به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array

    بابت رفتارا ، احساسات و هدر دادن عمرم نمیتونم خودمو ببخشم

    سلام.

    نمیدونم منو چقدر میشناسید ولی یه توضیح مختصر از خودم میدم و حال و اوضاعم وقتی اومدم تالار و تغییراتی که کردم.

    من یه دختر 23 ساله هستم قبلا فوق العاده خجالتی، بی اندازه زودرنج و تقریبا از خودم متنفر بودم و همش در حال خود خوری و فکرای ناراحت کننده تو سرم.

    من تو شرایط تقریبا بدی بزرگ شدم. پر از استرس و ترس و اضطراب. مریضی مامانم، بی پولی، حاشیه نشینی شهر که خودتون میدونید یعنی چی، بی خوابی های شبانه، وضعیت تغذیه افتضاح، مدل کوزت تو خونه باهام رفتار میشد، و البته کارم همیشه حسرت خوردن بود. حسرت غذا لباسو حتی توجه!!!!

    با قدرت تخیل فوق العاده قوی اونقدر که هیچ وقت مشکلات خوانواده مو باور نمیکردم و هر مشکلی رو خیلی راحت تو ذهنم تحریف میکردم ، هوش تقریبا خوب درسی نه اجتماعی، وضعیت تحصیلی تقریبا خوب و لیسانس تو دانشگاه عالی.

    خوب من با وضعیت در حال انفجار از ناراحتی و گریه های مدام اومدم تالار . ناراحت بودم بابت چهره ام، لاغریم، اینکه همه منو مسخره میکنن، اینکه وضعیت پوششم رو دوست ندارم ، همش احساس میکردم همه منو تحقیر میکنن. از پدرم مادرم خواهرم و برادرم شاکی بودم از همه ی آدمای اطرافم دلگیر بودم و حس میکردم الانه از ناراحتی بمیرم. تقریبا یک سال بود به هر دری میزدم تا حالم خوب شه. محجبه بودم تقریبا بد حجاب شدم، به روی پسرا حتی نگا نمیکردم رفتم دنبال دوست پسر و شبا تا دیروقت بیرون میموندم و مهمونی با بچه ها ، آرایش در حد صفر بود ولی دیگه بدون آرایش پامو بیرون نمیذاشتم. فوق العاده درس خون بودم، دوترم آخر حتی حاضر نبودم اسممو رو برگه بنویسم در حدی که برا فارغ التحصیلی کارم به دعوا و آموزش کل کشید، از اتاق استادم برگه امتحان برا دوستم دزدی کردم و با اینکه بدون کنکور دانشگاه قبول میشدم از خجالت رفتارای دو ترم آخرم نرفتم و خیلی چیزای سانسور شده ی دیگه.

    بعد از این همه تلاش بیخود دست از پا درازتر خیلی شانسی با این سایت آشنا شدم. اولین تایپیکم خلاصه اش این بود که من زشتم.
    کلی اینجا به من کمک کردین و خودمم تلاش زیادی کردم.

    اما بعد انجام این همه تلاش میخوام بگم واقعا به نتیجه رسیدم و واقعا زندگیم عالی شده. گریه و تغذیه و حسرت و خجالت و بی اعتماد به نفسی و حس اینک منو مسخره میکنن تموم شد و واقعا واقعا راحت شدم.

    اما الان دوباره گرفتار شدم و یه جورایی ناراحت میشم اونم وقتی که ذهنم بیکاره. اونقدر که بی اختیار میزنم رو زانو ام یا با مشت میزنم تو پیشونیم. واقعا بی اختیاره و دلیلشم اینه که یاد رفتارای اشتباه گذشته ام می افتم و نمیدونم چرا این همه اتفاق عجیب برام می افته و تشدیدش میکنه.

    میدونید من الان واقعا درگیرم با خودم، همش با خودم سر رفتارای اشتباهم و بچه بازیام و مهمترین مورد هدر دادن عمرم، روزای بچگیم، روزای دانشگاه که میتونست بهترین باشه ناراحتم.

