به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 فروردین 97 [ 18:57]
    تاریخ عضویت
    1393-2-23
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    2,978
    سطح
    33
    Points: 2,978, Level: 33
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با درد جدایی چه کنم ؟!

    سلام دوستان .. وقت بخیر
    در ابتدا عذر می خوام بابت اینکه مشکلم را جزئیات و طولانی بیان می کنم.
    ---
    من حدود چند ماه پیش مشکلم را در این تاپیک مطرح کرده بودم :
    http://www.hamdardi.net/thread-33332.html
    ---
    به طور خلاصه بگم با دختری بودم دو سال از خودم بزرگتر و از شهری دیگر که از طریق فیسبوک آشنا شدم .. تا به امروز رابطه مان حدود دو سال و چند ماه طول کشید .. قصدمان دوستی نبود بلکه بسیار به هم نزدیک و رابطه ی عاطفی شدیدی بین ما بود و قصد ازدواج داشتیم. یک مرتبه در این دو سال به مدت یک روز حضوری در کنار همدیگر بودیم. نه تنها من عاشقش بودم که عشق او هر از گاهی از من هم بیشتر نمایان می شد.
    بخاطر مشکلی که چند ماه پیش بوجود آمد و در تاپیک قبلیم به تشریح بیان کردم قصد جدایی داشتیم یعنی من می خواستم جدا شوم اما چنین اتفاقی به علت اصرار این خانوم نیفتاد و به قولی من را به رابطه برگرداند. چند ماهی به خوبی و خوشی گذشت.
    تا اینکه در طی دو سه هفته ی پیش ما سر چیزهای خیلی کوچیک و جزئی با همدیگر بحث کردیم اما تعداد بحث ها بسیار زیاد شد به طوری که انگار نمی توانستیم بدون بحث کنار هم بمانیم. اما به نظرم بحث ها بسیار بچگانه و فاقد اهمیت بود فقط هر دویمان را خسته کرده بود.
    تا اینکه این خانوم حدود یک هفته و نیم پیش به من گفت من آدم ضعیفی هستم روحیم داغون شده مشکلات خانوادگی دارم برادرم ( که تازه زادواج کرده ) با خانومش مشکل پیدا کرده و جو خونمون بسیار بد شده و روی من هم تاثیر گذاشته دیگر لذتی نه از خودم و نه از رابطه نمی برم و از من یک الی دو هفته زمان خواست که تنها باشد و بعد با انرژی بیشتر برگردد که من عصبانی شدم و گفتم نه اگر میری برای همیشه برو و ما با این بحث ها همینقدر از هم دورتر شده ایم چه نیازی به دوری بیشتر هست ! که سر همین هم بحث شدیدی بین ما درگرفت و من حتی قصد رفتن کردم و دیگر جوابش را ندادم که تا فردا ظهرش بگویم بیش از 50 بار با گوشیم تماس گرفت اما جوابش را ندادم و در آخر مجبور شدم جوابش را بدهم و باز قرار شد ادامه دهیم و کم کم دوباره به همدیگر نزدیک شویم. چند روزی گذشت تا اینکه یک شب من هرچقدر خواستم بهش مثل گذشته نزدیک شوم حرف بزنم آن اشتیاقی که باید را درش ندیدم و باز گیر دادم بهش که چرا اینجور هستی چرا خوب نمشی چرا عادی نمیشی که او خیلی ناراحت شد که تو اشتباه فکر می کنی. فردایش نیز حس کردم که حالش از شب قبل خراب هست باز تماس گرفتم و باهاش صحبت کردم و عذرخواهی کردم. دو سه روزی گذشت اما رفتار بسیار سردی داشت تا اینکه ظهر پنجشنبه ی هفته ی قبل گفت قصد تمام کردن رابطه را دارد. بسیار عذرخواهی کرد و گفت خودم میدانم مقصر هستم و ببخشید که خاطره ی تلخی در زندگیت به جا گذاشتم .. گفت ما خانوادتا عشق ورزیدن بلد نیستیم و حتی برادرم به خاطر اخلاق سردش با خانمش اختلاف پیدا کرده و کارشان تا جدایی هم دارد می کشد.