سلام . من 25 ساله و همسرم 28 سالشه . 5 ساله ازدواج کردیم و یه فرزند 6 ماهه داریم .زندگی ما باتفاوت فرهنگ شروع شد اما به دلیل یه نقطه مشترک تا اینجا دوام پیدا کرد و اون مذهبی بودن خانواده ها بود . همسرم در کل ادم خوبیه . اما از همون اول زندگی تا بحثی پیش میومد و منم بلند حرف میزدم و بحث و کش میدادم کتکم میزد . حی در مواقعی که حق با من بود خیلی اشک میریختم خودشم بعدا پشیمون میشد و از دلم درمیاورد اما بعد یه مدت بازم کتکم میزد و من تو این مواقع گریه میکردم و باز پشیمونی همسر و بخشش من .اون موقع همسرم به هر قیمتی بود با حرفاش از دلم درمیاورد و میگفت تو باعث میشی دست روی تو بلند کنم و اگه منو عصبی نکنی ن این کارو نمیکنم و من هم میگفتم تو به هیچ قیمتی حق نداری دست روی من بلند کنی حتی اگه اشتباه کرده باشم . دوران بارداری ام خوب شده بود اما بعد به دنیا اومدن فرزندم عوض اینکه بیشتر هوامو داشته باشه بیشتر عصبی شده . تو رانندگی از همه ایراد میگیره و با اکثر اشتباهات من بهم فحش های خیلی بد میده و البته کتک هم میزنه . قبلا من قهر میکردم و گریه و قیافه تا خودش بیاد سمتم . اما الان دیگه حوصله قهر و گریه رو ندارم و حتی بعد فحش های بدی که بهم میده چند ساعت بعد میرم میشنم پیشش و انگار اتفاقی نیفتاده .فک میکردم خانومی کنم و چیزی به روم نیارم شرمند میشه اما روز به روز داره وقیح تر میشه .دیشب تو ماشین یه بحث کوچولو پیش اومد و چون جوابش رو ندادم و چند بار ازم چیزی رو سوال کرد ، سرم و چند بار کوبید به شیشه و فحشم داد وو چون پدر و مادرم جدا از هم زندگی میکنن گفت اگه نمیخوای زندگی کنی و میخوای مثل مامانت بشی ببرمت خونهه مامانت . و و از این حرفا . هیچی نگفتم تا رسیدیم خونه و تو اسانسور اشکم ریخت و گفتم ایشاله خدا جوابتو بده شرمنده اخدا بشی.وقتایی که مشکلی نیس خیلی با هم خوبیم اما .....
خواهش میکنم کمکم کنین خیلی تحقیر شدم و دلم ازش شکسته. انگار کاری نکرده. اصلا به روی خودشم نمیاره و حق کتک رو به خودش میده . دلم میخواد چند روز از خونه برم تا قدر نجابت و سکوتم رو بدونه اما جایی ندارم و مادرم اگه بفهمه سکته میکنه . خیلی قلبم شکسته کمکم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)