من بندگی خدا رو بکنم… تلاش خودم رو هم بکنم.. بقیه اش مربوط به من نیست دیگه ، مربوط به خدایی خداست…


    نتیجه:
    حالا…
    این دو تا موضوع بالا رو اگه بخوام باهم جمع کنم اینطور میشه که… شما تلاش خودتون رو برای قانع کردن پدرتون به کار بگیرید … از هر راهی که فکر میکنید بدون اینکه ذره ای پدرتون رنجیده بشن … این میشه وظیفه شما … یعنی تلاش شما برای رسیدن به خواستتون در عین احترام کامل به پدرتون.. خوب وظیفه رو شما انجام دادید.. دیگه نتیجه که به من و شما و اقای خواستگار ارتباطی نداره که… نتیجه فقط و فقط به خدا مربوطه… خوب شما که اینقدر معتقد هستید… دیگه غصه و ناراحتی برای چی؟ برای چیزی که اهمیتی نداره؟ برای موضوعی که چه بشه چه نشه در هر صورت شما برنده شدید چون توی این امتحان به وظیفه خودتون عمل کردید؟ میفهمید حرفامو؟ اینها شعار نیست .. موضوعی هست که باید توی زندگیمون عملی بشه تا ثمره اون که ارامش محض هست رو با تمام وجود لمس کنیم…


    اما یک نکته اخر که خیلی مهمه و حتما بهش عنایت ویژه داشته باشید اینکه…

    شناخت بیراهه از راه درست از طریق اطاعت از پدر و مادر

    چند روز پیش یک پست اینجا زده بودم در مورد اینکه گاهی توی زندگی راههایی جلوی ما باز میشه که همون اول کار میگیم ، اره .. این خودشه… این همون راهیه که من میتونم از طریق این راه سعادتمند بشم ، و تمام دنیا هم برای شما فنس کشی میشه که شما روز به روز مطمئن تر بشید که این راه ، برای خوشبختی شما ساخته شده و طوری شما رو فریب میده که اصلا یک لحظه هم شک به دلتون نمیفته… اما وقتی به اخر مسیر میرسی.. روزی هزار بار ابراز ندامت میکنی و میگی اخه چرا اینطور شد.. چرا من توی این راه که به ظاهر مرتب و خوب بود گمراه شدم… خیلی خوبه که اول اون راه بفهمیم که ایا این راه راه اصلی هست یا بیراهه هست…

    یکی از کانالهایی که میشه از طریقش به این موضوع پی برد پدر و مادر هستند… یعنی چی؟ یعنی یک راه توی زندگی باز میشه براتون که خیلی شیک و فنس کشی شده هست… اما پدر و مادر شما راضی نیستند که شما توی این راه قدم بردارید… اصلا هم دلیلهاشون منطقی نیست از نظر شما… شما دو تا وظیفه دارید اینجا.. اول اینکه احترام کامل والدین رو حفظ کنید و دوم اینکه تمام تلاشتون رو بکنید که با احترام والدین رو قانع کنید که به دیدگاه شما برسن.. اگر رسیدند که ، شما وارد مسیر میشید.. اما اگه نتونستید رضایت اونها رو جلب کنید ، و از یک جایی به بعد احساس کردید تلاش برای قانع کردنشون داره به زور زدن الکی و ازار و اذیت و رنجش اونها تبدیل میشه.. دیگه بی خیال شید… والدین شما با بی منطقی تمام مخالف گام برداشتن شما در اون مسیر هستند .. اما گاهی این خواست خداست که از کانال اونها مسیر بیراهه رو به شما معرفی کنه و از این طریق شما رو از گام برداشتن در اون مسیر منع کنه و از طریق اونها و بخاطر اطاعت شما از اونها ، شما رو از اون راه نجات بده و یا اینکه اصلا شاید اون راه خطرناک نباشه ولی راه خیلی بهتری برای شما باز کنه که لایقش بودید…

    پس خلاصه مطالبی که گفتم…

    اول اینکه تلاشتون رو برای جلب رضایت و تغییر دیدگاه پدرتون بکنید.
    دوم اینکه نگاهتون رو از نتیجه گرایی به وظیفه گرایی تغییر بدید.
    و سوم اینکه بدونید بعد از این دو کار هر چی براتون پیش بیاد خیر شما هست. و وقتی این دیدگاه رو درونی کردید نه توی این حادثه بلکه حتی موارد بدتر هم ناراحتی و غم به دل راه دادن نداره.

    موفق باشید.


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  20. 14 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    elham.e (چهارشنبه 30 مهر 93), kamran2007 (شنبه 26 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), mehdi1392 (چهارشنبه 30 مهر 93), mobin31080 (شنبه 26 مهر 93), mohammad6599 (یکشنبه 27 مهر 93), paiize (یکشنبه 27 مهر 93), rayehe (جمعه 25 مهر 93), sanjab (پنجشنبه 01 آبان 93), SpecialBoy (جمعه 25 مهر 93), terme00 (شنبه 26 مهر 93), فرشته مهربان (شنبه 26 مهر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 29 مهر 93), تیام (شنبه 26 مهر 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
    توسط darya.f در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مرداد 91, 16:33
  2. چطور دو نام کاربری مشابه ممکن است؟!
    توسط هستی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 16:24
  3. من نذاشتم یا خدا نخواست؟ درد های درونم رو چطور درمان کنم؟
    توسط sarshar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 05 فروردین 91, 00:41
  4. X:X اندازه قلب شما چقدر است؟
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 17:12
  5. کمک کردن به دیگران وظیفه ی ماست؟!
    توسط چشم بارانی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آذر 89, 15:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.