گفت که آدم بسیار ضعیفی هست و دیگر تحمل یک رابطه ی دور را ندارد و نمی تواند سختی به هم رسیدنمان را تحمل کند و دیگر کاملا بریده است و به عشق خودش شک کرده است . و من هم بسیار بد برخورد کردم حتی تهمت خیانت بهش زدم با اینکه میدانستم دختر پاک و خوبیست و خلاصه حرف های بدی بهش زدم که بعدا خودم از خودم شرمنده شدم و در آخر جدا شدیم. چهار روز به این منوال گذشت و من حالم خوش نبود. دو روز اول خوب بودم اما بعد حالم خراب شد تا اینکه دیروز بهش اسمس دادم و گفتم می خواهم تلفنی باهاش صحبت کنم که او گفت حرفی ندارد و همه چیز برایش تمام شده و فقط آرامش می خواهد اما من خواهش کردم که به حرف هایم گوش کند او هم قبول کرد. دقیقا یک ساعت و نیم برایش صحبت کردم پشت تلفن از ویژگی های منفی خودم گفتم از اشتباهاتی که کردم از تقصیراتی که داشتم از گیر دادن های الکی و در آخر گفتم شرایطی جور می کنم که ماهی یکبار همدیگر را ببینیم و ازش خواستم که یک هفته زمان به خودمان بدهیم تا او آرامش از دست رفته اش را پیدا کند و بعد دوباره برگردیم سر رابطمه مان اما ناباورانه گفت که موافق نیست و نظرش منفی هست. التماسش کردم و و خودم و غرورم را جلویش شکستم و گفتم چقدر حال بدی دارم و گفتم من به خاطر تو چند ماه پیش که جدا شده بودم برگشتم حتی یک هفته پیش که اینقدر با من تماس گرفتی در آخر جوابت را دادم تو هم این بار به خاطر من بیا اما قبول نکرد و گفت بیشتر اصرار کنم تلفن را قطع می کند. خیلی دلم شکست و تلفن را قطع کردم. از اعماق وجودم شکستم انگار له شدم. باورم نمی شد و نمیشه دختری که یکی دو ماه فقط یکی دو ماه پیش می گفت من بدجور اسیرت و حتی اگه ولم کنی باز میام سراغت اینجوری سنگ شده باشد. کاملا مانند یک تکه سنگ بود. به قدری دلم شکست که از ته دل از خدا خواستم تقاص پس دهد. بعد یک ربع هم اسمس داد که : "منو ببخش .. بعدا میرسی به اینکه نبودنم برات بهتره" ! که من هم جواب دادم به هیچ عنوان نمی بخشمش و دیگر چیزی نگفت و واقعا تا آخر عمر چنین شب و چنین رفتاری که کرد را نمی توانم ببخشم .. شبش حتی یکی از دوستان مشترکمان در فیسبوک را واسطه کردم که برود با او صحبت کند اما به او هم گفته بود من خودم داغونم اما تصمیمم را گرفتم و مطمئن هستم ... .
    دوستان من واقعا الان در شرایط بدی به سر می برم .. حدود یک سال و نیم هست لیسانس گرفتم و مدتی هم دوره ی حسابداری دیدم اما بیکار هستم . بیکاری فشار زیادی رو چند ماه گذشته بهم وارد کرده و الان هم که این اتفاق افتاده . ذاتا آدم تنهایی هستم و دوست نزدیک شاید یکی دو تا داشته باشم که آنها هم مشغول زندگی خودشان هستند و دیر به دیر انها را می بینم و تنها دوستانم در فضای مجازیست. خانواده ام هم از رابطه م باخبر نیستند و کلا با انها در آن حدی راحت نیستم که بتوانم از جدایی ام با آنها صحبت کنم . همه چیز را تو خودم ریختم از یک طرف درد بیکاری از یک طرف تنها بودنم و این درد سنگین جدایی . همیشه فکر می کردم توی جدایی محکم تر از این حرفا باشم و کم نیارم اما ... .
    منطقا ما شانس کمی برای وصال و رسیدن و بهم داریم ولی من عمیقا وابسته بودم به این دختر به خصوص در این شرایطی که داشتم وابسته تر شده بودم. تنها دلخوشیم بود.
    بارها در طول این چند روز سراغ خدا رفته م و ازش خواستم کمکم کند ..
    دوستان شما برای این شرایط بحرانی من چه نظری می دهید ؟ آیا امیدی هست به بازگشت دوباره اش با این تصمیم قاطعانه ای که گرفته ؟
    آیا باید زندگیم را از عکس ها و یادگاری هایی مثل ساعت و کارت پستال و دست نوشته که ازش دارم پاک کنم ؟ خواستم این کار رو بکنم اما ترسیدم بعد ها حسرت بخورم که چرا نگهشان نداشتم ..
    واقعا پاک خودم را باخته ام .. انگیزه ام حتی برای چک کردن آگهی های استخدام و شروع به کار هم بسیار پایین آمده .. در طول روز چند ساعتی خوبم و چند ساعتی یاد و خاطره ش بیچاره ام می کند به خصوص که پروفایلش رو توی فیسبوک و واتس اپ و .. میبینم و انلاین می بینمش.
    خواهشمندم شما مرا راهنمایی کنید .
    با تشکر.

