به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon88888 آیا با اختلاف پیش اومده و قهر طولانی همسرم امیدی به آینده این زندگی هست

    یک سال و هشت ماه پیش با پسر دائیم عقد کردم .چندسال پیش ازطریق پدرش خواستگاری کردن و من جواب نه دادم. بعد از چند سال یکی از اقوام نزدیکمون واسطه شد برای خواستگاری دوباره و من با اینکه علاقه ای به ایشون نداشتم اجازه دادم بیان خونمون شاید با صحبت کردن چند جلسه ای به دلم بشینه چون تا اون تاریخ با هم غیر سلام علیک معمولی حرفی رد وبدل نشده بود .(با اینکه فامیل بودیم ولی ارتباطمون خیلی کم بود توضیح اینکه همشهری نبودیم) خلاصه اینکه اومدن و من همون جلسه اول حس ام رو گفتم اون اولش ناراحت شد ولی بعدا گفت که خوبه که صریح بهم گفتی. چند هفته ای گذشت به خاطر اینکه انسان پاک وسربه زیری هست و البته فکر میکردم منطقی !!!! با ایشون ازدواج کردم وشرط کردم محل زندگی امون شهر من باشه آخه اونا شهرستانن. درضمن این ازدواج اشتباهاتی انجام دادم که به مرور فهمیدم نباید ملاحظه می کردم چون برای خودش و خانواده اش حق ایجاد شد . گفتم که مراسم عروسی نمیخوام وقرار شد که به جاش پولامونو جمع کنیم و خونه بخریم و البته به برکت پیشنهاد برادرش و بدون در جریان گذاشتن من قسمتی از پولاشو درسرمایه گذاری از دست داد و مجبور شدیم برای شروع زندگی اجاره کنیم منم چون از اجاره نشینی خوشم نمی اومد آپارتمان خالی بابامو گفتم اجاره کنیم اونم قبول کرد وقتی دنبال خونه می گشتیم اکثر خونه ها رو من یا خانواده ام پیدا می کردیم و آخر هفته که می اومد تا بریم خونه ها رو ببینیم برای هرکدوم ایرادی در می آورد خلاصه اینکه پولمون کم بود ولی حاضر نبود از یه جای معمولی بخره میگفت پایین شهر رو دوست ندارم.در طی این مدت حتی یکبار هم تعارف نکرد منو ببره خونشون وقتی هم گله میکردم میگفت لازم به دعوت نیست خودت پاشو بیا.چند بارهم مامانش تو روم برگشت و گفت ببخشیدا جامون تنگه واسه همین دعوتت نمیکنم. با این برخورد چطوری میرفتم؟؟چند بار بهش تذکر داده بودم که خانوادش بجای من خرید نکنن واجازه بدن خودم انتخاب کنم ولی باز مامانش بارها این کارو کرد و حتی برام سرویس طلا خریدو گفت من خوش سلیقه ام دوست نداشتی عوضش کن.همسرم یا نمیدونست یا نمیخواست بدونه که من همسر اونم و اونه که باید گوشه ای از مخارج منو تامین کنه و مجبور شدم که به زبون بیارم آقای محترم نمیگی بزار ماهیانه برای همسرم در نظر بگیرم شاید چیزی لازمش شد و خواست بخره !!!خلاصه اینکه همه این چیزای بظاهر کوچیک باعث شدن با هم جرو بحث کنیم .حرصم می گرفت وقتی میدیدم خانوادش توی هیچ اعیادی ارزشی برام قائل نیستن و اونم محکم و قاطع جلوم می ایستاد و دفاع میکرد.چند روز مونده به ماه عسل اومدن لیست جهیزیه امون رو امضا کردن و رفتن .فرداش مامانم گفت مادرشوهرم گفته بچه ها کجاقراره برن؟ بهتره برن مشهد و از آقا خونه بخوان ...