به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 دی 01 [ 17:42]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,600
    سطح
    62
    Points: 8,600, Level: 62
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    91

    تشکرشده 40 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با شوهر بیمسئولیت و بی خیال چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    با سلام خدمت همه ی دوستان
    من 26 سالمه و لیسانس هستم وشوهرم 28 سالشه و دیپلمه یه پسر 4 ساله داریم هردوهم شاغلیم و حقوق بنده رو هم ایشون دریافت میکنن درآمدمونم خوبه اماااااااااا
    شوهرم نسبت به من و بچش و زندگیش خیلی بی خیال و بی مسئولیته از اول زندگیمون همین طور بوده هر کار کردم نتونستم که این رفتار رو نداشته باشه حتی پدر و مادرش هم اینو میدونن نه اینکه پول نداشته باشه درآمدش خوبه برای خودش بهترین وسایل رو میخره ( ببخشید این موردایی که میگم شاید براتون خنده دار باشه ولی به خدا منو به حد جنون رسونده ..)


    1- نسبت به پول دادن و خرجی دادن : اصلا فکر نمیکنه که بابا باید زنم تو جیبش پول داشته باشه شاید احتیاج داشته باشه شاید بچش یه چیزی بخواد ازش که براش بگیره تو این هفت سال زندگیمون حتی یه هزاریم بهم خرجی نداده آرزو به دل موندم بگه بیا این مثلایه تومنو بگیر شاید لازمت بشه . بعضی وقتا که واقعا پول لازممه با هزار مکافات و زحمت ازش پول میگیرم بعضی وقتا با گریه با داد و بیداد .....


    2ـ نسبت به وظایفش تو خونه: خدا نکنه که چیزی تو خونه خراب شه مثلا کولرمون سه چهار ساله خرابه دیگه یه تعمیر کار نمیاره که اونو درست کنه البته مورداش زیاده ... مسئولیت خرید خونه و دخل و خرج خونه با ایشونه اگه مثلا وسایلو موادو غذاییمون تو خونه تموم بشه هرمو قع که دلش خواست میره خرید( البته اوایل زندگیمون خیلی وقتا تو خونه خیلی راجه به این مسئله دعوامون میشد اما حالا دیگه یاد گرفتم که قبل اینکه مواد غذاییمون تموم بشه بهش به دروغ مبگم تموم شدن تابره خرید ) حتی قبض آبو برق و گاز رو هم پرداخت نمیکنه( تا وقتی که میان قطعش کنن و من با کلی خواهش و التماس جلوشون رو میگیرم تا شوهرم بیاد )

    3ـ دریغ از یه ذره محبت : یه آدم سنگ و بی احساسه هرچقدر بهش میگم باهام مهربون باش بهم محبت کن انگار نه انگار(البته اوایل ازدواجمون باهام خوب بود تا حدودی ولی بعدش باهام سرد سرد شد)
    4ـ رابطه ی زناشویی هم که هر موقع خودش احتیاج داشته باشه میاد سراغم

    5ـ تفریح هم که اصلا هیچی حتی لااقل یه پیاده رویم با هم نداریم حتی خونه ی پدر و مادرمم اجازه نمیده که برم
    6ـ بددهنی و فحش هاش رو که دیگه نگو به من و خونوادم
    7ـ خیلی خیلی آدم کینه ای هستش
    8ـ اهل رفت وامد نیست و با کلی از فامیلای من از جمله پدربزرگم و داییم و خالم قطع رابطه کرده
    9
    .
    .
    .




    واقن خجالت میکشم که اینارو اینجا نوشتم ولی دیگه دارم دیوونه میشم خدایا بهم صبر بده
    خیلی اعصابم داغونه حالا اینا رو اینجا نوشتم فقط بعضی از رفتارای بدشه

    من خودمم موندم که کدو م یکی از مشکلاتم رو اینجا مطرح کنم
    تورو خدا کمکم کنین دارم دیوونه میشم

    هیچ نکته ی مثبتی رو تو شوهرم نمیبینم که دلم رو خوش کنم......