  2. 3 کاربر از پست مفید sadman تشکرکرده اند .

    deltang1990 (چهارشنبه 26 شهریور 93), Somebody20 (چهارشنبه 26 شهریور 93), مهمان93 (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام دوست گرامی

    متاسفم بابت رنجی که می برید.

    آن دختر هر چه منتظر قدم عملی از سوی شما شده و هر چه صبر کرده بی فایده بوده. بنابر این منطقا تصمیم گرفته از این رابطه خارج شود. هر کسی هم بود همین کار را می کرد. عاقلانه نیست که روی رابطه ای سرمایه گذاری کنیم که آینده اش پس از این همه مدت، نامعلوم است.

    اگر قصد ازدواج با او را دارید، دنبال کار بگردید و همزمان یک پیغام به او بدهید که فکرهایتان را کرده اید و تصمیم به ازدواج گرفته اید. و هر چه سریعتر هم اقدام کنید تا برایش روشن شود که او را رسما می خواهید.

    اگر هم چنین قصدی ندارید، بهتر است او و خودتان را بیش از این زجر ندهید.

    موفق باشید
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  4. 7 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 26 شهریور 93), del (چهارشنبه 26 شهریور 93), khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93), mari1 (شنبه 17 آبان 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93), sadman (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    آقای sadman
    کاری ندارم این رابطه که تا حالا ادامه داشته و هر کس چه اشتباهاتی کرده ولی الان این دختر خانوم بهترین تصمیم رو هم برای خودش وهم برای شما انجام داده.
    اگر واقعا قد ازدواج دارین دنبال کار باشید و با خانواده اقدام کنید.

