به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 آذر 94 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1393-7-14
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    716
    سطح
    14
    Points: 716, Level: 14
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    زندگی بی برکت

    با سلام. دختری 25 ساله با تحصیلات کارشناسی ارشد هستم. از سوم دبیرستان خواستگارانی داشته ام که بدون لحظه ای درنگ به آنها جواب منفی داده ام!! تنها دلیلم این بود که ب فلانی علاقه ای ندارم (البته الان می فهمم که چقدر اشتباه تصمیم گرفته ام. بعضی از آنها جای فکر کردن بیشتری داشته اند) خلاصه این قضیه خواستگار آمدن و راضی نشدن ما به هیچکدام از آنها ادامه داشت تا اینکه دل دادم به پسری 29 ساله، با تحصیلات ارشد. این قضیه از آنجایی شروع شد که خانواده این آقا تمایل به وصلت من با پسرشان نشان می دادند (البته هیچوقت مستقیم چیزی نگفتن) از آنجایی که این اقا ب ظاهر تمام انچه من مدت ها در ذهنم از همسر آینده ام داشتم را دارا بود (با رفتارهایی ک خانواده اش داشتند) بیشتر و بیشتر ب این آقا فکر میکردم و حتم داشتم ک بالاخره خدا کسی رو ک ب دل من بشینه رو پیش پام گذاشت. از آبانماه پارسال این فکر کردن ب این آقا شروع شد تا شهریور امسال ک فهمیدم فقط خانواده اش راغب ب این وصلت هستند و این آقا ملاک های دیگه ای برای ازدواج داره ک لابد در من نبوده ک هیچوقت پا پیش نذاشت! از شهریور تا ب الان ک دارم این پیام را میگذارم شبیه کسی هستم که عزیزترین فرد زندگی اش از دنیا رفته و غم رفتنش زندگی را برایش مختل کرده (امیدوارم توانسته باشم احساسم را خوب بیان کرده باشم). از شهریور تا ب الان تمام لحظاتم پر از اضطراب و استرس است. خاب و بیداریم با دلهره سپری می شود. بداخلاقم و رنجور. نمازهای صبح همه قضا و مابقی با کسالت. مدام اشک و زاری یا بغض. زمانی ک حتم داشتم همسر آینده ام را پیدا کرده ام پسر خاله ام که 4 ماه از خودم بزرگتره، دیپلم ریاضی، مشغول کار، ب خواستگاری ام آمد. یکی از بزرگترین ضرباتی ک در طول این 25 سالی ک از عمرم گذشته همین بود. تمام قلبم گیر بود نزد کسی ک بعدها فهمیدم حتا ب من فکر نمیکرده و با همین قلب اسیر باید پاسخ میدادم ب کس دیگه ای که همه خانواده، فامیل،دوستان و هر ک از ماجرای خواستگاری پسر خاله باخبر بود او را تایید میکردند. سخت ترین روزها و شبها را گذراندم بدون اینکه کسی بفمد در چ دوزخی هستم.باید خیلی سریع قلبم را ک اسیر بود رو آزاد میکردم (ک فک میکنم دلهره ها، بغض ها و... هنوز گواه بر اسیر بودن دلم دارن) و ب کس دیگه ای جواب مثبت میدادم. هر چقدر خانواده و دوستانم مرا نصیحت میکنند ک ب پسر خاله جواب مثبت بده (یکسال و دو ماه از خواستگاری اش میگذرد و همچنان مصرانه منتظر دریافت جواب مثبت است) نمیدانم چرا نظرم تغییر نمیکند. همه میگویند خاهان کسی باش ک خاهان تو باشد (این حرف را قبول دارم) ولی من با تمام قلبم ب آن آقا فکر میکردم و با تمام وجودم حتم داشتم ک همسر آینده ام هست. مدت هاست نفس هایم عمیق نیست. نگرانم و غمگین. زندگی ام بی برکت. احساس میکنم چون ب پسر خاله ام نه گفته ام (با تمام ویژگی های خوبی ک دارد ولی من هیچ یک از آنها را نمیفهمم) خدا با من قهر کرده. قهر کرده ک اینقدر زندگی ام کسالت بار شده. همیشه دوس داشتم همسر آینده ام چند سال از من بزرگتر باشد. میگویند ملاک موجهی نیست. البته این روزها مدام ب این فکر میکنم که مثل خیلی ها ک مجرد هستن من هم میتوانم اینگونه عمرم را سپری کنم. تمام احساساتم سرکوب شده. چرا تمام روزگار دست ب دست هم دادند تا من ب با تمام وجود ب کسی علاقمند شوم ک او در تمام لحظاتی ک من در فکرش بودم آسوده زندگی اش را میکرده. چرا حالم خوب نمیشود. راستش دیگه ب اون آقا فک نمیکنم ولی موقعی ک میام ب این فک کنم ک شاید بقیه درست میگن پسر خاله گزینه مناسبی برای ازدواج هست دوباره استرس و اضطرابم شروع میشود. نمیدونم چرا حالم خوب نمیشه. خسته ام. دوس دارم ب حال خودم باشم. اصلن آمادگی پذیرش فرد دیگه ای رو توی زندگیم ندارم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    عزیز دلم بایستی تو این مدت میرفتی مشاوره تا حال و هوات بهتر شه
    خواهشا تا کامل بهبود پیدا نکردی و سرخوش نشدی پاتو توی زندگی پسرخالت نزار
    چون گناه داره با یه آدمی که خودش نمیدونه دقیقا چی میخواد ازدواج کنه