    - - - Updated - - -

    خیلی خجالت میکشم که این موارد رو اینجا با جزئیاتش مطرح کردم فقط خواستم که مشکلم رو واضحتر بگم همین
    واقن معذرت میخوام

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام امید زندگی عزیز.
    از خوندن تاپیکتون خیلی ناراحت شدم. ولی فکر میکنم خود شما هم کم مقصر نیستید.

    احساس میکنم خیلی منفعلانه در برابرش ظاهر شدید. حاصل دسترنج شما که همون حقوقتون هست رو تمام و کمال میدین بهش؟؟؟؟؟!!!!!! چرا؟؟؟؟؟!!!!! شاید اوایل زندگی آدم از این کارا بکنه ولی رفته رفته که همسر وضعیتش بهتر میشه باید کنار میکشیدین.
    حداقل یه مقداریش رو واسه خودتون نگه دارید. اصلاً زیر بار این موضوع نباید میرفتید.

    به نظر من شما روی خودتون باید کار کنید. جرأت و اعتماد به نفستون رو باید بالا ببرید. اول باید روی رابطه تون کار کنید تا رابطه تون صمیمی بشه. بعد میتونید با سیاست زنونه تون مقداری از حقوقتون رو برای خودتون نگه دارید و کم کم روش تاثیر بذارید و رفتارهایش رو تغییر بدید تا جایی که راضی بشه برای خساستش پیش دکتر بره و درمان کنه خودش رو.

    میشه یکم از خصوصیات رفتاری خودتون برامون صحبت کنید؟ بگید که وقتی این کارها رو میکنه شما چه رفتاری از خودتون نشون میدید؟

    رابطه ی همسرتون با فرزندتون چطوره؟
    رابطه اش با خانواده اش چطوره؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    امید زندگی (یکشنبه 06 مهر 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 دی 01 [ 17:42]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,600
    سطح
    62
    Points: 8,600, Level: 62
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    91

    تشکرشده 40 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام موفرفری عزیز
    از پاسختون ممنونم
    موقع ازدواجم من دانشجو بودم در مورد کار کردن شوهرم قبل از ازدواج گفته بود که میتونی بری سر کار و حتی ادامه تحصیل هم بدی اما بعد ازدواج زد زیر همه ی حرفاش و اجازه ی ادامه تحصیلم بهم نداد شرط کار کردن هم این گذاشت که باید حقوقت رو بدی به من اول قبول نکردم ولی بعدش دیدم که من این همه درس نخوندم که تو خونه بشینم این همه زحمت کشیدم که نتیجش رو ببینم مجبور شدم قبول کنم البته این یه دلیلش بود دلیل دیگشم اینکه لا اقل یکم از خونه و مسایل تو خونه دور بشم تا ذهنم یکم آروم تر بشه و خودم رو با کار مشغول کنم
    الانم که حقوقم رو ایشون میگیرن من بازم میگم اشکالی نداره خوب اونم این پول رو واسه ی زندگیمون خرج میکنه زندگی مشترک همینه اما ازش خواهش کردم که لااقل ماهی یه مبلغیش رو بهم بده تا من احتیاجاتم رو باهاش برطرف کنم دیگه واسه ی یه هزاری بهش التماس نکنم که بهم پول بده اینجوری هم ایشون راحت میشن هم من اما قبول نکردن و به جای تشکر و قدردانی گفتن اگه دوس نداری خوب نرو سر کار من که مجبورت نکردم
    در مقابل شوهرم هیچ اعتماد به نفسی ندارم چون از اول ازدوجمون تقریبا 5 بار به حالت قهر رفتم خونه ی پدرم تا شاید یکم اوضاع بهتر بشه اما خوب که نشد هیچی بدترم شد اوضاع رو برای خودم سخت تر کردم همیشه با حرفاش تحقیرم میکنه


