به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 بهمن 93 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1393-7-15
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 19 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات من با خانوادم

    سلام دوستان
    مدتی بود که تاپیک ها رو در تالار همدردی دنبال میکردم ولی خب بعد از مشکلاتی که برام پیش اومد تصمیم گرفتم که عضو بشم و تاپیکی ایجاد بکنم تا مشکلاتم رو با شما دوستان در میان بزارم تا هم درد و دلی باشه با شما دوستان تا کمی از میزان غم من کاسته بشه و هم از تجربیات شما دوستان برای حل این مشکلات استفاده کنم
    خب اول درباره خودم بگم که میلاد هستم 21 ساله و در یک خانواده 4 نفره زندگی می کنم فرزند کوچک خانواده هستم و یک برادر بزرگتر از خودم دارم
    من در خانواده ای بزرگ شدم که روابط پر تنشی داشت اختلافات و دعواهای خانوادگی فراوان . مادرم فوق العاده لجباز ، کینه ای ، یکدنده است و به قول معروف حرف حرف خودشه و دوست داره حرف اول و آخر رو خودش بزنه پدرم هم آدم فوق العاده بی خیالیه نسبت به زندگی و همش علاقه به دعوا و درگیری داره و میخواد سر به سر دیگران بزاره و آدم فوق العاده بد دهنی هستش کلا اینطوری بگم که آرامش نداره
    خب به ماجراهای خیلی دور نمی پردازم و سعی می کنم تا جایی که میشه کوتاه کنم چون میدونم هر چی طولانی تر بشه تاپیک از حوصله خارج میشه
    در چند سال گذشته درگیری های بین من و برادرم با پدرم خیلی افزایش پیدا کرد که من به خاطر اینکه آرامش بیشتری داشته باشم سعی کردم از این درگیری ها دور شم و در مقابل پدرم سکوت رو به درگیری ترجیح دادم حتی مواقعی که حق با من بود سعی کردم که سکوت کنم و جواب پدرم رو ندم اما برادر بزرگتر من برخلاف من درگیری ها رو خیلی زیاد میکرد و حتی کار رو به درگیری فیزیکی می کشوند!!! و مادر بنده هم به جای اینکه از پدر من دفاع کنه در عین تعجب از برادرم دفاع میکرد!! بنده بارها سر این مسئله با مادرم بحث کردم که به جای اینکه از برادرم دفاع کنی از پدرم دفاع کن بلاخره مرد خونست غرور داره و به برادرم بگو که در مقابل پدرم سکوت کنه ولی نمی دونم چرا کلا مادرم بعد از هر بار درگیری برعکس عمل میکرد و از برادرم دفاع میکرد!! (کلا مادرم علاقه خیلی زیادی داره که شخصیت ما رو خورد کنه حتی در برابر فامیل ها همش من و برادر و پدرم رو کوچیک می کنه در حالی که بقیه فامیل ها از فرزندان و همسراشون تعریف می کنند) البته در بعضی مواقع حق رو به برادرم میدادم مثل این قضیه که پدرم همش بهمون میگفت برید گمشید از این خونه چی از جون من میخواید وظیفه من این بود که شما رو تا 18 سالگی بزرگ کنم دیگه وظیفه ای در قبالتون ندارم !! باورتون میشه پدری همچین حرفی بزنه؟ اونم به بچه هایی که هر دو شون دانشجو هستند هر دو کار می کنند و درآمد خوبی دارن در حین تحصیل هر دو در هزینه های زندگی به پدر و مادرشون کمک می کنند و از همه مهمتر بچه هایی که همه به مظلوم بودن و با شخصیت بودنشون تاکید دارن به طوری که من خیلی ها شنیدم که فامیلامون حسرت ما رو میخورن!!! واقعا یعنی حق ما اینه که چنین رفتاری باهامون بشه؟ بچه های مردم تا 30 سالگی خونه باباشونن نه درس میخونن نه کار میکنن فقط میخورن و میخوابن بعد پدر و مادرشون تازه نازشون رو هم میکشن و با افتخار میگن بچه ما اله و بله ولی ما...
