به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    با شوهرم سر یه دعوایی که اول عروسی داشتیم حرفم میشه

    سلام دوستان قضیه برمیگرده به 3 سال پیش دقیقا زمانی که میخواستم با کسی که همه وجودم بود ازدواج کنم. دلخوریهای ما از زمانی شروع شده که خانواده همسرم اومدن خواستگاری من و روز بله برون سر مهریه یه کم جر و بحث شد و مادر شوهرم اولین کینه رو از ما به دل گرفت. بالاخره اون روز تموم شد و ما خواستیم بریم برای خرید حلقه که تا به مادرشوهرم گفتم بریم واسه خرید حلقه گفت ما نمیایم و شما برید.نگو ایشون نظرشون این بوده که اصلا برای بنده حلقه نخرن و پیش حلقه رو جا کنندبجای حلقه. چون بعدا گفت اگه میدونستم میخوای حلقه بردای پیش حلقه رو نمیاوردم . اونم با دلخوری گذشت و کار رسید به آینه و شمعدون که چون ایشون نظرشون بود که من آینه و شعدون 80 تومنی بردام و بنده 130 تومنی براشتم ایشون باز از بنده و خانواده نارحت شد . همه اینا درصورتی بودکه جاری بزرگم به تعداد سال تولد مهریه اشه و حلقه برلیان خریده با آینه شمعدون نقره.

    من بعدا فهمیدم همه اینا به خاطرناشی کاری بود که سرجاریم سرشون کلاه رفته بوده و حالا سر من خالی میکردن. خانواده منم چون انتظار چنین حرکاتی رو نداشتن و بیخبر از همه چی و اینکه از وظیفه اشون شانه خالی میکردن ناراحت میشدن. کار کشید به روز عروسی که حتی تو تالار مادرشوهرم برای من کادو نداد و نذاشت کسی هم بده. چرا؟ چون بعدا فهیدیم که به خاطر کارایی که جاریم کرده بوده و ازش دلخور بودن بهش کادو ندادن و الان به خاطر اون به منم ندادن و باز شد یه کدورت دیگه برای من و خانواده ام ولی باز حرفی نزدیم.

    تااینکه روز پاتختی شد و مادرشوهرم برای من پاتختی نگرفت در صورتی که برای جاریهای بزرگترم گرفته بود. از اینجا بدبختی من شروع شد و مادر من رفت خونه مادرشوهرم برای گلایه . اونم نمیدونم چه حرفایی به پسرشگفته که از اونروز شوهرم با مامانم اینا جور در نمیاد و چشم دیدنشون رو نداره و هرچه بی احترامیه در حقشون کم نذاشته. الان هم تا حرفی پیش میاد گلایه های مادرم رو میکوبه تو سرم. میگین چیکار کنم؟

    اینم بگم مادرشوهرم حرف زده بود منو ببره پیشش و چون تو نامزدی من از همسرم خواستم با پول جهیزیه من و ام ازدواج یه خونه بخریم مادرشوهرم فکر میکنه مادر من این نقشه رو کشیدن تا پسرشو از اون جدا کنند. آخه همسرم پدر نداره ولی یکی از جاری هام اونجا زندگی میکنه.

    در ضمن من و همسرم پسرخاله و دخترخاله ایم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 18 مهر 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    تمام حرفاتو خوندم تا به جمله آخرت رسیدم . دختر خاله پسر خاله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    چقدر با خالت غریبه ای فکر کردی . مادرتون و خالتون خواهر های خوبی بودن که شما بهم رسیدین ؟ ولی خب یا این آخریها یا از هم خیلی دور بودن ا باهم قهر بودن .

    عروس خانم چون مادراتون باهم خواهرا سعی کنید از طریق خانواده مادری بینشون اطمینان و دوستی فراهم کنید خود و شوهرتم از این وسط بکش بیرون . نذار پیوند شما تو کشمکش دو خواهر قرار بگیره. .

    حواست به رفتار خودت هم باشه که یه وقت به خالت بی احترامی نکنی .

    بیشتر به همسرت نزدیک شو باهاش صحبت کن ولی طرف مادرت نگیر بگو اونا خواهرن باهم کنار میان ما زندگی پر از محبت و عاشقانه خودمونو داریم .