  6. 5 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 26 شهریور 93), khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93), sadman (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام برادر عزیزم این رابطه از اصل اشتباهه یعنی ازنظر من اینجوریه. تو دنیای واقعی دونفر باهم آشنا میشن و از نزدیک باهمدیگه رفت و امد دارن و فقط بخاطر فرار از تنهایی و جاذبه جنس مخالف اینقد غرق در این احساسات میشن که فکرمیکنند این عشقه و این عشق برای شروع یه زندگی کافیه و چه بسا فراتر از این عشق برای ادامه راه هم کفو بودن است که بعید میدانم به این مسایل فکر شده باشد اینجا فقط بحث و فکرو ذکر دو طرف درگیری عاطفی است و در زندگی مشترک شناختهای بیشتری لازم است و فکرنمیکنم با این روابط شناختی از یکدیگر بدست آورده باشید یا بدست بیاید که برای ازدواج کافی باشد بنطظر من این دخترخانم بهترین وار را کرده اند هم اینکه خودشان میدانسته اند از لحاظ خانوادگی درگیرند و هم اینکه این رابطه آخروعاقبت خوشی ندارد و با این یک هفته جدایی میخاستند خودشان را امتحان کنند یا منطقی تر تصمیم بگیرند و به بهترین نتیجه هم رسیده اند . شماهم از نو شروع کنید و مطمین باشید اون خانم و یاهرکس دیگه که جای شما و ایشون بود از نو شروع میکرد شماهم خداروشاکر باشید و به اواعتماد کنید که خیروصلاح ما بنده ها را فقط خالقمان میداند و میخواهد مطمین باش خدا هیچوقت به مخلوقش که من و شماباشیم نه نمیگوید خدا هیچوقت به مانه نمیگوید یا میگوید آری و همان لحظه چیزی را که میخاهیم به مامیدهد یا میگوید آری ولی الان نه.یا اینکه چیز بهتری برایمان درنظرگرفته پس صبور باش باصبوری و توکل به خدا به بهترین نتیجه خواهی رسید بخدا اطمینان کن و دست روی زانویت بگذار و بلندشو خودش کمکت میکند. موفق باشید
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  8. 2 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    sadman (چهارشنبه 26 شهریور 93), خیال تو (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 فروردین 97 [ 18:57]
    تاریخ عضویت
    1393-2-23
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    2,978
    سطح
    33
    Points: 2,978, Level: 33
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از وقتی که گذاشتید دوستان عزیز.
    خودم هم پی بردم منطقا ادامه ی این رابطه به صلاح نیست اما مشکلم وابستگی عاطفی شدید هست. و تناقضاتی که این دختر نشان داد و نگذاشت آن موقع که می خواستم بروم ، بروم و نگهم داشت ..
    خواهشمندم به قسمت اخر حرفهایم هم جواب دهید .. کلا با جدایی چطور کنار بیام ؟ چه راهکاری پیشنهاد می کنید ؟ آیا لازم هست هر چی از او در زندگی دارم به دور ریزم ؟

    - - - Updated - - -

    ممنون از وقتی که گذاشتید دوستان عزیز.
    خودم هم پی بردم منطقا ادامه ی این رابطه به صلاح نیست اما مشکلم وابستگی عاطفی شدید هست. و تناقضاتی که این دختر نشان داد و نگذاشت آن موقع که می خواستم بروم ، بروم و نگهم داشت ..
    خواهشمندم به قسمت اخر حرفهایم هم جواب دهید .. کلا با جدایی چطور کنار بیام ؟ چه راهکاری پیشنهاد می کنید ؟ آیا لازم هست هر چی از او در زندگی دارم به دور ریزم ؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید sadman تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 شهریور 93 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    530
    سطح
    10
    Points: 530, Level: 10
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    sadmanگرامی............باورکنید...................... ...میتونم بفمهمم چه بلایی سرتون اومده وچه حسی وحال دارین.............ولی حسوحال شماباکذشت زمان خوب

    میشه....ولی من بعد3سال هنوزکه هنوزم..دارم جون میکنم............کلارابطه دختری پسری..سراسراندوه واعصاب خوردیه............چه درحین رابطه چه

    بعدازجدایی..من تاوان ندانم کاریمودارم..پس میدم...شماپسری وراحت تربااین قضیه کنارخواهی امد..هرچندمن خودم هنوزپرازمشکلم...ولی تنهاچیزی که به ذهنم

    میرسه بهتون بگم اینه که صبرکنین.....صبر...یااگه واقعاااا...خاطرخواهش هستین..برین خواستگاریش..وگرنه ولش کنین..من خودم یه دخترم..حس.حال اون دختروخوب

    درک میکنم...بذارین اگه قراره ازدواجی درکارنباشه...زودترهموفرامو کنین....ولی اگه بخواین باهم باشین...واخرش به هردلیل بهم نرسید...شک نکنین..اون

    دخترهزاربرابربیشترازشماضر به خواهددید..پس بشینین خوب فکرکنینوتصمیم بگیرین...برای منم دعاکنین واقعاااشرایط بدی دارم...