    خب بعد این ماجراها برادرم تلاشش رو بیشتر کرد تا از خونه بره و چند وقت پیش که در رشته خودش رتبه اول رو آورد و در یکی از بهترین دانشگاه های کشور قبول شد و از پیش ما رفت خب میشه گفت به آرزوش رسید و راحت شد از این شرایط!! و من ماندم و حوضم ...
    خب اینجا شد که مشکلات من خیلی زیاد شد به طوری که حس میکنم دچار افسردگی شدم و هر روز هم حس می کنم حالم داره بدتر میشه و مشکلاتم بیشتر.
    معذرت میخوام که طولانی شد ولی خواستم یه پیش زمینه ای از مشکلاتی بدم که فکر کنم ریشه مشکلات بعدیم در اون ها هستش البته این تازه اول صحبتام بود
    خب طبیعی هستش که با رفتن برادرم تنها تر از قبل شدم ولی چیزایی دیدم که باورم نمی شد
    بعد از رفتن برادرم بیشتر خرج خونه افتاد گردن من و مادرم ، پدرم به طور کلی دیگه خرج نمی کنه و حقوق بازنشستگی و یارانه ها رو رسما برای خودش نگه میداره حتی کارت شارژشم من باید براش بگیرم!! هزینه قبض ها وخیلی چیز های دیگه بر عهده منه ولی بعضی مواقع حرصم در میاد! مثلا کلا تابستون کولر رو روشن میکرد حتی مواقعی که هوا خنک بود بهش میگفتم کولر رو خاموش کن هوا که خنکه پول برق زیاد میاد و در جواب میگفت تو چیکار داری من خودم قبض رو پرداخت میکنم ولی بعد که با هزینه چند صد هزار تومنی برق مواجه شد همه رو انداخت گردن من و منم مجبور شدم پول قبض رو حساب کنم !! ( این همون پدری بود که وقتی کولر خریدیم روزگارمون رو سیاه کرد ولی حالا دست از کولر نمیکشه ) من دو میلیون در ماه درآمد دارم که درآمد کمی نیست ولی چیزی برای خودم نمیمونه خب منم آینده دارم میخوام در آینده زندگی تشکیل بدم ولی هیچی برای پس اندازم نمیمونه این انصافه ؟ شما باشید اعصابتون بهم نمیریزه؟
    بازم من راضیم مشکلی نیست تا وقتی زندگی خوبی داشته باشم که اونم ندارم. از درگیری پدرم با همسایه ها بگیر که آبرو برامون نذاشت تا این اواخر کارای عجیب و غریبش
    یه روز از دانشگاه میای خونه خسته و کوفته و می بینی که بله پدرت با پسر عمه اش نشسته داره مشروب میخوره انگار نه انگار که من وارد خونه شدم همونطوری میخورن و میگن به سلامتی و پدرم بهم مشروب تعارف میکنه هیچی مثل این شخصیتم رو خورد نکرده بود
    بازم نادیده گرفتم گفتم اگه به مادرم چیزی بگم از زندگیمون چیزی نمی مونه و حرفی نزدم (مادرم کارمنده و معوملا صبح تا ظهر یا ظهر تا غروب خونه نیست)
    خب بعد از اون ماجرا که گذشت پدرم فوق العاده بد دهن شد یه بار به صورت کاملا اتفاقی sms در گوشی پدرم دیدم که با یه نفر فحش های فوق العاده رکیک رد و بدل کرده بودند ولی گذشتم گفتم به من چه اصلا گوشیش حریم شخصیشه ولی کار به همینجا ختم نشد و چندی بعد دیدم بی جهت به من و سپس مادرم فحش های رکیکی میده بعد از صبر زیاد بلاخره صبرم لبریز شد و با پدرم درگیری فیزیکی پیدا کردم البته ناگفته نمونه که به علت فیزیک بدنی من سر دعوا