    تمام ماجرا های عروسی بذار کنار تموم شده سه سال گذشته همه مون این چیزا رو داشتیم کم بوده یا بد بوده مهم نیست مهم همسرته که امروز پیشته و در کنارش آرامش داری ..........

    بیشتر با همسرت حرف بزن . نذار تو دلت انباشته بشه نذار افکارت با رفتارت خودشو نشون بده .

    چیزی نیست بزرگش نکن . بزار بین همسرت و خانوادت دوری دوستی ایجاد بشه . صبور باش سعی کن از ناراحتی پرهیز کنی

    بدرود

  4. 12 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 14 مهر 93), aye (سه شنبه 15 مهر 93), del (پنجشنبه 17 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (دوشنبه 14 مهر 93), pasta (دوشنبه 14 مهر 93), rayehe (یکشنبه 13 مهر 93), roozbeh220 (دوشنبه 14 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), فرشته مهربان (یکشنبه 13 مهر 93), شیدا. (یکشنبه 13 مهر 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم خواهش میکنم زندگی شیرینتون رو با این حرفا تلخ نکنید ...عروسی شما اگر چیزی کم و زیاد داشت تموم شد و رفت حالا میخواین مابقی زندگیتون رو برای چیزی

    که تموم شده نابود کنید؟!....

    خودت و همسرت رو از دعواهای مادر و مادر همسرتون جدا کنید و دنبال حرف رو نگیرید...
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  6. 11 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 14 مهر 93), aye (سه شنبه 15 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (دوشنبه 14 مهر 93), parsa1400 (دوشنبه 14 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), فرشته مهربان (یکشنبه 13 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), ققنوس (چهارشنبه 16 مهر 93), شیدا. (یکشنبه 13 مهر 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,480
    سطح
    21
    Points: 1,480, Level: 21
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 214 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خدایی منم تعجب کردم وقتی گفتی دختر خاله پسر خاله این...
    مادراتون قبلا با هم مشکلی داشتن؟؟؟چون خاله ها که خیلی با هم جورن
    در هر حال باید شوهرتو قانع کنی که شما تو الان زندگی میکنین نه گذشته...
    بهش یاد آوری کن که زندگی خودتون مهمتر از بحثای دیگه ست
    بعدشم بگو حرفای گفته شده بین دو تا خواهر بوده در حقیقت بین دو تا زن،مرد که نباید خودشو قاطی حرفای زنونه کنه...
    دل مادرشو با ترفندای پسرونه به دست بیاره و شما هم عروس خوبی باش تا خاطرات بدی که قبلا پیش اومده پاک بشه
    یه جور قول و قرار بذارین...

  8. 12 کاربر از پست مفید ققنوس تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 14 مهر 93), aye (سه شنبه 15 مهر 93), del (پنجشنبه 17 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (دوشنبه 14 مهر 93), parsa1400 (دوشنبه 14 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), فرشته مهربان (یکشنبه 13 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), رزا (یکشنبه 13 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience PointsTagger Second Class1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 135 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array
    يه خط قرمز خيييليييى پررنگ دور اين خاله زنک بازيا بکشين.
    اينا همش حاشيه زندگيه,روزهايى خوبى و لحظات خوبى رو که ميتونين باهم داشته باشين,سر اين چيزا خراب نکنين.
    همينا آدمو پير و مريض ميکنه.حيف بخدا.اصلا ارزش نداره.
    يه بار با همسرتون صحبت کنين و همه چى رو باهم به باد فراموشى بسپارين.
    البته قبل از اينکه با همسرتون صحبت کنين,اول تصميم قطعى بگيرين که هرچى بود ميخاين فراموش کنين و دلتون رو صاف کنين.بعد وارد صحبت با همسرتون بشين

  10. 7 کاربر از پست مفید niki.69 تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 17 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (دوشنبه 14 مهر 93), parsa1400 (دوشنبه 14 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام علیکم

    یک خانومی بود به اسم kamr تو این تالار!
    یک جمله معروفی باب کرد، اونم این بود که : دقت دق ات میده!!