با شنیدن این حرف مثل اسپند روی آتیش شدم همه این نقشه ها رو کشیدن که بیا سرمایه گذاری کن خونه رو میخوای چیکار حالا بخاطر اشتباه فاحش خودم برم چیکار کنم.مادر شوهرم هیچ اعیادی به عنوان یه بزرگ عمل نکرد حتی برای هماهنگی رفتن به ماه عسل به عنوان مادر داماد خودشو کشید کنار و پدرشوهرمو داد جلو ...منم برگشتم گفتم هیچ کس لازم نیست دخالت کنه خودم بهتر میدونم کجا برم و این اغازی شد برای دعوای من و همسرم و قهربیشتر از یک ماه اون..این حرفو که گفتم رفتم آپارتمانی که جهیزیه ام رو چیده بودم اونم اومد پشت سرم وشروع کرد به داد و بیداد و فحش دادن .حتی نمیخواست حرفهامو بشنوه .البته هزار بار گفته بودم اما هیچ وقت حرکت مثبتی جز سکوت ازش ندیده بودم.آقا رفت خونشون و سیر تا پیاز ماجرا رو به خانواده اش گفته بود اونهام کلی برام خط و نشون کشیدن .چند روز بعدش باباش زنگ زده بود برای اینکه همسرم بیاد بلیط بگیره بریم مسافرت منم که نمیدونستم جریان دعوامونو به خانوادش گفته برای اینکه نفهمنبهش پیام دادم که بابات زنگ زده در جریان باش اونم جوابی بهم ندمنم برای اینکه متوجه دعواموننشن بهانه آوردم که هنوز تصمیم نگرفتم.(آخه خودش همیشه می گفت من هیچ چیزی از مسائل خودمونو به خانواده ام نمیگم ).باباشم تا میتونست فحش نثار من و پدر بی خبر از همه جای بیچاره ام و مامانم داد و قطع کرد.تا اینکه خاله ام رفته بود میانجیگری کرده بود که بیان خانواده ها رو آشتی بدن ده پانزده روز پیش فقط باباش وخاله ام اومدن خونه ما (البته همسرم هم به خودش زحمت نداد برای حل مشکلش بیاد حرف بزنه .) پدرشم هم نشست که جز به جز بگو چرا دعواتون شده ؟ تو پسرمو مجبور کردی تلویزیون !بخره لپ تاب بگیره و گوشی تلفن بخره؟ چرا ملاحظه اشو نکردی .....از تعجب شاخ در آوردم باباش حرفهایی میزد که در شانش نبود کل هزینه اون برای ازدواجش ده میلیونم نبود برام ازتحت فشار گذاشتن حرف میزد در حالیکه گوشی تلفن خونه یا تلویزیون رو قرار بود اون بخره .و کلی حرفهای مسخره دیگه که روم نمیشه بگم.خلاصه که فعلا خبری ازش نیست خانواده اش کوچیکترین شایعات رو که میشنون بزرگش میکنن و دست بردار نیستن و بدتر اینکه هر حرفی که پدر و مادر من گفتن رو بد متوجه شدن و قضیه رو بزرگ و بزرگتر میکنن .مخصوصا مادر بزرگوارش که دست بردارنیست. باباش نمیدونم برای دعوا اومده بود یا برای آشتی دادن خلاصه کارو خراب کرد و رفت تا حالاهم نه همسرم زنگ زده نه من.البته اوایل تلفن کردم و پیام هم دادم جواب نداد منم دیگه زنگ نزدم که هر وقت خودش خواست زنگ بزنه. حالا بیشتر از یه ماهه که هیچ اطلاعی ازش ندارم اما اونطور که من شنیدم گفته که حاضر نیست بیاد شهرما برای زندگی و من باید برم شهر اون و گرنه طلاق.این مساله هم چون جزو شروط ازدواجمون بود وقراربود درعقدنامه ذکر بشه ولی گفت من یه مردم و مرد زیر حرفش نمیزنه منم اصراری نکردم.حالا نمیدونم چیکار کنم ته دلم دیگه قرص نیست که بتونم بهش اعتماد کنم .