بشه همه از من حساب میبرن و پدرم هم خیلی زود آروم و ساکت شد که تا چند ماه به همین منوال بود که دوباره به تازگی شروع میکنه جلو من و البته در غیاب مادرم به مادرم بدبیراه میگه البته نه فحش ها رکیک گذشته ولی به هر حال فحش فحشه دیگه و صحبت کردنش هم جدیدا خیلی بی ادبانه شده بعضی وقت ها بهش اخطار دادم پدر من سنت بالای 50 ساله دو تا بچه دانشجو داری اینجور صحبت کردن مناسبت نیست یکم سنگین تر باش و در جواب میگه من همینم دیگه لاتم لات!!!!
    به مادرم هم گیر های بی خود میده مثلا اگه مادرم از کار داره برمیگرده 10 دقیقه برای خرید توقف کنه و دیر برسه میگه کجا بودی؟ و حرفایی از این قبیل....
    کلا به همه بدبینه و از همه بد میگه از دایی ها و خاله هام گرفته تا عموهام و ...
    آخرین شاهکارشم اینه که این اواخر شبها بیدار میمونه و کانال های یوروتیک رو میگیره و چند شب هم هستش که داره ادامه پیدا میکنه . امشب وقتی برای اولین بار با من مواجه شد سریع کانال رو عوض کرد و من با یه نچ نچ و سر تکون دادن سعی کردم کاری کنم که شاید اینکارو تکرار نکنه ( البته من چند ماه پیش به طور اتفاقی فیلم پورن در گوشیش دیدم ولی فکر نمی کردم این مسئله انقدر کش پیدا کنه و خودم رو زدم به بی خیالی )
    ولی دارم نگران میشم که رفتار های پدرم ادامه پیدا کنه مخصوصا که با عموی مجردم میگرده و از وقتی که با اون ارتباطش رو زیاد کرده رفتارهاش روز به روز داره بدتر میشه
    اما درباره رفتار های مادرم دیگه توضیح مفصل نمیدم فقط به مشکلات اکتفا میکنم
    کلا حرف حرف مادرمه و چیزی بهم بگه باید انجام بدم در غیر اینصورت با داد و فریاد و دعوا میخواد اونکارو انجام بدم حتی در صورتی که اونکار بر خلاف میل من باشه
    مادرم کل آزادی های من رو گرفته حق تفریح ندارم حق ندارم برم ماهیگیری حق ندارم برم کوه حق ندارم برم دریا بجز با خانواده!!! باورتون میشه دارم دیوونه میشم اگه هم بدون اجازش برم باید منتظر یه دعوا اساسی در خونه باهاش باشم و کل تفریح اونروزم کوفت بشه!! با دوستام هم که به هیچ وجه ممکن نمیزاره برم تفریح!!! باور کنید از وقتی که برادرم رفته تنها تر از قبل هم شدم و مادرم اصلا منو درک نمیکنه
    خیلی راحت به فامیلاش اجازه توهین و تهمت بهم رو میده و ازم دفاع نمیکنه ولی حالا کافیه من یه حرف از فامیلاش بزنم قیامتی به پا میکنه که بیا و ببین و کلا هم منو جلوی بقیه فامیلا سعی میکنه ضایع کنه
    البته درباره مشکلاتم زیاد میشه صحبت کرد ولی سعی کردم مشکلاتی رو مطرح کنم که بیشتز اذیتم میکنه دوستان لطفا منو از راهنمایی هاتون بی دریغ نگذارید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 آذر 94 [ 13:28]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,213
    سطح
    19
    Points: 1,213, Level: 19
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 151 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    متاسفم ولی حقیقت اینه که نمیشه از والدین شما تو این سن تغییری رو انتظار داشت. اونها دیگه شخصیتشون همینیه که هستن و نه میشه کشتشون و نه میشه تغییرشون داد.