    شاید اومدی ما این جمله و بخودت بگیم

    عزیزم بشوهرت بگو : چرا باید زندگیمونو و آرامشون و با این حرفا و خاله زنک بازیا خراب کنیم :)
    تا عشق و محبت هست چرا قهر و کینه؟؟!

    هروقت همچین بحثایی شد، سریع یک لیوان آب بده به شوهرت بگو، ما میدونیم تو این قضیه بزرگترامون هرکدوم به یک سهمی تقصیر دارن، ولی الان ما نباید بعد این همه مدت خودمونو اذیت کنیم. بعدشم باید دقت کنیم به بزرگترا مون توهین نکنیم.
    مادرم من خاله شماست، جز فامیل خودتونه!
    توهین به دختر مادر مادر بزرگتون، توهین به خواهر مادرتون یعنی توهین به خودمون، یعنی توهین به همسر، توهین به خاندان و فامیل خودتون.
    آدم که به فامیل خودش توهین نمیکنه!

    همه اینارو با آرامش به همسرتون بگین بعدشم این قضایارو برای همیشه فراموش کنین چون گذشته اصلا برنمیگرده، بازگو کردن خاطراتش بدتر ارامشتونو ازتون میگیره، بهتره بیخیالش بشین و فراموش کنین.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 13 مهر 93 در ساعت 22:47

  12. 8 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 17 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (دوشنبه 14 مهر 93), parsa1400 (دوشنبه 14 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    از همه دوستان بی نهایت ممنون. دختر بی خیال جون من همون kamr هستم درست شناختی.

    همه حرفاتون رو بی چون و چرا قبول دارم و تا جایی که میتونم انجام میدم ولی مشکل اصلی من شوهرمه که نمیخواد بپذیره اگه ناراحتی و گلایه ای هم از طرف مادر من بود ناشی از کم کاریها و عدم ارادت مادرش به من بوده.

    نمیدونم بین همسرم و مادرش چی گذشته که همسرم تو این قضیه فقط مادر منو مقصر می دونه و دست بردار هم نیست.
    تا طقی به طوقی میخوره شروع میکنه به مادر م فحش دادن که اون اول زندگی ما رو خراب کرد. و متاسفانه هیچوقت مادرش رو مقصر نمیدونه و میگه ما هر کاری کردیم و نکردیم شما باید سکوت میکردین و این کینه از مادرم که مادرشوهرم با گریه های تمساحیش به جون همسرم انداخته همیشه باهاشه و فراموشی هم در کار نیست. مثلا دیروز عید قربان همینجوری بدون اینکه چیزی بهش گفته باشن نیومد عید دیدنی پدر و مادر.

    می بینید من خسته شدم و اعصابم ضعیف شده ولی اون همیشه به فکر کوچیک کردن و بی ارزش کردن من و خانواده امه.

    همیشه دفعه آخره که قول میگیرم حرف گذشته رو پیش نکشه ولی باز یه جایی باز تیکه میندازه و اعصابمو خرد میکنه

    میدونین بچه ها مشکل اصلی من اینه که همسرم درسته ازدواج کرده و خودش خانواده تشکیل داده ولی باز اینو نپذیرفته و همیشه من تو الویتهای بعدیشم حتی از برادر و خواهراش . انگار خودش و خانواده اش یه طرفن و من خاناوده ام یه طرف.

    همیشه تا حرف خانوده میشه خودشو از من جدا میکنه و الان هم اونا رو خانواده اش میدونه.

    تو خونه اشون فقط خودشون رو دوست دارن عروسها و دامادها براشون غریبه ان و اهمیتی براشون ندارن
    ویرایش توسط kamr : دوشنبه 14 مهر 93 در ساعت 12:08

  14. 5 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (دوشنبه 14 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 14 مهر 93), رزا (دوشنبه 14 مهر 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 24 فروردین 03 [ 05:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,564
    امتیاز
    44,676
    سطح
    100
    Points: 44,676, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,967

    تشکرشده 6,441 در 1,459 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    خوشحالم دوباره اینجامیبینمت...اماازناراحت ت نه!!
    به نظرمن بزارمامانت وخواهرش باهم صحبت کنن!
    ازشون بخواه مشکلاتشون روباصحبت بین خودشون حل کنن وکاری به زندگی شمانداشته باشن
    عزیزم تومیتونی باخاله ات صحبت کنی وبگی پسرت به خواهرش بی احترامی میکنه!!!شایدباهاش صحبت کنه
    ازطرفی توهم به شوهرت ومادرش احترام بزار...وهمیشه اینوبگوکه خاله ام رودوست دارم مثه مادرخودم پس واسم خیلی محترمه..درعمل هم اینو نشون بده
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  16. 7 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), parsa1400 (دوشنبه 14 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 14 مهر 93), رزا (دوشنبه 14 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    از همه دوستان بی نهایت ممنون. دختر بی خیال جون من همون kamr هستم درست شناختی.

