به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    3,423
    سطح
    36
    Points: 3,423, Level: 36
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    577

    تشکرشده 236 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 1 قانعم کنید که جواب رد بدهم...

    سلام
    نمیدونم از کجا شروع کنم.24 سالمه،از لحاظ مذهبی در حد متوسط هستم و کارمندمو فوق لیسانس.
    برای زندگی آینده ام خیلی معیارها داشتم.اخلاق خوب،هم کفو بودن مذهبی،فرهنگی ،حداقل خونه داشته باشن،تحصیلات و کارشون هم در حد متعادل(تعصب خاصی ندارم.کما اینکه ترجیح میدادم حداقل لیسانس باشن و کارمند)
    من خیلی از خواستگارامو به هوای نداشتن حتی یکی از موارد بالا در همون یکی دو جلسه اول رد میکردم.
    تا اینکه با یه آقایی آشنا شدم.ایشون فروشنده بودن و من مشتریشون.یه روز از من شماره منزل رو خواستن و ...
    خواستگاری اومدن با خانوادشون.خانواده من از اول با شرایط ایشون مشکل داشتن.شرایط ایشون:دیپلمه-فروشنده-وضع مالیه خانوادشون از ما پایینتره-از نظر مذهبی از من کمتر معتقدن (البته توی برخی زمینه ها)-خوش اخلاق-تک فرزند-فوق العاده مهربون-با احساس-رفیق باز نیستن و شدیدا خانواده دوست .
    با ایشون به هرحال 4 ماه رفت و آمد داشتیم و آشنا شدیم،نمیدونم چی شد که با این شرایط که با معیارهام فرق میکرد کنار اومدم.مثلا قبلا یکی به من میگفت بشین بهم برمیخورد که چرا بهم نگفتن بفرمایید بشینید و میگفتم آدم بی شخصیتیه،در حالیکه ایشون کلا از اول تو خطاب میکردن منو،حتی فعل هاشون مفرده گاهی اوقات وقتی مادرمو خطاب قرار میدن،اما نمیدونم چرا میگم این چیزا مهم نیست..خانواده من به خاطررضایت من پیش اومدن.محرم کردیم و ....بعد از یک هفته من احساس کردم مادر ایشون شدیدا دخالت میکنن توی همه چی.حتی به بردن و نبردن ماهواره توی خونمون نظر میدادن.
    نامزدم در مقابل شکایت من میگفتن بذار بریم سر خونه زندگیه خودمون.به کسی اجازه دخالت نمیدم.اما نمیتونست.ایشون انقدر مهربون بودن که نمیتونستن به مادرشون بگن نکن و ایشون رو ناراحت کنن.این نتونستن نه گفتن یکی از موارد بد ایشون بود.بیش از حد دل رحم بودن و دوست نداشتن کسی ازشون ناراحت بشه.
    الان ما جدا شدیم.یه ماهه.اما دوباره سر یه ماجرایی دوباره توی راهی قرار گرفتیم که دوباره تصمیم بگیرم.میدونم ایشون به درد من نمیخوره اما همه چی یه برداشته ،میترسم کسی به مهربونیه ایشون پیدا نکنم.یه جمع بندی میکنم،دوستان راهنمایی کنن.فقط تو دلتون نخندین که این ویژگی ها اصلا ادامه دادن نداره و تابلو هست که باید رد کنم ایشون رو،فقط برام تحلیل کنید هم جنبه خوب هم جنبه بد ویژگی هاشونو.
    1-خیلی خوب با خانومها هم حس میشن،چون از بچگی با مادرشون بودن و خیلی دوست ندارن،پس تو جمع پسرا نبودن و خوب بلدن احساسی چه جوری برخورد کنن با خانوما .این منو نگران میکنه که نکنه دو روز دیگه با یه نفر دیگه با حضور من باز هم حس بشه.
    2-به واسطه کارشون خیلی با خانومها در ارتباطن و باز به واسطه فروش خیلی آدم شوخ و خوش مشربی هستن تو مغازه با مشتریان و همه از صحبت و خرید از ایشون لذت میبرن!!
    3-"نه" نمیتونن بگن.درحالیکه من همیشه نظرات منفیمو سریع اعلام میکنم بهشون و بارها گفتم که با نظرم مخالفت کن،مگه میشه با همه چی موافق باشی(میترسم انقدر هیچی نگه و مخالفتهاشو نگه تا یهو همه اشو بریزه بیرون!!)
    4-فوق العاده نصیحت پذیر به نظر میان،حس میکنم در آینده ممکنه با هر بادی تکون بخورن.اوایل حس میکردم انعطاف پذیرن ،هرچی گفتم انجام دادن و توی اخلاقشون تغییر ایجاد کردن(اون مواردیو که من دوست نداشتم) و فکر میکردم چه عالیه،اما الان حس میکنم ممکنه مشکل ساز بشه در آینده،نکنه خیلی از این قبول کردن ها فقط برای بله گرفتن باشه و بعدش بشه همون آدم سابق!!
    5-با توجه به اینکه مادرشون حق مسلم خودشون میدونن که نصیحت کنن مارو،(چون معتقدن بچه ها چند دفعه ازدواج کردن،تجربه ندارن،ما باید کمکشون کنیم)میترسم نصیحت کردن ایشون و حرف شنوی نامزدم کار دستم بده.این موضوع برام مهمه چون من خودم آدم مستقلی هستم و اصلا دوست ندارم کسی حتی راجع به نوع چیدمان خونم نظر بده!!!فقط خودمو شوهرم.
    6-ایشون چند دفعه دیدم که توی خیابون که باهم هستیم چشمشون بیراهه میره!!!بهشون گفتم اما میگن اصلا دقت نمیکنن،فقط نگاهشون میفته!!!
    7- توی جدا شدن اولمون بعد از اینکه راجع به اتفاقات گذشته صحبت میکردیم،و من گلایه میکردم ، ایشون اصلا هیچ دفاعی از کارا و یا سکوتهایی که کردن نداشتن،من حتی انتظار داشتم بگن" حق با مادرم بود،منم سکوت کردم"،اینطوری حداقل مطمین میشدم میدونه داره چیکار میکنه،اما الان حس میکنم برای هیچ کاریش دلیل نداره،نکنه برای انتخاب منم دلیل نداشته باشه!!!