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی بهم جواب نمیده یعنی این پست ارزش راهنمایی نداره؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    بهتره کمی بافاصله بنویسید یاخلاصه که خواننده اذیت نشه...اینجوری زودترجواب میدن

    من پستت روکامل خوندم...به نظرم حرمتهاحسابی شکسته شده...میشه درستش کردامامن فکرمیکنم اگه بتونید باهمسرتون صحبت کنید وادامه ندیدبهترباشه
    البته من کارشناس نیستم...اما میگم که درست میشه ولی خب بعدهابازهم مشکلات جدیدی درست میشه...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  5. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 22 مهر 93), SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز ممنون از راهنمایی شما .اما چطوری باهاش حرف بزنم؟یه جوری لج کرده و نمیخواد پا پیش بزاره .اگه خودش به وظایف اش آگاه بودکار به اینجا نمی کشید متاسفانه یه جورایی بی مسولیت عمل میکنه و این باعث دعوامون میشه.

  7. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    شمابهشون علاقه دارید؟چقدر؟
    اونقدری هست که بتونی سختی های این راه روتحمل کنی
    ببین من فکرمیکنم نه شما ونه همسرتون مهارتی درارتباط باهمدیگه ندارید....
    وگرنه نبایدسراینجورمسایل اختلاف پیش میومد...شوهرتون متاسفانه مسول نیستن اگه بودن یک ماه دخترعمه شون رواینجوری بی خبرنمیزاشتن که همسرشونه!!!
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  9. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام عزیزم منممثلشمااول ازدواج این مشکلات داشتم به نظرمن 99درصد خودت مقصری به ترتیب ارزیابی ام رو از رفتار های اشتباهت میگم

    1چرا نباید مجلس عروسی داشته باشی ولیمه عروسی از دید اسلام واجبه خدا خودش قولداده خرج عروسی رو جورمیکنه بعدسم شما که این قدر حساسی وقتی میدیدم خانوادش توی هیچ اعیادی ارزشی برام قائل نیستن وچرا از اول شل اومدی

    2مردا دو بار تربیت میشند یک به دست مادر شون یک بار توسط همسرشون من خودم باتوجه به مشکلات مالی وقرض های اول ازدواجمون ازش خواستم که روزی 2تومن به عنوان بول توجیبی بهم بده وتمام نیازهامو اون برام بخره واین فقط به عنوان بولی برای خودم وبس اندازم باشه کم بود ولی خواستم عادت کنه

    3دختر جون شما این کوتاه اومدی که اونا فکر میکنند وظیفه اتونه که اصلا خرج نکنید تقصیر خودته

    4اشتباه بعدی از مستاجری بدت میاد اما از این که شوهرتو ببری خونه بابات وخیالشواز بابت اجاره خونه راحت کنی وازش یک ادم بی مسولیت تربیت کنی خوشت میادوباعث بشی بابت اجاره باخانوادت بحث دوباره بسازی وای

    - - - Updated - - -

    اهان راستی یادم رفت بابت طلاق من مطمینم همسرتون دوستون داره امابا گفتن موضوع بحث تون به خانوادشون راهنمایی اشتباه بههشون دادند گفتند یکم ولش کن خودش کوتاه میاد بابت گلاق نقطه ضعف نشون نده چون دوباره مثل قبل کوتاه میای وروزی که این عقده ها سرباز کنه زندگیتون نابود میشه بهتون هشدار میدم از همین الان به فکر زندگیتون باشید

    واسه مسافرت وقت زیاده اما مجلس عروسی اگر بشیمون بشید راه بازگشتی وجود نداره وشما میمانید حسرتی که بهتون قول میدم باث بحث های در زندگی ایندتون میشه اول با خانوادتون راجبه این که مجلس عروسی به جای ماه عسل میخواهیدونظرتان عوض شده صحبت کنید واونا رووارد بحث کنید بگذارید بزرگترها حرف بزنند واونا بفهمند شما بزرگتری دارید
    من باتوجه به حرف هاتون فکر میکنم دختر خودرای هستید مردها عاشق زن های هستندکه به ان ها محتاج باشند براشون بتونند خرج کنند واسه همین اسلام میگه زن باید از شوهرش نفقه بگیره مرد دوست داره تکیه گاه باشه قناعت خوبه اما به اندازش با سیاست قناعت یعنی مجلس عروسی بگیری امادر توان شوهرت

    در مورد خونه در شهرستان چقدر با شهر خودتون فاصله است اگر درانجا ساکن باشید باید کجا زندگی میکنید

  11. 4 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), نازنین2010 (پنجشنبه 24 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 22 مهر 93), شاپرک 114 (پنجشنبه 24 مهر 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از هر دوبزرگوار بابت راهنمایی اتون تشکر میکنم.
    درجواب paiize عزیز من از همون اول علاقه ای به همسرم نداشتم حتی موقع خرید حلقه نمی خواستم دوشا دوش اون برم خیلی اذیت شدم اونم خیلی اذیت کردم اما ناخواسته چون قلبا حسی نبود اما حالا دیگه خیلی بهتر شدم اما متاسفانه با کنتاکتهای بوجود اومده دلم ازش شکسته و مدام توی ذهنم میگم این منو دوست نداره وگرنه چهل روز منو ول نمیکرد.من جوری بار اومدم که قانع ام اما انتظار دارم بابت شکستی که خورده بلند بشه و تمام تلاشش رو دوباره بکنه اما بیشتر بیخیالی دیدم تا تلاش.
    در جواب کیانا : حدس اتون در مورد خانوادش دقیقا درسته .من عروسی نخواستم نمیدونم شاید بخندید اما همش یجوری ترس دارم که مراسم خوبی از آب در نیاد.بهش گفتم بیا فقط لباس عروس کرایه کنیم وچند تا عکس بگیریم اما قبول نکرد .در مورد اینکه گفتید مردا عاشق زنهایی هستند که محتاج اشون باشن مرد من که ندیدم دستشو بکنه توی جیبه اش من خودم ازش خواستم یعنی اوایل اصلا انگار نه انگار .من خودم کار میکنم اما بیشتر درآمدم صرف بیمه ام میشه چون بیمه نیستم تا حالا یکبار هم ندیدم که به زبون بیاره پول داری بیمه ات رو بدی یا نه یا ببخش اگه داشتم کمکت میکردم.شهراونها یک ساعت و ربع راه داره اگه بخواد اونجا زندگی کنه باید اجاره کنه اونوقت منم بی کار میشم و با توجه به وضع مال اش باید پدرم بیمه ام رو بده که من حاضر نیستم پدرم اینکارو بکنه.