    همه حرفاتون رو بی چون و چرا قبول دارم و تا جایی که میتونم انجام میدم ولی مشکل اصلی من شوهرمه که نمیخواد بپذیره اگه ناراحتی و گلایه ای هم از طرف مادر من بود ناشی از کم کاریها و عدم ارادت مادرش به من بوده.

    نمیدونم بین همسرم و مادرش چی گذشته که همسرم تو این قضیه فقط مادر منو مقصر می دونه و دست بردار هم نیست.
    تا طقی به طوقی میخوره شروع میکنه به مادر م فحش دادن که اون اول زندگی ما رو خراب کرد. و متاسفانه هیچوقت مادرش رو مقصر نمیدونه و میگه ما هر کاری کردیم و نکردیم شما باید سکوت میکردین و این کینه از مادرم که مادرشوهرم با گریه های تمساحیش به جون همسرم انداخته همیشه باهاشه و فراموشی هم در کار نیست. مثلا دیروز عید قربان همینجوری بدون اینکه چیزی بهش گفته باشن نیومد عید دیدنی پدر و مادر.

    می بینید من خسته شدم و اعصابم ضعیف شده ولی اون همیشه به فکر کوچیک کردن و بی ارزش کردن من و خانواده امه.

    همیشه دفعه آخره که قول میگیرم حرف گذشته رو پیش نکشه ولی باز یه جایی باز تیکه میندازه و اعصابمو خرد میکنه

    میدونین بچه ها مشکل اصلی من اینه که همسرم درسته ازدواج کرده و خودش خانواده تشکیل داده ولی باز اینو نپذیرفته و همیشه من تو الویتهای بعدیشم حتی از برادر و خواهراش . انگار خودش و خانواده اش یه طرفن و من خاناوده ام یه طرف.

    همیشه تا حرف خانوده میشه خودشو از من جدا میکنه و الان هم اونا رو خانواده اش میدونه.

    تو خونه اشون فقط خودشون رو دوست دارن عروسها و دامادها براشون غریبه ان و اهمیتی براشون ندارن
    خوشحال شده بودیم که برگشتی، بالاخره یک سری هم به اینجا زدی.

    ولی وقتی دیدم تاپیک زدی، گفتم بله!! متاسفانه بخاطر مشکلی بوده که برگشتن.

    کاش میشد مشکلات و شکلات تلخ ببینیم وقتی ازشون خسته شدیم با یک لیوان نسکافه داغ نوش جان کنیم!

    عزیزم شما در چه شرایط هایی ازشون قول گرفتین؟ با چه لحنی ازشون درخواست کردین اینقدر بخاطر مشکلات گذشته و با نبش قبر کردن ارامش الانتونو ازتون نگیرن.

    وقتی میگن ما هر کم کاری ای کردیم شما باید سکوت میکردین؟ خب حرف غیر منطقی ایست، شما در جوابشون چی میگفتین؟ دعواتون میشد؟

    یا نه سکوت میکردین؟

    بنظرم اینجور موقعا طبیعیه که اعصابت خورد میشه ، اما حرفی نزن، اون مکان و ترک کن، اگه دنبالت اومدن بگو:

    """من در این مورد زیاد بحث کردم و هرکدومون داریم حرف خودمونو میزنیم ، حرفای شما هم اعصاب منو خورد میکنه اما من این محیط و ترک میکنم تا مبادا به همسرم توهینی بکنم و همچین توهینات همسرم و نسبت به خانوادم نشنوم. همونطور که من حق ندارم به خانواده شما توهین کنم و شما ناراحت میشین ، منم ناراحت میشم که بخانوادم توهین کنین.

