سلام دوستان
من یه سری مشکلات دارم خیلی با خودم تو زندگی دارم کلنجار میرم
هیچ هدفی تو زندگیم دیگه ندارم شور اشتیاق واسه انجام هیچ کاری وفعالیتی رو ندارم
وقتی باید یه کاری رو انجام بدم زیاد طولش میدم خیلی امروز فردا میکنم ممکنه یه کاری که
با یکی دوروز میتونم تمومش کنم حتی چندماه لفتش میدم ونمیرم سراغش
همش یه مانعی واسه خودم میتراشم که نرم سراغ اون کار
مثلا میگم این وسیله رو نداری اونو نداری حالا بزار بعد این کا ر یا فردا یا هفته دیگه کلا میبینی به ماه هم گذشته ومن اون کار رو انجام ندارم
مثلا مدتهاست میخوام برم کلاس ورزش بخصوص شنا رو ادامه بدم ولی اصلا اراده ندارم
از اول تابستن میخوام برم ولی هنوز یه جلسه هم نرفتم اصلا نرفتم ببینم اسختر شهرمون کجا هست.
البته گاهی مشکلات مالی باعث میشه نرم سراغ این کارا
مثلا میگم هزینه اش زیاده منم منبع دارمدی ندارم یه مقدار ناچیز حقوق حق التدریس همش باید مواظب باشم الکی جاهایی که نیاز نیست خرج نکنم
چون نمیتونم دستم جلوی کسی دراز کنم به خاطر شرایطی که دارم مجبورم از نظر مالی خودم مستقل باشم وهمین باعث میشه نتونم هیچ ریسکی تو زندگیم بکنم .
کلا واسه شروع هر کاری یه ترسی تو وجودم میاد با استرس شدید میترسم نتوم از عهداش بر بیام یا اخرش کم بیارم به خاطر این خیلی سخت میتونم کار جدیدی رو شروع کنم
میدونم تواناییش رو دارم ولی اهل ریسک نیستم مثلا من چون هنر خوندم میتونم واسه خودم
کار کنم یا کارای هنری تولید کنم ولی هیچ وقت اراده نکردم جدی برم دنبالش
البته گفتم بیشتر مانع من همون نداشتن درامد ثابتی که بهم اجازه نمیده قدمی بردارم
ومیترسم برم تو کار ونشه یا شکست بخورم دیگه نتونم جبران کنم
الان مدتیه همون تدریسم هم کم شده چون هیچ پولی توش نیست فقط منو فرسوده کرده کار و فعالیت زیاد پول خیلی ناچیز که خرج خودت هم در نمیاری
مجبورم برم سراغ کار دیگه ولی اصلا نمیدونم از کجا وچجوری باید شروع کنم همش میگم برای من دیر شده انگیزه ندارم سست شدم بی اراده شدم
این مجردی وبالا رفتن سنم هم شده قوز بالا قوز
سرکوفتهای مادرم ونگاه بد اطرافیان هم دیگه بدتر ناامیدم کرده فکر میکنم هر چیزی واسه من دیر شده وتوان انجامش رو ندارم
کلا اعتماد به نفسم رو از دست دادم
یه جورایی خودم سپردم به جریان زندگی بدون هیچ حرکتی میگم بزار ببینم کجا میخواد منو ببره و عاقبتم چی میشه
من دیگه حوصله هیچ تلاش و کوششی ندارم از بس این زندگی تو ذوقم زده
من با سختی زیادی تونستم از بچگی خودم تا اینجا بکشونم ولی دیگه توانایی ندارم چون میبینم اخرش هیچی نشدم
مادرم هر روز سرکوفت میزنه میگه این هم درس خوندی هیچی نشدی
نه کاری نه درامدی عرضه نداشتی هم ازدواج کنی
واقعا سردرگم شدم دوست دارم یه تحول بزرگی تو زندگیم به وجود بیاد یه جوری از یه جایی
نمیدونم یه نیرو یا انگیزه قوی باعث بشه زندگیم متحول بشه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)