  12. کاربر روبرو از پست مفید مهمان93 تشکرکرده است .

    sadman (پنجشنبه 27 شهریور 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آذر 97 [ 10:47]
    تاریخ عضویت
    1391-7-20
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    4,776
    سطح
    44
    Points: 4,776, Level: 44
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 174
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام؛ آقا فقط زمان، زمان، زمان!
    البته این که چه مقدار طول بکشه بستگی به شرایط دیگه داره.
    مثلا اگه مشغول باشین (هرچه مشغول تر بهتر) راحت تر می تونین کنار بیاین.
    چیز دیگه ای که هست علاقه ست. هرقدر علاقتون بهش بیشتر باشه بیشتر طول می کشه که فراموشش کنین که درمورد شما فک کنم زمان خیلی زیادی نبره. چرا؟ میگم بهتون:
    منم همین احساسی که شما دارین رو درک می کنم چون سه سال پیش تجربه ش کردم اما من اینقدر بهش علاقه مند بودم که بعد از رفتنشم اصلا به هیچ وجه به هیچ وجه دلم نیومد چیز بدی از خدا براش بخوام. همون لحظه کاملا بخشیدمش و همیشه سعی می کردم کارایی که می کنم به یادش باشم. مثلا زیارت می رفتم به نیت اونم زیارت می کردم کار خیری ذکری چیزی می گفتم ثوابشو هدیه می کردم بهش. میخوام بگم شما یه قدم جلوتری؛ این که گفتی نمی بخشیش و حتی نفرینشم کردی یعنی اینکه درواقع دوسش نداری بلکه فقط بهش وابسته شدی و اگر هم می خوایش فقط برای پر کردن تنهایی و خلاء عاطفی خودته پس می تونی زودتر فراموشش کنی.
    درمورد من که دوسال طول کشید (منم عین خودت پسرم) تا کم کم باهاش کنار اومدم. سخت بود خیلی سخت، ولی گذشت. راستشو بخوای هنوزم دوسش دارم و برای خوشبختیش دعا می کنم.
    اما راه های فراموش کردنش هم همونایی که گفتم بعلاوه بودن در جمع های شاد (دوستان، مهمونی و..) حتی اگه بهت خوش نگذره و حوصله شو نداشته باشی و دوری از هر چیزی که تورو یاد اون میندازه.
    خلاصه این که سعی کن همیشه مشغول یه کاری باشی تنهایی و بی کاری برات سمه.
    امیدوارم بتونی کنار بیای.

  14. 2 کاربر از پست مفید Bluesoft20 تشکرکرده اند .

    Amir_23 (چهارشنبه 26 شهریور 93), sadman (پنجشنبه 27 شهریور 93)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این قسمت مخصوص پسرهایی همسن شما و در وضعیت شما

    آقا پسرها، احساسات و زمان ازدواج

    اما آقا پسرها که شرايط ازدواج ندارند به جاي بازي کردن با احساسات دختران و دوستي هاي دم دستي، چه کارهايي بايد بکنند.
    آيا به بازي گرفتن زندگي و احساس يک دختر براي پرکردن اوقات فراغت و تنوع بخشيدن به هيجانات شخصي کار صحيحي هست؟
    آيا نبايد به وقت درس و کار و ....، انرژي خود را به مسائل خود متمرکز کنند تا به وقت ازدواج داراي توانايي لازم اداره زندگي باشند؟