    میدونین مشکل من بی پولی نیستش دیگه عادت کردم و کاری به کارش ندارم
    از اینکه خیلی بی مسئولیته خیلی شاکیم در مورد همه چیز اصلا احساس مسئولیتی نداره چه کارهای منزل چه من چه پسرم
    میدونین من آإم منظبتی هستم و سعی میکنم همه کارها رو به وقتش انجام بدم برعکس شوهرم
    همه ی این کاراش و این حرفاش باعث شده که من دیگه نتونم بهش محبت آنچنانی بکنم
    بهش میگم مرد این زندگی تو هستی تو باید وظیفه ی خودت رو بدونی من به عنوان یه زن وظیفم تو خونه تمیز کردن و غذا پختن و بچه داری این حرفاست وتو به عنوان یه مرد باید کارایی که به تو مربوط میشن رو انجام بدی
    وقتی باهاش حرف میزنی انگار که با دیوار حرف میزنم
    دگه کم کم نسبت بهش سرد شدم و فقط به خاطر پسرم زندگی رو تحمل میکنم همین
    وقتی میبینم که به من هیچ محبت و عشقی نداره همیشه خونوادش رو به من ترجیح داده چه حق با اونا باشه یا نه همیشه اوامر اونارو تو زندگیمون انجام میده انگار نه انگار که ایشون الان خودشون مستقل هستد باید خودشون برای زندگیشون تصمیم بگیرن
    هرکاری میکنیم هر تصمیمی میگیریم سریعا" یه ساعت نشده همش رو از زبون مادر شوهرم میشنوم مثل بچه ها عمل میکنه بهش میگم شاید من نخوام این حرفا کسی بشنوه من با تو دردودل میکنم که آرومتر شم نه اینکه بری و به مائدر و پدرت همه چی رو توضیح بدی
    ببخشی ذهنم خیلی آشفته است از این مشکل میرم رو مشکل دیگم واقعا نمی دونم چی کار کنم

    باهاش حرف میزنم گوش نمیده قهر میکنم تاثیری نداره گریه میکنم انگار نه انگار حتی خودمم بکشم بازم خیلی بی تفاوت هستش و هیچی روش تاثیر نمی ذاره
    البته بهتره بدونین که فقط نسبت به من و زندگیم و خونوادم اینطوریه
    ولی الان اگه پدر مادرش ازش کاری بخوان فوری انجامش میده اگه عموش بخواد براش کاری کنه از همه ی کاراش دست میکشه تا کار اون رو انجام بده
    موندم که چی کار کنم


    واقن عذر می خوام مشکل من شاید در مقابل مشکل دیگرون که اینجا مطرح میکنن شاید چیزی نباشه واقعا خجالت میکشم که این موارد رو اینجا مینویسم ولی به خدا دیگه طاقت ندارم

    میدونین من هرکاری بکنم روش تاثیر نمیزاره یعنی تلاش یکطرفه که نمیشه

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط امید زندگی : یکشنبه 06 مهر 93 در ساعت 10:08

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام دوست گرامی
    من صرفا با خوندن آخرین پستتون این کامنت را براتون می ذارم.

    مشکل شما قابل حل هست اما زمان بر. لزوما شما نمی بایست وظایفشون را به ایشون یاد آوری کنید بلکه سعی کنید هر کسی در جایگاه خودش قرار بگیرد.

    واضح تر اینکه شما زن خانه باشید و فقط مسوولیت هایی که به گردن یک مادر ویک همسر هست را به خوبی به عهده بگیرید وانجام دهید.

    ونیازهاتون رو از همسرتون به عنوان یک مرد درخواست نمایید.

    شاغل شدن خانم ها به خاطر عدم داشتن مهارت کافی در مدیریت نقش ها باعث این آشفتگی می شود.

    ویژگی های زنانه رو در خود تقویت کنید و از به عهده گرفتن مسوولیت های مردانه پرهیز کنید.

    در مقابل خانواده ها به همدیگر احترام بذارید وسعی کنید اعتماد به نفس تخریب شده همسرتان را بازسای کنید.

    نظم در زندگی خوبه اما فراموش نکنید نقش شما اول ومهم تر از همه یک همسر و مادر خوب بودن است.

    شما ناظم نیستید.

