سلام به همه دوستان عزیز
من دختری هستم 25 ساله تعریف این سایتو از دوستانم زیاد شنیدم و تصمیم گرفتم مشکلمو با شما در میان بذارم امیدوارم کمکم کنید خیلی به کمکتون احتیاج دارم
25 سالمه خواستگارهای زیادی داشتم ولی همشونو رد میکردم و حتی بعضیارو ندیده رد میکردم تا الان هیچ رابطه ای با جنس مخالف و دوست پسرو این چیزا نداشتم
تازگیا یه اقایی که قبلا هم خواستگارم بودو البته ردش کرده بودم دوباره اومد خواستگاریم و اینبار تصمیم گرفتم بیشتر روش فکر کنم قرار شد چند جلسه با هم بریم بیرون اول با مامان اون و مامان من 4 نفری میرفتیم بیرون ولی دیگه این اخریا چند باری تنهایی با اجازه مادرم باهم رفتیم بیرون
این اقا با حرفهاش خیلی روی من اثر گذاشته و یه جورایی انگار وابستش شدم اصلا حتی نمیتونم دیگه غذا بخورم خیلی حرفهاش قشنگه همونیه که من میخوام ولی میترسم فقط حرف باشه و عمل نکنه!!!! یا بعدا اخلاقش عوض بشه خیلی از این میترسم وقتی اومد خواستگاریم قیافش خورد توی ذوقم ولی الان اصلا قیافش برام مهم نیست انگار اصلا هیچی از بدیاشو چشمام نمیبینه
الان هرچی اونا میگن من دارم قبول میکنم ولی خانوادم و بزرگهای فامیلمون از شرایطی که اونا میذارن اصلا راضی نیستند مشکل اصلی خانواده من سر مهریه هستش خواستگارم به من گفته من 100 تا سکه بیشتر مهرت نمیکنم اصلا هم کوتاه نمیاد و میگه اگه بیشتر مهرت کنم حس خوبی ندارمو انگار دارم میخرمت
خانواده من نظرشون روی 500 سکه بود ولی اونا اصلا زیر بار نرفتن حتی خانواده من به 200 تا سکه هم راضی شدن ولی اونا میگن نهایت 114 تا اصلا هم بالاتر نمیریم پدرم میگه بحث ما اصلا تعداد سکه نیست ولی نمیخوایم حرف اونا باشه دختر مال ماست ما باید مهریرو تعیین کنیم نه اونا
پسر در جواب به من گفت تو خودت باید پدر مادرتو راضی کنی تا با 100 تا راضی بشند از لحاظ مالی دو خانواده تقریبا در یه سطح قرار داریم(ظاهرا البته در یک سطح قرار داریم اما به گفته خودشون خواستگارم میگه من ماشین وارد میکنم و 2 تا مغازه دیگه هم دارم که دادم اجاره)اما چیزی که من الان میبینم اصلا نشونی از چیزایی که به من میگه نداره میترسم دروغ گفته باشه واقعا نمیتونم بفهمم
از نظر تحصیلات هم من لیسانس دارم اقا پسر دیپلم
اول به من گفت 700 میلیون گذاشتم کنار برای خونه الان میگه میخوام با پولم کار کنم و خونه نمیخرم رهن میکنم
اول گفت با درس خوندنو ادامه تحصیلت مشکلی ندارم ولی الان با یه لحن بدی بهم میگه میخوای درس بخونی؟؟؟
سر قضیه مهریه هم مدام دخترهای فامیلشونو مثال میزنه که مثلا دختر عموم دکتر داروساز خونشونم سعادت اباده ولی 14 تا سکه مهرش بود از الان داره اونارو به رخ من میکشه
ولی من اخلاقشو خیلی دوست دارم همونیه که میخوام اما از کجا معلوم اخلاقش همین بمونه؟
مورد بعدی اینه که اونا گفتن باید 2 ماه صیغه باشیم تا همدیگرو بهتر بشناسیم ولی منو خانوادم اصلا راضی به صیغه نیستیم اما اونا اصرار شدیدی دارند
ما تحقیقاتمونم انجام دادیم همه ازش به شدت تعریف میکردند
من مشکلم اینه منو وابسته خودش کرده دیگه انگار هیچی دیگه برام مهم نیست هرچی بگن قبول میکنم ولی نمیخوام انتخاب اشتباهی داشته باشم خانوادمم اصلا با این شرایط راضی نیستند
بابام میگه پسر داره خیلی پرویی میکنه نظر شما چیه؟
با این چیزایی که ازش تعریف کردم به نظرتون انتخاب درستیه؟قرار بود فردا بیان صحبتهای نهاییو انجام بدیم ولی مادر پسر اصرار زیادی داره که در مراسم بله برون پدرم نباشه و فقط خودشو پسرشو منو مادرم باشیم و مرد توی این مراسم نباشه
شغل پسر دلالیه یه مغازه شریکی اجاره ای هم داره با چیزای که من ازش توی این چند جلسه فهمیدم فکر کنم کمی خساست هم داشته باشه مثلا برای خریدن یه چیزی برای اینکه پولشو خورد نکنه و تراولش خورد نشه پولشو از من گرفتو بعدشم دیگه بهم نداد یا رفته بودیم سمت تجریش موقع غذا که شد مارو برای غذا از تجریش به وسط شهر بردو در یک فست فود ارزانتر بهمون ناهار داد برای بار اول
من سعی کردم بدون دخالت احساسم همه ماجرارو براتون شرح بدم خواهش میکنم کمکم کنید که من چیکار کنم واقعا دارم دیوونه میشم ایا جواب قطعی و مثبت و با پذیرفتن شرایط اونا بدم؟
راستی یه موضوع دیگه هم که خیلی پدرمو داره اذیت میکنه تعریفاییه که مادر پسر از پسرش میکنه خیلی ازش تعریف میکنه حتی میگه چندین جا رفتیم خواستگاری ولی به خاطر مهریه به هم زدیم و وصلت سر نگرفتو دختر داشت به خاطر پسرم گریه میکردو تند و تند زنگ میزد که بیاید قبوله ولی ما دیگه قبول نکردیم پدرم میگه چه لزومی داره مادرش بیاد این چیزارو بگه؟یا مادرش یه کاره برمیگرده میگه خواهرم زعفرانیه میشینه خیلی با کلاسن پدرم میگه اینا خیلی مادی نگاه میکنند به همه چیزو انگار میخوان خریدو فروش کنند
خواهش میکنم کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)