    اتفاقا شما باید از این حرف من خیلی خوشحال بشین که خانواده اینقدر برای من مهمه ! شما االان به خانواده من دارین توهین میکنین حالا به حق یا ناحق! اگه از من میخواین اینها رو بپذیرم و گوش بدم و هیچی نگم، یعنی من نشون دادم چه دختر بی چشم و رویی هستم که به خانواده ام اصلا اهمیت نمیدم ، اونم مادری که 9 ماه تمام درد حمل منو تحمل کرده، درد زایمان منو کشیده!
    مادری که چه شب بیداری هایی بخاطر مریض شدنم داشته.
    مادری که با یک آخ من ناراحت میشد با یک لبخند من شاد میشد!
    مادر واسه همه ی ما انسان ها همیشه مادر باقی میمونه! مادران برای همه ی ما بجه ها کلی زحمت کشیدن! پس احترامشون واجبه! همونطور که خداوند هم به احترام به مادر ، مارو سفارش کردن!

    فرض کنین شما توهین کردین منم همراهی کردم ، پس فردا روز یک جایی تو یک گروهی یا مهمونی ای به مادر شما یا اصلا به همسر من توهین کنن اونجا هم من باید سکوت کنم و همراهیشون کنم؟؟؟ من باید همچین آدمی باشم !؟ شما از من همچین انتطاری دارین؟

    مادر من خیلی برای من زحمت کشیدن ، بالاخره ایشون مادر بودن ، از کم کاری شما دلخور شدن چون دخترشون بودم ، برام کلی زحمت کشیدن کلی آرزو داشتن، بالاخره ایشون هم یک مادر هستن! باید بتونین درکشون کنین.

    پس من نمیتونم توهینات همسرمو به مادرم تحمل کنم ، از شما خواهش میکنم نه به خاله خودتون ، بلکه به مادر همسرتون احترام بذارین. اگه میخواین توهین کنین این مکان و ترک میکنم تا شما آرومتر بشین.

    بیاین این موضوع و فراموش کنیم، اگه شما یسری دلخوری هایی دارین منم یسری دلخوریها و ناراحتی هایی دارم، اما همه رو فراموش کردم تا به آرامش الانم لطمه ای نزنم ، فراموش کردم چون همسر و زندگیم خیلی برام مهمه!چون آرامش همسرم برام خیلی مهمه! ""


    بعدشم برین جلو ، بغلشون کنین و یک لیوان آب بدین دستشونو ، تنهاشون بذارین ! برین تو یک اتاقی ! باهاشون در این مورد اصلا با صدای بلند بحث نکنین !
    هردقعه همین حرفارو بزنین ایشون هرچی داد و بیداد کردن شما آرامش خودتون و حفظ کنین!

    میتونی حتی بهشون بگی ، من از شوهرم انتظار ندارم به بزرگترش توهین کنه، برای همین این مکان و ترک میکنم تا مبادا گوشم به حرفهای بدی که شوهرم نسبت به بزرگترش میگه عادت کنه.چون شوهرم در نظر من خیلی ارج و قرب داره!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 14 مهر 93 در ساعت 12:46

  18. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    elham.e (دوشنبه 14 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (سه شنبه 15 مهر 93), رزا (دوشنبه 14 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    همه حرفاتون رو بی چون و چرا قبول دارم و تا جایی که میتونم انجام میدم ولی مشکل اصلی من شوهرمه که نمیخواد بپذیره اگه ناراحتی و گلایه ای هم از طرف مادر من بود ناشی از کم کاریها و عدم ارادت مادرش به من بوده.
    (این نشون میده که شما هم خیلی درگیر گذشته هستی و خودت هم هنوز ناراحتی و کینه هایی داری)

    تا طقی به طوقی میخوره شروع میکنه به مادر م فحش دادن که اون اول زندگی ما رو خراب کرد.
    (تمام تلاشت باید این باشه که نگذاری طقی به طوقی بخوره ، باید از هرچیزی که باعث صحبت در رابطه با اون ماجرا میشه خودداری کنی . نهایت سعی ات این باشه که هیچ تنشی بین شما و شوهرت پیش نیاد و تو خونه آرامش باشه . مگه شما زندگیتون خرابه که دنبال مقصرش هستید . این یعنی باهم بحث های زیادی دارید . خیلی حواست به زندگیت باشه و به شوهرت هم بگو که ما زندگی خوبی داریم و من از تو راضیم)