    همش دارم خودمو سرزنش میکنم که چرا بی عقل بودم و عمرمو هدر دادم و نمیتونم با رفتارام و بچه
    بازیام کنار بیام

    خواهش میکنم اینبارم کمک کنید تا درست بشم.

  2. 10 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    alireza35 (یکشنبه 13 مهر 93), m.reza91 (جمعه 11 مهر 93), meinoush (جمعه 11 مهر 93), parsa1400 (جمعه 11 مهر 93), rayehe (جمعه 11 مهر 93), SpecialBoy (شنبه 12 مهر 93), یه تنهای خسته (پنجشنبه 17 مهر 93), میشل (جمعه 11 مهر 93), آویژه (جمعه 11 مهر 93), آرام دل (جمعه 11 مهر 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام تیام،

    ذهن ما به کمک یه دستگاه مختصات درجه ی خوبی یا بدی وقایع و شرایط رو می سنجه. نکته ی اساسی در مورد این دستگاه مختصات مبداشه.

    این سرزنش ها نشون میده مبدا دستگاه مختصاتت جای اشتباهیه.

    اینکه خجالتت زود و اساسی برطرف شده، معنیش اینه که ذهنت از نظر ساختاری درست کار می کنه، به همین دلیل با یه تغییر مبدا کارت راه افتاده. بنابراین این مشکل هم میتونه به همون اندازه ریشه ای و راحت برطرف بشه (البته این دلیل نمیشه که بعدها باز هم در شرایطی همین حالات رو تجربه نکنی). در هر حال تاپیک مشاوره بهار.زندگی و آقای sci هم میتونه برات مفید باشه.

    موفق باشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  4. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (شنبه 12 مهر 93), آرام دل (جمعه 11 مهر 93), تیام (جمعه 11 مهر 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلامخوب همه همینجوری هستن قرار نیست که ربات باشیم همه مراحل زندگی طبق برنامه پیش بره.میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس الانم که 23 دارین اوایل جوانی غصه چی رو میخورین؟در ضمن سعی کنید به گذشته فکر نکنید و حسرت الکی بخورین چون تو دراز مدت فلجتون میکنه و آینده رو هم میگیره

  6. 3 کاربر از پست مفید کیارش۲ تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (شنبه 12 مهر 93), تیام (شنبه 12 مهر 93), رزا (شنبه 12 مهر 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    تیام ج سلام

    گفتی میخوام تاپیک بزنم باورم نشد . بهت گفتم تو خیلی تغییر کردی خیلی . امروز تو نسبت به چند ماه پیش کامل تر شدی بزرگتر شدی عاقل تر شدی .
    خب پیش از این افکار اشتباه و رفتارهای اشتباه داشتی ولی حالا نداری . و داری غصه میخوریکه که چرا اون افکار داشتی ویا چرا دو ترم آخرتو خراب کردی .

    تیام ما همه مون در گذشته هامون افکار و رفتارهای اشتباه داشتیم و بعد مدتی پی به اشتباهمون بردیم . شاید باز هم اشتباه کنیم خب انسان جایز الخطاست و عیبی بهش نیست .

    اونا رو بزار به حساب تجربه . تجربه شیرین یا تجربه تلخ . مهم اینکه امروز ازش درس گرفتی و دوباره اون اشتباهاتو تکرار نمیکنی

    بعضی اتفاقا باید بیفته تا آدم قدر لحظه هاشو بدونه .

    خب اگه خیلی ناراحتی برا خودت یه دسته بندی بکن از افکار غلطت از اشتباهاتت . بعد یکی یکی حلش کن . خب مثلا یادته با خانوادت مشکل داشتی ؟ مثلا مادرت دوسش نداشتی خب امروز براش جبران کن بازم ببرش پارک براش ساندویج بگیر . پدر ضحمت کشت همینطور براش یه پیراهن بگیر . اگر کدورتی از سمت اونا بوده تو فراموش کن . گذشت کن تا مهر بهت برگرده و رضایت درونی پیدا کنی .(اونچکه گفتم مثال بود )
    تیام خوبه که رفتار های غلط گذشته تو ذهنت تازه مونده خوبیش اینکه دوباره تکرار نمیکنی . بهشون بخند برگرد نوشته هاتو بخون و به نوشته هات بخند . با اون خاطرات زندگی کن خود خوری نکن . تو نفستو از باتلاق تاریکی نجات دادی و مدتی ازش فاصله گرفتی ومن خنده شادی اعتماد به نفس مدتی در شما میبینم حالا نذار قدرت کشش اون باتلاق دوباره تورو به سمت خودش بکشونه .