    وقتي ما کوچيکتر بوديم از جلوي هر مغازه که عبور مي کرديم
    و چيزي دلمون مي خواست ، و يک لنگه پا مي ايستاديم و پا به زمين مي زديم و گريه مي کرديم که اونو مي خواهيم.
    گريه مي کرديم ، التماس مي کرديم و خلاصه به هيچ چيزي و کسي هم کاري نداشتيم. نه به قيمتش، نه وقتش ، نه شرايطش.
    البته اين از خصوصيات کودکي هست. يعني نسبت به اميال و خواسته ها صبور نيستيم.
    و نمي توانيم خواسته هاي خود را به تاخير بيندازيم. و البته اين کار را بزرگترها به اجبار براي ما مي کردند.
    مثلا مي گفتند الان وقتش نيست و دست ما رو مي کشيدند و مي بردند تا سر فرصت به خواسته ما رسيدگي کنند.
    اما کم کم که بزرگتر مي شويم ياد مي گيريم که نيازهاي خود را بسته به شرايط به تاخير بيندازيم.
    ابتدا مسئله دفع ادرار است. قبلا در زمان نوزادي هر وقت نياز به دفع داشتيم
    بدون توجه به موقعيت به نيازمان پاسخ مي داديم. بعدها ياد گرفتيم که صبر کنيم تا شرايط مهيا شود و به دستشويي برسيم.
    کمي بزرگتر شديم ياد گرفتيم که نياز خوردن و خوابيدن خود را تحت کنترل قرار دهيم.
    لذا در زمان مدرسه ، يکساعت کلاس را تحمل مي کرديم تا به زنگ تفريح برسيم و گرسنگي و تشنگي خود را جواب معقولانه بدهيم.

    خلاصه :

    ما همين طور که بزرگ مي شويم ياد مي گيريم که منافع و لذتهاي کوتاه مدت را در قالب برنامه ها و مديريت ها تنظيم کنيم.
    به نحوي که به لذتهاي ماندگار دست پيدا کنيم و به تبعات رنجزاي آن گرفتار نشويم.
    لذا برنامه درسي سخت براي کنکور مي ريزيم. نه اينکه طالب رنج درس خواندن باشيم،
    بلکه ياد گرفته ايم براي رسيدن به اهداف عالي تحصيلي بايد ميزاني از بي خوابي و عدم استراحت را تحمل کنيم.
    اما در خصوص نياز جنسي و عاطفي اوليه دوران نوجواني و جواني هم مسئله شبيه مسائل بالاست.
    يعني همانطور که در زمينه هاي دفع ادار، گرسنگي، تشنگي، برنامه تحصيلي آموخته ايم
    که تعجيل نکنيم و با توجه به شرايط و تاخير به زمان مناسب ،
    نيازهايمان را ارضاء کنيم. در خصوص مسائل جنسي و عاطفي نيز لازم است چنين کاري را انجام دهيم.
    يعني تا وقتي که شرايط ازدواج نداريم، سعي کنيم انرژي خود را جهت فراهم کردن شرايط ازدواج و سن ازدواج و ....، تمرکز دهيم.
    اگر شما در انجمن مشاوره ازدواج ، بخش رابطه دختر و پسر گشتي بزنيد،
    متوجه مي شويد تمام کساني که اين خويشتنداري و برنامه ريزي در مورد تمايلات جنسي و عاطفي خود ،
    انجام نداده اند، به مرور با فراهم کردن زمينه هاي وابستگي و تبعات شخصي و خانوادگي آن دچار مشکلات
    عديده اي از جمله افسردگي، عصبانيت، فرار از منزل، مشکلات تحصيلي ، خانوادگي، شغلي و حتي در پاره اي از موارد خودکشي شده اند.

    با توجه به اين مطالب توصيه مشاوران خانواده و ازدواج همواره اينست
    که قبل از فراهم آمدن شرايط انتخاب و ازدواج خود را درگير روابط عاطفي ، هيجاني يا جنسي با جنس مخالف (متفاوت)، نکنيد.
    و هر وقت نيز شرايط ازدواج فراهم آمد باز براي شناخت کامل بيشتر روي شناخت معيارها متمرکز شويد نه احساسات انفجاري و خام.