    و متاسفانه هیچوقت مادرش رو مقصر نمیدونه و میگه ما هر کاری کردیم و نکردیم شما باید سکوت میکردین .
    ( اصلا و ابداً دنبال این نباش که بهش ثابت کنی مادرش مقصره چون رابطه خودتون خراب میشه . این طبیعیه که نخواد اشتباهات مادرش رو بپذیره اما چیزی که بهت گفته یعنی اینکه می دونه که مادرش هم اشتباهاتی داشته حالا اقرار نکنه یا در ظاهر مقصر ندونه هم طبیعیه چون مادر عزیزه ، هم اینکه مهم نیست . این حرف که« شما باید سکوت میکردید» یعنی اینکه این ماجرا طوری در زندگی شما جریان داره که انگار دیروز اتفاق افتاده و احتمالا خود شما هم خیلی یادآوری می کنی که چه کارایی نکردند . اگر همینطوره پس این جبهه گیری های شوهرت عواقب همینه . میدونی اگر روی این قضیه های گذشته زیاد مانور بدی در اصل خود شوهرت و عزت نفسشو خورد کردی . شما داری از مادرش می گی اما اون پیامی که بهش میرسه اینه که تو برام کم گذاشتی و....)

    می بینید من خسته شدم و اعصابم ضعیف شده ولی اون همیشه به فکر کوچیک کردن و بی ارزش کردن من و خانواده امه.
    «باید صبر داشته باشی و فعلا اصلاپیگیر درست کردن رابطه شوهرت با خانواده ات نباشی . باید زمان بگذره . تلاش و بحث فقط کار رو خراب تر می کنه . شما فعلا فقط رو رابطه خودت با همسرت زوم کن نه هیچ چیز دیگه ای .در ضمن شما فامیل هستید و این سختی کار رو بیشتر می کنه ولی معمولا اگر حاشیه ها بخوابه و خیلی چیزا فراموش بشه دوباره رابطه ها خوب میشه . شما اصلا کاری به شوهرت نداشته باش و مجبورش نکن با خانواده ات رفت وآمد کنه ، اصلا و ابداً در این رابطه بحث نکنید .شما خودت با خاواده ات دیدار داشته باش البته باز هم مراقب باش از هرکاری که باعث حساسیت شوهرت میشه پرهیز کنی .مثلا در رابطه باهاشون صحبت نکن و سعی کن بیشتر زمانی که همسرت نیست وقتی رو به خانواده ات اختصاص بدی نه زمانی که او هست (چه تلفن ،چه دیدارو...)»

    همیشه دفعه آخره که قول میگیرم حرف گذشته رو پیش نکشه ولی باز یه جایی باز تیکه میندازه و اعصابمو خرد میکنه .
    (شما باید زمینه هایی که باعث بحث در رابطه با گذشته میشه رو از بین ببری نه اینکه با این قول گرفتن ها حساسیت شوهرت رو بالاتر ببری . دقت کن چه وقت هایی یا چه چیزهایی باعث شروع این بحث میشه . هربار هم که شروع شد سعی کن منحرف کنی بحث رو . ظرافت های زنانه به کار ببر .)