    باید در همون قالبی که هستن بپذیریدشون.


    راه حل شما کار کردن رو شخصیت خودتونه.

    که بتونید با کمترین تلفات، بیخیال از کنار خیلی وقایع عبور کنید.

    به ارزش های خودتون تکیه کنید و سطح توقعتون از بقیه رو کم کنید.

    اینهایی که گفتم مربوط میشد به شخصیت والدین تون ولی با توجه به اینکه مادر شما هم شاغل هستند، وظیفه ی تامین مخارج، به هیچ وجه برعهده ی شما نیست.

    بنظر نمیرسه مادر شما از پس خودشون برنیان. اجازه بدین مسائلشونو خودشون با پدرتون حل کنن.

    هر وقت هم آب و برق قطع شد میتونین موقتا مکان زندگیتونو به جایی مثل خوابگاه تغییر بدین.

    هم تنوع خوبیه، هم فشار روانیتون کاهش پیدا میکنه، هم فایده بودنتون و سختی نبودنتون تو خونه احساس میشه و شاید یه جورایی بتونید از اهل خونه برای صلح و سازش امتیاز بگیرید.


    اگه این تصمیمو گرفتین، احتمال چاه و چاله های زندگی دور از خونه رو درنظر داشته باشید، مبادا به مشکل بزرگتری مبتلا بشین.

    موفق باشید.


    اگر در آنچه‌ میگوئی‌ راست‌ میگوئی‌، من‌ از خدا میخواهم‌ تا از من‌ درگذرد ؛

    و اگر در آنچه‌ میگوئی‌ دروغ‌ میگوئی‌، پس‌ من‌ از خدا میخواهم‌ تا از تو درگذرد.




  3. 5 کاربر از پست مفید mercin تشکرکرده اند .

    ED12 (چهارشنبه 16 مهر 93), paniz93 (جمعه 18 مهر 93), SpecialBoy (شنبه 19 مهر 93), دختر بیخیال (جمعه 18 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 15 مهر 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 بهمن 93 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1393-7-15
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 19 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mercin نمایش پست ها
    سلام.

    متاسفم ولی حقیقت اینه که نمیشه از والدین شما تو این سن تغییری رو انتظار داشت. اونها دیگه شخصیتشون همینیه که هستن و نه میشه کشتشون و نه میشه تغییرشون داد.

    باید در همون قالبی که هستن بپذیریدشون.


    راه حل شما کار کردن رو شخصیت خودتونه.

    که بتونید با کمترین تلفات، بیخیال از کنار خیلی وقایع عبور کنید.

    به ارزش های خودتون تکیه کنید و سطح توقعتون از بقیه رو کم کنید.

    اینهایی که گفتم مربوط میشد به شخصیت والدین تون ولی با توجه به اینکه مادر شما هم شاغل هستند، وظیفه ی تامین مخارج، به هیچ وجه برعهده ی شما نیست.

    بنظر نمیرسه مادر شما از پس خودشون برنیان. اجازه بدین مسائلشونو خودشون با پدرتون حل کنن.

    هر وقت هم آب و برق قطع شد میتونین موقتا مکان زندگیتونو به جایی مثل خوابگاه تغییر بدین.

    هم تنوع خوبیه، هم فشار روانیتون کاهش پیدا میکنه، هم فایده بودنتون و سختی نبودنتون تو خونه احساس میشه و شاید یه جورایی بتونید از اهل خونه برای صلح و سازش امتیاز بگیرید.


    اگه این تصمیمو گرفتین، احتمال چاه و چاله های زندگی دور از خونه رو درنظر داشته باشید، مبادا به مشکل بزرگتری مبتلا بشین.