    پ.ن. خانواده ها رو در گیر مشکلات خودتون نکنید.
    ویرایش توسط بی نهایت : یکشنبه 06 مهر 93 در ساعت 10:32

  6. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    واحد (پنجشنبه 10 مهر 93), مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), امید زندگی (یکشنبه 06 مهر 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 دی 01 [ 17:42]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,600
    سطح
    62
    Points: 8,600, Level: 62
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    91

    تشکرشده 40 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    از جوابتون ممنونم بی نهایت عزیز
    راستش من چند روزه که به این موضوع خیلی فکر میکنم شاید مشکل از خود منه شاید چون ازم سرد شده و از این زندگی قطع امید کرده اینطوری رفتار میکنه شاید دیگه حسی نسبت به من و زندگیش نداره
    اگه اینطور باشه پس ایراد از خود منه
    دیروز رفته بودیم عیادت مادربزرگش بیمارستان اونجا پسر عمه ی شوهرم رو با خانومش دیدیم چقدر با همدیگه خوب برخورد میکردن وقتی داشتن میرفتن دستای همدیگه رو گرفتن و یه لحظه بهشون حسودیم شدو بغض کردم خدایا چرا باید زندگی من اینطوری باشه موقع برگشتمون پسرم گفت بابایی من گشنمه و من ... میخوام
    شوهرم مارو برد رستوران منم که خیلی ذوق کردم آخه خیلی وقت بود که اصلا به من وپسرم توجهی نمیکرد اصلا بود و نبود من براش فرقی نداره خودم فکر میکردم الان بهش بگه که پسرم الان میرسیم خونه اونجا غذات رو بخور یا منو ببره خونه و خودشون برن
    فکر میکنم که من تو این 7 سال آنچنان که باید بهش محبت نکردم
    با اینکه هروقت میخوام رفتارم رو باهاش درست کنم و بهش محبت کنم همه ی بدیها و حرفهای زشتش یا فحشهایی که به من یا خونوادم داده ازذهنم میگذره ولی می خوام تغییر کنم و یه مدت از در صلح و دوستی وارد شم و بهش عشق بورزم شاید اینطوری تغییر کنه یه مدت میخوام دیگه به گذشته و هر چی که تا حالا اتفاق افتاده فکر نکنم
    و فقط به خودش و بخودم و پسرم زندگیمون فکر کنم این راهم امتحان کنم ببینم که نتیجه میده یانه

    میخوام تمام تلاشم رو بکنم خدایا خودت کمکم کن و بهم صبر بده باید خشم و عصبانیتم رو کنترل کنم و سعی کنم که رفتار درستی داشته باشم باهاش
    از طرف دیگه هم باید تمرین کنم که اعتماد به نفسم رو بالاتر ببرم و رو خودم بیشتر کار کنم

    دوستان اگه میشه راهنماییم کنین که چطوری هم بهش محبت کنم و هم مسئولیتاش رو نسبت به خودم و پسرم بهش برگردونم

  8. 4 کاربر از پست مفید امید زندگی تشکرکرده اند .

    marta (دوشنبه 07 مهر 93), واحد (پنجشنبه 10 مهر 93), مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), بی نهایت (دوشنبه 07 مهر 93)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    امید زندگی عزیز!
    خوشحالم که نور امید تو قلبت تابیده. مطمئنم رفتار پسرعمه ی شوهرت روی شوهرت تاثیر گذاشته. اونم دلش میخواد یه زندگی گرم و پرمحبت داشته باشه. کی از خوشی فراریه؟
    من تو پُست اولم هم بهت گفتم که فکر میکنم اول باید رو خودت کار کنی.
    تو این تالار خیلی مطالب مفید زیاد هست که میتونه شروعی باشه که رو خودت کار کنی. الان یکی دوتاش رو برات میزارم
    http://www.hamdardi.net/thread-6377.html

    http://www.hamdardi.net/thread-19801.html

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

    البته تو این راه باید خیلی صبر داشته باشی. چون ممکنه به این زودیا یخ شوهرت آب نشه. روی اعتماد به نفست هم کار کن. بشین فکر کن وقتی مجرد بودی چجوری بودی که همسرت رو تحت تاثیرقرار دادی و عاشقت شد و ازدواج کردین؟
    دوباره همون کارا رو بکن. مثلاً اگه اندامت خیلی خوب بود رژیم بگیر و لاغر کن.
    اگه اون موقع دنبال کارای متفرقه میرفتی الانم برو.
    سعی کن یه کلاس ورزشی یا یه کلاس رقص اسم بنویسی و شرکت کنی تو روحیت معجزه میکنه.
    خلاصه که کلی کار داری واسه انجام دادن. فقط پا پس نکش. محبتات هم باید ناب و بی منت باشه. باید از ته قلبت بیاد و اگه جواب نداد(البته به صورت ظاهری) تو رو سرد نکنه.
    موفق باشی.
    مارو بی خبر نذار