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام دختر جون دوباره برات جواب حرف هاتو وارزیابی ام به ترتیب بهت میگم

    1اکثر زوج ها اول ازدواج حسی به هم ندارند شاید طبیعی باشه به مرور این علاقه ایجاد میشه همانطور که در مورد شما ایجاد شد

    2همسرتون مشاوره اشتباه گرفتند اما این مشاوره اشتباه باعث درس عبرتی براشون میشه که دیگه مشکلاتشون به خانوادشون نگند چون فقط باعث دوری بیشتر شما میشند منم
    همسرم در دوران عقد دو ماه باگفتن مشکلش به خانوادش باعث بی حرمتی به من ودوری شدوقتی برگشت دیگه در بدترین وبهترین شرایط هیچ چیزشو به خانوادش نمیگه من همیشه خدارو بابت اون دوماه ودرس عبرت همسرم شکر ممیکنم

    3چرا میترسی عروسیت خوب نباشه برام بیشتر توضیح بده قول میدم نخندم

    4شمااز اول هیچی نخواستی معلومه که با لباس عروس مخالفت میکنه گفتم خواسته تون از طریق پدر مادر تون بیان کنید

    5گفتم مرد باید تربیت کنی از کجا باید بدونه به توپول بده خیلی از مردها این موضوعاتو خانوادهاشون بهشون نمیگند شما بگید البته باسیاست زنانه مثلا وقتی بیرون میرید الکی از یک چیزی خوشت بیاد بعد بگید تو برام بخر اگه گفت خودت بخر بول داری بگودوست دارم توبرام بخری برام شیرن تر

    6 خانمم زندگی در شهر دیگر باتوجه به این که شما میگید ایشون بی مسولیتند هزاربار بهتر از زندگی در خونه پدری تونه بعد تایک مدتی اگر سر کار نرید احساس میکنم بهتر باشه بیشتر احساس مسولیت میکنه بعدشم مردی که شما از پسر دایی تون ساختی بدون انگیزه است1 پول مجلس عروسی که نمخواد براش تلاش کنه 2خونه که خونه پدر خانمش هست غصه اجاره خونه نداره 3زنش که سر کار میره بول خرجی که نمخواد بهش بگه نه قبول میکنه4بابای زنش احتمالا هر چی خانمش بخواد براش میخره بول بیمه رو خودتون گفتید بدر تون میده منم بودم نه کار میرفتم نه هیچی چون انگیزه ای نداشتم
    7 بیشتراز خود شوهرت بگو چند سالتونه +تحصیلاتتون+کار شوهرت وخودت+وضع مالی خانوادهاتون
    بیا دقیق جوابم بده انشالله مشکلتون درست میشه

  14. 2 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (پنجشنبه 24 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 24 مهر 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام
    عزیزم من دوتابرداشت کردم نمیدونم چقدردرسته امابهت میگم

    1-همسرت دوباراومده خواستگاریت جواب ردشنیده حتی خیلی رک بهش احساستوگفتی بنظرمن براش دست نیافتی شدی بعدکه قبول کردی وباهاش ازدواج کردی
    دیده دخترخیلی قانعی هستی عروسی نمیخوای واسه اجاره خونه منزل پدرتو پیشنهادمیدی تازه داری همش بهش یه جورایی سرویس میدی وبارمسئولیتشو کم
    میکنی ازجذابیتت کم شده براش بهدازاون پس زدنهای اولت الان یدفعه اینهمه مداراکردن ازت دیده
    خیلی خوبه زن شرایط شوهرشودرک کنه امانبایدهمون اول بسم ا...همه چیزتو رو کنی بایدبذاری طرفم جنم خودشونشون بده
    الان شوهرت فکرمیکنه توخودت تنهاازپس همه چی برمیای حتی بفکرپول دادن بهت هم نیست 40روزه هم اقدامی نکرده چون میدونه توحتماپیشنهادوراه حلی پیدامیکنی