    موفق باشید.
    ممنون از پاسختون من فکر نمی کردم که بخاطر طولانی بودن تاپیکم کسی حتی اون رو بخونه چه برسه به اینکه پاسخی دریافت کنم
    البته به خاطر تاخیر در پاسخ عذر میخوام به خاطر کار و درس کمتر وقت می کنم که وقت بزارم و پاسخ بدم
    البته تا حدی به این موضوع واقفم که نمیشه رفتارهاشون رو تصحیح کرد بلکه میخوام از حاد تر شدن مسئله جلوگیری کنم.
    خوشبختانه مثل اینکه خدا صدامون رو بلاخره شنید و بخش اعظمی از مشکلاتمون رو حل کرد یعنی عموی مجردم رو!!!
    چندی پیش در عروسی دختر عموم ، این عموی کوچیک ما نامزد خودشون رو معرفی کردن و بزودی متاهل میشن
    رفتار های پدرم بعد از رفت و آمد ها با این عموم به این صورت شد و انتظار دارم که بعد از اینکه ایشون متاهل شدن رفت و آمدشون کمتر بشه و رفتار های پدرم تا حدودی بهتر بشه
    میخواستم کانال های ناجور ماهواره رو پاک کنم ولی ترسم از اینه که بعد از اینکه پدرم ببینه که اینکارو انجام دادم نتیجه معکوس بده و وضعیت از اینی که هست بدتر بشه ، نظر شما درباره این مسئله چیه؟
    درباره هزینه هم امروز پدرم ازم خواست که قبض ها رو پرداخت کنم و من هم به این بهانه که حسابم خالیه از اینکار امتناع کردم و البته این مورد در مورد مادرم هم صدق میکنه که ازم خواسته بود مقداری پول برای برادرم واریز کنم که به همین بهانه از اینکار امتناع کردم . البته این مورد بهتر بود چون اگه این بهانه رو نمیاوردم و امتناع میکردم از اینکار بهم حمله میکردن که چرا در این خونه زندگی میکنم و حرفایی از این نظیر و صد البته که می دونم این کار نتیجه موقت داره چون همیشه که نمی تونم بهشون بگم که حسابم خالیه. من فکر نمی کنم که اگه تو روشون وایسم و بگم که این هزینه ها به من مربوط نیست هم نتیجه خوبی داشته باشه نظر شما چیه راجع به این مسئله؟
    درباره رفتار های مادرم چی نظری ندارید؟ این مسئله که با دوستانم تفریح نمی تونم برم اذیتم میکنه خیلی نسبت به کلمه دوست بدبینه!! میگه که وضع جامعه خرابه و ... خیلی بهش گفتم من اگه میخواستم فلان کارو بکنم کرده بودم تو که همه جا باهام نیستی اما انگار نه انگار .یه عروسی که میرم تا دو قدم ازش دور میشم یه نفر میفرسته دنبالم که حواسش بهم باشه کلا رفتارش باهام کارو به جایی رسونده که در ارتباط با مردم دارم دچار مشکل میشم و البته بیشتر نگران اینم که در آینده که ازدواج کردم این رفتارش برام مشکل ایجاد کنه و برای همین هم نمی تونم نسبت به این مسئله بی تفاوت باشم و صد البته هم نمی تونم تو روش وایسم چون که کار رو بدتر میکنه
    درباره کوچیک کردن من پیش فامیلا چی؟ درباره این مسئله هم نمیشه بی خیال گذشت چون خیلی اعصابم رو بهم میریزه
    جدیدا که به فامیلاش این جرات رو میده که به من تهمت بزنن اگه بخوام جواب فامیلاش رو بدم که باهام دعوا میگیره وقتی هم میگم اگه میخوای من باهاشون درگیر نشم خودت جوابشون رو بده که باز هم دعوا میگیره وقتی هم که میگم خب حالا که اینطوره پس من خونه اون فامیل مورد نظر رفت و آمد نمی کنم تا این مشکلات پیش نیاد بازم باهام دعوا میگیره کلا از خانوداش خیلی دفاع میکنه حتی اگه بدترین بلا رو سرش بیارن ولی سر ما که میرسه ...

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 آذر 94 [ 13:28]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,213
    سطح
    19
    Points: 1,213, Level: 19
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 151 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم راجع به ماهواره دخالت شما صحیح نیست.


    شما مشغول درس و کار هستین پس طبیعتاً بجز شب تایمی رو تو خونه صرف نمی کنید. برای شب خودتون برنامه ریزی داشته باشید. یه فیلم مفید، یه کتاب خوب، یه موزیک لایت و در کنارش مطالعه و... در کل تو حال خودتون باشید. این مشکل با یه هندزفری، نسبتاً حل میشه.


    این موردیه که مادرتون باید باهاش برخورد داشته باشن نه شما! هرچی کمتر روتون به هم باز بشه بهتره.


    راجع به هزینه ها، تو شرایط موجود، هم برخورد و هم زیر آبی رفتن گزینه های خوبی هستند. بستگی به شخصیت خودتون داره.


    برای زیرآبی رفتن میتونین یه سرمایه گذاری انجام بدین و بعد خودتونو مقروض نشون بدین! مثلا فلان چیزو خریدم و هرچی درمیارم باید قسط شو بدم. سفته امضا کردم و فلان...


    ولی من بودم اینکارارو نمیکردم. شما اگه تو پایتخت باشین با یک ششم درآمدی که گفتین و اگه تو شهرستان باشین با یک بیستمش میتونین زندگی مستقل خوابگاهی داشته باشین! بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! اینجوری خیال آدم هم راحت تره...


