سلام به همه دوستان عزیز
دختری26 ساله هستم،دقیقا یکسال پیش در محیط دلنشگاه پسری که 11سال ازم بزرگتره استاد دانشگامون بود و ازم خاستگاری کرد.من ارشدم و ایشون دکتری.از قضا بعد از خاستگاری و اشناییت با ایشون متوجه شدم که از همسایه های منزل قدیمیمون هستند و اشنایی کاملی از ایشون و خانواده هامون حاصل شد.
واقعیت این بود که این اقا خیلی سعی کرد منو برای ازدواج راضی کنه حدودا دوماهی طول کشید تا منو راضی کرد این اقا رییس یه اداره هست و موقعیت بالایی داره و همون زمان خواهرمو اداره خودش برد سرکار. اوایل اشنایی خیلی به من توجه میکرد ابراز علاقه میکرد ولی از همون اول یه مشکلی وجود داشت و همیشه میترسیدم، این اقا 4 خواهر مجرد با تحصیلات بالا و سن بالای 30داره که توی خونش زندگی میکنن.پدرش ازدواج کرده و دخترا پیش برادرشون هستن.
از اول این اقا خودشون به من گفت مادرتو ببینم و باهاش صحبت کنم ولی هنوز خاستگاری نیومده.
ولی کم کم این اقا نسبت به من سرد شد منم قهر کردم و خاستگار داشتم به خانوادم گفتم من میخام با خاستگارم ازدواج کنم و استادمو دوست ندارم در صورتی که عاشقش بودم و فقط از روی لج میخاستم ازدواج کنم.
وقتی استادم ماجرای خاستگارو از خواهرم شنید دیوانه شد هر روز زنگ میزد و التماس میکرد که من عاشقتم و دوستت دارم تورو خدا یه فرصتی به من بده که با هم ازدواج کنیم منم با این حرفا خاستگارمو رد کردم.
بعد دوباره با هم خوب شدیم بیشتر دوستش داشتم..
تا اینکه دوباره ادم سابق شد، بی توجه، درگیر 4 خواهر مجردش که همیشه مخالف ازدواجمون بودن و بی حوصله.
خودش رفت با شوهر خواهرم و خواهرم صحبت کرد که من عاشق پرگل هستم و نمیخام ازدستش بدم خواهش کرد دامادم با پدرم صحبت کنه که کمی صبر کنن در مورد ازدواجم.
الان چند ماهی میشه که منو توی اداره خودش برده سرکار و از اینکه اداره پیشش هستم خیالش جمع هست که از دستش نمیپرم ولی از دل من خبر نداره که هم دوستش دارم و هم از ش ناراحتم .سرکار پیشش نمیرم نمیبینمش میگم دلتنگم میشه یا نه .در صورتی که اصلا به من زنگ نمیزنه و من هم 5 ماه میشه که حتی باهاش بیرون نرفتم..بارها و بارها گقته تو فقط مال خودمی اگه زمانی از دستت بدم دیوانه میشم.
هدف من از مطرح کردن این ماجرا:
این اقا با من هیچ رابطه ای تاحالا نداشته و اهل رعایت کردن مسایل دختر و پسر هست کاملا مغرور هست و فکر میکنه من هم مثل کارمندای زیردستش هستم.
من از بلاتکلیفی خسته شدم،الان هم خاستگار دارم و هم دلم پیششه .
به نظر دوستان من با استادم برم صحبت کنم و مستقیم همه حرفامو بزنم؟نامه بنویسم؟چیکار کنم؟چی بگم؟یا به این قهر عاطفی ادامه بدم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)