    میدونین بچه ها مشکل اصلی من اینه که همسرم درسته ازدواج کرده و خودش خانواده تشکیل داده ولی باز اینو نپذیرفته و همیشه من تو الویتهای بعدیشم حتی از برادر و خواهراش . انگار خودش و خانواده اش یه طرفن و من خاناوده ام یه طرف.
    (وقتی شما و خانواده ات بشید یه جبهه معلومه اون هم جبهه درست می کنه. نمی خوام بگم کاری کردی که این شده ، تو حرف ها، قضاوت های گذشته ، شکایت کردن ها ، بیان گله ها همه باعث میشه این جبهه سازی ها شکل بگیره . تو رفتارت دقیق باش ، سعی کن خودت رو با خانواده اش یکی نشون بدی نه اینکه جدا از اونا بدونی . مثلاً وقتی میگه مادرم.... خواهرم .... شما هم با همون الفاظ صمیمانه در رابطه باهاشون صحبت کن و ابراز علاقه و صمیمیت کن . هیچ وقت! هیچ وقت! خودت رو بین شوهرت و خانواده اش قرار نده . بگذار رابطه اش با اونها هرجوری که دوست داره باشه و اصلا نگذار که شوهرت حس کنه که شما خودت رو با اونها قیاس می کنی. حتی اگر خانواده اش بدی به شما و شوهرتون کردند اصلا بیانش نکن ، مخضوصاً اگر خودش متوجه باشه و انتظار حمایت زبانی هم از شوهرت نداشته باش، حساسیت شوهرت نسبت به مادرش ، الگوی رفتاری شوهرت رو مشخص می کنه ، پس توقعت از شوهرت نباید زیاد باشه و باید رفتار و حرفهات رو با توجه به این الگو به بهترین نحو تنظیم کنی تا صمیمیت خودت و شوهرت به چالش کشیده نشه .)

    همیشه تا حرف خانوده میشه خودشو از من جدا میکنه و الان هم اونا رو خانواده اش میدونه.
    (چرا باید حرف خانواده بشه !!!! بازم میگم شدیداً از این بحث ها پرهیز کن و خودت رو مقابل خانواده اش نشون نده . تو باید حساسیت های شوهرت رو درک کنی بعد ازش توقع هم دلی داشته باشی . شوهرت رو خانواده اش حساسه و تا وقتی که احساس کنه شما مقابل خانواده اش هستی حمایت و صمیمیت نداشتن با شما که جای خود داره باهات می جنگه تا تو هم خانواده اش رو بپذیری و دوست داشته باشی . شما پیش قدم شو و نگذار شوهرت نیاز ببینه که با شما برای این هدف بجنگه)

    تو خونه اشون فقط خودشون رو دوست دارن عروسها و دامادها براشون غریبه ان و اهمیتی براشون ندارن
    (این تصور شماست . اونها شما رو دوست دارند اما طبیعیه صمیمیت بین اعضای خانواده که کنار هم بزرگ شدن و تو سختی و شادی باهم بودند و خاطره های زیادی باهم دارند بیشتر باشه. شما خیلی رو رابطه شوهرت با خانواده اش حساس شدی و جالبه که خودت هم از حساسیت شوهرت نسبت به خانواده ات شاکی هستی . شما قدم اول رو بردار . این حساسیت به طور ناخودآگاه باعث رفتارها و حرفهایی می شه که فقط رابطه و زندگی شما و شوهرت رو روز به روز خراب تر میکنه . پس یکی از شما باید شروع کننده باشه و این دور باطل رو بهم بریزه .)
    زندگی ارزشش بیش از اینهاست که با من و تو و خانواده من و خانواده تو ، سرد و بی روح بشه . به فکر زندگی مشترک خودتون باش نه هیچ کس دیگه ای . هر تلاشی لازمه بکن حتی اگر احساس بدی نسبت بهش داری و فکر می کنی خودت یا خانواده ات خورد می شید . اول و آخر شما دو نفر تا آخر عمر برای هم میمونید .
    ویرایش توسط baran.68 : دوشنبه 14 مهر 93 در ساعت 14:02

  20. 7 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 14 مهر 93), kamr (دوشنبه 14 مهر 93), khaleghezey (جمعه 18 مهر 93), paiize (سه شنبه 15 مهر 93), واحد (چهارشنبه 16 مهر 93), هوای صبح (سه شنبه 15 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تجربه های شخصی در زندگی و درسهایی که یاد گرفتیم
    توسط mohamad.reza164 در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 خرداد 97, 07:39
  2. بعد از دوسال عقد بودن در آستانه جدایی قرار گرفتیم
    توسط آقایاسر در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 مرداد 94, 11:51
  3. روش های فتیله پیچ کردن مشاجرات: سبک دعوا بین همسران
    توسط گوش ماهی در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 آبان 93, 13:47
  4. دعوا وحشتناک سره عروسی
    توسط miss yasaman در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 15 اردیبهشت 93, 10:49
  5. کار داره به جدایی میکشه، هر دو ناراحتیم.
    توسط thanks god در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 10 دی 90, 17:49

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.