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام
    به نظر من خیلی از مواردی که ذکر کردی طبیعیه .....
    همه دختر پسر ها از خانواده هاشون حرف شنوی دارن ....
    خود من گاهی بی منظور نگاهم میچرخه اصلا هم دلیل خاصی نداره .....
    با توجه به صحبت هاتون من فکر میکنم ایشون پدر ندارن و با مادرشون هستند به خاطر این هم هست که شما فرمودید خانوم هارو خوب میفهمن .... الان ماشااله همه پسرا همه چیرو خوب میفهمن فقط بعضیاشون نمیخوان به روی خودشون بیارن .....
    نصیحت پذیرم که اگثر ادما تا وقتی کسی رو دوست دارن میشن بنده اون ادم .....گاهی اوقات موقت گاهی اوقات دایمی این مسائل معمولا تا نری زیر یه سقف مشخص نمیشه ....
    اما درباره فروشنده بودنش که رفت و امد دختر زیاده لغزشش خیلی احتمال داره ...بعضی دختر ها هستن دور از جون تمام خانومای تالار برای اینکه تخفیف بگیرن یا هر مسئله دیگه از هزار ترفند استفاده میکنن ...
    به هرحال خودت بهتر میدونی ....

  3. 5 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 11 آبان 93), elham.e (سه شنبه 25 شهریور 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 25 شهریور 93), واحد (دوشنبه 31 شهریور 93), هم آوا (سه شنبه 25 شهریور 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اتفاقا باید به اتفاقهای کوچیک دقت کنی تو شرایطت جوری بوده که درگیر احساس مردی نشدی و برای همین ناخوداگاه به کسی که یکم محبت داشته دلبسته شدی
    تصمیمت و انتخاب ایشون بوی احساسی بودن میده بپا

  5. 2 کاربر از پست مفید نیم پز تشکرکرده اند .