    یه بنده ی خدایی از آشناها، حدود 20 سال پیش سیب زمینی و پیاز میفروخت. شغلش این بود. با یه پدر بی اعصابِ بداخلاقِ بی فرهنگ و شهره ی شهر...


    این آدم با پشتکار و ایمان، تلاش کرد و به هرچیزی که حقش بود رسید. بهترین شغل، بهترین رفاه، بهترین همسر و زندگی، بهترین عزت و محبوبیت و احترام...


    الان این مرد، خودش از درستکاریش شهره ی شهره. و دیگه هیچ کس گذشته ی پدرشو یادش نمیاد.


    حتی خود اون پدر الان از بچه ش حساب میبره. اینه که گفتم به ارزش های خودتون تکیه کنید.


    با مادرتون مدارا کنید. مثلا 5 بار سکوت کنید و ششمین بار جوری برخورد و تهدیدشون کنید که هم تعجب کنن و هم بترسن.


    اول بهشون یه عزت و احترام و محبت و توجه خاص بدین. اجازه بدین چیزی برای از دست دادن داشته باشن. بعد اگه به رفتار بدشون ادامه دادن، تهدید کنید که همه ی اینارو ازت میگیرم و میذارم میرما...


    همه چیزو نمیشه باز کرد. قلقش دستتون میاد.


    اما راجع به اقوام!!

    به قول آقای رائفی پور یه بچه دوساله بیاد پاتو نیشگون بگیره؛ برمیگردی بغلش میکنی میبوسیش میگی تو ننه بابا نداری بامزه؟؟ چرا وِلی تو؟؟ برم ننه باباتو پیدا کنم.. دنبال تربیتش میگردی.


    اما اگه خودت یه بچه ی 3 ساله باشی، یه بچه ی 2 ساله بیاد باهات ور بره، تو هم یه مشت میکوبی تو چشش.


    دیدی بچه های شیر به شیر چقد با هم دعواشون میشه؟! واسه همینه دیگه.


    یه کم که فاصله ی سنی بیشتر باشه میگه مامان؟؟ بیا یه دقیقه این بچه رو جمع کن داره دفترمو پاره میکنه. نمیاد بچه رو بگیره بزنه بگه دفتر منو پاره میکنی؟!! اینجوری نیس...


    ما کوچیکیم، حقیریم که انقد بهم میریزیم و واکنش نشون میدیم. یاد بگیریم بزرگ شیم.


    شما اجازه بده مادر یه مدتی رو با خودش دعوا بگیره.


    واکنش نشون نده. لبخند بزن، فاصله بگیر ، بحثو عوض کن و ...


    جایی که دوس نداری هم نرو. اجازه بده بازم بازم با خوش دعوا بگیره.


    شما اگه میخوای شرایطت تغییر کنه، باید یه بهایی بدی و یه چیزایی رو هم تو خودت تغییر بدی یا نه؟!


    پس قوی باش. تلاش کن. میتونی انشاالله.


    اگر در آنچه‌ میگوئی‌ راست‌ میگوئی‌، من‌ از خدا میخواهم‌ تا از من‌ درگذرد ؛

    و اگر در آنچه‌ میگوئی‌ دروغ‌ میگوئی‌، پس‌ من‌ از خدا میخواهم‌ تا از تو درگذرد.




  6. 2 کاربر از پست مفید mercin تشکرکرده اند .

    ED12 (شنبه 19 مهر 93), SpecialBoy (شنبه 19 مهر 93)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 خرداد 98 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    8,904
    سطح
    63
    Points: 8,904, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 80 در 36 پست

    Rep Power
    35
    Array
    با سلام/ چیزی که به ذهنم میرسه اینه که شما فرد عاقلی هستی. فقی سعی کن صبور باشی و کماکان راه عاقلانه رو در پیش بگیری.... موفق باشی. مشکلات کم و زیاد برای همه هست.
    خداوندا! دستم را گرفته اي ... مگذار دستت را رها كنم ...

  8. 2 کاربر از پست مفید winter تشکرکرده اند .

    ED12 (شنبه 19 مهر 93), SpecialBoy (شنبه 19 مهر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.