  10. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    واحد (پنجشنبه 10 مهر 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 دی 01 [ 17:42]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,600
    سطح
    62
    Points: 8,600, Level: 62
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    91

    تشکرشده 40 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان

    خدارو شکر این تالار هستش که آدم بیاد و اینجا یکم حرف بزنه تا آروم بشه
    دیگه خسته شدم میدونین از بس هرکاری ازش خواستم رو انجام نمیده مجبورم که یه کاری رو هزار بار تکرار کنم تا شاید
    انجام بده این کارم برام عادت شده چون خوب میشناسمش تا کاری رو هزار بار تکرار نکنم انجام نمیده امروز صبح سر صبحونه دوباره یه کاری رو براش یادآوری کردم عصبانی شد و گفتش یه بار گفتی فهمیدم بزار با آرامش صبحونمو بخورم
    به خدا من می دونم این کاری رو که ازش خواستم شاید اگه هزار بارم بهش بگم اگه دلش نخواست اصلا انجام نمیده با اینکه خیلی ضروریه من تا حالا اینجوری عادت کردم و شناختمش که باید اونقدر اسرار کنی و التماس تا بالاخره رضایت بده کاری رو که وظیفشه رو انجام بده
    تو پستای آقای مدیر همدردی خوندم که باید در مقابل چنین فردی بی خیال بود و به زندگی ادامه داد ولی به خدا نمی تونم

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    عزیزم چیزایی که واست گذاشته بودم رو خوندی؟

    خودت که راهش رو میدودنی "بی تفاوتی". رو این کار کن. اگه سرت گرم باشه و خودتو مشغول کنی به این چیزا فکر نمیکنی که همش گیر بدی. ضروری هست که باشه. چرا فقط تو حرص و جوش بخوری؟ اگه ضرری در میون باشه به همسرت و بچت هم خواهد رسید. پس لازم نیست که تو غصه ی همه رو بخوری.

    یه تغییر رویه ی کوچولو بده. تو کارای همسرت اصلاً دخالت نکن. یه بار گوشزد کن یا یه جایی بنویس که ببینه. دیگه ام بهش نگو. کم کم اثراتش رو میبینی. خودت هم مسئولیت اونا رو به عهده نگیر. مسئولیتهای خودت رو هم سختگیرانه انجام نده. با حوصله و صبر. بعضیاش روهم اگه حس و حالش رو نداشتی انجام نده.

    سعی کن بیخیال شدن رو نشونش بدی. ولی از مهربونی و محبت دریغ نکن. فقط نزار مسئولیتهای انجام نشده تغییری روی رفتارت بده.

    من چندوقتیه این رویه رو پیش گرفتم خیلی برام خوب شده. کارهایی که همسرم ماهها بود پشت گوش انداخته بود رو یهو میاره انجام میده.

    امتحان کن میبینی

  13. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    واحد (پنجشنبه 10 مهر 93)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام خداروشکر هنوز اونقدری مشکلاتت حاد و لاینحل نیس ، لطفا این تاپیک روبخون و ببین این خانوم چقددددد صبوره در صورتیکه شوهرشون جدا از ایشون زندگی میکنه ،شما خداروشکر هنوز به اون مرحله نرسیدین پس ناامید نشو http://www.hamdardi.net/thread35378-8.html

  15. کاربر روبرو از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده است .

    واحد (پنجشنبه 10 مهر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط hany در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 مرداد 88, 17:45
  2. به من بگید چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط homa_59_25 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 87, 14:15
  3. +جاذبه ای ندارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط RAHELE در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 آبان 87, 08:26
  4. جاذبه ای ندارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط RAHELE در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 مهر 87, 22:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.