    elham.e (سه شنبه 25 شهریور 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 آذر 93 [ 09:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 82 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من اختلافات شما زياده..يه وقتايي آدم يكي به دلش ميشينه و به اصطلاح چشماشو ميبنده و نميبينه كه طرف چقدر از معيارهارو نداره و يه جورايي دل ميبنده اما وقتي زمان بگذره و جلو بره سر اختلافاتي كه پيش مياد تمام معيارهات مياد جلوي چشمات و تازه ميفهمي اين اون آدمي نبوده كه هميشه دوست داشتي باهاش زندگي كني و اينجاست كه اختلافات بيشتر و بيشتر ميشه..اينكه ميگي ايشون بيشتر با خانماست و رفيق نداره زيادم خوب نيست چون يه آدم بايد متعادل باشه نه فقط يه بعدو در نظر بگيره...اينكه ميگي ايشون نميتونه با مادرش مخالفت ميكنه چون از سر محبت و مهربونيشون هست به نظرم اينجوري نيست چون اينطور كه معلومه ايشون جز آدم هاي مهرطلب هستن و به خاطر خصوصيات خودشون هست كه مخالفت نميكنن چون حس ميكنه اگر مخالفت كنه ديگه مورد توجه مادرش نيست...خيلي موردهاي ديگه تو ارتباط شما با ايشون هست..

  7. 5 کاربر از پست مفید ayine تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 11 آبان 93), deljoo_deltang (چهارشنبه 26 شهریور 93), elham.e (سه شنبه 25 شهریور 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93), خیال تو (سه شنبه 25 شهریور 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    3,423
    سطح
    36
    Points: 3,423, Level: 36
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    577

    تشکرشده 236 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از همفکریتون دوستان.
    پدر هم دارن،اما کلا منزلشون زن سالاریه.میدونید من با خودم فکر میکنم که شاید برای زندگی خیلی چیزای مهمتر لازم باشه.از بعد از اینکه با ایشون آشنا شدم حس میکنم شاید معیارهام قدیم اشتباه بوده.میگم شاید دارم الکی بزرگ میکنم همه چیو .حرف شمارو هم قبول دارم، من با کسی نبودم و شاید این محبت شدیدی که ایشون توی این 4 ماه داشتن بهم باعث شده چشمامو ببندم.اما واقعا وقتی کنارم هستن احساس آرامش میکنم.مشکلاتم یادم میره.اصلا دوست ندارم احساسی برخورد کنم.فقط با خودم میگم شاید این احساس ارامش یه مورد خیلی مهم باشه برای زندگی که نتونم پیش کسی دیگه پیداش کنم.شاید با خیلی چیزا راحت بشه کنار اومد.اینکه میگن اصلا به حرف مامانشون نیستن و فقط تا وقتی خونه خانوادمون هستیم باید این شرایط رو تحمل کنیم،با خودم فکر میکنم شاید واقعا جدا بشیم همینطور باشه و مشکل پیش نیاد.خودشون الان میگن اگر دوبار بریم خونه مامان اینا در آینده و شما ناراحت بشی از برخوردشون به جای هفته ایی دو بار هفته ایی یه بار میریم اگر باز ناراحت شدی کمترش میکنیم.اینا چیزای خوبی نیست؟اینا نمیتونه نکات مثبت باشه.نمیدونم.این مطالب همدردیو که میخونم واقعا نگران میشم.اگر ایشونم یهو بزنن زیر همه حرفاشون و تنهام بذارن دیگه هیچی ندارم که به زندگی باهاشون امیدوار باشم.
    خاله قزی و مصباح الهدی و بقیه دوستان نیستن همفکری بدن و از تجربیاتشون بهم بگن


  9. کاربر روبرو از پست مفید elham.e تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    3,423
    سطح
    36
    Points: 3,423, Level: 36
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    577

    تشکرشده 236 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کسی همفکری نمیده؟یه کم برام حرف بزنید.بگید چی درسته و چی غلط.خسته شدم از بس تنهایی فکر کردم.

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    این چیزایی که میگی درسته ارامش خیلی خوبه
    من فقط از کار ایشون یکم میترسم ......

  12. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    elham.e (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-6-11
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    138
    سطح
    2
    Points: 138, Level: 2
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا فکر میکنی شاید هیچ کس دیگه ای نتونه شما رو خوشحال کنه و بهتون حس آرامش بده؟

    اکثر دخترهایی که توی شرایط مشابه شما هستند، مثل شما فکر میکنند. ولی خودت ببین، به تعداد همین دخترها، پسری وجود داشته که بلد بوده چجوری حرف بزنه و رفتار کنه که دل طرف مقابلش رو ببره. مطمئن باش بازم از این پسرا پیدا میشه

  14. 2 کاربر از پست مفید Maah تشکرکرده اند .