    نکنه خوندن پست های بچه ها مثل پونیو تو رو یاد گذشته انداخته و تاثیر منفی روت داشته هر چند سوالاتت و راهنمایی هات خوب بود ولی گویا و تو رو به عقب کشونده .
    اینا افکار چیزی نیست که بخوایی خودتو براش ناراحت کنی . کسانیکه اشتباهات گذشته شون همراه با از دست دادن عزیزی از اونا بوده چی ؟
    خدارو شکر کن خانوادت در سلامت کامل کنارتن و دوستت دارن و دوسشون داری از این طرف هم تنهاییت با کار های کوچیک و تالار به طور سالم پر شده . دیگه چی میخوایی میمونه یه همسر خوب که اونم پیداش میشه به زودی ........انشالله

    این افکار از خودت دور کن خوشبین باش . گذشته نمیشه تغییر داد ولی آینده رو چرا . بدرود

  8. 4 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    کیارش۲ (شنبه 12 مهر 93), zolal (شنبه 12 مهر 93), تیام (شنبه 12 مهر 93), رزا (شنبه 12 مهر 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    چرا هر چی مینویسم پاک میشه!!!! ای خداااااا

    فردا عصری میام مینویسم. دیگه نمیتونم کلی نوشته بودم همش پرید!!!!!

    چرا وقتی من با اسم کاربریم وارد نشدم میبینم چراغ سبز بالا اسمم روشنه؟ من آنلاین نیستم اما هستم؟؟؟؟؟؟؟ یعنی چی؟؟؟؟؟؟

    بعد پست مینویسم پاک میشه؟ پس این ذخیره خودکار به چه دردی میخوره؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید تیام تشکرکرده است .

    SpecialBoy (شنبه 12 مهر 93)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    سلام. خیلی ممنون از دوستان مخصوصا آقا پارسا.

    من واقعا دارم مطمئن میشم فقط و فقط و فقط این که نمیتونم تشخیص بدم سر منشا مشکل چیه باعث ناراحتی من میشه.در واقع من از یه چیزی ناراحت میشم ولی فکر میکنم از چیز دیگه

    ای ناراحتم.

    بهتره یکم اعتماد به نفسمو ببرم بالا تا بتونم سر منشا احساساتم رو بفهمم.
    یکی میره آدم میکشه بعد عین خیالش نیست و من حالا هیچکس بهم نمیگه بالا چشت ابروء هااا، ولی همش به خودم میگیرم بعد هم در آخر سر منشا همه ی مشکلات عالم و آدمو خودم

    میدونم و بعد به جای اینکه دقیقا بدونم برای چی ناراحتم، چند وقتی ناراحتو و بعد از یکی دو روز میفهمم که واقع قضیه چی بوده و مشکلم اصلا چیه.

    اصلا به نظر شما چرا یه عده آدم مثل من هوش اجتماعی پایین دارن؟ مطمئنم دیدین تو اطرافتون. دلیلش فقط نداشتن اعتماد به نفس نیست.

    چرا یه عده گیرایی شون بالاست و من نه؟ چرا نمیفهمم کجا باید چی بگم و چیکار کنم؟ ولی اکثرا این جوری نیستن. احساس میکنم یه چیزی هست من نمیدونم ولی بقیه همه خبر دارن و

    همه یه مدلی رفتار میکنن و من اون مدلی نیستم.

    همه یه تیپ رفتار خاص دارن و این پسندیده هست و من چون همیشه اون جوری نیستم یکم رفتارم تعجب برانگیزه.