    دوستم برو کوه
    طبعتو عوض میکنه

  3. 5 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    mobin31080 (دوشنبه 14 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 14 مهر 93), رزا (دوشنبه 14 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اسفند 93 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1393-7-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    637
    سطح
    12
    Points: 637, Level: 12
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. عزیزم تا وقتی که خودش ابراز علاقه نکرده بود نباید یک طرفه بهش علاقه مند میشدی . تا کی میخوای بهش فکر کنی و عمرت تلف بشه . دنیا بی وفاتر ازین حرفاست . من خودم یکسال عقد بودم به خاطر یکسری اختلافها دادخواست طلاق دادم. نامزدم سه ماهه درست و حسابی نیومده بگه چی شده ولی دارم خودمو با شرایط وفق میدم گرچه فراموش کردن خیلی سخته. عمرت رابیشتر ازین تلف نکن اگه خواستگار خوب اومد وابراز علاقه کرد باهاش صحبت کن و موقعیت ها رو از دست نده. به فکر شروع ی زندگی جدید و سرشار از عشق و دوست داشتن دو طرفه باش. مکانهای زیارتی برو و دعا کن خدا کمکت میکنه اما با فکر کردن به کسی که ارزش نداره عمر خودتو تلف نکن.

  5. 5 کاربر از پست مفید سحرسحر تشکرکرده اند .

    aye (دوشنبه 14 مهر 93), elham.e (سه شنبه 15 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), رزا (دوشنبه 14 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام

    این آقا به شما ابراز علاقه نکرده اینطور عاشقش شدی اگر بهتابراز علاقه میکرد میخواستی چکار کنی؟؟

    درسته که خانواده آقا پسر دوست داشتن که با شما وصلت کنن ما نباید شما هم میفهمیدی که میل پسرشون به ازدواج باشما هست یا نه؟

    الان اتفاق خاصی نیفتاده فقط تو ذهنت بهش شاخ و برگ نده ..

    من ودم تقریبا موردی مثل شما واسم پیش اومده بود که بعد فهمیدم مادر و خواهرش دوست داشتن که این وصلت جور بشه تازه ما فامیل هم بودیم ولی من اصلا

    عاشق پسرشون نشدم آخه چیزی بینمون نبود که عاشقش بشم..الانم میبینمش اصلا واسم مهم نیست

    اعتماد بنفس داشته باش اصلا فکر کن خاستگارت بوده و به هر دلیلی قسمت هم نبودید...

    خودت فکر میکنی علت اینکه نتونستی فراموشش کنی چی میتونه باشه؟ باهاش در تماسی که نمیتونی فراموش کنی؟
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  7. 4 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    aye (دوشنبه 14 مهر 93), elham.e (سه شنبه 15 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  8. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    یکسال و دو ماه از خواستگاری پسر عمه ات می گذره

    اما ( تصور شما از) خواستگاری این آقا هنوز یکسال نشده. پس این موضوع بعد اون بوده.

    منتها الان چون می خوای خودت را اذیت کنی و دنبال افکار منفی می گردی، همه چی را به هم ربط می دی و به زور می گی خدا با من قهر کرده و ...

    اون آقا هم که رابطه ای نبوده و خواستگاری ای نبوده. بخوای اینطوری خودت را ببازی، فردا تو سختی های زندگی می خوای چیکار کنی؟

    این افکار را بذار کنار و به داد خودت برس که اگه شاخ و برگش بدی، رهایی ازش کلی انرژی ازت می گیره.