    elham.e (چهارشنبه 26 شهریور 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array
    الهام خانم دوست عزیز من فکرمیکنم بخاطر اولین رابطه با جنس مخالف و همین راحت برخوردکردن ایشون باعصپث شده شما جذب ایشون بشید و احساسی برخورد کنید دوستان خیلی درست فرمودند شاید الان تو اوج احساسات بگی معیارام مهم نیست ولی فردا توی زندگی مشترک تا یه جا با ناملایمات برخورد کردید یه جا که باب میلتون نبود یا اخلاق این آقا تو ذوقتون خورد خودتونو سرزنش میکنید و میگید اگه کسی رو انتخاب کرده بودم که معیارامو داشت این زندگیم نبود و این سرزنش کردن خودتون باعث میشه از همسر و زندگی مشترک دلزده میشید و اون موقع است که کاراز کار گذشته. من با صحبتای شما برداشتم از شخصیت شما و این آقا این بود که شخصیتهاتون درتضاد همدیگه است ایشون رو فردی منفعل دیدم و شما دارای شخصیتی جراتمند هستید و سازگاری شخصیتتون باهم کمه و به مشکل برمیخورید اگر ایشون بقیه معیارای شما رو داشتن انگیزه کافی برای سعی در تغییر شخصیت و تبدیل کردن ایشون به فردی جراتمند رو داشتید ولی الان که ایشون معیارای شما رو ندارن و فقط از لحاظ احساسی با ایشون درگیر شدید انگیزه ای برای تغییر ایشون ندارید و ترسی که برای از دست دادن این ارامش دارید منجرمیشه شماهم به اخلاق ایشون گرایش پیدا کنید و تبدیل بخ فردی منفعل شوید که زندگی دو فرد منفعل هم باهم مشکلات زیادی را خواهد داشت و بزرگترین مشکل چنین زندگیهای اداره خانه و خانواده به بیرون از خانه و به دست بزرگترها و موجب دخالت دیگران در زندگیتان میشود. امیدوارم فرصت یه انتخاب دیگه رو به خودتون بدید و برای ایندتون بیشتر تلاش کنید و صبورتر باشید .موفق باشید
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  16. 3 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    elham.e (چهارشنبه 26 شهریور 93), sanjab (پنجشنبه 27 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام الهام عزیز

    گاهی قضیه بر عکس میشه کسی میاد کاملا هم کفو و مناسب با شخصیت و همه چی تموم ولی دریغ از یک ذره احساس که برات ایجاد بشه یجورایی کنارش ارامش نداری

    گاهی کسی رو میبینی بدون اینکه معیارات رو داشته باشه بدون اینکه هم کفو باشین احساس میکنی برات جذابه و اینجا قضیه برات یکم خطر ناک میشه

    که خب هیچ کدوم از دوحالت بالا برا ازدواج مناسب نیستن
    الهام جان شما خیلی باهم فاصله دارین نمیدونم درسته که مدرکش دیپلمه ولی ایا اهل مطالعه هم هست ؟ این برات مهمه؟
    بعدا نمیخوایی ادامه تحصیل بدی ؟ اگه بخوایی پایین بودن مدرک ایشون یه مانعه چون خیلی بینتون فاصله ایجاد میشه همینطوری هم خیلی فاصله دارین

    اصلا گاهی به ذهنت خطور میکنه که ازش سری؟ این میتونه یه زندگی رو خراب کنه
    بعدا که احساساتت تعدیل شد با خودت نمیگی که چرا با این فرد ازدواج کردم؟

    میدونی؟ در کل بهتره که مرد بالاتر از زن باشه حالا از هر لحاظ حداقلش اینه برابر باشن
    من خدایی نکرده نمیگن ایشون پایین ترن ولی طبق پارامترهای جامعه مدرکشون از شما پایین تره از نظر اعتقادات مثل شما نیست
    اینکه میگی فروشنده است یعن شغل نداره ولی شما دارین ( منظورت اینه که برا کسی فروشندگی میکنه دیگه؟ یا خودش مغازه داره؟)

    بهر حال اول قضیه باید پشتوانه عقلی برا انتخابت داشته باشی بعد احساسی و عاطفی .
    بهر حال با خودت فکر کن اگه این حسو بهش نداشتی چی باعث میشد شمارو به خودش جذب کنه؟چرا انتخابش میکردی؟
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  18. 2 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    elham.e (چهارشنبه 26 شهریور 93), maedeh120 (چهارشنبه 26 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.