    افرادی که اعتماد بنفسشون ضعیفه توی فرهنگ پذیری کمی دچارمشکل میشن وممکنه درنظر دیگران نابهنجاریا کمی گیج بنظربرسن.ولی جامعه شناسان دیدگاه عوام وسطحی روقبول ندارن ومیدونن که ریشه ش درضعف اعتمادبنفسه نه بهره هوشی.نکته دوم که شایدمهمترباشه،درسته که مامیگیم خوبه انسان متفاوت فکرکنه تا دچارعادتهای غلط عمومی نشه اما یه عقل وعقلانیتی خارج از ذهن ماوجود داره که بایداون رو رعایت کرد
    واقعا قبولش دارم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید تیام تشکرکرده است .

    parsa1400 (یکشنبه 13 مهر 93)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    ر
    اصلا به نظر شما چرا یه عده آدم مثل من هوش اجتماعی پایین دارن؟ مطمئنم دیدین تو اطرافتون. دلیلش فقط نداشتن اعتماد به نفس نیست.

    چرا یه عده گیرایی شون بالاست و من نه؟ چرا نمیفهمم کجا باید چی بگم و چیکار کنم؟ ولی اکثرا این جوری نیستن. احساس میکنم یه چیزی هست من نمیدونم ولی بقیه همه خبر دارن و

    همه یه مدلی رفتار میکنن و من اون مدلی نیستم.
    سلام خوبی؟
    من درونگرام. تو هم هستی؟ روی روابط اجتماعی به شدت تاثیر می ذاره. البته نمی دونم منظورت همینه یا نه. ضمنا به نظرم نمیاد درونگرا باشی.
    یه سری چیزا رو رفتارا رو ادما از بچگی تو خونواده یاد می گیرن اگه خونواده ی خوبی داشته باشن خوب اینا بلدن ما نه. اما تو هوشت خوبه و به نظرم خیلی هم خوب رفتارا رو می تونی یاد بگیری. یکی دو روز بعد از واقعه فهمیدن اینکه مشکل چیه عالیه. من ممکنه چند سال بعد بفهمم!! قدیما البته اینطوری بودم. الان کلا هیچی رو درست نمی فهمم :)

  14. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    parsa1400 (یکشنبه 13 مهر 93), تیام (یکشنبه 13 مهر 93), رزا (شنبه 12 مهر 93)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    سلام. ممنون مینوش جون. خوبم و میدونم تو هم خوبی.

    دیروز پستتو دیدم ولی احتیاج داشتم یه چند تا مشکلو با خودم حل کنم و به یکم زمان واسه دیدن احساسم از یه دید دیگه داشتم.

    مینوش من فک میکنم اگه یه آدم تو شرایط سالم بزرگ بشه اونوقته که واقعا میشه فهمید درونگراست یا برونگرا. ولی خوب آدم وقتی به بلوغ فکری میرسه میفهمه من که هنوز نرسیدم .

    اما فکر میکنم برون گرایی من بیشتر باشه تا درونگرایی.

    واقعا هر رفتاری که آدم داره یه دلیل داره. یه سری از رفتارا رو اتوماتیک یاد گرفتم و بدون فکر دارم انجام میدم. نمیدونم ناشی از چیه درونگرایی یا نه صرفا خجالت و ترس.

    باید احساسامو رد یابی کنم که یه وقت کاذب نباشه.

    میبینی یه بچه میره یه اسباب بازی میخره تا به همه نشونش نده ول کن ماجرا نیست. منم اینجوری ام .

    اگه بخوام افسردگی رو انتخاب کنم با تمام قوا به همه ی عالم و آدم نشون میدم من افسرده ام. با همه ی وجودم نشون میدم . الان بابت کارایی که کردم ناراحتم که واقعا چه مرگم بود!!!

    یا اینکه واقعا سال پیش اونهمه تلاش کردم که ثابت کنم به دیگران نه به خودم که من چیزی کم ندارم و الان دارم فکر میکنم خوب واقعا چی تو کلم میگذشت و داشتم چی رو ثابت میکردم؟

    میدونی علت ناراحتی ها و عذاب اینه که آدم با خودش رو راست نیست. من نبودم و الان تصمیم گرفتم باشم.