    ورزش، تفریح، غذای سالم، دعا و قرآن، استراحت خوب، موسیقی آروم، ... و البته تکنیک توقف فکر.

    موفق باشی
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 14 مهر 93 در ساعت 20:30

  9. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    elham.e (سه شنبه 15 مهر 93), mobin31080 (دوشنبه 14 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 14 مهر 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 مهر 94 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,573
    سطح
    22
    Points: 1,573, Level: 22
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 56.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 191 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهر من خدا بد از بدتر نیاره اینا که مشکل نیست خودتو اذیت نکن پس ما چه دلی داریم
    بیرونِ این خانه

    این سنگ‌هایی که به پایم می گیرند و رفتن را درد آورتر می کنند،

    همان هایی اند که سرت به آن ها خواهد خورد!

  11. کاربر روبرو از پست مفید roozbeh220 تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,880 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام راضی عزیز

    خدا با من قهر کرده. قهر کرده ک اینقدر زندگی ام کسالت بار شده.
    تا وقتی علت کسالت و حال بدت رو در بیرون خودت جست و جو کنی به نتیجه نمی رسی

    سعی کن توجهت رو رو خودت و افکارت متمرکز کنی نه بیرون
    اون وقت متوجه میشی کجاها رو اشتباه کردی .

    منطق اینطور دست احساسات رو می گیره که وقتی کسی بهت فکر نمیکنه دلیل محکمیه که قیدشو بزنی حالا فرقی نمی کنه کی باشه .

    پیشنهاد می کنم در این دوره سعی کنی منطقی باشی و احساساتت رو پرو بال ندی

    در ضمن شما الان دوتا پروسه داری که درسته باهم مرز مشترکی دارن ولی جدا هم هستند

    -درگیری احساسی با اون اقا و مرثیه سرایی برای نبودنش.
    -خواستگاری پسرخاله .

    هر وقت تونستی قضیه اولی رو درست حلش کنی و عاقل باشی
    رو قضیه دوم تمرکز کن و ببین پسرخاله مناسبت هست یانه!

    میتونی زمانی از پسرخاله ات وقت بگیری و رو خودت کار کنی اینجا هم خوبه تا کمکت کنه افکارتو به مسیر درست برسونی .


    در ضمن سعی کن کمی از بالا به داستان خودت نگاه کنی

    ایا می ارزه به خاطر یک نفر زندگی ات رو کسالت بار کنی؟
    بی حال باشی از زندگی لذت نبری؟
    یعنی کل هدفت برای زندگی اون پسر بود که حالا تو نبودش خودت رو ببازی؟
    فکر کن ببین انگیزه دیگه ای هم داری برای اینکه شاد و خوشحال زندگی ات رو ادامه بدی؟

    دختر خوب ادم با کسی هم ازدواج کنه می ارزه که یه زمانی به خودش بده تا بفهمه ایا طرف اینقدر می ارزه که بتونی دلت رو بدی بهش و دل بسته اش بشی !

    دیگه چه برسه به اینکه بخاییم بدون وجود هیچ رابطه ای بدون هیچ پیشنهادی سخنی سنخیتی خودمون رو انرژیمون رو اسیر یه جای نا شناخته کنیم .

    امیدوارم زودتر خودت رو ازین ماجرا بکشی بیرون و به حال عادی برگردی.


    پ.ن : عنوانت نامشخص و مبهمه . بهتره مساله ات رو به شکل گویا انتخاب کنی به خودت هم کمک میکنه
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : دوشنبه 14 مهر 93 در ساعت 23:30

  13. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 مهر 94 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1393-3-27
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,345
    سطح
    20
    Points: 1,345, Level: 20
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 51 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستم،من بلد نیستم راهنمایی یا مشاوره بدم فقط وقتی عنوان تاپیک رو خوندم بعد متن و خوندم دلم گرفت،دلم نیومد بهت نگم این اسمو رو زندگیت نذار ،نگو این حرفو باور کن حتی گفتنشم قشنگ نیست.
    زندگی شما نه تنها بی برکت نیست بلکه پر از برکت و نعمته فقط باید از یه زاویه دیگه بهش نگاه کنی نه از جایی که نشستی و بهش خیره شدی،دوستم از جات بلند شو و از یه دریچه دیگه بهش نگاه کن،فقط مرگ چاره نداره البته فعلا...

  15. 3 کاربر از پست مفید nana67 تشکرکرده اند .

    elham.e (سه شنبه 15 مهر 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 14 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.