من دانشجوی دکترا تو دانشگاه سراسری هستم و شوهرم هم ارشداز دانشگاه ازاد
پارسال دکترا قبول شد دانشگاه ازاد اما چون پول نداشتسمنرفت، امسال بهش گفتن میتونه بیاد ثبت نام کنه، راستش من اصلا راضی نیستم، چون هزینشمیشه 70 میلیون تو 4 سال، وتقریبا ترمی 8 میلیون، ما الان مستاجر هستیم و هر ماهکلی قسط و وام میدیم و اگه بره فقط نداریهاش برام میمونه، گرچه الان هم نه خرجیبهم میده نه تفریحی، نه لباس خاصی، هیچی
لطفا فکر نکنید من پرتوقع هستم. اتفاقا تا حالا هیچی ازش نخواستمو این واقعا ازارم میده، دوستها و فامیلهامو میبینم که خیلی خیلی معمولی تر از منهیستند و دارند تو رفاه کامل زندگی میکنن اما من بیجاره باید قصه پول پیش برایخونه بخورم. اون موقع تو این شرایط شوهرم میخوا کلی خرج بتراشه
به خدا خسته شدم از این همه بی پولی، منم دلم میخواد زندگیخوب راحت داشته باشم. این همه درس خوندم تو بهترین دانشگاه تهران تو یکی از بهترینرشته ها که اخرش این همه بدبختی بکشم. در حالیکه فامیلها بدون سواد و زیبایی خاصیبهترین شوهرها رو دارن که هم بهشون وفاداره هم ماشین و خونه و بههترین تفریحات.نمیدونم چرا خدا سونوشت منو اینجوری نوشت.
چه طوری بهش بگم مخالفم که ناراحت نشه اخه میدونم خیلی دوستداره بره. دو بار نظرمو پرسید اما من نتونستم محالفت کنم. همین الان زندگیمون به سختی داره میچرخه . میخوام زندگی بی دغدغه داشتم باشم. از مستاجری که هر سال جا به جا شدیم خشته شدم. از خونه 50 متری که هیچی توش جا نمیشه و نمیتونم مهمون دعوت کنم خشته شدم. خونه ای که وقتی مامان و بابا و خواهرم از شهریتان میان برای خواب جا کم میاریم خسته شدم. من دیگه روح و روانمداره اسیب میبینه از این همه فشار زندگی
کمکم کنید که دارم میترکم. به خدا از زندگی خسته شدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)