    دلیل نداره مهربون باشم وقتی نیستم، و دلیل نداره خوب باشم وقتی نیستم. هر وقت از ته دلم دوست داشتم باید رفتار کنم.

    این نظر منه ولی نظر جامعه این نیست. مردم راحت خودشونو تطبیق میدن ولی من نه.

    الان با خودم رو راستم و اشکالام و کمبودامو قبول دارم و خوبی ها و ارزشامم قبول دارم پس رسیدم به آرامش. تا موقعی که اون چیزی که هستم رو قبول نداشتم با خودم در افتاده بودم.

    راست میگه آقا پارسا دیروز تموم شده و من دیگه نمیتونم برگردم چه دلیلی داره امروزمو از دست بدم؟خیلی سخته بگم تجربه چون تلخه. تجربه نباید اینقدر دردناک باشه ولی خوب تجربه بود

    و من ازش درس میگیرم.

    مینوش از تعریفات ممنونم ولی تو خودتو خیلی دست کم گرفتی. من مطمئنم میفهمی که علتش چیه ولی نمیخوای باور کنی.مغز خیلی سریع تر از این حرفا تحلیل میکنه و نتیجه میگره اما

    نمیدونم برای چی خودشو میزنه به اون راه و مقاومت میکنه و حس ناراحتی میشه نتیجه اش.

  16. 2 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    parsa1400 (یکشنبه 13 مهر 93), میشل (یکشنبه 13 مهر 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    تیام ج تو درون گرا نیستی برعکس مینوش برونگرایی . ولی به نظر من درونگرایی و برونگرایی به طور مطلق خوب نیست .

    یه آدم موفق باید از هر دو داشته باشه . بعضی وقتا مینوش یه چیزی بهش میگه که من متوجه نمیشم . سطحش بالاست
    تیام یه جوری میگی گذشته تلخ آدم هزار فکر میزنه تو سرش حالا خوبه من میشناسمت ولی چیزی نبوده نه شکستی نه از دست دادن عزیزی واقعا همش در حد تجربه بوده در حد یه محارت . خب اگه دیروز تو نبود شاید امروز تو این پله از موفقیت نبودی .
    میدونی من فقط با یه مورد با دخترا همدردی میکنم و براشون دعا میکنم اونم انتظار برا ازدواج
    چرا اینو میگم
    به خاطر اینکه یه پسر در هر وضعیتی از لحاظ مالی طبقه اجتماعی و سنی که بخواد میتونه دختری رو برا ازدواج انتخاب کنه اونم تو هر سنی حتی 10 سال کوچکتر حتی چند سال بزرگتر . میدونی چی میخوام بگم یه جورایی آیندش تنظیم شدس برا خوشبختی انتظار نمیکشه .
    ولی دختر چی ؟ با کلی آرزو میاد درس میخونه . شاید تعدادیشون کار خوب پیدا کنن . شاید پیدا نکنن ولی باید منتظر بمونن . سنشون بیست نرسیده حرفا شروع میشه اول از همه و بدتر از همه خانواده خود دختربرا دختر آیه میخونن دیگران بمانن .

    جامعه باید برا این دقدقه دخترا یه راه پیدا کنه . اگه این دقدقه برا دخترامون حل بشه شاید مشکل روحی بیشتر دخترامون حل بشه .
    خب اینارو نگفتم که شما یا بقیه دوستانمو ناراحت کنم . منظور اصلی من اینکه اگه این انتظار ندید بگیریم میتونیم بیشتر به دخترا کمک کنیم اونارو تو اجتماع سر خورده ناراحت نبینیم .

    تیام درسته اول اینکه با خودت رو راست باش واقع گرا باش جلوی ابر چشماتو نگیر بزار بباره جلوی لبخندتو نگیر بزار قهقهه بزنه
    ولی در حد کنترل خودت . از دختر بچه ها یاد بگیر تغییر فصلشون بالاست .