    نتيجه:

    1- فراهم آوردن شرايط ازدواج
    2 - بررسي شناختي دقيق معيارها در شخصي که به او علاقه منديم از طريق رسمي و آشکار

    و تا قبل از فراهم آمدن موقعيت ازدواج نياز است که انرژي خود را روي ساير زمينه هاي لازم متمرکز کنيم.
    در مورد فراموش کردن ایشون اگر واقعا قصدتاینته بنویس تا مقالاتش را در تایپیکتان قرار بدم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 19:20

  16. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    sadman (پنجشنبه 27 شهریور 93)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 10 اردیبهشت 94 [ 15:37]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    679
    سطح
    13
    Points: 679, Level: 13
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 37 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این اولین نظری هست که واسه کسی میزارم فقط به این خاطر که الان در همچین موقعیتی که شما هستید هستم
    منم بعد 5سال بودن با کسی که عاشقانه میخواستمش الان 5روزی میشه مجبور به جدایی شدم... اونم تو شهر من نیست اما جوری بود که مطمئن بودم به هم میرسیم و حتی فکر نبودنش اشکمو در میاورد اما الان اون روز رسیده و دیگه ندارمش. اونم 1سال سرد شد... عین سنگ... جوری که باورم نمیشد این همه تغییر، باورم نمیشد اون همه دوست داشتنش دیگه نیست... اما تحمل کردم فقط چون دوسش داشتم... اما هرچی بیشتر محبت میکردم بیشتر ازم دور میشد... به جایی رسید که مادر خودش به من میگفت این پسر لیاقت تو و وفاداریتو نداره... منم نمیتونم جلو خونوادم بروز بدم چون از این آدم خیلی تعریف کرده بودم ...و تنهایی دارم با این اتفاق کنار میام... اینا رو گفتم که بدونید شرایط مشابهی دارم.
    اما الان تو این 5روز دارم سعی میکنم غرورمو حفظ کنم
    پرسیدین چه طور با جدایی کنار بیام و چه راهکاری دارین

    کاری که من کردم اینا بود : از تمام برنامه های ارتباطی اومدم بیرون => واتس آپ ، وایبر و .... فقط به این خاطر که نبینمش و وسوسه نشم
    الان 5روزه خطمو خاموش کردم
    فیسبوکمو دی اکتیو کردم
    خلاصه تمام راه های ارتباطیم قطعه
    و مهم ترین کاری که من کردم اینه که هر موقع یادش میوفتم میام توی این سایت و مشکلات بقیه رو میخونم و به خودم میگم ببین خوب نگاه کن ، ببین بقیه چه مشکلات بزرگی دارن و خجالت بکش. به خودم میگم خجالت بکش که بقیه با مشکلات بزرگتر از توام مقاومن... پس مقاومت میکنم
    دوباره فرداش یادش میوفتم دوباره میام اینجا و همینا رو به خودم میگم
    میدونم فراموش کردن خیلی سخته... حتی الان من با نوشتن این پست گریم اومد اما مجبورم بپذیرم
    شما هم اگه میبینی نمیشه به هم برسین این کارا رو کن... چون بی دلیل سرد نشده. حتما دلیلی داره
    امیدوارم کمکی کرده باشه

  18. کاربر روبرو از پست مفید deltang1990 تشکرکرده است .

    sadman (یکشنبه 30 شهریور 93)

  19. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sadman نمایش پست ها
    خواهشمندم به قسمت اخر حرفهایم هم جواب دهید .. کلا با جدایی چطور کنار بیام ؟ چه راهکاری پیشنهاد می کنید ؟ آیا لازم هست هر چی از او در زندگی دارم به دور ریزم ؟
    بله. بهتر هست هر چیزی که شما را یاد ایشون می ندازه بگذارید کنار.

    مقابله با مشکلات پایان یافتن یک رابطه

    با شکست عشقی و تلخی برهم خوردن آن چگونه کنار بیاییم؟

    چطور با عشق های شکست خورده کنار بیاییم ؟

    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  20. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 27 شهریور 93), sadman (پنجشنبه 27 شهریور 93), باران13 (جمعه 16 بهمن 94), خیال تو (پنجشنبه 27 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.