    2-اگه خیلی دوستت داشته قبلا وشایدخیلی جواب منفی ات براش ناراحت کننده بوده شایدیجورایی بابی اعتنایی واذیتت میخوادانتقام اون موقع رو بگیره اینم یه حدسه
    البته من فکرکنم احتمال اولی که گفتم بیشتره میتونستی ازعلاقه شوهرت خیلی به فع خودت استفاده کنی اروم اروم باهاش جلوبری وهمچنان براش جذاب باشی

    من فکرمیکنم اگه صبرکنی واین باربذاری ایشون یه حرکتی کنه حتی اگه طول بکشه خیلی بهتره تابازخودت اقدام کننده باشی
    بعدبرام عجیبه که روابط مادرتون وبرادرش اینقدرسردباشه که باوجودوصلت بچه هاشون 40روزکاری بهم نداشته باشن؟

  16. 2 کاربر از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده اند .

    رزا (دوشنبه 28 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 24 مهر 93)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کیانای عزیز ممنون که برام وقت میزاری
    علت اینکه که عروسی نگرفتم :خودم زیادی علاقه مند نبودم شاید بخاطر روحیه و نوع تربیتم بود یه جوری پسرونه بار اومدم وعروسی جز اولویتهای زندگیم نبود باخودم فکر کردم عروسی نباشه اتفاق خاصی نمی افته ولی خونه واجبه تر یه جوری مستاجری برام کابوس بود حاضربودم هیچ خریدی نکنم برعکس کمکش کنم ولو پنجاه متر باشه اما یه خونه از خودمون داشته باشیم.
    شهراونها یه شهر کوچیکه و من هیچ علاقه ای به زندگی در اونجا ندارم و همون اول خواستگاری حرفم این بود که من حاضرنیستم بیام شهر شما و سراین موضوع جواب رد دادم اونم کفت اکه من بیام اونجا چی ؟یعنی بله من منوط به پذیرفتن زندگی در شهر ما بود.(اینم بگم شهر اونها یه شهر کوچیکه و شهر ماکلانشهر ومرکز استان )

    من و همسرم هر دو بچه دوم خانواده هستیم من سی وشش ولیسانس . اون سی وهشت وفوق لیسانس و کارمند. اون بیشتر تابع مادرش هست و اگه قهرمون تا اینجا کشیده غرور بیش از حدشه چون فکر میکنه من باید برم جلو و منت کشی کنم.(البته بگم قبل من خیلی بلا سر جاری اولم در آوردن وقتی هم رفت خونه مادرش دنبالش نرفتن خودش اومد خونه اش.)

    در ضمن وضعیت اقتصادی پدر من بهتر از وضعیت مالی پدر اونه. اما فهم وشعور یه چیزیه که نه به ثروته و نه به تحصیلات .

    - - - Updated - - -

    شاپرک 114 از شما هم ممنون.مادر من فوق العاده مهربون هستن و برای برادرش و بچه هاش کلی زحمت کشیده .حتی در دوران تحصیل همسرم یک اتاق از یک ساختمان مجزا رو دراختیارش گذاشته بودن .همسر داییم زیاد اهل رفت امد نیستن ماهم زیاد خونه اشون نمی رفتیم یعنی یه جوری برامون جا افتاده بود که مهمون دوست ندارن.منم در طول دوران عقد بیشتر ازپنج بار خونه اشون نرفتم.فکر کنم براش مهم نبود که شش ماه به شش ماه سراغی هم نمیگرفت اما همسرم اکثرا هرهفته دو روز رو می اومد .یه ایرادی هم که همسر من داره اشتباه خانواده خودش رو گردن نمی گرفت و بعضی مواقع هم میگفت خودت پاشو بیا حتما باید دعوتت کنن؟اما بنظرخودم توی دوران عقد اونم یه شهرستان دیگه دعوت میکردن بهتر بود.

  18. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    شاپرک 114 (شنبه 26 مهر 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. چطور با پیامک های یکی از آشناهام که مردهست برخورد کنم؟
    توسط golemordab در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 92, 14:40
  4. فکر می کنم حرف زدن به ناله می کشد و ناله پیش دیگران شرک است و....
    توسط جاثیه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 29 آذر 92, 21:32
  5. چگونه به آرامش ذهنی دست پیدا کنیم؟
    توسط rozaneh در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 16 تیر 92, 19:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.