    تیام اول برا خوشبختی تلاش کن برا شاد بودن برا خانم بودن برا اینکه چه رفتاری در اجتماع برات احترام میاره چه رفتاری میتونه تو رو ارتقا بده . گذشته تجربه گرانی که هزینه زیادی بابتش دادیم پس از خوبی ها و بدیهاش استفاده کن .

    دوم اینکه . تو راه پیدا کردی . اعتماد به نفست و ارادت خیلی خوبه تو دختر باهوش زرنگ هستی . فقط تو راهت مصمم باش تیام کم نیار . برا پریدن باید سبک تر شی پس تا میتونی خودتو از قید بندهای بیهوده و افکار غلط دور کن .

    پست های بانو مینوش از اولین تاپیک شما سازنده و الهام بخش پیروزی امروز شما بود . و قابل تحسین . پست های خودت امروز تو تاپیک پونیو سازنده و الهام بخش بود و قابل تحسین . خوب درس پس دادی من کلی لذت بردم . میگم باهوشی خودتو بار نداری
    بدرود

  18. کاربر روبرو از پست مفید parsa1400 تشکرکرده است .

    تیام (یکشنبه 13 مهر 93)

  19. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    ..
    ای بابا آقا پارسا چه هندونه هایی گذاشتین زیر بغلم.

    البته من خودم اصلا اهل تعریف کردن از خودم نیستم به هر حال میدونید که!!! ریا میشه ولی خوب به هر حال..... استادی بیش نیستیم دیگه!!!!.

    در مورد هوش که دیگه عرض کنم خدمتتون.... واقعا دیگه حرفشو نزنید شما گفتین!!! ولی خوب حالا خواستین یه پست دیگه هم میتونید در همین مضمون بفرستین .
    حوصله تون نکشید این تیکه رنگی رو نخونید. جامعه شناسی از دید منه. ببخشید اینقده حرف میزنم پاک کردم ولی باز گذاشتم حداقل واسه خودم سال دیگه بخونم.

    اما جدای از شوخی خب واقعا خانواده تو نحوه ی بزرگ شدن بچه ها تاثیر گذاره.

    چه تو اعتماد به نفس، چه تو طرز رفتار، چه تو موفقیت های آینده و ... حالا پسر باشه یا دختر فرقی نمیکنه.

    اما پسرا از بچگی یه جورایی کف بازار بزرگ میشن و نسبت به دخترا آزادی عمل بیشتری دارن برا همین باید ازشون انتظار داشت که مثلا تو سن 23 سالگی به جای فکر به تیپ و

    نمیدونم ظاهر دنبال پول و خونه و ماشین باشن. چون دیگه ذهنشون مشغوله تامین انتظاراتی میشه که باید تامینش کنن.

    اما دخترا چی؟ نگاه جامعه، انتظار جامعه چیه؟ اکثریت به دنبال خوشگلی ان. وقتی کسی این خوشگلی رو به اندازه ی مثلا فلان بازیگر مشهور تو خودش نمیبینه خب واقعا فک میکنه از

    جامعه عقبه و جا مونده. یا بحث ازدواج یا سن ازدواج تو دخترا. اگه دختری زیبایی خاصی نداشته باشه یا تو سن مناسب ازدواج نکنه ناخودآگاه خودشو شکست خورده میبینه.

    نتیجه میشه افسردگی و ناراحتی.

    اما بابت این حسا که هست هیچ کسی حق نداره بهش ایراد بگیره یا بگه چرا دخترا این جوری ان. چون واقعا خودشو در مقابل جامعه میبینه نه در کنار جامعه. هر چقدر هم تو جامعه باشه.

    اینم به خاطر این نیست که احیانا ذاتا موجود ضعیفیه یا سیستم فکریش این جوریه نه واقعا به خاطر جامعه اس . اون تکلیفی که براش تعیین کرده و فرهنگی که وجود داره. انتظاری که ازش

    هست اگه به موقع و به اندازه ی خواست جامعه نباشه میشه دختری سرخورده.

    این دیدگاه رو نه تنها خانواده به دختر میده بلکه مدرسه، دانشگاه، دوست و آشنا، استاد و معلم، تلوزیون و.... دارن بهش پرو بال میدن.

