سلام این پست دوم منه. پست اولم "خیانت همسرم در دوران بارداری و پس از ان" بود که بسته شد. متن کامل پست قبلیم :
سلام و خسته نباشید.من 26 سالمه و پنج سال هست که ازدواج کردم.دوماهی میشه که فرزندم به دنیا اومده با شوهرم از طریق نت اشنا شدم و همدیگه رد دوست داشتیم.یک سری مسائل بعد از ازدواج با اون مواجه شدم که باعث شدن نسبت به شوهرم حس دیگه ای پیدا کنم یعنی دوستش داشتم اما از رفتاراش زود ناراحت میشدم و برخورد تندی باهاش میکردم البته گاهی اوقات پیش میومد که مثل اینکه به گفته ی همسرم همه ی اونا مثل کینه تو دلش مونده بود و با اینکه از نظر من همیشه مثل عاشق باهام رفتار میکرد خودش میگفت که دو سه سالی میشه اونم نسبت به من سرد شده . حالا این از کلیت و اما مشکل اصلی:
از زمان بارداریم متوجه شدم که شوهرم دیگه از گوشیش جدا نمیشه بارها سراین موضوع باهم بحث کردیم ولی اون انکار میکردو میگفت چیزی نیست و من دارم اشتباه میکنم.یکبار یه اس ام اس با یه جمله ی تقریبا زشت که برای یه خانم فرستاده بود و دیدم که به شدت ناراحت شدم و بعد از کلی غلط کردم و اونطوری که فکر میکنی نیست باهاش کنار اومدم وازش قول گرفتم که دیگه تکرار نشه اما بازم روی رفتارم اثر گذاشت و نسبت بهش سردتر شدم.بعدازین که بچمون به دنیا اومد از اونجایی که من مال یه شهر دیگه ای هستم شوهرم خواست که با مادرش برم شهرش تا خونوادش از من و بچه مراقبت کنن و گفت تو این مدت میخام فکر کنم و تلاش کنم اون چیزی بشم که تومیخای. من رفتم و برگشتم و با موضوع دیوانه کننده ای مواجه شدم. طبق گفته ی خود همسرم:
تو این مدت یه دختری رو صیغه کرده بود .اونو اورد خونه باهم ناهار خوردن و رفتن سه روز اطراف شهر. باهم رفتن خرید و 50 تومن براش خرید کرد.چند بار میخاستن تنها باشن اما دوستای دختره هم بودن و نتونستن کاری کنن چند بار که نه توکارش اومد فهمید خدا نمیزاره که اتفاقی بیفته و پشیمون شد و تصمیم گرفت موضوع رو بهم بگه.
اما من:
اول گفت همه کار کردیم اما بعد گفت نتونستیم.همش میگفت میخام زندگیمونو درست کنم دوستت دارم و ازاین جور حرفا.اما این تنها اتفاقی بود که میتونست زندگیمونو خراب کنه به من میگه ببخش اما من نمیتونم .من باور نمیکنم که اتفاقی بینشون نیفتاده باشه البته خودش میگه فقط اغوش و بوسه بوده اما من باور نمیکنم.من دیگه نمیتونم به این زندگی برگردم.حالم اصلا خوب نیست کمکم کنید

حتی از این میسوزم که هیچوقت بهش خیانت نکردم در صورتی که خیلی راحت میتونستم .

.........
چند هفته هست ازین قضیه میگذره هنوز نتونستم کنار بیام.الان دیگه همسرم تمام حرفایی که روز اول لعترافش می زد رو انکار میکنه .اول میگفت ما همه کار کردیم و بهش پولم دادم الان میگه عصبانی بودم گفتم.الان پشیمونم خداروشکر که فقط پام لغزید ولی به عشق شما نیوفتادم. میخاستم تاجایی باهاش ادامه بدم که بعد بیام بگم همچین کسی هم توزندگیم هست و باید باهاش کنار بیای و حتی طلاقت هم ندم اما پشیمون شدم حالا تو ببخش و بیا زندگیمونو بهتر از قبل بسازیم.
چطوری اخه مطمئن شم راست میگه و خیانت واقعی درکار نبوده البته همین ارتباط کم هم خیانته ولی رابطه جنسی دیگه خیانت واقعی میشد میگه نداشتم چطوری مطمئن شم؟ نمیتونم ببخشمش نمیتونم