    دختر از همه جا بی خبر تو این محیط بزرگ میشه و وقتی کوچکترین احساس شکستی میکنه نتایج فاجعه بارش رو باید به تنهایی تحمل کنه.

    دغدغه ی ازدواج یه مورد کاملا طبیعیه.اما این دغدغه باید اندازه ی طبیعی داشته باشه.

    این مشکل فقط تو دخترا نیست. پسرا هم دیگه تو این وضعیت جامعه اگه کار یا پول نداشته باشن و خدایی ناکرده عاشق بشن چیزی به اسم حق انتخاب براشون معنی ای نداره.

    من دختر هر زمان که بخوام میتونم اراده کنم و ازدواج کنم و پسر هم همینطور واقعا تو جامعه ی امروز فرقی نیست. اونقدر راه به غیر از تو خونه نشستن وجود داره برا ازدواج که خوب دیگه

    کسی حق نداره بگه من همسر نتونستم پیدا کنم.

    اما نکته ای که اینجا وجود داره اینه که با کی ازدواج کنی. با کسی که دوستش داری یا با کسی که صرفا بگی منم ازدواج کردم!!! با کسی که بخوایش یا با کسی که صرفا با شرایطت جور در

    میاد!!! هر دو ازدواجن و جواب درخواست جامعه. اما این کجا و آن کجا؟ بی خیال معیارا شدن یا تطابق حداکثری با معیار کجا؟

    اینجا هیچکس به اندازه ی من معنی ازدواج زوری (حالا نه در حد چاقو زیر گلو) رو نمیفهمه شاید این منم که نمیفهمم و باید شرایط خانواده مو اول در نظر بگیرم و به قول داداشم بعد زر اضافه

    بزنم.

    اما خوب منم جوونم و هزار تا آرزو تو سرم دارم. خدا واقعا آخر و عاقبت منو به خیر کنه.

    داداشم میگه نگاه ما جوونا تا موقعی که مامانامون برامون زن میگیرن یا باباهامون شوهرمون میدن کشکه. حرف حرف اوناست.

    شاید خودمون مامان بابا شدیم فهمیدیم چرا ولی فعلا که حداقل تو خونه ی ما هیچکس روشنفکر نیست و دور دور اوناست
    .

    برا اینکه چه رفتاری در اجتماع برات احترام میاره چه رفتاری میتونه تو رو ارتقا بده
    آقا پارسا من از دو رویی، از نامردی، از کلک زدن به مردم متنفرم . پاچه خواری این و اون نمیره تو سرم. التماس به این و اون برام سخته . الکی مهربون بودن، مسخره کردن مردم، دروغگوی

    حرفه ای بودن و زیرآب زنی رو بلد نیستم. شرایطشم داشتم اما یاد نگرفتم. کلا درسی رو که دوست نداشتم هیچوقت نه تو مدرسه نه تو دانشگاه نه تو خیابون یاد نگرفتم.

    یاد نگرفتم وقتی کسی چیزی داره چشمم دنبالش باشه که از چنگش در بیارم. دلم بترکه از حسودی و نبینم کسی از من بالاتر باشه.

    سو استفاده کردن رو یاد نگرفتم.

    پای راه رفتن رو لاشه ی مردمی که خودم زمینشون زدمو ندارم. جربزه ی پارتی بازی و رشوه ندارم.

    دهنم نمیچرخه نون حلال بخورم چه برسه به حروم.

    بلد نیستم وقتی یکی بهم خوبی کرد بلایی به سرش بیارم تا دیگه جرات نکنه به کس دیگه ای کمک کنه. آقا پارسا نمک خوردن و نمکدون شکستن بلد نیستم.

    خیلی عقب تر از همسنای خودمم خیلی!!!!
    ویرایش توسط تیام : یکشنبه 13 مهر 93 در ساعت 23:28

  20. 2 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    parsa1400 (دوشنبه 14 مهر 93), یه تنهای خسته (پنجشنبه 17 مهر 93)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.